واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: چنان که باید علوم انسانی را درک نکرده ایم - کریم مجتهدی * در مورد منشأ شکل گیری علوم انسانی به معنای جدید همواره چنین ادعا می شود که این علوم از قرن 17 و 18 متولد شد. اما حقیقت این است که "مطالعات تاریخ" به عنوان یکی از قدیمی ترین رشته های بشری و از شاخه های علوم انسانی از قدیم حضوری مسلم داشته است و می توان از آثاری همچون "تاریخ طبری" به عنوان شاهکارهایی نام برد که فارغ از ارزش های ادبی خاص خود بخوبی توانسته اند تصویری از فضای گفتمانی حاکم در آن دوره را منعکس کنند.
"علم النفس" یا روان شناسی نیز از دیگر شاخه های علوم انسانی است که قدمت آن به زمان فیثاغورث باز می گردد. از این رو، صحبت از "علوم انسانی" به عنوان یک مفهوم "جدید" در قرون اخیر ، ادعایی قابل بحث است.
حقیقت این است که این علوم به لحاظ موضوعی قدمت طولانی ای دارند و آنچه به آنها وجهی نوین می بخشد، روش مطالعه در این دست از دانش های بشری است. از این رو، آنچه در غرب عوض شده "موضوع" علم نیست، بلکه "روش" آن است.
اگر به دوره تجدید حیات فرهنگی غرب (رنسانس) برگردیم در ایتالیای قرن 16 "نیکلا ماکیاوللی" کتابی را با رویکردی سیاسی راجع به سزار می نویسد. وی در این اثر، سیاست را تابعی از قدرت در نظر می گیرد و بر این باور است که هر کس در جست وجوی قدرت است، می تواند از هر وسیله ای در مسیر رسیدن به آن بهره بگیرد. هر چند که ماکیاول این روش و رویکرد را تنها در مورد سیاست به کار برد، اما بتدریج این نگاه به سایر شاخه های علوم نیز کشیده شد. به طوری که پس از او «فرانسیس بیکن» نیز به طور ضمنی همین نگاه را دنبال کرد و معتقد بود علم را باید برای رسیدن به قدرت جست وجو کرد. در واقع او علم را ابزاری برای افزودن قدرت تلقی می کرد و به دنبال پاسخ به این پرسش بود که چه چیزی در علم ما را به قدرت می رساند؟
تحول در روش های علمی در واقع توسط بیکن کلید خورد و معتقد بود تنها به واسطه عقل می توان به قدرت رسید. علم اصلی از نگاه او، "طبیعیات" بود و "عالِم" را کسی می دانست که طبیعیات بداند. از این رو اولویت را در شناخت به تجربه می داد.
بعد از او «رنه دکارت» فرانسوی این رویکرد را جدی ادامه داد، به طوری که این تبعیت را کاملاً می توان از متون او دریافت. هدف دکارت و بیکن یک چیز است؛ "رسیدن به قدرت در علوم". آنچه این دو را از هم متمایز می کند، تنها وجه روشی شان است. بیکن معتقد است که عقل باید در برابر طبیعت سر تعظیم فرود آورد و دکارت براین باور است که نیازی به تعظیم نیست و عقل تنها باید روش خود را اصلاح کند.
دکارت نیز همچون بیکن به تجربه اهمیت می دهد اما تجربه را تعمیم تام می دهد و تجربه ها را در قالب مجموعه ای از فرمول های ریاضی ارائه می کند. این همان رویکردی است که در قرن 18 میلادی توسط نیوتن بسط داده شد و در واقع در این عصر است که علم جدید صورت نهایی به خود می گیرد. علم در قالب اصول نیوتنی و در فرمولی ثابت به تمام عرصه ها (سیاست، فرهنگ، روان شناسی، جامعه شناسی و...) تعمیم پیدا کرد. از این رو، جامعه شناسانی که با این نگاه در قرن 19 روی کار آمدند، خود را با خط کش علوم طبیعی اندازه گیری می کردند و "اگوست کنت" به عنوان نخستین نماینده علوم اجتماعی در عصر جدید از این علوم با عنوان "فیزیک اجتماعی" نام برد.
سوالی که پیش می آید، این است که آیا عکس العمل هایی نیز نسبت به این رویکرد در جامعه غربی دیده شد؟
باید گفت که در قرن 18 به ندرت مخالفت هایی شکل گرفت و از آن جمله می توان به انتقادات "ویکو" در ایتالیا و "هردر" در آلمان اشاره کرد. آنها بر این باور بودند که انسان موجودی تعمیم یافته به فرمول نیوتن نیست. قوانین فیزیکی تا حدی در مورد انسان صدق می کند و باید پذیرفت که او دارای تفکر، تاریخ، فرهنگ، اندیشه و آرمان است و او است که علم را جلو می برد. بنابراین هیچ بعید نیست که 200 سال بعد به حقایق پذیرفته شده امروز بخندد. از این رو، پذیرش این که علم به آخر رسیده و می توان همه علوم را در یک فرمول قرار داد، باوری نادرست است.
اگر بخواهیم امروز از امکانات علوم انسانی در ایران سخن بگوییم، تنها می توان گفت که امکانات جدید را باید جست وجو کرد و در این مسیر از نگاه "ویکو" و "هردر" غافل نشد. ما در جست وجوی امکانات علوم انسانی مان باید از تاریخ، تمدن هزار ساله، حماسه سرایان، تاریخ نویسان و... بهره بگیریم. اگر در زمینه علوم انسانی کار می کنیم باید شأن این علوم را در نظر بگیریم.
ایرانی باید جامعه شناسی را به سبک ایرانی درک کرده و بفهمد. آنچه آینده این علوم را در ایران تضمین کرده و معتبر می کند، نیازمندی ما به این علوم است. حقیقت این است که ما امروز به این علوم نیازمند نیستیم و تظاهر به نیازمندی می کنیم، چرا که هنوز چنان که باید علوم انسانی را درک نکرده ایم. تقویت این علوم با تأکید بر ریشه ها، فرهنگ و تاریخ مان نیازمندی ما به این علوم را بر می انگیزاند و به ارتباط ما با این علوم معنا می بخشد. از این رو، علوم انسانی نمی تواند مجزا از گذشته و آینده باشد.
* پژوهشگر عرصه ی فلسفه
منبع: روزنامه ایران 05/2/1394
05/02/1394
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 53]