تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):زبان مؤمن در پس دل اوست، هرگاه بخواهد سخن بگويد درباره آن مى‏انديشد و سپس آن را...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804136543




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نگاه شما: چرا جوانها اینطوری شده اند؟ |اخبار ایران و جهان


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: نگاه شما: چرا جوانها اینطوری شده اند؟
بخش «نگاه شما» برای ارائه و معرفی «نگاه» مخاطبان «تابناک» به همه موضوعات است. هر مخاطب «تابناک» می‌تواند با مد نظر قرار دادن شرایط همکاری با این بخش، «نگاه» خود را ارسال کند تا در معرض دید و داوری دیگر مخاطبان قرار گیرد.
کد خبر: ۴۹۶۰۵۱
تاریخ انتشار: ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۰ - 30 April 2015


محمّد احمدوند، مدرّس دانشگاه و آموزش و پرورش: 1- پیام صادقیان جوان است و البته آنقدر بی تجربه و کم ظرفیت که دائم خودش را درگیر حواشی می کند، با دیگران گلاویز می شود، به مربی توهین می کند و آخرش هم اخراج می شود. همۀ اینها در حالی است که او انگشت کوچک پای کسانی مثل کریم باقری، مهدی مهدوی کیا، یا مثلاً وحید هاشمیان هم نیست، نه از نظر فنّی و نه از نظر اخلاق. تاریخ نشان داده جوانهایی مثل صادقیان که غوره نشده مویز می شوند خیلی زود فوتبالشان تمام می شود.

2- بنر بسیار بزرگی در غذاخوری دانشگاه زده شده و از دانشجویان خواسته شده است بعد از صرف غذا ظرف غذا را روی میزی که در گوشۀ سالن گذاشته شده قرار دهند. بیشتر از دو سوم دانشجویان ظرف هایشان را رها می کنند و می روند. بدتر اینکه چنان ریخت و پاش می کنند که فکر می کنید بچه های یک مهد کودک اینجا غذا خورده اند. نیم ساعت بعد از شروع سرو غذا تقریباً دیگر نمی توان یک میز تمیز پیدا کرد. دو کارگر اضافه مجبورند این ریخت و پاش ها را جمع کنند و این یعنی هزینۀ بیشتر توسط دانشگاه و البته غیر مستقیم از جیب همین بچه ها!

3- کارگاه آموزش اصول خبرنگاری برای دانش آموزان دختر و پسر برگزار می شود. سخنران در حال توضیح مطالب خود است. هر چند جمله اش با تکه ای بی مزه و بی ربط  و عمدتاً از سوی پسرها همراه می شود. سخنران تحمل می کند و بالأخره بعد از نیم ساعت رو به بچه ها می کند و خواهش می کند اگر کسی جلسه را دوست ندارد آنجا را ترک کند و بگذارد بقیه استفاده کنند. جالب اینجا است که این کارگاه اختیاری است و مزایای زیادی هم برای شرکت کنندگان دارد و تازه نیم ساعت از آن گذشته است و مشکل خستگی بچه ها هم نیست!

4- تدریس کتاب  یکی از کلاس های چهارم دبیرستان تمام شده است. یک جلسه وقت اضافه مانده است. دبیر از بچه ها می خواهد کتاب کمکی را که می داند همه دارند با خود بیاورند تا نمونه سئوال های اضافه با آنها کار کند. این کار وظیفۀ معلم نیست و در حقیقت لطف در حقّ آنها است. البته دبیر با تجربه می داند هفته بعد بچه ها سهوی یا عامدانه کتاب نمی آورند و با پیش بینی این نکته نمونه سئوالی را به مدیر داده و از او می خواهد آن را برای بچه ها تکثیر کند. این کار هم وظیفۀ مدرسه نیست امّا مدیر همکاری می کند. هفتۀ بعد برگه ها را بین بچه ها پخش کرده و از آنها می خواهد به سئوالات جواب دهند تا بعد با هم جوابها را بحث کنند. از کلاس 30 نفره فقط 10 نفر که همیشه جدّی هستند این کار را می کنند. بقیه وقت را به شیطنت و در بهترین حالت به حرف زدن دربارۀ وایبر و فیس بوک و ... می گذرانند و به توصیه ها و تذکرهای معلم هم گوش نمی کنند. یکی از بچه ها مدام از جایش بلند می شود و با بچه ها درگیری های کوچکی درست می کند و با تذکر معلم می نشیند. بار پنجم بالأخره معلم عصبانی می شود و به او می گوید چرا دائم در کلاس سرگردان است. دانش آموز برگشته و به معلم می گوید نباید به او توهین کند و استفاده از لفظ سرگردان در کلاس توهین است!!؟؟ معلم که از رفتار "ریاکارانۀ" دانش آموز عصبانی است او را از کلاس بیرون می کند و همراه  با مبصر به دفتر می فرستد.

5- به مناسبت دهۀ فجر جشنی در دانشگاه برقرار است. برگزار کنندگان یک گروه دانشجویی هستند. یکی از کمدین های معروف برای اجرای برنامه روی صحنه می آید. اواسط برنامه دانشجویان با صدای بلند و درخواست برای رقصیدن او خردش می کنند. ناراحتی کاملاً در چهره اش پیدا است امّا به ناچار به اجرای برنامه ادامه می دهد. آهنگ دلقک محمد اصفهانی در ذهنم مرور می شود. مراسم ادامه پیدا می کند. چند گروه موسیقی هم برنامه اجرا می کنند. آنقدر سر و صدای دانشجویان زیاد است که تقریباً نمی فهمیم ترانه ای که خوانده می شود چیست. به این اضافه کنید رقص درجای اکثر دانشجویان و حـتّی بلند شدن گاه گاه تعدادی از دانشجویان و رقص کامل آنها! مراسم به دلیل دخالت حراست دانشگاه زودتر از موعد تمام می شود.

6- خانه یکی از خویشاوندان مهمان هستیم. بچه های میزبان از همان ابتدا سرشان در موبایل است و تا آخر نه حرفی می زنند و نه حتّی در چیدن و بعد جمع کردن سفرۀ شام کمک می کنند. حالا تقریباً هر خانه ای وای فای هم دارد و اینستاگرام و واتس آپ و وایبر در دسترس ترین امکانات برای بچه ها هستند. بچۀ کوچکتر پای تلویزیون و در حال بازی کامپیوتری خوابش می برد. پسر من هم مجبور می شود موبایلش را درآورد و خودش را سرگرم کند. بزرگترها حرفهای تکراریشان را دربارۀ گرانی و یارانه و نان می زنند و مهمانی تمام می شود.

7- می خواهم وارد محل کارم شوم. کسی جلوی پل پارک کرده و رفته است. هیچ کس داخل ماشین نیست. چند بار مجبور می شوم بوق بزنم تا شاید صاحب ماشین متوجه شود. از آن طرف خیابان جوانی می دود. به او می گویم چرا اینجا پارک کرده است. نگاهی غضب آلود! می کند و می گوید حالا مگه چی شده! جالب اینکه چند متر جلوتر جای خالی برای پارک 3 ماشین هست.

8- بچه های کلاس سوم را نصیحت می کنم برنامه ریزی کرده و درس بخوانند چون معدل امسالشان بخشی از نمره کنکور خواهد بود. یکی از بچه ها می گوید: مهم نیست آقا. می ریم دانشگاه آزاد. می گویم حدأقل تفاوت دانشگاه دولتی و آزاد غیر از بحث اعتبار آنها هزینه ای است که بر دوش خانوادۀ شما می افتد. یکی دیگر از بچه ها می گوید: پدرمون وظیفه داره خرجمون رو بده. می خواست مارو به دنیا نیاره! بگذارید رک باشم. به عنوان یک معلم بارها این حرف و این نوع رفتار بی قید و بی منطق را در کلاسهایم دیده ام و برای پدر این بچه ها ناراحت شده ام. این بی قیدی فقط در مورد خانواده ها نیست. در مورد دولت هم هست. خیلی از این بچه ها معتقدند دولت وظیفه دارد تمام مخارج آن ها را از پول نفت بدهد. وقتی می پرسم در عوض شما قرار است برای این کشور چه کار کنید جواب هایی که همگی رگه هایی از تمسخر دارد می شنوم. این اتفاق هم بارها تکرار شده است.

9- وقتی فیلم خوبی ساخته می شود وظیفه خود می دانم بلیت بخرم و فیلم را در سینما ببینم تا از فیلم حمایت کنم و البته هر بار هم با اعصاب خرد از سینما خارج می شوم. جوان ها حتّی لذّت دیدن یک فیلم خوب را هم از خودشان می گیرند. خوردن تخمه و خش خش پفک و چیپس معمولی ترین رفتار غلط ما ایرانیها در سینما است. تازگیها سینما پاتوق دخترها و پسرهایی شده است که از اول تا آخر فیلم پچ پچ می کنند و اعصاب شما را به هم می ریزند یا با صدای بلند دربارۀ شخصیتها و اتفاقات فیلم اظهار نظر می کنند. خدا نکند فیلم از نوعی باشد که حرف ها اهمیت فراوان داشته باشند چون فاتحۀ فیلم دیدن و فهمیدن و لذّت بردن را باید بخوانید.

چرا جوان ها اینطوری شده اند؟ چرا جوان ها بی قرارند؟ چرا جوان ها با همه چیز لج می کنند؟ چرا جوان ها دوست ندارند عمیق فکر کنند؟ چرا جوان ها فقط به لحظه چسبیده اند و آینده برایشان بی معنا است؟ چرا همه چیز را به مسخره می گیرند و دائم به دنبال گرفتن سوتی از دیگران و خندیدن و مسخره کردن هستند؟ چرا دور زدن قانون را افتخار می دانند؟ چرا پر توقع هستند؟ چرا احترام بزرگتر یادشان رفته است؟ چرا حرمت علم و معلم و والدین گم شده است؟

بیایید با هم رو راست باشیم  و تعارف را کنار بگذاریم چون یکی از بدترین اخلاق های ما ایرانیان تعارفات دروغین و ظاهری است. همۀ جوان ها اینطور نیستند امّا به جرأت می توان گفت نیمی از آنها یا بیشتر اینگونه هستند. این 50 درصد خیلی زیاد است. در حدّ فاجعه است. راستش "بخشی" از این نوع رفتار این جوان ها تقصیر آنها نیست هر چند شخصاً معتقدم با همۀ مشکلات و نقص ها خوب ماندن هنر ما است و این همان چیزی است که یک انسان واقعی را متمایز می کند.

بخشی مهمی از مشکل از خانواده ها است، اولین جایی که اصول اخلاقی باید به بچه آموزش داده شود. بچه ها هر چه را در خانواده می بییند یاد می گیرند. وقتی پدر در خانه سیگار می کشد قبح سیگار کشیدن برای بچه هم می ریزد. وقتی پدر موقع رانندگی چراغ قرمز را رد می کند یا هر جا دلش خواست پارک می کند بچه هم از او یاد می گیرد. اگر خانواده در رفتار با همسایگان و فامیل خودخواهانه رفتار کند بچه هم یاد می گیرد خودخواه باشد.

بخشی از مشکل هم در سیستم آموزشی ما است. وقتی حجم مطالب درسی تئوری و البته بی خاصیت آنقدر بالا است که معلم به جای یاد دادن اصول زندگی و اصول اخلاقی فقط به دنبال تمام کردن کتاب و پر کردن مغز بچه ها با فرمول های عجیب و غریب است نباید انتظار داشت این بچه وقتی وارد دوره متوسطه می شود و بعد که وارد جامعه می شود رفتار خوب و بد را تمیز دهد و این زمانی است که دیگر شاخۀ کوچکی نیست که بتوان آن را خم کرد بلکه درخت تنومندی است که دیگر خم نمی شود. حالا یا می شکند یا برمی گردد و به صورتمان می خورد. زنگ های ما طولانی است و زنگ های تفریح کوتاه. بچه ها فرصت با هم بودن و حرف زدن ندارند و حرف زدن و شلوغیشان را به کلاس می آورند و در برابر معلم که مجبور است کتاب را تمام کند مقاومت می کنند و حتّی کار به درگیری هم می کشد. می دانید وقتی کشور دچار تحریم شد اولین جایی _بعد از حق و حقوق معلم_ که بودجه اش قطع شد کجا بود؟ ورزش مدارس! در حالی که در کشورهای پیشرفته ورزش یکی از مهم ترین بخش های برنامه آموزشی است در ایران فقط یک اسم در برنامه هفتگی مدارس است. در حالی که در کشورهای پیشرفته قهرمانان آینده از مدارس شناسایی و مورد حمایت قرار می گیرند، در ایران ورزش تبدیل به بی اهمیت ترین بخش آموزش مدارس شده است!

بخشی از مشکل هم به جامعه برمی گردد. مردم مسابقه سرعت گذاشته اند، سرعت در پول بیشتردرآوردن به هر شکل، خرید خانه و سکه و موبایل، خرید آپارتمان های بیشتر، گرانفروشی و اخیراً کم فروشی، دروغ و ریا. مسئولین هم در این امر دخیل هستند. همه چیز رو به سرگردانی تا بی نهایت است، نظارتی وجود ندارد، دائم دزدی و اختلاس رو می شود و البته اکثر مواقع در حدّ حرف اول اسم مجرمین باقی می ماند، اکثر مواقع برخورد جدّی با متخلفان اقتصادی و اخلاقی و اجتماعی نمی شود، و البته بیرون بودن کمی موی سر خانم ها از همۀ اینها مهمتر است!؟ اگر به خاطر حقّت شکایت کنی کسی ترتیب اثر نمی دهد. هر کس به خود اجازه می دهد زور بگوید. ارگانها و سازمانها قدرت مطلق هستند و دولت هم حریفشان نیست! بانک ها جلوی چشم مردم رژه می روند و مثل قارچ های سمی رشد می کنند و سر به فلک می کشند. مخابرات به خودش اجازه می دهد دائم روی اعصابت باشد. شما در چنین جامعه ای حقّ انتخاب ندارید. قرار است برای تقلبهای علمی در پایان نامه ها قانون جزایی درست کنند امّا خود دولت بزرگترین تخلف علمی قرن را در قضیه بورسیه ها مرتکب شده و هیچ کس مجازات نمی شود و آدم های بی سواد اماّ رانت دار دکتری می گیرند و استاد دانشگاه هم می شوند. یک رئیس جمهور "بگم بگم" راه می اندازد و  بر خلاف تمام قواعد اخلاقی و حقوقی لیست خلافکاران بزرگ را لو نمی دهد و وزیر رئیس جمهور دیگری دم از پول های آلوده می زند و فهرستش را در جیبش گم می کند! و همۀ این ها جوان های ناپخته در گردش روزگار و خسته از فشار درس و مشق را عاصی تر و ناامیدتر می کند.  خود جوان هم مقصر است امّا او تنها گناهکار نیست.













این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 54]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن