واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: بهروز وثوقی و آن فیگورها در فیلمهای کیمیایی کجا و داماد فکل کراواتی قهرمان قصه کجا، که با لحن و میمیکی نسبتاً مودبانه و چهرهیی که نسبتاً مظلومانه است، دیالوگ خشنی مثل... درباره محاکمه در خیابان شاید بخشی از نسل امروز الفت و آشنایی زیادی با گوزنها و قیصر یا مثلاً سرب نداشته باشد. اما اگر صرفاً گوزنها تنها فیلم کیمیایی باشد میتوان او را پدیدهیی متفاوت با کارگردانهای زمان خود دانست؛ فیلمی که در آن دهه الگوی بسیاری از فیلمها شد و بلافاصله در تقلید از آن فیلمهای زیادی ساخته شد. اما اینکه از آن پس چه بر سینمای کیمیایی رفت، حدیث مفصلی است... کیمیایی با تکیه بر قانون حرف مرد یکی است، سالهاست المانهای آن فیلمها را از دهههای گذشته به رغم تغییر آداب و عرف سینما و جامعه مثل صلیب با وفاداری کامل به دوش میکشد و اصرار دارد که مدام در روندی اجتناب ناپذیر آنها را تجدید، بازپروری و احیا کند و در سالهای گذشته حتی تکه تکه هم که شده هر کدام را در فیلمهایش به کار گرفته، اما طبیعی است که هیچ کدام، فیلم گوزنها نمیشوند. او این بار پس از چند فیلم آخری، انگار به نگاه جدیدی رسیده و در محاکمه در خیابان که بیست و هفتمین کار کیمیایی است، تلاش کرده شکاف زیاد بین فیلمهایش و نسل جوان بیخاطره و نوستالژی را به طریقی کمتر کند، و در همین راستا با کمی فاصله گرفتن از ساختارهای قبلی و نو کردن فرم روایت، فیلم نسبتاً متفاوتی ساخته است. البته از آنجایی که طرح اولیه محاکمه در خیابان نوشته فیلمساز باذوق و سازنده درباره الی است، نمیتوان سهم او را در این تغییر ذائقه نادیده گرفت. روایت محاکمه در خیابان صرف نظر از بعضی ویژگیها روایت نو و موفقی است؛ داستانی مختصر و مفید که با توجه به قانون مرگ قهرمان خیانت دیده یا ضدقهرمان خائن یا هر دو در فیلمهای معمول کیمیایی، این بار، با پایانی نامتعارف تمام میشود و شخصیت اصلی، داماد خیانت دیده، با بازی پولاد کیمیایی خیلی زودتر از آنچه انتظار داری از خر شیطان پیاده شده، کوتاه آمده و چاقو را غلاف میکند. روایت محوری فیلم، از شب عروسی امیر شروع میشود، با تلفن دوستش و با اشاره به رفاقتهای بی کلک مردانه، حبیب، درباره خیانت مرجان؛ عروس امیر و رابطه عاشقانه او و راننده آژانسی به نام عبد میگوید. مرد به دنبال کشف حقیقت خیانت راهی میشود. در کنار این، داستانی فرعی هم شکل میگیرد که خیانت دوست و همسر مردی ورشکسته به نام نکویی با بازی فروتن است. این دو ماجرا و کاراکترهای آن با حضور عکاس عروسی با بازی خوب نگار فروزنده، در مجلس عروسی امیر و در دفتر نکویی و همین طور با حضور راننده آژانس با هم تقاطع میکنند. راننده آژانس قرار است نسیم همسر نکویی را به همراه شریک خیانتکار نکویی برای خروج از کشور تا فرودگاه برساند و تقاطع کامل زمانی اتفاق میافتد که امیر خود را به عبد میرساند تا داستان او و مرجان را بداند. درهم تنیدگی روایت محاکمه در خیابان در مقایسه با فیلمهای گذشته کیمیایی منسجم تر انجام شده، ضمن اینکه پیرنگ فیلمنامه موضوع جذابی دارد که در این ساختار توانسته تعلیق را تا پایان حفظ کند. سکانس ابتدایی فیلم زمان زیادی را صرف موقعیتها و شخصیتها نمیکند و به سرعت با وقوع اولین نقطه عطف که تلفن مهدی به امیر است، وارد بطن داستان میشود و همین شروع به ریتم روایت فیلم کمک میکند. اما طبق معمول، هر کدام از سکانسها و شخصیتهای فیلم اشارهیی به قهرمانهای محبوب فیلمهای کیمیایی اند که ادای دینی به کاراکترها و مضمونهای مورد علاقه او است. زنها که در فیلمهای کیمیایی بیشتر موجوداتی منفعل و مورد ظلم بودند اینجا با عنایت استاد همگی خیانتکار هستند، چه تازه عروس و چه نسیم که با وجود تاکید بر عشق اش به شوهر باز هم او را ترک و با همدستی همکار شوهرش به او خیانت میکند، هرچند از قتل شوهر توسط شریکش دلخور است. تنها فرق ماجرا در این است که اینجا کیمیایی عملاً خائنان مونث را با مرگ و انتقام تطهیر یا مجازات نمیکند و تنها درباره نسیم به وعده مجازات از قول نکویی بسنده میکند. تاکید بر صمیمیتهای مردانه که مردها حرف هم را بهتر میفهمند و خلق شخصیت مردانی که احساسات عاشقانه و صادقانه شان با خیانتهای ریز و درشت از سوی رفیق و زن و ناموس به بازی گرفته شده و حالا رگ غیرت شان برآمده و آشفته در پی انتقام هستند، از دیگر مضمونهای مورد علاقه کیمیایی است. فرق دیگر جنس روایت محاکمه در خیابان، تلطیف و امروزیتر کردن کاراکتر اصلی است، هرچند این امروزی کردنها با جنس داستان و انتقام گیری و دیالوگها جور نمیشود. مثلاً بهروز وثوقی و آن فیگورها در فیلمهای کیمیایی کجا و داماد فکل کراواتی قهرمان قصه کجا، که با لحن و میمیکی نسبتاً مودبانه و چهرهیی که (هر چقدر هم میخواهد ترسناک و عصبانی باشد) نسبتاً مظلومانه است، دیالوگ خشنی مثل «رگاتو مثل بند کفش میبندم» را ادا میکند، البته همین انتخاب قهرمان انتقام گیر و خیانت دیده با سر و شکل امروزی، خودش گامی در جهت هماهنگ شدن با دنیای امروز است، هرچند در فیلم خیلی کارآمد نیست و همین عدم تجانس باعث شده با وجود اینکه شخصیت نکویی با بازی فروتن کاراکتری فرعی است به نظر قویتر و پررنگتر از امیر باشد. البته در این پررنگ بودن بازی خوب فروتن که اغراقهای همیشگی در آن کمرنگتر است بی تاثیر نیست و با توجه به لباس پوشیدن و دلبستگیهای نکویی به نظر میرسد کاراکتر آرمانی کیمیایی نکویی است تا امیر، مردی که آنقدر دلبسته لباسهای قدیمی است که حتی پس از به خانه رسیدن و تعویض لباس و لم دادن در مبلی راحتی، از کلاه شاپویش که نشانهیی از اقتدار دوران غیرت و مرام است به سختی دل میکند و آن را از سر بر میدارد. مردی خیانت دیده که زمانی برای خودش برو و بیایی داشته و حالا با خیانت زن و شریک کاری اش اول حسابی اشک میریزد و به فرمی نمایشی درست برابر تصویر سه نفرشان در جشن تولد فرزندش روی دیوار درگیری او و شریک اش با چاقو آغاز میشود؛ درگیری که در آن کیمیایی خیلی زود غائله را ختم میکند. شریک نکویی در این برخورد بدون پیش زمینه ذهنی چندانی برای مخاطب جا نمیافتد و اولین حضورش با آن کلوزآپ درشت خیلی پذیرفتنی نیست، ضمن اینکه کیمیایی دلش نمیآید مرگ نکویی را قطعی کند و جوری که انگار قصد داشته باشد بخش دوم فیلم را بسازد با دیالوگی که نکویی میگوید، ادامه ماجرا و آگاهی از زنده بودن او و امکان انتقام از نسیم و شریک را نامعلوم میگذارد. از طرف دیگر قیصر فکل کراواتی هم که اصرار دارد با همان کراوات چاقو بکشد، دست آخر با دروغی که از مرجان و عبد میشنود عاشق مانده و دست از خون ریزی میکشد. انتخاب این نگاه در سینمای کیمیایی بیسابقه و هم حرکتی برای نزدیک شدن به فضای امروزی روابط و پیچیدگی اجتماع است که همه چیز را با چاقوی ضامن دار و هروله غیرت و مرام و ناموس پرستی نمیتوان روشن و صریح به انجام رساند، هرچند کیمیایی به گفته خودش میخواهد دوباره پرچم دار مد جدیدی از غیرت و تعصب باشد اما جای شکرش باقی است که نوع جدید کمی تلطیف شده تر است. البته ناگفته نماند که به هرحال کیمیایی کیمیایی است و این ساختار روایتی و تغییرات در فیلم محاکمه در خیابان در بستری شکل میگیرد که موتیفها و المانهای محبوب کیمیایی مثل تمام فیلمهایش اینجا هم به همان شکل یا با اندکی تغییر حضور دارند. به جز بحث غیرت و مرام و نماد چاقو و سیاه و سفید کردن فیلم، در سراسر محاکمه در خیابان شاهد دیالوگهای اغراق شده، تاکید بر ناموس و مرام، چهرهها و رگ گردنهای متورم از غیرتی مردانه، درگیریها و کتک کاریها، چهرههای زخم خورده، دستهای خونین و... هستیم که همراه شده با کلوزآپهایی اغراق آمیز با لنزی که گاهی چهرهها را دفرمه میکند، صداهایی که خیلی وقتها روی تصویر سنگینی کرده و نقش اصلی را در ایجاد تنش و توهم درگیری دارند، (از صدای دلخراش موبایل عبد، که قرار است نقشی در معرفی شخصیت او داشته باشد تا افکتهای صوتی بی دلیل و با دلیل در سراسر فیلم یا آهنگهای مثلاً شاد مجلس عروسی باسمهیی در تناقض با اشکهای عروس) و نماهایی از بالا از تهران امروز، شاید به نشانه گم شدگی و بی پناهی کاراکترهایش در این برهوت معرفت باشد، بازیهای کاراکترهای فرعی فیلم با وجود حضور کوتاه گاهی پررنگ تر است، از فروتن تا نگار فروزنده و شقایق فراهانی که برای اولین بار در نقشی سینمایی بسیار واقعی و قابل باور ظاهر شده. اما محاکمه در خیابان صرف نظر از مولفههای محبوب و غیرقابل تغییر کیمیایی، به یاری داستان و شکل روایت، بیشتر از فیلمهای اخیرش با مخاطب ارتباط برقرار میکند، به خصوص پایان بندی غیرمترقبه فیلم که در هماهنگی با فضای معاصر، داماد دروغی شیرین را به قتل و خون ریزی و نابودی ترجیح میدهد و در عین ناباوری مخاطب، عروس و داماد در سکانس کوتاهی با خنده و گریه پایان خوشی را رقم میزنند. اگرچه در صحنه آخر، با جمله «خداحافظ بچه» که عبد با عشق و حسرت خطاب به عکس مرجان میگوید معلوم میشود این خوشی به قیمت لاپوشی دروغ یا به زعم عدهیی خیانتی از سر درماندگی و ناچاری است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 229]