واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: آنها او را اذیت میکردند و شکنجه میدادند. بچههای کمی بودند که دوست داشته باشند به سرزمین عجایب بروند و از میان آنها که میرفتند هیچکدام دوست نداشتن... داستان آلیس در سرزمین عجایب برای من در سن و سالی که ان را دیدم بسیار دلهرهآور و تا حدودی ناخوشایند بود. ماجرای آلیس مثل سریالی از اتفاقات وحشتزا با شخصیتهایی بود که تمام هدفشان ازار دادن شخصیت اصلی داستان یعنی آلیس بود. آنها او را اذیت میکردند و شکنجه میدادند. بچههای کمی بودند که دوست داشته باشند به سرزمین عجایب بروند و از میان آنها که میرفتند هیچکدام دوست نداشتند در آن مکان باقی بمانند. شاید مشکل اینجا بود که من خیلی زود با این داستان مواجه شده بودم و برای سن من مناسب نبود. با خودم فکر میکردم چرا آلیس ان چشمان گود رفته تاریک را دارد؟ آیا نمیشد سرزمین عجایب دنیای گرم و نرم و راحتی مثل دنیای «پو» باشد؟! وقتی این تولید والت دیسنی را دیدم کاری که محصول سال 1951 است با خودم فکر کردم «گربه چشیر» در پی این است تا چیزی را به من بگوید، چیزی را که من نمیخواستم بدانم. نسخه جدید فیلم «آلیس در سرزمین عجایب» که کاری از تیم برتون است سوال کودکیهای من را جواب داد. این داستان هیچوقت داستانی برای بچهها نبوده است. و حتی در پس افسانه کارول سادیسمی کم رنگ نهفته است که برای من یاداور عموهایی است که آنقدر برادرزاده هایشان را قلقلک میدهند تا فریادشان را دراورند. این فیلم بیشتر شبیه کابوس و توهمهایی است که بزرگسالان میبینند و نشانگر تفسیر بهتر و مناسب تری است که برتون از این افسانه ارائه میدهد. فیلم دارای ایده زیرکانهای است که توسط برتون و نویسنده او یعنی «لیندا وول ورتون» خلق شده است، ایده اینکه این بار آلیس دختر نوجوانی است که به سرزمین عجایب باز میگردد در حالیکه واندر لند، یا همان سرزمین عجایب، به همان شکل و سیاق گذشتهاش باقی مانده همانطور که یک افسانه باید باشد. برتون مهمتر از هرچیز یک هنرمند درخشان ِ خالق تصویر است و فیلم او جای بسیاری برای رضایت و قدردانی دارد. البته من خیلی مشتاق هستم تا نسخه دو بعدی ان را ببینم، نسخهای که شفافتر و با رنگ و لعابتر خواهد بود. هیچ هنرمندی قادر نخواهد بود با اضافه کردن ویژگی سه بعدی به این تصاویر به ارزش ان بیافزاید که البته میتوان از این مسئله چشم پوشید. برتون برای شخصیتهای لوئیس کارول (نویسنده داستان اصلی) ظاهری را خلق کرده است که به اندازه تصاویر کلاسیک تنیل ( Tenniel - نقاش نسخه اصلی)، متمایز و اوریجینال هستند در ضمنی که روکشی از تصاویرکارتونی اشنای سابق نیز نمیباشند. انها همان طور که باید عجیب غریب و بیتناسبند. و این ویژگی را میتوان در تمامشان مشاهده نمود از پیشانی ملکه سرخ (با بازی هلنا بونهم كارتر) گرفته تا دوقلوهای دیدلدام و دیدلدو (با بازی مت لوكاس) كه مدام در حال دویدن هستند. برتون شگفتی آن سرزمین را به جهان و چیزهایی خاصی مثل گربه چشایر و دقلوها و... كه توسط كارول طرحی شده محدود نمیكند و تمام اجزای این سرزمین زیر آسمان سیاه و كدر آن رشد پیدا میكنند. برای این فیلم اینکه چرا اسمان از زیر سطح زمین دیده میشود سوال منصفانهای نیست. (فضای باز صحنه توسط رابرت استرامبرگ - طراح آواتار- طراحی شده است). وقتی ما دوباره آلیس را ملاقات میکنیم او احساسات متفاوتی درباره سفرش به لانه خرگوش در زیر زمین دارد اما به خاطر تحدیدی که از جانب قرار ازدواجش با همیش آسكوت ( Hamish Ascot ) از خودراضی ِ احمق حس میکند با اشتیاق زیادی سفرش به سرزمین عجایب را بیاد میآورد. و نهایتا در جشن عروسیاش ناگهان از مهمانی میگریزد و خرگوشی را که به لانهاش در زیر زمین میگریزد دنبال میکند و در انجاست که او ملاقات قبلیاش را کاملا به خاطر میآورد. برتون سرزمین عجایب را به عنوان مکانی آشفته و نگران کننده نشان میدهد که ساکنین ان برای دلایل کوچک دیگری غیر از اینکه عجیب غریب و گزند اور باشند خلق شده اند. ایا انها خلق دوباره شده اند؟ سرگروه انها شخصیتی بنام «مد هتر» (کلاهدوز دیوانه) است که نقش او را جانی دپ بازی میکند. بازیگری که کمتر کسی میتواند به اندازه او شخصیتهای عجیب غریبی را بازی کند که بشدت جاذب هستند. کسی که نقشهایی مثل جك اسپارو (دزدان دریایی كارائیب)، سوئینی تاد، ادوارد دست قیچی، ویلی وونكا (چارلی و كارخانه شكلات سازی ) و... را بازی کرده است. او همچنان همان شخصیت عجیب و غریبی است که همیشه بوده. این مکان سرزمین عجیبی است که برای آلیس خطرهای زیادی را به همراه دارد شخصیتی که بهوسیله میا واشوفسكا (Mia Wasikowska) زیبا و شجاع بازی شده است. ملکه سرخ برای او بیماری و مرض ارزو میکند و ملکه سفید (Anne Hathaway) که برای او ارزوی سلامت و خوبی دارد. شاید به این علت که هردوی انها بر طبق قواعد ملکههای سرزمین عجایب شکل گرفته اند. مطمئنا ملکه سفید که متزلزل و ناامن است خودش را برای خوشامد گویی به آلیس به زحمت نمیاندازد. ملکه ها، کلاهدوز دیوانه، آلیس، the Knave of Hearts و احتمالا دوقلوهای دیدلدام و دیدلدو انسان هستند و سایر نقشها انیمیش میباشند. که هنرمندان خوش سلیقه و خوبی همچون استفین فرای، الن ریكمن، مایكل شین، كریستوفر لی، تیموتی اسپال و باربارا ویندسور به جای آنها حرف زدهاند. فیلم با ان حالت نیشدارش بشدت مسحور کننده و افسون کننده است تا جایی که به پرده سوم میرسد. در اینجا من باید از خوانندگان وفاداری که مطالب من را دنبال میکنند، به علت تکرار این مطلب عذر خواهی کنم. بارها و بارها از فیلمهایی که داستانی جذاب و هیجان انگیز دارند ولی بعد رفته رفته معمایشان به شکل روتین وار و کسل کنندهای حل میشود گله و شکایت کرده ام. ما همیشه در پایان سکانسهایی از درگیری، دوئل، قتل عام یا حتی یک مبارزه طولانی را شاهد هستیم. چرا فیلم «آلیس در سرزمین عجایب » باید با یک سکانس اکشن به پایان برسد؟! ایا شخصیتها به اندازه کافی غنی نیستند؟ ایا داستان تمام میشود؟......یا اینکه مجریان برای اینکه به هنرمندانشان اعتماد کافی ندارند سعی میکنند تا با یک صحنه پیچیده و درهم برهم اکشن فیلمشان را به نوعی تضمین و بیمه کنند؟ تضمین چه چیزی؟ تضمین اینکه داستان یک آغاز و میانهای دارد اما پایانی ملال آور.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 546]