محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1843870466
داستانهای خواندنی؛ نامزد و پدرجان عروس
واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
داستانهای خواندنی؛ نامزد و پدرجان عروس
تصمیم گرفتهایم از این به بعد با داستای های شیرین ایرانی یا خارجی از آثار نویسندگان بزرگ و مطرح در خدمتتان باشیم. در این مطلب شما را به خواندن داستان کوتاه «نامزد و پدرجان عروس» اثر آنتوان چخوف دعوت میکنیم.
برترین ها: تصمیم گرفتهایم از این به بعد با داستای های شیرین ایرانی یا خارجی از آثار نویسندگان بزرگ و مطرح در خدمتتان باشیم. در این مطلب شما را به خواندن داستان کوتاه «نامزد و پدرجان عروس» اثر آنتوان چخوف دعوت میکنیم.
*****
در مجلس شبنشینی و رقص درییلاق، یکی از آشنایان پیوتر – پتروویچ – میلکین رو به او کرد و گفت:
- شنیدهام، که شما زن میگیرید، پس چه وقت سور کلوخ اندازان دوران جوانی خودتان را خواهید داد؟
میلکین سرخ شد و جواب داد:
- از که شنیدهاید، که من زن میگیرم/ کدام احمق چنین چیزی به شما گفته است؟
- همه میگویند، از تمام قرائن هم اینطور معلوم است… لازم نیست پنهان کنید، بابا جان… شما خیال میکنید ما از هچجا خبر نداریم، ولی ما همه چیز را میبینیم و از زیر و زبر کار خبر داریم، هه-هه-هه- … از تمام قرائن معلوم است … هر روز در منزل کاندراشکینها هستید، آنجا ناهار میخورید، شام میخورید. رمان میخوانید… فقط با ناستنکا کاندراشکینا گردش میکنید، هر چند دسته گل هست فقط برای او میبرید … همه چیز را میبینم – قربان! همین چند روز پیش خود کاندراشکین- پدر آن دختر را ملاقات کردم و میگفت: که کار شما دیگر به کلی تمام شده، به محض اینکه از ییلاق به شهر نقل مکان کنید، فوراً عروسی به راه میافتد … خوب، چه میشود کرد؟ خدا بخت بدهد؛ به قدری که من برای کاندراشکین خوشحالم، برای شما خوشحال نیستم … آخر، بیچاره هفت تا دختر دارد، هفت تا! مگر شوخی است؟ کاش خدا وسیله بسازد، که اقلاً یکی را سرو سامان بدهد…
میلکین فکر کرد: « بر شیطان لعنت !… این دهمین شخص است، که راجع به ازدواج من با ناستاسیابا من صحبت میکند. شیطان همه را ببرد؟ به چه مناسبت اینطور فکر میکنند، فقط به این مناسبت، که هر روز در منزل کاندراشکین ناهار میخورم، با ناستنکا گردش میکنم…
نه – نه، مقتضی است که دیگر جلو این شایعات را بگیرم، نباید فرصت را از دست داد، و الا تا بروم به جهنم، این لعنتیها، این لعنتیها، واقعاً مرا داماد خواهند کرد!… فردا میروم، با این کاندراشکین ابله صحبت میکنم و میفهمانم، که به من امیدوار نباشد، و میروم به دنبال کارم!»
روز بعد از گفتگویی، که در بالا شرح داده شد، میلکین با احساس شرمندگی و اندکی بیم، وارد اتاق دفتر ییلاقی کاندراشکین کارمند رتبهی نه میشد.
صاحب خانه او را با این حرفها استقبال کرد:
- پیوتر – پتروویچ، درود بر شما، چطورید، چه میکنید؟ دلتان تنگ شده، عزیز جان، هه- هه- هه… الان ناستاسیا میآید… یک دقیقه رفته است به منزل گوسئفها …
میلکین از شرمساری دستی به چشمش کشید و اهسته گفت:
- حقیقت این است، که من برای دیدن ناستاسیا– کی ریللوونا نیامدهام، – آمدم خدمت شما… باید راجعبه مطالبی با شما صحبت کنم… نمیدانم چه توی چشمم رفته…
کاندراشکین چشمکی زد و گفت:
- راجع به چه مطلبی قصد دارید با من صحبت کنید؟ هه-هه- هه… چرا اینطور خجالت میکشید، عزیز جان؟ آخ از دست این مردها! مردها! جوانی مصیبتی است! میدانم راجعبه چه میخواهید صحبت کنید! هه- هه- هه… خیلی زودتر باید اینکار میشد…
- حقیقت این است، که طوری اتفاق افتاده… میدانید، موضوع این است، که من … آمدهام با شما وداع کنم… فردا سفر میکنم و میروم…
چشمهای کاندراشکین از حدقه در آمده، پرسید:
- یعنی چه که میروید؟
- خیلی ساده… میروم، والسلام… اجازه بدهید از مهماننوازی پر از لطف شما تشکر کنم… دخترهای شما به قدری مهربانند… هرگز فراموش نخواهم کرد، که چه دقایقی…
رنگ کاندراشکین کبود شد و بانگ زد:
- اجازه بدهید- قربان… من مقصود شما را درست نمیفهمم… بدیهی است، هر کسی حق دارد سفر کند… شما هم میتوانید هر کاری، که دلتان بخواهد بکنید، اما، عالیجناب، شما دارید سر ما کلاه میگذارید… اینکار شرافتمندانه نیست- قربان!
- من… من… من نمیدانم، چطور یعنی دارم سرتان کلاه میگذارم؟
- تمام تابستان را به اینجا رفت و آمد میکردید، میخوردید، مینوشیدید، امیدوار میکردید، از این صبح تا آن صبح با دخترها تفریح میکردید و ناگهان بفرمائید- آقا سفر میکنند!
من… من… امیدوار نمیکردم…
- بدیهی است، خواستگاری نمیکردید، ولی مگر معلوم نبود که رفتار شما به کجا منجر خواهد شد؟ هر روز ناهار میخوردید، هر شب تا سحر با ناستاسیا بازو به بازو… مگر تمام این کارها بدون قصد و ساده میشود؟ فقط نامزدها هر روز با هم ناهار میخوردند، اگر شما هم نامزد نمیبودید؛ مگر من حاضر میشدم هر روز به شما غذا بدهم! بلی قربان، شرافتمندانه نیست! من نمیخواهم بشنوم! بفرمائید لطفاً، خواستگاری کنید، والا من … خدر دانید…
- ناستاسیا- کی ریللوونا دختر خوب… بسیار مهربانی است، من به او خیلی احترام میکنم و … بهتر از او زنی برای خودم آرزو نمیکنم، ولی … از حیث عقاید و افکار توافق نداریم.
کاندراشکین لبخندی زد و گفت:
- موضوع همین ست؟ فقط؟ آخر روح روانم، مگر میشود زنی پیدا کرد، که از حیث عقاید و افکار کاملاً مثل شوهرش باشد، آخ، جوان، جوان! چقدر خامی، خام! جوانها گاهی تئوریهایی پیش میکشند، که به خدا، هه- هه- هه… آدم دود از کلهاش بلند میشود… حالا از حیث عقاید و افکار توافق ندارید، اما کمی که زندگی کردید، تمام این اختلافات رفع و ناهمواریها هموار میشود. خیابان سنگفرش، مادامی که تازه است- عبور از آن دشوار است، اما وقتی که قدی از آن عبور و مرور کردند، صاف و خوب میشود!
- فرمایشات شما صحیح است، ولی… من لایق ناستاسیا- کی ریللوونا نیستم.
- لایقی، لایقی! مهمل میگویی! تو جوان بسیار خوبی هستی!- شما عیوب و نقائص مرا نمیدانید… من فقیرم…
- اشکال ندارد! حقوق میگیرید و باید شکر خدا را بکنید…
- من … دائمالخمر…
کاندراشکین دستهایش را تکان داد و بانگ زد:
- نه- نه- نه!… هیچ وقت شما را مست ندیدهام! نمیشود، که جوان مشروب نخورد… خودم جوان بودهام، گاهی افراط هم میکردهام. زندگی اینطور است…
- ولی من آخر بیداد میکنم، دائماً میخورم، این عیب موروثی است!
- باور نمیکنم، آدم سرخ و سفید و باطراوتی، مثل شما – و دائمالخمر بودن، باور نمیکنم!
میلکین فکر کرد:« این شیطان را نمیشود فریب داد. چقدر دلش میخواهد دخترها را از سرش باز کند!» سپس با صدای بلندتر ادامه داد: دائمالخمر بودن، که چیزی نیست، من عیبهای دیگر هم دارم، رشوه میگیرم…
- عزیز جان، کیست که رشوه نگیرد، هه- هه- هه. حرف عجیبی میزنی!
- گذشته از آن، تا تکلیف من معلوم نشده، من حق ندارم زن بگیرم…
من از شما پنهان کردهام، ولی حالا باید همه چیز را بدانید… من … من بجرم اختللاس تحت تعقیب هستم…
کاندراشکین مبهوت شد و بانگ زد:
- تحت تعقیب؟ بع-له … تازگی دارد. هیچ نمیدانستم. راستی هم تا تکلیف شما معلوم نشود نمیتوانید زن بگیرید… خوب، شما خیلی اختلاس کردهاید؟
- صدوچهل هزار منات
- بله. مبلغ گزافی است، بلی، واقعاً هم، از این کار بوی تبعید به سیبری میآید… اینطور دختره ممکن است مفت از بین برود. در این صورت کاری نمیشود کرد، خدا به همراه…
میلکین نفسی به راحتی کشید و دستش را به طرف کلاهش دراز کرد… کاندراشکین کمی فکر کرد و چنین ادامه داد:
- اگر چه، اگر ناستاسیا شما را دوست دارد، میتواند، با شما به آنجا بیاید. عشقی که حاضر به فداکاری نباشد عشق نیست! ضمناً استان تومسک خیلی حاصلخیز است. در سیبری، باباجان، خیلی بهتر از اینجا میشود زندگی کرد. اگر عیالوار نمیبودم خود من هم میرفتم. میتوانید خواستگاری کنید!
میلکین فکر کرد:« عجیب شیطانی است! حاضر است دخترش رابه اهریمن بدهد تا از سر خودش باز کند».
او باز با صدای بلند گفت:« مطلب هنوز تمام نشده است… مرا تنها برای اختلاس محاکمه نخواهند کرد، بلکه برای جعل و تقلب در اسناد دولتی هم محاکمه خواهند کرد.
- هیچ تفاوتی نمیکند، مجازات همه یکی است!
- تفو!
- چه خبر ست که اینطور بیمحابا تف میکنید؟
- هیچ… گوش کنید، من هنوز تمام حقایق را به شما نگفتهام… مجبورم نکنید مطلبی را که از اسرار مگوی زندگی من است فاش کنم… راز وحشتناکی است!
- هیچ میل ندارم اسرار شما را بدانم! اهمیتی ندارد!
کیریل- تیمایه ویچ؛ خیلی اهمیت دارد، اگر بشنوید … بدانید من کیستم، از من به کلی رویگردان میشوید… من جنایتکار محکوم به اعمال شاقه هستم و به سیبری تبعید شده بودهام، ولی از آنجا فرار کردهام!!…
کاندراشکین مانند مار گزیده از جلو میلکین به عقب جست و در جایش خشک شد. دقیقهای ساکت و بیحرکت ایستاده، با چشمان وحشتبار به میلکین نگاه میکرد، بعد توی صندلی راحتی افتاد و ناله کرد:
- هیچ انتظار نداشتم… چه ماری را روی سینهام پروراندهام! بروید! برای رضای خدا بروید! بروید، که دیگر من شما را نبینم! آخ!
میلکین کلاهش را برداشت و با وجد و سرور به طرف در رفت.
ناگهان کاندراشکین او را صدا کرد:
- صبر کنید، پس چرا تا حالا شما را بازداشت نکردهاند!
- اسم را عوض کرده با اسم دیگر زندگی میکنم… مشکل بتوانند مرا بازداشت کنند.
- شاید شما تا دم مرگ هم بتوانید همینطور زندگی کنید، که هیچکس نفهمد شما کیستید… صبر کنید، الان شما آدم شرافتمندی هستید، مدتی است که از کردهی خود نادم شدهاید. دست خدا همراه، هرچه باداباد، عروسی کنید!
سراپای میلکین غرق عرق شد… دیگر بالاتر از اینکه خود را محکوم به اعمال شاقه و فراری از سیبری معرفی کرده بود، نه دروغی به خاطرش میرسید، نه محلی برای درغگویی بود و فقط یک راه نجات باقیمانده بود آن هم عبارت از این بود، که ننگ و رسوایی را بر خود هموار کند و بدون ذکر علت و دلیل فرار کند… او دیگر حاضر بود یواشکی از در بیرون برود، که فکری به مغزش راه یافت… پس از اندکی مکث گفت:
- گوش کنید، هنوز شما تمام حقایق را نمیدانید، من… دیوانهام، دیوانهها و مجانین هم از ازدواج ممنوعند.
- باور نمیکنم، دیوانهها اینطور منطقی حرف نمیزنند…
- معلوم میشود چیزی نمیدانید که اینطور فکر میکنید، مگر شما نمیدانید که بسیاری از دیوانگان، در اوقات معینی دیوانگی میکنند و در فواصل آن ادوار با آدمهای عادی هیچ تفاوتی ندارند؟
- باور نمیکنم، اصلاً حرفش را هم نزنید:
- در این صورت من از دکتر برای شما تصدیق میآورم.
- اگر تصدیق را ببینم باور میکنم، اما حرف شما را باور نمیکنم… عجب دیوانهای!
- نیم ساعت دیگر تصدیق طبیعت را برای شما میآورم… عجالتاً خداحافظ
میلکین کلاهش را با شتاب برداشت و بیرون دوید. پنج دقیقه بعد او وارد منزل دکتر فیتیویف دوست خودش میشد، ولی بدبختانه، مخصوصاً در موقعی رسیده بود که او بعد از نزاع کوچکی با زنش مشغول مرتب کردن سرو زلفش بود.
میلکین به دکتر رو کرد و گفت:
- دوست گرامی، من برای خواهشی پیش تو آمدهام، موضوع این است، که … میخواهند، به هر نحوی که بشود، مرا داماد کنند… برای نجات از این مصیبت، من خیال کردهام خودم را دیوانه معرفی کنم… میدانی، تا حدی، همان رویهیها ملت است… میدانی که دیوانهها اجازه ندارند زن بگیرند. مرا مرهون محبت دوستانهی خودت کن و تصدیقی بده، که من دیوانهام!
- تو نمیخواهی زن بگیری؟
- به هیچ وجه!
دکتر دستی به زلفهای ژولیدهاش زد و گفت:
در این صورت من حاضر نیستم به تو تصدیق بدهم. کسی که نمیخواهد زن بگیرد دیوانه نیست، بر عکس عاقلترین اشخاص است.
اما هر وقت خواستی زن بگیری، آنوقت دنبال تصدیق بیا… آن وقت مسلم و واضح خواهد بود، که تو دیوانه شدهای….
سال ۱۸۸۵
تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 215]
صفحات پیشنهادی
راه های شخصیت شناسی نامزد
راه های شخصیت شناسی نامزد لازم است برخی ویژگیهای شخصیت نامزد خود را پیش از ازدواج شناخت یکی از مهم ترین نکات در دوران نامزدی شناخت کامل طرف مقابل است و سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که نامزدمان را چگونه بشناسیم یک کارشناس ارشد روانشناسی گفت متاسفانه بسیاری از ما قبل ازراهکارهای موثر برای افزایش علاقه بین نامزدها
راهکارهای موثر برای افزایش علاقه بین نامزدها دوران نامزدی بهترین فرصت برای ایجاد محبت میان زن و مرد است زمانی كه خطبه عقد میان دختر و پسر خوانده می شود به فرمان خداوند متعال عشق و محبتشان در دل هم جای می گیرد دوران نامزدی بهترین زمان و فرصت برای ایجاد محبت و افزایش روز به روز آنشناخت «طبع جنسی» نامزدتان از رفتار و گفتار او
شناخت طبع جنسی نامزدتان از رفتار و گفتار او صحبت کردن درباره مسایل جنسی شریک زندگی آینده در کشور ما تابو محسوب میشود و معمولا دو طرف از صحبت کردن دربارهاش طفره میروند اما بسیاری از روانشناسان و جامعهشناسان اعتقاد دارند نارضایتی جنسی در زندگی مشترک از جمله علل عمده طلاق اسوقوع قتل به دلیل خیانت نوعروس
لرستان وقوع قتل به دلیل خیانت نوعروس یک نوع عروس با ادامه دادن یک رابطه نامشروع بعد ازدواج شوهرجوانش را به کام مرگ کشاند به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران لرستان و به نقل از نیروی انتظامی استان لرستان چندي قبل بر اثر درگيري دو مرد در يك منزل مسكوني جواني كه 21 سال داشت بر ا- عضو خبرگان رهبری: داعش عروسک خیمه شب بازی آمریکا و رژیم صهیونیستی است
عضو خبرگان رهبری داعش عروسک خیمه شب بازی آمریکا و رژیم صهیونیستی است اهواز - ایرنا - عضو مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه موقت اهواز گفت داعش و کشورهایی نظیر عربستان که به نوعی آن را حمایت می کنند چیزی غیر از عروسک خیمه شب بازی نبوده و آمریکا و رژیم صهیونیستی آنها را به بازی گرفتهمفاخر ادبیات کودک عروسک شدند
مفاخر ادبیات کودک عروسک شدند فرهنگ > ادبیات - ایلنا نوشت عروسکهای مفاخر ادبیات کودک ایران توسط مژده دانش پژوه ساخته شد که تعدادی از آنها در موزه عروسکهای ملل به نمایش درآمد لیلا کفاشزاده مسئول بخش کودک و نوجوان پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری گفنامزد جایزه تئاتر تونی رامین کریملو با نمایش «بینوایان» در برادوی روی صحنه میرود
نامزد جایزه تئاتر تونیرامین کریملو با نمایش بینوایان در برادوی روی صحنه میرودرامین کریملو هنرپیشه و کارگردان تئاتر ۳۰ آگوست در سالن والجین برادوی نیویورک نمایش بینوایان را بر اساس رمان ویکتور هوگو روی صحنه میبرد به گزارش خبرنگار تئاتر خبرگزاری فارس رامین کریملو یکشنبه هشتعروسک بزرگان ادبیات کودکان ساخته شد
ایلنا عروسکهای مفاخر ادبیات کودک ایران توسط مژده دانش پژوه ساخته شد که تعدادی از آنها در موزه عروسکهای ملل به نمایش درآمد به گزارش ایلنا عروسکهای مفاخر ادبیات کودک ایران ساخته شد لیلا کفاشزاده مسئول بخش کودک و نوجوان پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری گفتلیلا زارع به دنبال نامزد خود در خیابانهای تهران!
لیلا زارع به دنبال نامزد خود در خیابانهای تهران فيلم سينمايي غيرمجاز روزهاي پاياني فيلمبرداري را سپري مي كند فيلمبرداري سكانس هاي داخلي غيرمجاز به پايان رسيده و گروه مشغول ضبط سكانس هاي خارجي هستند بازي پريوش نظريه و ميلاد كي مرام به پايان رسيده و گروه هم اكنون مشغول ضبط سكرئیس کمیته امداد الیگودرز خبر داد کمک 81 میلیون ریالی خیر الیگودرزی به نوعروسان
رئیس کمیته امداد الیگودرز خبر دادکمک 81 میلیون ریالی خیر الیگودرزی به نوعروسانرئیس کمیته امداد الیگودرز گفت با پیگیری متصدی طرح اکرام منطقه دو کمیته امداد الیگودرز و تعامل با یکی از خیرین مقیم تهران 81 میلیون ریال با نیت کمک به تامین جهیزیه نوعروسان سادات دریافت و به حساب چهار ن- نامزد چپگرا پیروز انتخابات ریاست جمهوری قبرس شمالی شد
نامزد چپگرا پیروز انتخابات ریاست جمهوری قبرس شمالی شد تهران - ایرنا - مصطفی آکینجی نامزد چپگرای قبرس شمالی روز یکشنبه با کسب بیش از شصت درصد آرای ماخوذه در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری آن کشور به پیروزی رسید به گزارش ایرنا به نقل از خبرگزاری رویترز آکینجی با شکست درویش اروغلو- تعلیق یک نامزد انتخاباتی حزب محافظه کار به دلیل اظهار ضد یهودی علیه رهبر حزب کارگر
تعلیق یک نامزد انتخاباتی حزب محافظه کار به دلیل اظهار ضد یهودی علیه رهبر حزب کارگر لندن – ایرنا- یک نامزد انتخابات شوراهای محلی حزب محافظه کار انگلیس به دنبال اظهارات ضد یهودی علیه اد میلیبند رهبر حزب کارگر از سوی حزبش تعلیق شد به گزارش ایرنا خانم گلزابن افسر که از سوی حزبنماینده مشهد: نامزد انتخابات مجلس دهم نمیشوم/ نمایندگی شغل نیست
نماینده کنونی مردم مشهد از تصمیم خود برای عدم حضور در رقابتهای انتخاباتی مجلس دهم خبر داد سیدهاشم بنیهاشمی در پاسخ به خبرنگار ایلنا که آیا در مجلس دهم هم کاندیدا میشوید اظهار کرد مشهد قحط الرجال نبوده و نمیشود نمایندگی تبدیل به شغل بشود و باید به دیگراخواستگاری خونین در شهرضا دامادی که تاب «نه» شنیدن نداشت/ حجله مرگ به جای حجله عروسی
خواستگاری خونین در شهرضادامادی که تاب نه شنیدن نداشت حجله مرگ به جای حجله عروسیمعاون اجتماعی فرماندهی انتظامی شهرضا گفت صبح دیروز جوان 21 سالهای به دلیل مخالفت والدین دختر مورد علاقه خود نسبت به قتل آنها اقدام کرد روحالله رضایی امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس درعروسکهای اپرای سعدی جان گرفتند
یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۲ ۰۶ اپرای عروسکی سعدی سرانجام در تهران اجرا شد به گزارش خبرنگار تئاتر خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا پس از کش و قوسهایی که بر سر صدور مجوز اجرای اپرای عروسکی سعدی همزمان با سالروز بزرگداشت این شاعر نامدار ایرانی در شیراز به پا شد این نمایش شامگاهکمک 81 ميليون ريالي خير مقيم تهران به نوعروسان سادات تحت حمايت در اليگودرز
۷ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۱۴ ۵۷ب ظ کمک 81 ميليون ريالي خير مقيم تهران به نوعروسان سادات تحت حمايت در اليگودرز موج - خرم آباد - مدير کميته امداد شهرستان اليگودرز گفت يکي از خيرين مقيم تهران مبلغ 81 ميليون ريال جهت کمک به تأمين جهيزيه نوعروسان سادات اين شهرستان پرداخت به گزارش خبرگزاري مو- عروسک بزرگان ادبیات کودکان ساخته شد
عروسک بزرگان ادبیات کودکان ساخته شد تهران - ایرنا- تعدادی از عروسک های مفاخر ادبیات کودک ایران ساخته مژده دانش پژوه در موزه عروسک های ملل به نمایش درآمد به گزارش روز دوشنبه گروه فرهنگی ایرنا لیلا کفاش زاده مسوول بخش کودک و نوجوان پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری اظهار کرد این-
سرگرمی
پربازدیدترینها