تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 27 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش، نابود كننده نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830499898




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پاراگراف کتاب (35)


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
پاراگراف کتاب (35)




ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.








 
 
 
 

برترین ها: وقتي خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ­اي را به عهده گرفته ام! اما وقتي دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خواني را جستجو کردم آنهم به اميد يافتن چند تعريف مناسب نه تنها هيچ نيافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقيده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل مي کند، اما به هر حال يک جستجو­گر قوي و مهم است و مي بايست مرا در يافتن 2 يا 3 تعريف در مورد كتاب کمک مي کرد؛ اما اين که بعد از مدتي جستجو راه به جايي نبردم، به اين معني است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است.



راستي چرا؟ چرا در لابه لاي حوادث ، رخدادها و مناسبت هاي ايام مختلف سال، «کتاب و کتاب خواني» به اندازه يک ستون از کل روزنامه هاي يک سال ارزش ندارد؟ شايد يکي از دلايلي که آمار کتاب خواني مردم ما در مقايسه با ميانگين جهاني بسيار پايين است، کوتاهي و کم کاري رسانه­ هاي ماست. رسانه هايي که در امر آموزش همگاني نقش مهم و مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکي برايمان هديه اي دوست داشتني بود و يادمان داده اند که بهترين دوست است! اما اين کلام تنها در حد يک شعار در ذهن هايمان باقي مانده تا اگر روزي کسي از ما درباره کتاب پرسيد جمله اي هرچند کوتاه براي گفتن داشته باشيم. و واقعيت اين است که همه ما در حق اين «دوست» کوتاهي کرده ايم، و هرچه مي گذرد به جاي آنکه کوتاهي هاي گذشته ي خود را جبران کنيم، بيشتر و بيشتر او را مي رنجانيم.


ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.


*****
آیا هیچ وقت با آدم هایی برخورد کرده اید که به نظر می رسد از روی تصادف نـیست که بر سر راه شما قرار گرفته اند، بلکه نوعی حکمت بسیار دردناک در آن هست که زندگی تان را ناگهان از این رو به آن رو می کنند؟...!

… سفر یعنی تصویرهایی که تصویرهای دیگر را می‌پوشاند. سفر یعنی کیمیای پنهان. سفر یعنی اعماق عکسی که آنجا سایه‌هامان حقیقی‌تر از خودمان به نظر می‌رسند. پس مشکل‌ترین چیز فقط این است که مجبور باشی از جایت بلند شوی، بدون اینکه جایی باشد که به آنجا بروی…!

کاناپه ی قرمز | میشل لبر | مترجم: عباس پژمان


پاراگراف کتاب (35)



گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید، نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی، بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب میکند...!

نمایشنامه دست های آلوده | ژان پل سارتر | مترجم: جلال آل احمد


پاراگراف کتاب (35)



بدبختی درست در همین نهفته است: در کلمات! هر یک از ما درون خود چیزهایی پنهان داریم و هر یک از ما آن چیزها را با کلمات خودمان بیان می‌کنیم. آقای گرامی وقتی به آن چیزهای درونی خود با کلمات خود معنا و ارزش می‌دهیم دیگر چگونه می‌توانیم حرف همدیگر را بفهمیم؟ شنونده برای خودش مفهوم و ارزش دیگری قائل می‌شود. ما همگی خیال می‌کنیم که حرف همدیگر را درک می‌کنیم اما هرگز هیچ‌کس حرف دیگری را درک نمی‌کند...!

 شش شخصیت در جستجوی نویسنده | لوئیجی پیراندلو | مترجم: بهمن فرزانه


پاراگراف کتاب (35)



چرا مدرسه؟ قول می‌دهم هیچ‌وقت شما را اذیت نکنم.
خنده کنان گفت: من که تنبیهت نمی‌کنم. مدرسه تنبیه نیست، کارخانه‌ی آدم سازی‌ست که از پسرها مردان مفیدی می‌سازد. دوست نداری مثل پدر و برادرت شوی؟
قانع نشدم. باور نمی‌کردم که فایده‌ای داشته باشد از خانه‌ی گرم و نرم بیرونم کنند و به این ساختمان ته خیابان که گویا قلعه‌ای عظیم با دیوارهای بلند است پرتم کنند. به در بزرگ رسیدیم، حیاط بزرگی دیدم پر از دختر و پسر.
پدرم گفت: خودت برو تو و قاطی آنها شو. بخند و سرمشق باش برای بقیه.
پاهایم سست شد و محکم دستش را چسبیدم ولی او به آرامی مرا هل داد و گفت: مرد باش. از امروز زندگی واقعی‌ات آغاز می‌شود...!

از داستان یک نصفه روز نجیب محفوظ

 جفت شش (دوازده داستان از دوازده نویسنده برنده جایزه نوبل ادبیات)| گردآوری و ترجمه: اسدالله امرایی


پاراگراف کتاب (35)



عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن، عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است، اما هست، هست، چون نیست.
عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟
نه،عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست، که نیست! پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند. می چزاند. می کوباند و می دواند. دیوانه به صحرا!

گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی....!

 جای خالی سلوچ | محمود دولت آبادی


پاراگراف کتاب (35)



آنقدر پول ندارم که زندگی عاطفی ام پیچیده باشد. زندگی عاطفی ساده ای داشتم و در اغلب موارد، وقتی زندگی عاطفی ام ساده است یک معنی اش این است که اصلن زندگی عاطفی ندارم. سعی می کنم به مشکلات عاطفی بی اعتنا باشم، اما مشکلات سر وقتم می آیند و من در شب های درازی که بی خوابی به سرم میزند از خودم می پرسم چه اتفاقی افتاد که تسلطم را بر چیزهای بنیادینی که به کار دل ربط دارد از دست داده ام؟...!

... مدت درازی نگذشت که شروع کرد به گریستن. با دقت و با تفاهم به حرف هایی گوش می کردم که هیچ کس دوست ندارد بشنود و به کار هیچ کس نمی آید. چنین حرف هایی دردی از کسی دوا نمی کند و تنها خاصیتش این است که خلایی وسیع به نام درماندگی به وجود می آورد. چه کاری از من بر می آمد؟ جز این که من رفیقش بودم و گوش می دادم… و گوش می دادم … و گوش می دادم … و گوش می دادم … و گوش می دادم تا این که سرانجام در اثر گوش دادن به حرف های او آسانسور جهنم در روح من هم سقوط کرد. به یک ترازوی عجیب که فقط کسی در حد کافکا می توانست آن را ابداع کند احتیاج داشتیم تا بدانیم حال کی بدتر است...!

 یک زن بدبخت | ریچارد براتیگان | مترجم: حسین نوش آذر


پاراگراف کتاب (35)



سه روز پیش، به تصادفی، خواجه کمال هروی، بازرگان معروف را دیدم. از خانه یکی از بزرگان شهر می آمد. چنان در هم و آشفته حال بود که نگرانش شدم و علت را پرسیدم ... و گفت:
همه می دانند که من مدت هاست گرفتار یک عارضه ی مزاجی هستم که گاه بی اختیار بادی از من صادر می شود. در گذشته, که مال و نعمت سر جایش بود, وقتی این اتفاق می افتاد, اطرافیان می گفتند عافیت باشد, عطسه سلامتی است. و دعای عطسه می خواندند. امروز که درمانده و مستاّصل, به تقاضای وامی به خانه ی این بزرگ رفته بودم, از قضا عطسه ای کردم. چند نفر از حاضران زبان به تعرض و حتا فحاشی گشودند که شرم نمی کنی در جمع ما محترمین ..وز می دهی؟ هرچه جزم و فزع کردم که عطسه ای بوده کسی گوش نکرد....!

 حافظ ناشنیده پند | ایرج پزشکزاد


پاراگراف کتاب (35)



ليزا : ... هميشه از آدمايی كه از خشم غصه دلهره يا عصبانيتشون فرار می كردن و قرصای آرام بخش می خوردن بدت می اومد. فرضيه ت هم اين بود: اين دوره زمونه مردم رو آنقدر ناز نازی كرده كه حتی ميخواد وجدان آدم ها رو به دوا ببنده ولی موفق نميشه كه انسان بودنمونو معالجه كنه.
ژيل : (متعجب و خوشحال) راستی؟
ليزا : هميشه می گفتی كه عقل در این نیست که جلوی احساسو بگیری، بلکه در اینه که همه چیز رو احساس کنی. هر طور که باشه...!

 خرده جنایت های زَناشوهری | اریک امانوئل اشمیت | مترجم: شهلا حائری


پاراگراف کتاب (35)



اگر ميشد توان فراموش کردن را از انسان گرفت، او ديگر هيچ ستمی را تحمل نميکرد. هيچ کس به اندازه کسی که فراموشی را نپذيرد، تنها نيست. آنکه به زمانهای متفاوتی تعلق دارد، معاصر هيچ کس نيست...!

 قطره اشكی در اقيانوس | مانس اشپربر | مترجم: روشنك داريوش


پاراگراف کتاب (35)



خیلی چیزها هست که تقصیر تو نیست. یا تقصیر من. تقصیر پیشگویی ها هم نیست، یا نفرینها یا دی اِن اِی، یا پوچی. تقصیر ساختار گرایی یا سومین انقلاب صنعتی هم نیست. همه می میریم و ناپدید می شویم، ولی علتش این است که نظامِ خودِ دنیا را بر پایه ی ویرانی و فقدان گذاشته اند. زندگی ما سایه هایی از این اصل رهنماست. مثلا باد می وزد. می تواند بادی شدید و خشن باشد، یا نسیمی ملایم. اما سرانجام هر بادی فرو می میرد و ناپدید می شود. باد شکل ندارد. فقط حرکت هواست، باید به دقت گوش بدهی، بعد استعاره را می فهمی...!

 کافکا در کرانه | هاروکی موراکامی | مترجم: مهدی غبرائی


پاراگراف کتاب (35)



اوبر: کاش می‌دونستم چرا امشب این قدر افسرده ای، آنری. تقصیر ماست؟
سونیا: آنری می‌خواد هم واسه‌اش اتفاق خوب بیفته و هم نیفته. می‌خواد هم موفق بشه هم نشه، هم کسی باشه هم نباشه. هم شما باشه اوبر، هم یه آدم سرخورده، می‌خواد هم کمکش کنیم هم ولش کنیم. آنری اینه اوبر، یه آدمی که از شادی به غم می‌رسه، از غم به شادی. کسی که یهو هیجان زده می‌شه، بلند می‌شه و هیجان زده فکر می‌کنه زندگی پر از وعده ست، خودش رو با جایزهٔ راسل یا نوبل تصور می‌کنه، حس و حال یه دسیسه چین هیجان زده رو به خودش می‌گیره، و یهو بی‌دلیل از پا در می‌آد و فلج می‌شه، به جای عجله، بی‌تابی، شک و تردید، و به جای اشتیاق، دودلی بی‌حساب می‌آد سراغش، بعضی‌ها می‌تونن با زندگی کنار بیان و بعضی‌ها نمی‌تونن...!

سه روایت از زندگی | یاسمینا رضا | مترجم: فرزانه سکوتی


پاراگراف کتاب (35)



دردمان این است که میبینیم معشوق جلوی چشممان در تصویری که از ما برای خود میسازد با ارزش ترین فضیلت هامان را حذف میکند و ضعف ها٬ نقص ها و جنبه ی مضحک وجودمان را برملا میکند ... و دیدگاهش را به ما تحمیل میکند٬ وادارمان می کند خودمان را با چیزی که او در ما میبیند منطبق کنیم ... و همیشه فقط در چشم کس دیگری که محبتش هیچ ارزشی برایمان ندارد فضیلت مان آشکار میشود٬ استعدادمان میدرخشد ٬قدرتمان فوق طبیعی جلوه میکند و چهره مان بهترین چهره میشود...!

برهوت عشق | فرانسوا مورياك | مترجم: اصغر نوری


پاراگراف کتاب (35)



این جور نیست که زندگی مان فقط به تاریکی و روشنایی تقسیم شده باشد. یک منطقه میانی سایه دار هم هست. کار عقل سالم تشخیص و فهم این سایه هاست. کسب عقل سالم هم قدری زمان و جد و جهد می طلبد...!

... می دانی چی فکر می کنم؟ به نظرم خاطره ها شاید سوختی باشد که مردم برای زنده ماندن می سوزانند. تا آنجا که به حفظ زندگی مربوط می شود، ابدا مهم نیست که این خاطرات به درد بخور باشد یا نه. فقط سوخت اند.
آگهی هایی که روزنامه ها را پر می کنند، کتابهای فلسفه، تصاویر زشت مجله ها، یک بسته اسکناس ده هزار ینی، وقتی خوراک آتش بشوند، همه شان فقط کاغذند. آتش که می سوزاند؛ فکر نمی کند، آه، این کانت است ، یا آه، این نسخه ی عصر یو میوری است، یا چه زن قشنگی! برای آتش اینها چیزی جز تکه کاغذ نیست. همه شان یکیست.
اطرات مهم، خاطرات غیر مهم، خاطرات کاملا بدرد نخور: فرقی نمی کند. همه شان سوخت اند...!

پس از تاريكی | هاروكی موراكامی | مترجم: مهدی غبرائی


پاراگراف کتاب (35)



وقتى كسى را دور انداخته ايم ديگر نبايد سعى كنيم اشتباهاتش را تشريح كنيم. وقتى دنبال چراهاى اشتباهات او مى رويم كه هنوز او را كامل دور نينداخته باشيم...!

 زندگى جنگ و ديگر هيچ | اوريانا فالاچى | مترجم: ليلى گلستان


پاراگراف کتاب (35)









تاریخ انتشار: ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۱۲





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 277]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن