واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا زنجان - ایرنا - آمدی جانم به قربانت ولی حالا که انتظار، کمرم را و سینه چون سپرم را و قلب چون کوه صبورم را شکست چرا؟
32 سال چشم به راهت بودم حالا آمده ای که فقط یک شب مهمان من شوی و بروی؟
32 سال چشم به راهت بودم تنها پسری که قرار بود عروسی ات را خودم برپا کنم، حالا حجله گاهت را همانگونه که وصیت کردی قبرت قرار می دهم.
گفته بودی شهادت در این راه برای تو افتخار دامادی و جبهه جنگ حجله گاه توست اما نگفته بودی می روی که بی سر برگردی و مرا به یاد امام حسین(ع) بندازی!
پدر تابوتی که پشت پیکاپ سپاه حمل می شد، در آغوش گرفته بود و هق هق می گریست و با صدای بلند به زبان ترکی می گفت: پس چرا این شکلی؟ رفتی که برگردی نه اینکه بعد 32 سال یه شب مهمونم بشی و دوباره بری!
سه شهید مفقود الاثری که 32 سال پیش در عملیات خیبر پنج، همان عملیاتی که مشهور به کربلای دوم هشت سال جنگ تحمیلی است، دیروز عصر به شهر و دیار خود بازگشتند.
32 سال گذشت و زنجان بار دیگر غیور جوانان خود را در آغوش کشید، برای آرامش ابدی بزرگ مردانی که نه از جنس خاک که از جنس افلاک بودند.
امروز مراسم تشییع سید جمال احمدی که پیکر مطهرش بی سر پیدا شده است و شهیدان اروجعلی ابوالفضلی زنجانی و دوستعلی مقدم که با هم راهی جبهه شدند و با هم به فیض شهادت رسیدند با حضور خیل عظیم مردم زنجان در حالی برگزار شد که از تشریفات تشییع و تدفین شهدای گمنام برای آنان خبری نبود.
این شهیدان به همان سرعتی که از این دنیا رفته بودند از جمع خانواده عزادار خود نیز رفتند.
سیدجمال احمدی و اروجعلی مقدم فقط 17 سال داشتند که شهید شدند و شهید دوستعلی مقدم 21 سال بیشتر نداشت که دختر کوچک خود را به آغوش مادر که خواهر اروجعلی بود سپرد و راهی راه شهادت شد.
سید جمال احمدی دو ماه قبل از اعزام به جبهه در وصیت نامه اش نوشته بود " پدر جان من چنین سعادتی ندارم که شهید بشوم، ولی اگر این سعادت شامل حالم شد، مرا در هر جایی که شما نظر بدهید دفن کنند و به بنده نسبت ناکام ندهید، زیرا که این لباس مقدس بسیجی برای من لباس دامادی است و سنگر حجله گاه من و خونم رنگی است که جاودانه خواهد جوشید و هرگز بی رنگ و پاک نمی شود، باری پدر جان مادر ندارم که در سوگم بگرید، فقط یک خواهشی از خواهرانم دارم که بعد از من گریه نکنند زیرا این عمل منافقان و دشمنان را شاد می کند و در این برهه از زمان موظفند که زینب وار از خونم دفاع کنند".
سید جمال وصیت کرد که خواهرانم گریه نکنند، گفت که مادر ندارد که برایش بگرید، اما به چشم دل دید که زنان زنجانی چنان می گریستند و می گفتند، عزیزم مبارک است، جانم به قربانت قبرت مبارکت باشد.
به چشم دل دید که زنان زنجانی چنان می گریستند که گویی که گم کرده خود را یافته باشند، گویی که فرزندان خود را به خاک می سپارند.
به چشم دل دید که خواهرانش زینب وار در پشت پدری که بی امان می گریست ایستادند و دم نزدند و نگریستند تا مدافع خون برادرشان باشند.
بیش از همه دل خواهر اروجعلی و همسر دوستعلی سوخت، اما کوه صبر بود، نگریست، دخترش می گفت: بابا قرارمان این بود، من حتی از گرمی دستانت سیراب نشدم که رفتی و من ماندم و این روزگار.
خواهر اروجعلی کوه صبر بود، اشک می ریخت اما ناله و شیون نمی کرد، شاید یاد وصیت برادر و همسرش می افتاد.
خواهرم قبر من همچون بانویمان حضرت فاطمه(س) بی نشان خواهد بود.
همسرم من همچون بانویمان فاطمه(س) گمنام دفن خواهم شد.
در عملیات خیبر پنج که در اسفند سال 62 انجام شد جزیره مجنون آزاد شد، کربلای دوم هشت سال دفاع مقدس رقم خورد و همه رزمندگان حاضر در این عملیات همچون این سه شهید نیز به آرزوی شهادت خود رسیدند.
سید جمال، اروجعلی و دوستعلی 32 سال گمنامی را تحمل کردند اما از اینکه در راه مولایشان به شهادت رسیده اند پیش از مرگ ابراز رضایت کرده بودند.
32 سال گذشت اما آنان که دیروز با لبخندی شیرین خانه و خانواده را ترک کردند، در حالی که آرزوی شهادت در دل داشتند، در سالروز شهادت باب الحوائج امام موسی کاظم(ع) در سینه مزار شهدای پایین زنجان در حالی آرام گرفتند که حاجت خود را پیش از این گرفته بودند.
3001/6085
24/02/1394
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]