تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):خدا را نشناخته آن که نافرمانی اش کند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826572381




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روزی که راه بر ابلیس بسته شد


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: روزی که راه بر ابلیس بسته شد
زندگانی حضرت محمد
کتاب «زندگانی حضرت محمد (ص)» نوشته سید هاشم رسولی محلاتی نخستین بار در سال 1379 از سوی نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده و تاکنون بارها تجدید چاپ شده است. این کتاب در پانزده فصل به بررسی زندگانی پیامبر (ص) از ولادت تا سال یازدهم هجرت و رحلت ایشان پرداخته است.نسب رسول خدا (ص)، ولادت رسول خدا (ص) و شرح زندگی آن حضرت تا ازدواج با خدیجه، ازدواج با خدیجه و ماجراهای بعد از آن تا بعثت، بعثت رسول خدا (ص)، هجرت رسول خدا(ص)، سال دوم هجرت و جنگ بدر، سال سوم هجرت و جنگ احد، سال چهارم هجرت، سال پنجم هجرت و غزوه خندق، سال ششم هجرت، سال هفتم هجرت، سال هشتم هجرت، سال نهم هجرت، سال دهم هجرت و سال یازدهم هجرت از عناوین فصل‌های این کتاب هستند.در فصل دوم این کتاب در بخشی با عنوان «در شب ولادت» می‌خوانیم: «معمولا مقارن ظهور پیغمبران الهی و ولادت آنها حوادث مهم و شگفت‌انگیزی اتفاق می‌افتد که خبر از آمدن آن پیغمبر و تحول او در جهان و رفتار و عقاید مردم می‌دهد و در حقیقت به مردم آژیر و آماده باش می‌دهد تا آنان را برای آمدن وی آماده سازد که بدانها «ارهاصات» گویند.معمولا مقارن ظهور پیغمبران الهی و ولادت آنها حوادث مهم و شگفت‌انگیزی اتفاق می‌افتد که خبر از آمدن آن پیغمبر و تحول او در جهان و رفتار و عقاید مردم می‌دهددر شب ولادت رسول خدا (ص) نیز طبق روایات حوادث شگفت‌انگیز و عجیبی اتفاق افتاده که در تواریخ به اجمال و تفصیل نقل شده. از آن جمله ابن هشام از حسان بن ثابت-شاعر معروف اسلام-نقل می‌کند که وی گفته: به خدا سوگند من پسری نورس در سن هفت یا هشت سالگی بودم و آنچه می‌شنیدم به خوبی درک می‌کردم که دیدم مردی از یهود بالای قلعه‌ای از قلعه‌های مدینه فریاد می‌زد: ای یهودیان! و چون یهودیان پای دیوار قلعه جمع شدند و از او پرسیدند: چه می‌گویی؟ گفت: بدانید آن ستاره‌ای که با طلوع احمد به دنیا خواهد آمد، دیشب طلوع کرد!و در سیره حلبیه و تواریخ دیگر از آمنه روایت کرده‌اند که گوید: چون فرزندم به دنیا آمد نور خیره‌کننده‌ای آشکار شد که شرق و غرب را روشن کرد و من در آن روشنایی قصر‌های شام و بصره را دیدم.و نیز نقل کرده اند که در آن شب ایوان کسری-که با سنگ و گچ ساخته شده بود و سال‌ها روی ساختمان آن زحمت کشیده بودند و هیچ کلنگی در آن کارگر نبود- شکافت و چهارده کنگره آن فروریخت.شیخ صدوق در کتاب امالی حدیث جامعی از امام صادق (ع) روایت کرده است که در این حدیث بیشتر اتفاقات آن شب ذکر شده است. متن آن حدیث شریف این گونه است که حضرت فرمود: ابلیس به آسمان‌ها بالا می‌رفت و چون حضرت عیسی (ع) به دنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا می‌رفت و هنگامی که رسول خدا (ص) به دنیا آمد از همه آسمان‌های هفتگانه ممنوع شد و شیاطین به وسیله پرتاب شدن ستارگان ممنوع گردیدند و قریش که چنان دیدند گفتند: قیامتی که اهل کتاب می‌گفتند برپا شده!در شب ولادت پیامبر، ایوان کسری-که با سنگ و گچ ساخته شده بود و سال‌ها روی ساختمان آن زحمت کشیده بودند و هیچ کلنگی در آن کارگر نبود- شکافت و چهارده کنگره آن فروریختعمرو بن امیه که از همه مردم آن زمان به علم کهانت و ستاره شناسی داناتر بود بدانها گفت: بنگرید اگر ستارگانی است که مردم به وسیله آنها راهنمایی می‌شوند و تابستان و زمستان از روی آنها معلوم گردد پس بدانید قیامت برپا شده و مقدمه نابودی هرچیز است و اگر غیر از آنهاست امر تازه‌ای اتفاق افتاده است و همه بت‌ها در صبح آن شب به رو درافتاد و هیچ بتی در آن روز برپا نبود، ایوان کسری در آن شب شکافت و چهارده کنگره آن فروریخت، دریاچه ساوه خشک شد.آتشکده‌های فارس که هزار سال بود خاموش نشده بودند در آن شب خاموش گردید و موبدان فارس در خواب دیدند شترانی سخت اسبان عربی را یدک می‌کشند و از دجله عبور کرده و در بلاد آنها پراکنده شدند و طاق کسری از وسط شکافت و رود دجله در آن وارد شد و در آن شب نوری از سمت حجاز برآمد و همچنان به سمت مشرق می‌رفت تا بدانجا رسید، فردای آن شب تخت هر پادشاهی سرنگون گردید و خود آنها گنگ گشتند که در آن روز سخن نمی‌کردند.دانش کاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گردید و هر کاهنی از تماس با همزاد شیطانی خود ممنوع گردید و میان آنها جدایی افتاد و آمنه گفت: به خدا فرزندم که بر زمین قرار گرفت دستهای خود را بر زمین گذارد و سر به سوی آسمان بلند کرد و بدان نگریست و نوری از من تابید و در آن نور شنیدم گوینده‌ای می‌گفت: تو آقای مردم را زادی او را محمد نام بگذار.آنگاه او را نزد عبدالمطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفته بود به عبدالمطلب گزارش دادند، عبدالمطلب او را در دامن گذارده گفت: "الحمدلله الذی اعطانی هذا الغلام الطیب الاردان قد سادفی النهد علی الغلمان..." ستایش خدایی را که به من عطا فرمود این فرزند پاک و خوشبو را که در گهواره بر همه پسران آقاست.آمنه گفت: به خدا فرزندم که بر زمین قرار گرفت دستهای خود را بر زمین گذارد و سر به سوی آسمان بلند کرد و بدان نگریست و نوری از من تابید و در آن نور شنیدم گوینده‌ای می‌گفت: تو آقای مردم را زادی او را محمد نام بگذارآنگاه او را به ارکان کعبه تعویذ کرد و درباره او اشعاری سرود و ابلیس در آن شب شیطان و یاران خود را فریاد زد (و انها را به یاری طلبید) و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند: ای سرور ما چه چیز تو را به هراس و وحشت افکنده؟ گفت: وای بر شما از سر شب تا به حال اوضاع آسمان و زمین را دگرگون می‌بینم و به طور قطع در روی زمین اتفاق تازه و بزرگی رخ داده که از زمان ولادت عیسی بن مریم تاکنون سابقه نداشته، اینک برگردید و ببینید این اتفاق چیست؟آنها پراکنده شدند و برگشتند و اظهار داشتند: ما که تازه‌ای ندیدیم. ابلیس گفت: این کار شخص من است و آنگاه در دنیا به جستجو پرداخت تا به حرم-مکه-رسید و مشاهده کرد فرشتگان اطراف آن را گرفته‌اند، خواست وارد حرم شود که فرشتگان بر او بانگ زده مانع ورود او شدند به سمت غار حراء رفت و چون گنجشکی گردید و خواست درآید که جبرئیل بر او نهیب زد: برو ای دور شده از رحمت حق! ابلیس گفت: ای جبرئیل از تو سوالی دارم؟ گفت: بگو، پرسید: از دیشب تاکنون چه تازه‌ای در زمین رخ داده؟ پاسخ داد: محمد (ص) به دنیا آمده. شیطان پرسید: مرا در او بهره‌ای هست؟ گفت: نه. پرسید: در امت او چطور؟ گفت: آری. ابلیس که این سخن شنید گفت: خوشنود و راضیم.و در حدیث دیگرى که در کتاب کمال الدین نقل کرده چنین است که در شهر مکه شخصى یهودى سکونت داشت و نامش یوسف بود،وى هنگامى که ستارگان را در حرکت و جنبش مشاهده کرد با خود گفت: این تحولات آسمانى به خاطر ولادت‏همان پیغمبرى است که در کتابهاى ما ذکر شده که چون به دنیا آید شیاطین رانده شوند و از رفتن به آسمانها ممنوع گردند و چون صبح شد به مجلسى که چند تن از قریش در آن بودند آمد و بدانها گفت: آیا دوش در میان شما مولودى به دنیا آمده؟ گفتند: نه. گفت: سوگند به تورات که وى به دنیا آمده و آخرین پیامبران است و اگر اینجا متولد نشده حتما در فلسطین متولد گشته است.ابلیس به آسمان‌ها بالا می‌رفت و چون حضرت عیسی (ع) به دنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا می‌رفت و هنگامی که رسول خدا (ص) به دنیا آمد از همه آسمان‌های هفتگانه ممنوع شد این گفتگو گذشت و چون قرشیان متفرق شدند و به خانه‏هاى خود رفتند داستان گفتگوى با آن یهودى را با زنان و خاندان خود بازگو کردند و آنها گفتند: آرى دیشب در خانه عبد الله بن عبد المطلب پسرى متولد شده است.این خبر را به گوش یوسف یهودى رساندند، وى پرسید: آیا این مولود پیش از آنکه من از شما پرسش کنم به دنیا آمده یا بعد از آن؟ گفتند: پیش از آن! گفت: آن مولود را به من نشان دهید.قرشیان او را به درب خانه آمنه آوردند و بدو گفتند: فرزند خود را بیاور تا این یهودى او را ببیند، و چون مولود را آوردند و یوسف یهودى او را دیدار کرد، جامه از شانه مولود کنار زد و چشمش به خال سیاه و درشتى که روى شانه وى بود بیفتاد در این وقت قرشیان مشاهده کردند که حال غش بر آن مرد یهودى عارض شد و به زمین افتاد...در حدیثى که مرحوم کلینى شبیه به روایت بالا از مردى از اهل کتاب نقل کرده آن مرد کتابى به قرشیان که ولید بن مغیره و عتبة بن ربیعه و دیگران در میانشان بود رو کرده و گفت: نبوت از خاندان بنى اسرائیل خارج شد و به خدا این مولود همان کسى است که آنها را پراکنده و نابود سازد!قریش که این سخن را شنیدند خوشحال شدند، مرد کتابى که دید آنها خشنود شدند بدیشان گفت: خرسند شدید! به خدا سوگند این مولود چنان سطوت و تسلطى بر شما پیدا کند که زبانزد مردم شرق و غرب گردد. ابوسفیان از روى تمسخر گفت: او به مردم شهر خود تسلط مى‏یابد!» بخش کتاب‌خوانی تبیانمنبع: خبرآنلاین





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 387]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن