واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
در اعتراض به سیاست های رضاخان از جمله قاون نظام وظیفه اجباری روحانیون کشور به مخالفت برخواستند.
در ماجرای بردن جوانان و نوجوانان این مرزو بوم به خدمت زیر پرچم، بزرگان و دلسوزان، بخصوص از منطقه اصفهان احساس خطر کردند که دستگاه رضاخانی می خواهد نونهالان ما را به اسم خدمت نظام وظیفه به دامن منکرات اخلاقی و بیماریهای جسمانی،همچون سوزاک و سفلیس بیندازد. به وضوح مشخص بود که علمای اصیل و دین شناس ما در برابر خطراتی که کشور و بخصوص دین ما را تهدید می کند، ساکت نخواهند نشست، لذا رفت آمدهای علما به قصد حراست و حمایت از حراست از حریم اسلام وتشیع، امری مرسوم بود و هر روز که از خواب بر می خاستیم، می شنیدیم که جارچی ها اعلام می کنند که امروز فلان عالم از فلان شهر به قم تشریف می آورند. شیوه جار زدن هم برای ابلاغ یک پیام، بدین نحو بود که ابتدا متن شفاهی یا کتبی پیام را در اختیار« جارچی باشی» که سرگروه تعدادی جارچی بود، قرار می دادند. او هم جارچی های فرعی را خبر می کرد و پیام را در اختیار آنها قرار می داد. به دین ترتیب، یک شهر ظرف مدت کوتاهی در جریان اخبار و پیامها قرار می گرفت. به خاطر دارم حدود هفتاد سال قبل، یک روز اعلام کردند که حضرت آقا سید عبدالباقی آیت اللهی و آقا سید عبدالله اَرجانی از شیراز تشریف می آوردند. همینجا عرض کنم که من از آن ایام تا سنوات اخیر که ایشان به رحمت خدا رفتند، هربار که به مشهد مقدس شرفیاب می شدم، دعوت ایشان را می پذیرفتم و به خدمتش می رسیدم. ساعتها در کتابخانه ایشان گرم گفتگو می شدیم، بعد نهار صرف می کردیم. بعضی وقتها برخی از آقا زادهای ایشان هم حضور داشتند. وقتی که بنده بعضی از خاطرات گذشته را خدمت ایشان بازگو می کردم، آقا سید عبدالله می گفت:« این مورد را فرموش کرده بودم. شما که الان گفتید، دوباره به یاد آوردم» به هر حال،وقتی اعلام شد که دو تن از علمای شیراز با گروهی به قم نزول اجلال می فرمایند، عده زیادی از مردم و علما بسیج شدند. افرادی هم که با قبایل و ایل نشین های اطراف شیراز، مانند بختیاری، در ارتباط بودند هم خود را مهیای پذیرایی کردند. ضمن این که شیراز با توجه به شان ادبی، فکری و فرهنگی اش هم مورد توجه بود. تبلیغات زیادی راجع به ورود علمای این شهر به قم صورت پذیرفت و هنگام ورود آنان هم، از امامزاده جمال تا خود شهر، جمعیت انبوهی در کنار جاده برای استقبال ایستاده بودند. حتی گروهایی از اصناف و اقشار مردم تحت عناوین مختلفی همچون: هیات مستقبلین تجار، هیأت مستقبلین صنف فرش فروش و مانند آن، چادر هایی برپا کرده و در مقابل هر چادر هم اعلامیه ای الصاق کرده بودند. چون آن ایام هنوز ماشین مورد استفاده نبود علمای مزبور بنا بود با چارپا وارد شهر شوند و همین امر باعث شد که زمان انتظار طولانی شود. آقای شیخ مهدی حکمی هم که پیشتر راجع به او و پسرش صحبت هایی کردم، برای استقبال از علمای شیراز، سوار بر چارپایی شده بود و در صف مستقبلین قرار داشت. تا اینکه انتظار به سر رسید و آقایان تشریف آوردند و به سنت قم حرکت کردند. مردم هم با پای پیاده به دنبال آنان روان شدند. غر.وب آفتاب نزدیک بود و هنگام اذان مغرب فرا رسید. آقای شیخ مهدی از آنجا که به نماز اول اهتمام می ورزید، گفت: برای انجام فریضه توقف می کنیم. اطرافیان گفتند: در این نزدیکی جوی آبی هست که می توانید برای گرفتن وضو و انجام مقدمات آن، مورد استفاده قرار دهید. آقا شیخ مهدی آستینها را بالا زد. مردم هم به تبع ایشان، از جوی آب وضو گرفتند. بعد در امتداد رودخانه قم و در بین پلها در مقابل«شاه جمال» صف استقبال را به صف نماز تبدیل کردند و بدون اینکه مرحوم آقای شیخ مهدی اصراری داشته باشد که مردم به او اقتدا کنند، خود به خود این اتفاق افتاد و نماز مغرب به جماعت خوانده شد و من هم که در شمار ملازمین آقا شیخ مهدی حکمی بودم، در جوار ایشان به ادای فریضه اول وقت پرداختیم. هنگام ادای فریضه مغرب بودیم که آقایان وارد شدند و خواستند اقتدا کنند که نماز مغرب تمام شد. نماز عشا را نخواندند و همگی به طرف قم حرکت کردند. منبع: خاطرات آیت الله سید حسین بُدلا،انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی،صص107-109
سه شنبه 15 اردیبهشت 1394 ساعت 13:34
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]