تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس چهل روز خود را براى خدا خالص كند چشمه هاى حكمت از قلب وى بر زبانش جارى مى شو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805167992




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

آن روز همه گريستند! |اخبار ایران و جهان


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: آن روز همه گريستند!
کد خبر: ۵۰۳۸۲۸
تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۴ - 27 May 2015


نامرد! چرا پدرم را کشتي؟ به من نگاه کن، رحم نکردي؟ چرا مرا چشم به راه آمدن پدرم گذاشتي؟... کودک يتيم در حالي اين جملات را با زبان کودکانه اش فرياد مي زد که همه عقده هايش فرياد شده بود، سعي مي کرد رفتار مردانه اي در برابر قاتلان پدرش داشته باشد چشمان او ماه ها دخمه تاريک شب هاي انتظار را شکافته بود تا روزي جنايتکاران خشن را در چنگ قانون نظاره گر باشد.

به گزارش خراسان، اول آبان سال ۹۰بود که خانواده طلافروش مقتول براي شناسايي قاتلان وارد پليس آگاهي شدند. پسر ۱۲ ساله مقتول با ديدن قاتلاني که بي رحمانه پدرش را با شليک گلوله کشته بودند، بغض در گلو مانده اش ترکيد.

او چنان گريه مي کرد که اشک در چشمان همه حاضران حلقه زد. از شدت خشم دست هاي کوچکش را مشت کرده بود و همه توانش را در انگشتانش مي فشرد. وقتي روبه روي ۳ جنايتکار خشن ايستاد در ميان هق هق گريه فرياد زد خدا تو را لعنت کند، آرزو مي کنم زير خاک بروي!... و در حالي که مدام با هر دو دستش اشک هاي ريخته بر صورتش را پاک مي کرد ادامه داد: به خواهران کوچولويم نگاه کن! خجالت نکشيدي؟ تو چطور آدمي هستي؟ دوست دارم چنان سيلي به گوشت بزنم که خانواده ات هم يتيم شوند!... کودک ۱۲ ساله که نمي توانست بر اثر شدت گريه خشمش را پنهان کند نگاهي به چشمان خيس سردار اميري مقدم (فرمانده انتظامي خراسان رضوي) انداخت و گفت: آقاي پليس! اجازه مي دهيد من سيلي به گوش اين نامرد بزنم آخر او مرا يتيم کرده است... سردار که حرفي براي گفتن نداشت به آرامي چهره غمگينش را به سوي ديگر برگرداند اما دستان کوچک ولي مردانه پسر به صورت جنايتکار خشن نمي رسيد هر چه سعي کرد شايد با زدن ضربه اي به او عقده هاي کودکانه اش را براي لحظه اي التيام بخشد اما... نااميد در گوشه اي مقابل دزدان مخوف نشست و فرياد زنان گفت: بار اول يادت مي آيد! من و مادرم در مغازه پدرم بوديم تو عربده مي کشيدي! فحش مي دادي! آقا همين قد بلنده را مي گويم. او با شدت و حرارت اين جملات را در حالي بر زبان مي راند که ديگر حاضران نيز نمي توانستند بغض در گلو خفته خودشان را پنهان کنند.

در اين هنگام سردار دستي به سر کودک يتيم کشيد و گفت: ان شاءا... اين ها به مجازات مي رسند. امين کوچولو که گويي با شنيدن اين جمله کمي از غم هايش کاسته شده بود دستان لرزانش را بالا آورد و گفت: آن ها را جلوي مغازه پدرم اعدام کنيد. يک گلوله هم به سرش بزنيد تا بداند من در اين مدت چقدر براي پدرم گريه کردم... امين در همين حال خواهران کوچک دوقلويش را در آغوش گرفت و ادامه داد: وقتي اين نامردها براي بار دوم به مغازه پدرم آمدند ما در خانه نشسته بوديم.

صداي آژير آمبولانس را که شنيدم نگران شدم به مغازه پدرم رفتم که گفتند پدرت را به بيمارستان بردند و همان شب بود که با گريه هاي مادرم فهميدم پدرم فوت کرده است. آن قدر به دزدها فحش دادم و گريه کردم که دلم آرام شد. براي خواهران کوچکم هم ناراحت بودم و حالا مي خواهم همان طوري که پدرم را کشتند آن ها هم همان گونه بميرند. الان خيلي خوشحالم که پليس اين ها را دستگير کرده است.

مي خواهم فقط تير به سر آن ها بخورد چون وقتي در مغازه استخوان هاي سر پدرم را ديدم فقط جيغ مي کشيدم. در مدرسه دوستانم مرا دلداري مي دادند و مي گفتند: نترس پليس آن ها را دستگير مي کند. با هر صدايي از خواب مي پرم فکر مي کنم تيراندازي شده چون دفعه قبل که همين نامردها از مغازه پدرم دزدي کردند من آن جا بودم و از صداي گلوله مي ترسم... اما با گذشت حدود ۴ سال از اين ماجرا امروز آرزوي امين کوچولو برآورده شد و دزدان مسلح ساعت 9 صبح در مقابل مغازه پدرش به دار مجازات آويخته مي شوند. امروز باورمندان به عدالت در تقاطع خيابان مسلم واقع در بولوار گاز مشهد شاهد حلقه هاي داري خواهند بود که گلوي جنايتکاران را مي فشارد شايد که ديگر کودکي اين گونه يتيم نشود.همان دزدان مسلحي که چند سال بود با دستبرد به طلافروشي ها، رعب و وحشتي را در شهروندان ايجاد کرده بودند .











این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 77]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن