تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 10 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند،‌ انتظار فرج و گشایش است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803136440




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

صاحب انگشتری که همیشه دست امام بود، کیست؟


واضح آرشیو وب فارسی:الف: صاحب انگشتری که همیشه دست امام بود، کیست؟

تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۰۷:۴۰
فاطمه طباطبایی در خاطره ای از امام می گوید: یک روز آقای معلم که ظاهراً با امام همدوره بوده‏اند در بیمارستان به ملاقات امام آمدند. در ادامه این خاطره آمده است: خود حضرت امام در پاریس به من فرمودند که «این انگشتر را آقای معلم به من هدیه کرده است.» فاطمه طباطبایی افزوده است: در این دوران هم گاهی صحبتی از آقای معلم شده بود. آقای معلم آمد تو اتاق، پایین تخت امام ایستاد. نه او حرفی زد ـ ‏غیر از سلام‏ نه امام، فقط به هم نگاه می‏کردند، فقط و فقط نگاه. آقای معلم نگاه می‏کرد و دعا می‏خواند، امام هم فقط نگاه می‏کردند. حرف این دو بیشتر با چشم بود، به جای اینکه با زبان باشد، با چشم خیلی مطالب را به هم گفتند. بعد آقای معلم خداحافظی کرد و رفت. من خیلی منقلب شده بودم. می‏خواستم یک حرفی بزنم؛ چون پزشکان سفارش کرده بودند با امام صحبت کنید، نگذارید خوابشان ببرد. شب ساعت هشت یا نه بود. برای اینکه حرفی زده باشم، راجع به آقای معلم پرسیدم.عرض کردم: آقا، این آقای معلم کیست؟ ایشان که معمم نیستند، چگونه با شما هم مدرسه بوده، چه آشنایی با شما دارند؟ امام فرمودند: با ایشان هم‏مدرسه‏ای بودم، همدرس نبودیم. من تعجب می‏کنم چون او در وادی دیگری بود، من در وادی دیگری، او یکسری مسائل را اعتقاد داشت که من به آنها به آن شکل بی‏اعتقاد بودم، ولی من هم نمی‏دانم چه چیزی بود که ما با هم رفیق بودیم.منبع:ایرنا







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سیاسی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن