تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):عالمان فرمانرواى بر شهرياران هستند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799440686




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رقصنده با پرنده ها


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
رقصنده با پرنده ها
رقصنده با پرنده ها نويسنده:سعيد مستغاثي نگاهي به فيلمنامه «آواتار»اگرچه به نظر مي آيد جيمز کامرون پس از اکران و موفقيت فوق العاده فيلم تايتانيک در سال 1997 به تعطيلات رفت و دوربين و ويزورش را به ديوار آويخت، اما واقعيت اين است که او طي اين 12 سال نه تنها در تعطيلات و استراحت نبوده، بلکه بسيار فعال عمل کرده و علاوه بر ساخت سه فيلم تلويزيوني و دو فيلم مستند، تهيه کننده 10 فيلم اعم از تلويزيوني و مستند و داستاني نيز بوده است. فيلم هايي که گاهي خود کامرون را به سختي درگير خود کرد، به طوري که برخي از آن فيلم ها از جمله دو مستند ارواح ورطه و بيگانگان اعماق دريا را شخصاً فيلم برداري کرد.ولي به هر حال فيلم آواتار، تنها فيلم بلند سينمايي به شمار مي آيد که جيمز کامرون در طول اين بيش از يک دهه اخير ساخته است. فيلمي که گويا بيش از چهار سال وقت و نيرو و انرژي و هزينه صرف ساختش شده و تا امروز با صرف حدود 800 ميليون دلار، پر خرج ترين فيلم تاريخ سينما محسوب مي گردد.فيلمنامه آواتار را مانند اغلب آثار قبلي جيمز کامرون، خودش نوشته و هيچ همکار يا شريکي براي نوشتن يا تکميل و يا بازنويسي آن نداشته است و باز هم با وجود دارابودن ابعاد مختلف سرگرمي و هيجان و جذابيت هاي تصويري( که با جلوه هاي ويژه تصويري فوق پيشرفته امروز تهيه شده)، وجوه انديشه هاي فلسفي خاص در آن بارز است. وجوهي که در آثاري مانند بيگانه ها( 1986)، ورطه(1989)، ترميناتور(1991)، ترميناتور 2:روز داوري(1992) و حتي تايتانيک نيز به چشم مي خورد. مثلاً آن بازتاب و تکرار سخنان کاپيتان زير دريايي فيلم ورطه، هنگامي که در اعماق اقيانوس و در فضاي ميان لجه اي آب، گرفتار بيگانه ها شده چه شباهت غريبي با تغيير شکل هاي ربات جيوه اي فيلم ترميناتور 2:روز داوري در ميان مخزن مذاب دارد. گويي که هر دو در برزخي هول آور به انعکاس اعمال خويش مي نگرند. يا آن چرخش دوربين در ميان اتاق ها و راهروهاي کشتي غرق شده تايتانيک که همه آن زرق و برق و وسايل مربوط مانند لوسترها و بشقاب ها و قاشق و چنگال ها در ميان آب ها شناور است، در حالي که در تصاوير پيشين آنها را در اوج تجمل و زينت ديده بوديم، انگار که همه چيز به گناهي عظيم، گرفتار قهر و غضب شده است، همچنان که در فيلم ترميناتور اين گرفتاري براي آخرالزمان، هشدار داده مي شود. شايد از همين رو باشد که جيمز کامرون ترجيح مي دهد فيلمنامه هايش را بدون کمک و همکاري ديگران، خود بنويسد و بازنويسي کند.اما قصه آواتار از آن تازگي و بداعت آثار پيشين کامرون برخوردار نيست و بسياري از مايه ها و فراز و فرودها و حتي ماجراهاي آن، يادآور صحنه هاي مشابه در فيلم هاي ديگر است.داستان فيلم از سال 2154 آغاز مي شود، برادر يک دانشمند فضايي( که به قتل رسيده) به نام جيک سالي( يک تفنگدار دريايي ارتش آمريکا که در جريان تجاوزات جنگي آمريکا به ديگر کشورها مجروح شده و از ناحيه دو پا فلج گرديده است) عازم مأموريتي ويژه در پاندورا( يکي از اقمار سياره مشتري) مي شود؛ جايي که قرار است منابع طبيعي سرشارش، کره زمين را از خطر نابودي و اضمحلال نجات بخشد. در اين سياره، موجوداتي به نام ناوي زندگي مي کنند که بسيار شبيه انسان هستند، فقط سه متر قد دارند و به چيزي ميان انسان و حيوان راه مي برند. مأموريت گروهي که جيک سالي به آنها مي پيوندد و ارتش آمريکا نيز با پيشرفته ترين سلاح هايش حضور دارد، نفوذ در بين گروهي از اين ناوي ها به نام آواتار است و دستيابي به مرکز انرژي سياره که از درختي عظيم و مقدس به نام ايوا منشأ مي گيرد. به همين دليل با استفاده از DNA آواتارها،آواتارهايي مصنوعي به وجود آورده تا انسان ها بتوانند با وسيله اي خاص، آنها را کنترل کرده و داخل جمعيت آواتارها شوند. جيک سالي يکي از همين آواتارها را کنترل مي کند و در اولين قدم با يک دختر آواتار به نام نيتري، آشنا شده که او را از خطر مرگ نجات بخشيده است. پس از آن کم کم به درون قبيله او راه يافته و درمي يابد، پدرش رئيس قبيله بوده و مادرش رهبر معنوي قبيله به نام موان است. مراحل پذيرفته شدن جيک به عنوان يک عضو قبيله آواتار که اوماتيکايا نام دارد، بسيار سخت و دشوار مي نماياند و او مسيرهاي پيچيده اي را طي مي کند تا اين که حتي به بالاترين درجه يعني هدايت پرنده اي از نژاد اسطوره اي توروک به نام تايروکو نائل مي شود و جا پاي رهبر افسانه اي آنها يعني توروک ماکتو مي گذارد. از اين پس او ديگر هدف اصلي مأموريتش را از ياد برده و جذب زندگي و رفتار آواتارها شده و تصميم مي گيرد همراه آنها در مقابل تجاوز ارتش و نيروهاي بيگانه زميني بايستد!تا همين جا و با خواندن اين خلاصه داستان، ذهن تماشاگر حرفه اي سينما به سرعت متوجه فيم معروف رقصنده با گرگ ها ساخته کوين کاستنر مي شود که در نخستين مراسم اسکار دهه 90، برخلاف انتظار و در حالي که اکثراً در انتظار درو کردن جوايز اسکار توسط وارن بيتي و فيلم او يعني باگزي بودند ، هفت جايزه به خود اختصاص داد.در فيلم رقصنده با گرگ ها نيز يک سروان سواره نظام ارتش آمريکا به نام جان دنبار( کوين کاستنر) عازم پايگاهي در قلب محل زندگي قبايل سرخ پوست شده تا آنها را از مناطق حاصلخيز خود دور کند و در اين مأموريت با نجات دادن يکي از زنان قبيله به نام ايستاده با مشت(مري مک دانل ) باب آشنايي اش را با افراد قبيله سو باز مي کند و کم کم به داخل آنها راه مي يابد و جذب زندگي آنان مي گردد. گويي برخورد با گرايشات طبيعت گرايانه سرخ پوستان، غرايز فطري اش را بيدار کرده( آنچنان که در آواي وحش جک لندن مي خوانيم) و به تدريج از آن وضع و حالت سروان شواره نظام ارتش آمريکا، به در مي آيد، چنانچه حتي لباس ها و سر و شکل و مدل موهايش نيز در همين راستا تغيير مي کند. اين همان تحولي است که براي جيک سالي در فيلم آواتار هم اتفاق مي افتد. او از همان هنگامي که براي نخستين بار در قالب يک آواتار قرار مي گيرد، نوعي احساس رهايي و آزادي بروز مي دهد. نگاه کنيد که در همان صحنه برخاستن از تخت به عنوان آواتار، برخلاف توصيه هاي مراقبان و پرستارانش و با وجود تزلزل فيزيکي و تعادلي، چگونه از محل کنترل بيرون زده و در فضاي باز بيرون، سرخوشانه مي دود.جيک سالي پس از مدتي که در قالب آواتار زندگي کرده، آنچنان شيفته آن نوع زندگي شده که وقتي مثل هميشه براي استراحت از داخل دستگاه کنترل بيرون مي آيد، مي گويد:« انگار همه چيز وارونه شده، مثل اين که بيرون از اينجا( دنياي آواتارها) واقعي است و اينجا( دنياي آدم ها) يک روياست...»او لحظه به لحظه بيشتر و بيشتر در زندگي آواتاري غرق شده، به طوري که وقتي راز مأموريت خود را براي نيتري برملا کرده، علت تغيير و تحولش را اينچنين بيان مي کند:« در ابتدا يک مأموريت بود ولي بعد، همه چيز تغيير کرد، من عاشق شدم، عاشق جنگل، عاشق مردم اوماتيکايا و عاشق تو...»و بالاخره جيک سالي در آخرين ضبط ويديويي که خداحافظي مي کند و آماده انتقال به بدن آواتاري مي شود، اين شيفتگي و در واقع استحاله روحي اش به نقطه اوج خود رسيده و خطاب به دوربين مي گويد:« اين روز تولد من است...»( اين شيفتگي کاملاً با مثلاً تمايل روي نيري در فيلم برخورد نزديک از نوع سوم استيون اسپيلبرگ براي هم سفر شدن با بيگانگان فضايي متفاوت است که اگر آن تمايل از روي کنجکاوي و سرخوردگي از زندگي زميني بود، اين يکي همچنان که خود جيک مي گويد، از روي عشق و علاقه است.)جان دنبار نيز در فيلم رقصنده با گرگ ها ، سرانجام با قبيله سو همراه شده و عليه سواره نظام آمريکا که قصد تصاحب سرزمين هاي سرخ پوستان را دارد، مي جنگد.اما بالاخره هم در هر دو فيلم يک ارتشي کهنه کار آمريکايي، نجات بخش قبيله کهن مي شود که در فيلم آواتار جيک سالي به عنوان منجي در واقع در مقام جانشين توروک ماکتو ( همان رهبر افسانه هاي آواتارها) قرار مي گيرد.عناصر مشترک بسياري دو فيلم آواتار و رقصنده با گرگ ها را به لحاظ قصه و درون مايه، به يکديگر نزديک مي سازد. از جمله مخالفت سرسختانه يکي از افراد مهم قبيله سو به نام باد در موهايش با جان دنبار در فيلم رقصنده با گرگ ها که بالاخره با پي بردن به لياقت دنبار، از نزديک ترين دوستانش مي شود. عين همين مايه در فيلم آواتار مابين جانشين رئيس آواتارها به نام تسوتي و جيک سالي اتفاق مي افتد. تسوتي دو بار قصد جان سالي را مي کند؛ يک بار هنگامي که متوجه پيوند جيک سالي و نيتري مي شود و بار ديگر پس از اعتراف او به مأموريت براي خارجي ها. تا اين که وقتي او را با پرنده اسطوره اي مي بيند که براي نجات قبيله آنها آمده، ياور بي چون و چرايش مي گردد.مراحل آموزش زبان قبيله سو توسط ايستاده با مشت به جان دنبار هم دقيقاً به صحنه هاي يادگيري زبان و رفتار آواتاري توسط جيک سالي از نيتري شباهت دارد و ديگر اين که آواتارها بيش از هر پديده اي( به لحاظ طرز زندگي و نوع رفتار و زبان و حتي آيين هاي جادوگري) قبايل سرخ پوست را به ذهن متبادر مي سازند، چنانچه حتي هلهله ها و فريادهايشان نيز از نوع سرخ پوستي است.اما آن چه در فيلم رقصنده با گرگ ها، نشانه و سمبل گرايش و نزديکي جان دنبار به طبيعت و بيدار شدن غرايز طبيعي اوست، گرگي به نظر مي آيد که در ابتدا از دور گويي او را زير نظر دارد و کم کم به او نزديک شده تا جايي که وقتي دنبار در کنار آتش، مراسم آييني به جاي مي آورد، گرگ در کنارش ايستاده است. چنين رابطه اي را جيک سالي با پرنده هاي آواتار به نام ايکران برقرار مي سازد و مانند يک آواتار صاحب يکي از آنها مي شود؛ پرنده اي که اساساً تصاحبش، نشانه اي از آواتار شدن ( و به قولي اوماتيکايا) و عضويت در قبيله است. در واقع آن چه را که در فيلم رقصنده با گرگ ها با تصوير و بدون کلمه اي در مي يافتيم، در آواتار با جملات تشريحي نيتري توضيح داده مي شود.نيتري به جيک مي گويد:« تو بايد ايکران خود را انتخاب کني. يعني بايد او را درون خود حس کني و اگر او هم تو را انتخاب کند، آن وقت مشخص مي شود...»در فيلم رقصنده با گرگ ها نيز در واقع ابتدا اين گرگ است که جان دنبار را انتخاب کرده و او را تحت نظر قرار داده است و سپس توجه دنبار جلب شده و به وسايل مختلف سعي مي کند تا آن گرگ را به نزد خود بياورد.و اين جيک سالي است که بالاخره به اصطلاح زلف خود را به زلف ايکران مخصوصش پيوند زده و او را رام خويش مي سازد.( و چه کنايه غريبي که در پاندورا براي هر ارتباط آواتارها با موجودات طبيعت اعم از اسب مانندها يا ايکران و يا حتي خود درخت مقدس يعني ايوا بايستي زلف خود را به زلف آنها گره بزنند، همان ضرب المثلي که در زبان فارسي براي برقراري رفاقت و دوستي از عبارت زلف گره زدن به کار مي رود!)از طرف ديگر ايکران ها بسيار شبيه به موجوداتي به نام هيپوگريف در هري پاتر هستند و ارتباط آنها نيز با آواتارها شبيه به برقرار کردن رابطه با هيپو گريف هاست. به خاطر بياوريد در قسمت سوم سري فيلم هاي هري پاتر يعني زنداني آزکابان، چگونه هاگريد، طريق ارتباط با هيپو گريف ها را يادآور مي شود و اگر چه دراکو مالفوي در اين کار ناموفق مي ماند، اما هري پاتر به خوبي مي تواند رابطه مذکور را برقرار کند.البته شباهت کاراکترها و اتفاقات و پديده هاي فيلم آواتار به همين مثال ها ختم نمي شود. روش کنترل بدن آواتاري توسط انسان ها در فيلم هاي متعددي تکرار شده؛ طريقه اي که به نظرم از سري فيلم هاي ماتريکس و در يک دنياي مجازي به سينما راه يافت و همين امسال در فيلمي به نام جانشين ها(Surrogates) ساخته جاناتان ماستو با کنترل ربات ها براي جانشيني آدم ها در زندگي، مورد بهره برداري جديدتري قرار گرفت. از قضا نحوه کنترل بدن آواتاري بسيار شبيه به کنترل ربات ها در همين فيلم جانشين هاست.جيمز کامرون همچنين در آواتار براي طراحي ربات هاي مسلح غول آسا از نمونه هاي مشابه فيلم District 9 استفاده کرده و براي طراحي سفينه اي که مسافران پاندورا از جمله جيک سالي را منتقل مي کند، مانند برخي آثار علمي - افسانه اي اخير( همچون فيلم پاندوروم) نگاهي به سفينه فضايي فيلم 2001: يک اديسه فضايي داشته است. چنانچه وروديه فيلم نيز( که جيک سالي عازم مأموريت ناشناخته سياره پاندوراست) شباهت غريبي به سکانس هاي اوليه همان فيلم 2001: يک اديسه فضايي پس از فصل ميمون ها دارد که دکتر فلويد با سفينه اي شبيه به آن چه در فيلم آواتار مي بينيم، عازم مريخ است.اما با وجود تمامي اين شباهت ها، فيلمنامه آواتار از نقاط قوت متعددي برخوردار است، از جمله سير حضور جيک سالي در قالب يک آواتار و ورودش به دنياي ناشناخته پاندورا و سپس گم شدن و دورافتادنش از گروه دکتر گريس آگوستين و بعد از آن برخورد شبانه با موجودات مختلف( که همگي گويا کپي نخستين از جانوران زميني هستند) تا صحنه آشنايي با نيتري.اما اکثريت قريب به اتفاق شخصيت هاي آواتار، تيپ هاي تکراري و کليشه اي هستند؛ قهرماني که از زندگي کسالت بار امروز، خود را به سوي دنياي ناشناخته و شگفت انگيز اما شريف و صادق پرتاب مي کند و از حق آنها در مقابل دوستان سابقش که اينک در مقام ظالم قرار گرفته اند، دفاع مي کند( در چنين شرايطي چهره و سر و وضع تغيير يافته جيک سالي، ران کوويک فيلم متولد چهارم ژوييه اليور استون را به خاطر مي آورد)؛ دانشمند انسان دوست، فرمانده نظامي خشن و ساديست، غريبه هايي که از دوستان مهربان تر مي شوند، جنگجويي که سر بزنگاه به کمک مي آيد( شخصيت ترودي چاکون همان زن نظامي که جيک و دوستانش يعني دکتر گريس آگوستين و نورم اسپلمن را از زندان نجات مي دهد تا به کمک آواتارها بروند) و ... از جمله اين شخصيت هاي نخ نما شده هستند.نقاط اوج و فرود فيلمنامه هم طبق فرمول هاي معمول هاليوود پيش مي رود. از نحوه دوستي و آشنايي و عاشق شدن سالي و نيتري گرفته تا پذيرفته شدن در قبيله آواتارها تا متزلزل شدن حضورش در همين جمع و مجدداً تلاش دوباره تا حد قبولي نهايي و حتي تا سکانس پاياني که با وجود حضور لشگر موجودات تحت فرمان ايوا و نابودي سفينه فرماندهي اما باز هم مثل هميشه شاهد جنگ آخر به اصطلاح آرتيست خوب و ادم بد هستيم. يعني بالاخره اين قهرمان اصلي يعني جيک سالي است که با بدمن اصلي يعني کلنل مايلز کواريچ نبرد نهايي فيلم را انجام مي دهد و تا سر حد مرگ هم پيش مي رود که با فداکاري نيتري نجات مي يابد.صحنه هاي پرواز با ايکران ها و نمايش ديدني هاي پاندورا مانند گياهان نوراني و دشت ها و کوه ها و ...و فصل هاي جنگ ارتش آمريکا با افراد پاندورا، بيشتر به رخ کشيدن جلوه هاي ويژه تصويري به نظر مي آيد که در فيلم به کار رفته و گويا هزينه هاي سرسام آوري هم برداشته است، به طوري که گفته مي شود تنها 40 درصد فيلم آواتار فيلم برداري شده و بقيه با جلوه هاي ويژه تصويري ساخته شده اند.اما همه اين جلوه هاي تصويري بعضاً افراطي و پر زرق و برق در خدمت بيان قصه و ماجراهاي فيلم که براساس همان تفکر فلسفي و ايدئولوژيک جيمز کامرون قرار گرفته، در مي آيد تا حداقل تماشاگر را در طول 160 دقيقه زمان فيلم، براي تماشاي ادامه اثر و ديدن و شنيدن حرف هاي اساسي فيلم ساز، روي صندلي نگه مي دارد. اما اين ايدئولوژي آنچنان که در وهله اول در نگاه مخاطب مي نشيند، نوعي طبيعت پرستي مادي گرايانه افراطي است که در برخي مکاتب جعلي و انحرافي همچون کابالا مي توان سراغ گرفت. آواتارها نوعي انسان/ حيوان هستند که به اجداد باستاني آدم ها شبيه اند.( شايد همان حلقه مفقود داروين؟!)از مهم ترين خصوصياتشان ، وابستگي شديد آنها به طبيعت و نيرو و الهام گرفتن از آن است. از همان ابتداي فيلم پيوند نيتري را با انواع و اقسام موجودات شاهديم که حتي نسبت به کشتن گونه وحشي شان نيز غمگين مي شود. آواتارها براي سوار شدن بر شبه اسب ها يا همان ايکران ها هم بايستي به نوعي يگانگي وجودي با آنها برسند.خداي آنها، درختي مقدس به نام ايوا است که آن را مادر عظيم الشأن مي خوانند و همه خواسته هاي خود را از او مي خواهند. آنها بر اين باورند که همه زندگي و مرگ را از ايوا مي گيرند و مردگانشان نزد او هستند.( همان اعتقاد و باوري که الهيون در مورد خداوند دارند.) همين ايواست که قدرت دارد تا آدم ها را در قالب انساني بميراند و در قالب آواتار دوباره زنده کند. همان طور که در انتهاي فيلم در مورد جيک سالي انجام مي دهد و براي هميشه سالي به عنوان يک انسان مي ميرد و در قالب يک آواتار دوباره متولد مي شود.( آن چه در باورهاي موحدان تنها از خداوند بر مي آيد و به جز آن شرک محسوب مي شود.) آنها حتي صداي ارواح اجدادشان را با اتصال به شاخه هاي ايوا مي شنوند.اما اين تنها اعتقاد آواتارها نيست. انسان ها هم همه لشکرکشي خود به پاندورا را براي دستيابي به منابع طبيعي بي پاياني که مي گويند در زير اين درخت قرار دارد، انجام داده اند.دکتر گريس آگوستين در يکي از آخرين ديالوگ هايش براي متقاعد کردن پارکر سلفريج( مسئول پروژه علمي تسخير پاندورا)،پرده از کشف علمي حيرت آوري درباره درخت مقدس يا ايوا بر مي دارد؛ به اين شرح که ريشه هاي آن با اتصالات الکتروشيميايي با ريشه هاي ساير درختان پاندورا و از آن طريق به مغز آواتارها متصل شده که يک شبکه گسترده اي از اطلاعات و خاطره ها به وجود مي آورد و مي تواند اطلاعات مضاعف را دان لود يا آپ لود کند که از اين طريق مي توان به آن شبکه وارد شد.همين درخت مقدس ايواست که به خاطر درخواست يا به اصطلاح دعاي جيک سالي، همه گونه هاي موجودات پاندورا را به کمک ناوي ها مي فرستد تا با ارتش زميني ها مقابله کنند و به همين طريق آنها را نابود مي کنند.( نوعي فراخوان تارزاني!)اما با جست و جو و تفحصي در مکاتب جعلي و انحرافي، مي توان رد پاي اين نوع تفکر را در کتب کاباليست ها يافت.در ايدئولوژي کابالا( نوعي فرقه صهيونيستي) همه قواي خالق را در توالي لايه هاي يک درخت تصوير مي کنند که شرح آن را در کتاب باهر از مکتوبات اين فرقه مي توانيد ملاحظه کنيد. در کتاب زهر از ديگر کتاب هاي کابالا نيز در اين باره نوشته شده:« سفيرات يا چهره هاي متعدد خالق در درختي عرفاني بنا شده که هريک شاخه اي از ريشه مرسوم آن را نشان مي دهد که البته ناشناخته و غير قابل شناخت نيز هست. اما ان سوف تنها ريشه مکنون همه ريشه ها نيست، بلکه افزون بر اينها، شيره اين درخت نيز به شمار مي رود. هر شاخه نوعي صفت را نشان مي دهد و در خود و از خود وجودي ندارد، بلکه به فضيلت خداي مکنون يا ان سوف، هستي مي پذيرد. اين درخت خالق نيز همان قسم که نشان مي دهد، اسکلت عالم خلقت نيز هست. اين درخت در تمامي خلقت رشد مي کند و شاخه هاي خويش را بر همه شبکه ها و شاخه ها و عواقب آن مي گستراند. همه اشياي موجود و دنيوي تنها به لطف امري مربوط به قدرت سفيرات وجود دارند که در تمامي آنها زنده است و عمل مي کند...»تأکيد شرک آميز بر ربوبيت درخت در فرقه کابالا در مکتوبات مختلف پيامبران آن به چشم مي آيد. از جمله در بخش حسيديسم، آخرين مرحله از کتاب جريانات بزرگ در عرفان يهودي نوشته گرشوم شولوم آمده است:« در اينجا يک نوع آيين کابالاي... درخشيد که هواخواهان و مشتاقان بسياري يافت. اين همان عصر کلاوس به معناي قريب در برودي بود نه گوشه عزلتي که به نظر مي آمد اين عالم عرضه مي دارد، بلکه حجره محقري به شمار مي رفت که پيروان کابالا در ان به مطالعه و دعا مشغول مي شدند. قريب خيلي زود، آن طور که آرون مارکوس، آن را عرضه مي داشت، بخشي از منزل پر شور بهشت آسايي را تشکيل مي داد که در آن شجره حيات يا درخت زندگي باليده و به ثمر رسيده بود. ولي نماينده کلاسيک اين گرايش را بايد ربي شالوم شعرابي دانست که يک کابالايي اهل يمن بود که در اواسط قرن هجدهم در اورشليم مي زيست و در آنجا مرکزي براي پيروان کابالا بنا نهاد که تا امروز نيز وجود دارد...»همين نهضت جسيديسم است که سرانجام به تفکرات آخرالزماني راه مي يابد و مي تواند دليلي بر آرماگدون گرايي کاباليست ها باشد. در همان بخش از کتاب جريانات بزرگ در عرفان يهودي در اين باب آمده است:« افتخار آن( حسيديسم) است که با اين روح اشتياق وافر تشخص مي يابد که تشريح گشت و در عين حال با اظهار آراء کهن در خصوص فطرت خالق که در همه اشيا موجود است، به توجيه خويش مبادرت ورزيد. ولي اين اشتياق چيزي نبود مگر اشتياق به مسيح گرايي مبتني بر مسيح منجي...»در سکانس هاي پاياني فيلم آواتار نيز با وجود طرح انديشه هاي شبه عرفاني کابالا و تمسک به آيين هاي دعا و مانند آن در کنار درخت مقدس ايوا، اما در نهايت، آواتارها به سرکردگي منجي خود يعني جيک سالي آواتار، به نبرد آخرين با ارتش زميني ها( يا همان ضد مسيح و دجال) مي پردازند که در اين راه، ايوا يعني همان درخت مقدس و نيروي اصلي با تمام قدرت طبيعت به کمکشان مي آيد. يعني در پايان همه نيروهاي طبيعي نيز در پشتيباني از منجي موعود قرار مي گيرند؛ منجي اي که اينک براساس آموزه هاي کابالايي ترکيبي از انسان امروز و آدم/ حيوان هاي باستاني و نيروي طبيعت مادي است.با مطالعه اين سطور، حضور واضح انديشه کاباليستي را در محور قصه آواتار مي توان دريافت و با مطالعه ديگر متون کاباليست ها، قرابت هاي ديگري نيز مي توان بين باورهاي آنها و درون مايه فيلم آواتار يافت. اين نشان مي دهد که همچنان جيمز کامرون طي اين سال ها بر سينماي ايدئولوژيک خويش پاي فشرده است؛ آن چه که پيش از اين در آثاري همچون ترميناتور، ترميناتور 2:روز داوري، ورطه و حتي تايتانيک و به خصوص در دو اثر مستندي که براي سيمخا جيکوبوويچي ( مستند ساز يهودي کانادايي) تهيه کرد، يعني گور گم شده مسيح و رازگشايي مهاجرت يهوديان ( که حتي نريشنش را خود کامرون گفت) تمايلات کابالايي خود را آشکارتر کرد.پيش از اين پال اسکات در نشريه معتبر ديلي ميل در سال 2004 پس از پيوستن برخي از هنرپيشه ها و سينما گران هاليوود به فرقه کابالا، از فعاليت هاي شديد اين فرقه صهيونيستي و رهبر 75 ساله آن به نام فيووال کروبرگر يا فيليپ برگ پرده برداشته و تأکيد کرده بود که فرقه کابالا عملاً بر هاليوود حکومت مي کند.فيليپ برگ براي اولين بار در سال 1969 دفتر فرقه خود را در اورشليم( بيت المقدس) گشود و سپس کار خود را در لس آنجلس ادامه داد. دفتر مرکزي فرقه کابالا در بلوار رابرتسون، واقع در جنوب شهر بورلي هيلز( در حومه لس آنجلس و در نزديکي هاليوود) واقع است. اين رهبر« خود خوانده» فرقه کابالا فعاليت خود را بر هاليوود متمرکز کرد و طي دو سه سال از طريق جلب هنرپيشگان و ستاره هاي هاليوود و مشاهير هنر غرب به شهرت و ثروت و قدرت فراوان دست يافت، خانه هاي اعياني در لس آنجلس و مانهاتان خريد و شيوه زندگي پر خرجي را در پيش گرفت. امروزه، شبکه فرقه برگ از توکيو تا لندن و بوئنوس آيرس گسترده است و اين سازمان داراي 40 دفتر در سراسر جهان است. در سال 2002 دارايي فرقه برگ حدود 23 ميليون دلار تخمين زده مي شد، ولي در سال 2004 تنها در لس آنجلس 26 ميليون دلار ثروت داشت. فرقه کابالا ادعا مي کند که داراي سه ميليون عضو است.سازمان برگ خود را فرا ديني مي خواند و مدعي است که کابالا فراتر از دين، نژاد، جغرافيا و زبان است و با اين تعبير، درهاي خود را به روي همگان گشوده است. اعضاي فرقه، فيليپ برگ را راو مي خوانند. راو همان رب يا رباي يا ربي است که به خاخام هاي بزرگ يهودي اطلاق مي شود.فعاليت فرقه کابالاي برگ در سال 2004 به ناگاه اوج گرفت و با اعلام پيوستن مدونا( خواننده مشهور آمريکايي) به اين فرقه در رسانه ها بازتابي جنجالي داشت. بسياري از خاخام هاي سنت گراي يهودي، عقايد فيليپ برگ و فرقه اش را منشأ گرفته از جادوگران و ساحران مصر باستان و حتي شيطان پرستي يا پاگانيسم دانستند.واقعيات نشان مي دهد که برگ تنها نيست. کانون ها و رسانه هاي مقتدري در پي ترويج فرقه او هستند و مقالات جذاب و جانبدارانه درباره اش مي نويسند.« کابالا هاليوود را فرا گرفته است» عنواني است که مدت هاست در اين نشريات به چشم مي خورد.تايمز لندن در سال 2004 گزارش مفصلي درباره پيوستن مدونا به فرقه کابالا منتشر کرد. گزارش تايمز همدلانه بود و تبليغ به سود فرقه برگ به شمار مي رفت. به نوشته تايمز، در جشن يهودي پوريم، که در دفتر مرکزي فرقه کابالا برگزار شد، صدها تن از مشاهير لس آنجلس و هاليوود حضور داشتند. يکي از مهم ترين اين افراد، مدونا بود که از هفت سال پيش از آن در مرکز فوق در حال فراگيري کابالا بود و اکنون رسماً کاباليست شده بود. نه تنها او بلکه بسياري ديگر از مشاهير سينما و موسيقي جديد غرب، از پير و جوان، به عضويت فرقه کابالا در آمدند؛ از اليزابت تيلور 72 ساله و باربارا استريسند 62 ساله تا ديان کيتون ، دمي مور، استلا مک کارتني، بريتني اسپيرز، اشتون کوشر، ويونا رايدر، روزين بار، ميک جاگر، پاريس هيلتون( وارث خانواده هيلتون، بنيان گذاران هتل هاي زنجيره اي هيلتون) و ديگران.اين موج، ورزشکاران را نيز فرا گرفت؛ ديويد بکهام( فوتباليست انگليسي) و همسرش، ويکتوريا، آخرين مشاهيري بودند که در ماه مه 2004، به عضويت فرقه کابالا در آمدند. شواهد و قراين موجود و برخي خبرها حاکي از آن است که جيمز کامرون نيز در سال 2005 به اين فرقه صهيونيستي پيوسته و گفته مي شود از همان زمان کليد توليد فيلم آواتار زده شد. چنانچه براي اولين بار خبر توليد فيلم آواتار تحت عنوان « پروژه 880» در ژوئن 2005 در مجله هاليوود ريپورتر به طور رسمي انتشار يافت. در همان زمان طرح توليد آثار مستندي همچون رازگشايي مهاجرت يهوديان در سال 2006 و گور گم شده مسيح در سال 2007 نيز ارائه شد.اين فيلم ها به خصوص گور گم شده مسيح، جهان مسيحيت و پيروان اديان توحيدي را به سختي تکان داد. در اين فيلم به دنبال آثار کاباليستي همچون رمز داوينچي ( ران هاوارد)، عقايد و باورهاي اصيل و راستين موحدان و معتقدان به اديان ابراهيمي( که اعتقاد دارند حضرت عيسي مسيح زنده و نزد خداوند است و همچنين ايشان از رحم پاک حضرت مريم زاده شده و هيچ گاه ازدواج نکرده و بنابراين فرزندي نداشته است)، زير علامت سؤال رفت و ادعا شد که در سرزمين هاي اشغالي، گور بزرگي که در آن حضرت عيسي مسيح(ع) و همسرش مريم مجدليه و پدر و مادرش و همچنين فرزندش دفن شده اند، کشف گرديده که نماهايي از آن به همراه تابوت هاي حضرت عيسي و خانواده اش، در حالي که اسامي آنها روي تابوت حک شده بود، به نمايش گذارده شد و توسط شخص جيمز کامرون، معرفي شد.اگرچه کليساي کاتوليک و واتيکان موضع گيري خاصي درباره اين اهانت هاي آشکار اتخاذ نکردند، ولي بسياري از پيروان اديان توحيدي برآشفتند و زبان به اعتراض گشودند.اخيراً شنيده شد در روزنامه هاي واتيکان به باورهاي مطرح شده در فيلم آواتار نيز انتقاد شديد شده است. فيلم فرشته جنگ اثر ديگري از جيمز کامرون ، قرار است در سال 2011 به نمايش عمومي در بيايد و ماجراي آن به قرن 26 ميلادي ربط پيدا مي کند که 300 سال از آخرالزمان و جنگ آرماگدون گذشته و زندگي به صورت ربات هاي سيبورگ سهل تر ادامه مي يابد تا اين که رباتي براي نجات جهان اقدام مي کند.به هر حال فيلم آواتار از ديگر آثار ايدئولوژيک سينماي هاليوود به حساب مي آيد که اين روزها، پرده سينماهاي دنيا را به رگبار مسلسل عقايد و باورهاي جعلي و انحرافي خود بسته اند؛ با وجود همه ادعاهاي سينماي سرگرمي و هنري و هيجان انگيز و تخيلي و ... اما آن چه که در اين فيلم ها حرف اول را مي زند، همان ايدئولوژي به نظر مي رسد که تقريباً بيش از 100 سال است هاليوود بر آن بنا شده و در يکي دو دهه اخير به طور واضحي آرايش آخرالزماني گرفته است.منبع: فيلم نگار، شماره 88./ج
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 382]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن