تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):سپاسگزارى منافق از زبانش فراتر نمى رود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798375384




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شهيدی که به امر حضرت زهرا جبهه رفت


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شهیدی که به امر حضرت زهرا(س) جبهه رفتبغض گلویم را فشرد.شب جمعه بود با ناراحتی به خواب رفتم .در عالم خواب بانوی مجلله ای،به سویم آمد،باورم نمی شد ،به نظرم آمد حضرت زهراسلام الله علیها را زیارت می کنم .خودش بود،جذبه معنوی اش چنان بود که با سنگینی خاصی لفظ مادر بر زبانم جاری شد.وقتی گفتم :مادر.در جواب شنیدم:من مادرت خواهم بود به یک شرط!عرض کردم:چه شرطی؟ فرمود:به شرط آن که پیمان ببندی جنگ و جهاد در راه خدا را هیچگاه ترک نکنی. خواستم چیزی بگویم که آ ن بزرگوار از نظرم ناپدید شد.گذری بر  زندگی فرمانده گردان یازهرا تیپ44قمربنی هاشمسید کمال سوم تیر ماه سال 1342در«شهرکرد» چشم به جهان گشود. پرورش در خانواده ای مذهبی دلیلی بود بر ابراز علاقه اش به خاندان عصمت و طهارت (ع)  به ویژه صدیقه طاهره، حضرت زهرا (س) .دوران انقلاب و علاقه به امام خمینی (ره)  او را برآن داشت تا کلاس‌های درس را به کلاس مبارزه با طا‌غوت تبدیل کرد و در راه مبارزه با طاغوت، از خود شجاعت بی نظیری نشان داد .
شهید سید کمال فاضل دهکردی
با شروع جنگ تحمیلی پرواز دیگری به سوی آسمان کمال آغاز کرد و همراه سه برادر خود مشتاقانه به سوی جبهه‌های حق علیه با طل شتافت به خاطر شجاعت و لیاقتی که از خود نشان داد .در عملیات محرم به عنوان فر‌مانده گروهان انتخاب گردید.در همین عملیات به شدت مجروح شد . طوری که پزشکان معالج از بهبودش نا‌امید شدند. از آنجا که تقدیر خداوند بر زنده‌ ماندنش بود؛ در عالم خواب مادر بزرگوارش حضرت زهرا (س) او را شفا داد و خطاب به او فرمود: پسرم تو شفا پیدا کردی. بر خیز! ولی باید قول بدهی که جبهه را ترک نکنی. این رخداد به عنوان خاطره‌ای فراموش نشدنی، همیشه در وجودش می‌جوشید و تاب و قرار را از او می‌گرفت. پس از آن بلافاصله در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد و دوباره مجروح شد. پس از مدتی استراحت دوباره به جبهه برگشت و در عملیات والفجر4 باایمان و اخلاص عجیبی که داشت حماسه‌ها آفرید و قسمت های زیادی از مواضع دشمن را به همراه 15 نفر از یاران با وفایش، بدون آب و غذا و مهمات ؛ به قول خودش تنها با استعانت از امام زمان (عج) و بعد از چندین ساعت در‌گیری فتح نمود و حفظ کرد که مورد تشویق فرماندهان به ویژه سردار سید رحیم صفوی قرار گرفت. از آن به بعد بود كه به عنوان فرمانده گردان انتخاب شد.او آنقدر والا و بزرگ‌ منش بود که دوستان در پی سلوک و طرز رفتارش قدم بر‌می‌داشتند. به عنوان نمونه برخی از بسیجیانی که در جبهه نبرد گاهی سیگار می کشیدند یا با هم شوخی خارج از عرف می‌کردند؛‌ با برخورد منطقی شهید فاضل، که در میان عرفا می‌توان نمونه آن را دید،رفتارشان را تغییر می‌دادند. همواره دعایش این بود که خدایا مرا به پیشگاه خود فرا خوان او سرانجام در 23بهمن ماه 1365 که مصادف با دهه فاطمیه بود در عملیات پیروزمندانه والفجر 8 از ناحیه پیشانی و پهلو  همچون مادرش فاطمه زهراء (س) مورد اصابت ترکش قرارگرفت و به دیدار حق شتافت .در عملیات خیبر فرماندهی گردان حضرت علی اکبر (ع) را به عهده گرفت. مدتی بعد و با توجه به شدت علاقه اش به حضرت زهرا نام گردان را یا زهرا (س) گذاشت .در همین زمان بود که ازدواج کرد و چند روزی از جبهه نبرد دور بود؛ ولی طولی نکشید که دوباره به جبهه باز گشت در عملیات بدر پس از یکی دو ساعت درگیری و نبرد با عراقی‌ها به همراه برادرش سید احمد فاضل، خط دشمن را شکست. در این عملیات بود که سید احمد به درجه رفیع شهادت رسید و برادر دیگرش نیز كه در عملیات حضور داشت، مجروح شد. پس از این عملیات بود که به توصیه‌های برخی از برادران از جمله سردار زاهدی فرمانده فعلی نیروی زمینی سپاه سید کمال به حج رفت .پس از بازگشت از سفر حج به جذب نیروهای بسیجی پرداخت و با توجه به جاذ به‌ ی عجیبی كه داشت؛ كار چندان سختی نبود. او الگوی اخلاق بود. ایمان واقعی در رفتار و نوع برخوردش کاملاً نمایان بود.حاج کمال بی‌تابی زیادی برای شهادت می‌كرد. وی در نمازهایش بخصوص در نماز شب که در آن بسیار زبانزد بود، همواره دعایش این بود که خدایا مرا به پیشگاه خود فرا خوان او سرانجام در 23بهمن ماه 1365 که مصادف با دهه فاطمیه بود در عملیات پیروزمندانه والفجر 8 از ناحیه پیشانی و پهلو  همچون مادرش فاطمه زهراء (س) مورد اصابت ترکش قرارگرفت و به دیدار حق شتافت .آنچه می خوانید شرح عنایت حضرت صدیقه طاهره (س) به شهید فاضل دهکردی است از زبان خودشان که البته این موضوع را تا لحظه شهادتشان کسی نمی دانست و پس از آن شهید ایرج آقابزرگی آن را بازگو کرد.
شهید سید کمال فاضل دهکردی
در عملیات محرم مجروح شدم.مرا به بیمارستان پشت جبهه انتقال دادند.چند روزی که گذشت حالم بهتر شد.دلم هوای جبهه کرد؛بسیجیان ،پاسداران و آن خلوص بی ریایشان،همیشه در نظرم مجسم بود .درست نبود که من پشت جبهه باشم و دوستانم در میدان کارزار.اینها را به دکتر معالجم گفتم اما او هنوز معالجاتم را کافی نمی دید. هرچه اصرار کردم او نپذیرفت و گفت:باید تا چند روز دیگر هم بستری باشم و استراحت کنم .راستش دلم گرفت،بغض گلویم را فشرد.شب جمعه بود با ناراحتی به خواب رفتم .در عالم خواب بانوی مجلله ای،به سویم آمد،باورم نمی شد ،به نظرم آمد حضرت زهرا سلام الله علیها را زیارت می کنم .خودش بود،جذبه معنوی اش چنان بود که با سنگینی خاصی لفظ مادر بر زبانم جاری شد.وقتی گفتم :مادر.در جواب شنیدم: من مادرت خواهم بود به یک شرط!عرض کردم:چه شرطی؟ فرمود:به شرط آن که پیمان ببندی جنگ و جهاد درراه خدا را هیچگاه ترک نکنی. خواستم چیزی بگویم که آ ن بزرگوار از نظرم ناپدید شد.از آن پس شهید فاضل تصمیم می گیرد لحظه ای جبهه و جنگ را ترک نکند.حتی زمانی که سردار زاهدی فرمانده نیروی زمینی سپاه که آن موقع فرمانده تیپ 44قمربنی هاشم بود و علاقه زیادی به سردار فاضل داشت؛از او می خواهد که به مکه معظمه مشرف شود ،قبول نمی کند و اصرار می کند در جبهه بماند و می گوید:هنوز فرصت زیاد است، زمانش که شد ، میروم . چند وقت بعد با پافشاری و اصرار دوستان به خصوص سردار زاهدی، شهید فاضل به مکه مشرف می شود.از مکه معظمه بلافاصله عازم منطقه عملیاتی شد به طوری که مراسم دید و باز‌دید ایشان در جبهه صورت گرفت .سردار شهید شاهمرادی در این زمینه با او شوخی می‌کرد و می گفت من در تعجبم که حاج کمال طاقت آورد یکماه در مکه بماند. به راستی که او مرد عمل بود نه حرف و سخن . به شهید آقابزرگی گفته بود:تابه شهادت نرسم از قول و عهدی که با حضرت زهرا (س) بسته ام سرباز نخواهم زد. سیفیبخش فرهنگ پایداری تبیان منابع : پایگاه تخصصی دفاع مقدسسایت ساجد





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 842]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن