واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شکستن بن بست نويسنده: رامتين شهبازي بررسي موفقيت هاي بين المللي سينماي ايرانجوايز بين المللي، يکي از چالشهاي هميشگي سينماي ايران بوده است. اين جوايز در برخي دوران مورد توجه و افتخار آفرين بوده اند ودر برخي زمان ها نيز به شدت مورد انتقاد قرار گرفته اند که اصولاً سينماي ايران نبايد چندان به اين جوايز دلخوش باشد. در دهه 1360، پس از اينکه سينماي نوين ايران شکل گرفت، بسياري از کشورها به اين ققنوس چشم دوخته بودند تا ببينند نگره هاي جديد اجتماعي در ايران مي تواند چه چشم اندازهايي براي آنها به همراه داشته باشد. کشف هايي نيز در آن صورت گرفت. سينمايي مضمون گرا متولد شد که پس از آن چند نام آشنا به چشم مي خوردند. معروفترين آنها عباس کيارستمي بود که بسيار زود در دنيا نام آور و توانست به يکي از مشخصه هاي بارز فرهنگي سينما در ايران تبديل شود. حالا سينماي ايران سرش بالا بود، چون نسلي از سينما گران همراه با انقلاب توانسته بودند بخش مهمي از تبليغات فرهنگي جمهوري اسلامي ايران را به دوش بکشند. اما اين نگاه در دهه 1370 ضد خود را نيز در بطن پرورش داد. بسياري از آن ها که هنر و سياست را با هم مي ديدند اين اهداي جوايز به سينماي ايران را از منظر سياست معنا کردند و بر اين عقيده بودند که مديران جشنواره هاي خارجي براي پيامدهاي سياسي به سينماي ايران بها مي دهند و اين درست مصادف با زماني بود که ساختار مشخصي براي اين نوع فيلم ها در سينماي ايران شکل گرفته بود. اگرچه ارژينال ترين نگاه هنوز متعلق به کيارستمي بود که با نوعي کشف و شهود هنري به اين راه رسيد اما بسياري ديگر بودند که سعي مي کردند الگو هاي ثابتي را دستمايه قرار دهند. نوعي الگو پردازي که شايد وامدار نگاهي به بخشي از سينماي اروپا بود . داستان گريز و مستند محور که مي کوشيد بتوانند با محاسبه برآيند توجه هر جشنواره، در اين ميان براي خود طرفي بربندد. تکليف سينماگران نسل دوم مشخص بود. آنها در دوراني فيلم ساخته بودند که چاره اي جز آزمون و خطا نداشتند و نمي توان اين نگاه را چندان به آثار آنها تعميم داد. اما در اين ميان نسل سوم بسيار کوشيدند با فرار از بازارهاي توجه داخلي به سمتي بروند تا خارج از کشور خود مورد توجه قرار گيرند. چندي نگذشت که دست اين سينماگران براي مديران جشنواره هاي خارجي هم رو شد و کمترين توجه متوجه سينماي ايران در عرصه بين المللي شد. آن ها ترجيح مي دادند در حالي که اصل آدم ها هنوز در قيد حيات و قابل دسترسي هستند، به کپي هاي آنها چندان وقعي ننهند.همين بي توجهي ولو براي زمان اندک باعث شد سينماي ايران پوست اندازي کند و نگاه هايي تازه از سر نو متولد شوند. نگاه هايي که حالا علاوه بر مستند نمايي، داستان پردازي و توجه به اصول سرگرم سازي ، مخاطب را نيز مدنظر داشتند و چون به فکر بازگشت سرمايه از بازارهاي داخلي بودند، به نگاهي جديدتر رسيدند که بومي تر بود و مورد قبول تر . اين نگاه حتي در زمينه سينماي مستند نيز تسري يافت و سينمايي که هميشه پشت فيلم هاي بلند داستاني قرار مي گرفت هم استخوان ترکاند و به باززايي تازه رسيد. اين تغييرات که حاصل شد ، پيکان توجه متخصصان جهاني سينما هم به اين سمت بازگشت. ميرکريمي، کاهاني، فرهادي و تني ديگر ، سينماگراني بودند که توانستند سنگ بناهاي تازه اي را بنيان نهند. سينماي تازه ايران ديگر تنها منعطف به مضامين انسان دوستانه مدل دار نبود. بلکه در ساختار هم حرف هاي تازه اي در ميان بود که بي اغماض مي توانست با بسياري از حداقل آثار هنري اروپا و آمريکا همپايي کند.برهمين اساس بود که فيلم هايي چون «به همين سادگي»، « درباره الي »، «بيست» و چند فيلم ديگر درخشيدند و در جشنواره مهمي به حرف اول تبديل شدند. در اين ميان زبان هاي بياني جديدي نيز پا به عرصه گذارده اند که به خوانش سينماي تازه ايران کمک مي کند.نشانه شناسي، انسان شناسي تصويري و مباحث تازه جامعه شناختي، ابزارهايي براي بيان حرف هايي شده اند که ما را از بن بست بيان داستان هاي تکراري نشان دار خارج مي کند.نکته اين جاست که داستان هاي نسل تازه سينماگران ايراني نشانه هاي بياني خود را درون داستان ها پنهان مي کنند. اين نشانه هاي چند لايه که پاسخ هاي خود را درون داستان ها مي دهند، به بيننده خارجي کمک مي کند تا با جهان داستان ارتباط برقرار کند و بتواند نشانه هاي فرهنگي مورد نياز خود را در اين داستان ها بيابد. ديگر نمي توان اين انگ و برچسب را به اين فيلم ها زد که چون از فقر و نکبت مي گويند، مورد توجه جهانيان هستند. اين طور نيست، بلکه دغدغه هاي انساني و آسيب پذيري شخصيت ها در بستر داستاني ، درست معناي جهاني خود را پيدا مي کند. اگر فيلم بيست از طبقه فرودست مي گويد، تنها کار کردش سوءاستفاده از اين طبقه نيست. بلکه مي کوشد با تعيين جغرافياي انساني، شخصيت هايي را ترسيم کند که در تمام جهان مورد توجه هستند. آدم هايي که دغدغه هايشان کنش و واکنش دراماتيک دارند. در اصطلاح درام پردازان شخصيت هاي نمايشي هستند. البته اين نگاه به تمامي هم وامدار داستان و تخيل نيست. سينماگر ما هم در نگاه به اطرافش به اشراف رسيده که مي تواند از نمايش واقعيت صرف فراتر رفته و آدم هاي واقعي را دراماتيزه شده به مخاطبش نشان دهد. همين مسأله جزئياتي را طلب مي کند که بروز کامل آن در فيلمي همچون درباره الي خود را مي نماياند. از همين جاست که نويسنده نئوفرماليستي مانند ديويد بوردول مي تواند با نشانه هاي سينمايي فيلم ارتباط برقرار کند و تصوير طبقه اي را در سينماي ايران ببيند که پيش از اين غايب بوده است. فيلم درباره الي درباره طبقه متوسط و دغدغه هاي آنهاست. اين بار شخصيت هاي آسيب پذير از دل طبقه قاطبه جامعه امروز ايران بيرون مي آيند. نه پاي فقر در ميان است و نه سياه نمايي. اين بار جشنواره ها به زبان سينمايي فيلم آفرين گفته اند. جالب که در کنار اين سينما و با کوراني که از سينماي ايران در جشنواره ها برپاشده است، فيلم « زماني براي دوست داشتن» کار ابراهيم فروزش که مي توانست قرباني فيلم هاي جشنواره نما شود، به خوبي ديده مي شود. اين فيلم اگرچه به نسل فيلم هاي موسوم به کانوني- کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان- تعلق دارد اما مي تواند نشان از تنوع سينمايي باشد که ما در داخل و خارج به آن نياز داريم. اين خوانش چند آوايي مي تواند تصاويري متفاوت از سينماي ايران را به جهان نشان دهد. حالا پيگيران سينماي ايران مي دانند سينماي ايران کلاه سر آنها نمي گذارد. کيارستمي سر جاي خودش هست و سينمايي تازه نيز متولد شده که حرف خود را مي زند. داستان هاي تکراري که به عادت بصري هر جنس مخاطبي تبديل مي شود، مي تواند خوانش نشانه هاي درون اثر را به بديهيات فرو کاهد. خوانش هاي بديهي را خود را به تماشاگر حقنه مي کنند تا جرياني رايج را در جامعه هژموني کنند. اين مخاطب ممکن است در خارج از کشور بيننده آثار تقلبي جشنواره پسند ايراني باشد که البته بسيار زود هم آنها را پس مي زند. ممکن است تماشاگر داخلي باشد که به تماشاي فيلمي همانند اخراجي ها مي نشيند و مسخ شده به استقبال از فضايي مي رود که توليد فيلم هاي اين چنين در فضاي تلويزيون و سينماي کشور حاکم شود. اما جريان سينمايي تازه کشور خود را از اين دو گرداب بيرون مي کشد و مي کوشد با تمام بي مهري هايي که از جوانب مختلف به آن مي شود، خودش باشد. سينمايي که ساختار هاي نشانه اي بديهي را مي شکند و از سويي ديگر سعي مي کند با دستور زبان درست سينما که جهاني است و تنها متعلق به ما نيست، حرف هايي تازه براي گفتن داشته باشد. منبع: نشريه سينماي پويا شماره 19
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 181]