واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نسرین ثامنی و عامه پسند نویسی
عامه پسند می نویسند و این نوع نثر را دوست دارد، هفتاد رمان در مدت بیست و پنج سال گذشته نوشته، می خواهد تا زنده است بنویسد، نمی خواهد و نمی تواند پایانی برای عامه پسند نویسی متصور شود.مخاطب برایش بسیار اهمیت دارد ، اینکه داستان هایی که نگاشته بتواند تلنگری به روح و ذهن مخاطبانش وارد کند یکی از اهداف نویسندگی اوست.کاربردی بودن داستان را مورد توجه قرار گرفتن مخاطب می داند. ...نسرین ثامنی هفتادمین رمان خود را از سوی نشر آموت روانه بازار کتاب کرده است. داستانی با همان سبک و سیاق همیشگی داستانهای عامه پسند که البته به گفته نویسنده نسبت به داستانهای نخستین و گذشته او بسیار تغییر کرده است و بسیار کاملتر و پختهتر نوشته شده است. سخنان نسرین ثامنی با مخاطبانش: به خاطر عشق به نوشتن، 28 سال از زندگی خودم و خانواده ام زدم و به کارم پرداختم. من تنها لذتی که از زندگی بردم، همین نوشتن است.کتابخانه من نزدیک به هفت هزار جلد کتاب دارد که همه آنها را خودم خریدم و همه نوع کتابی هم در آن هست از کودکان تا فلسفه و پزشکی و روانشناسی. برخی را حتی چند بار میخوانم تا متوجه آنها بشوم.به خاطر عشق به نوشتن، 28 سال از زندگی خودم و خانواده ام زدم و به کارم پرداختم. من تنها لذتی که از زندگی بردم، همین نوشتن است.برای مخاطب مینویسم و به او توجه میکنم و این یعنی کاربردی بودن. کار من برای اوست. سعی میکنم و دوست دارم با خواندن داستانهایم سرگرمی و آموزش را با هم به مخاطب برسانم. من خیلی به مخاطبم بها میدهم. اینطور نیست که بنویسم تنها به خاطر اینکه تنها حرف خودم را زده باشم. این قصهها حرف من به حساب میآیند ولی مخاطب است که برای من مهم است و حرف اول را میزند. مخاطبان من از هر قشر و سنی هستند و در میان آنها همه جور آدمی پیدا میشود. روزگاری بود که میگفتند مخاطب داستانهای من و امثال من، تنها دختر بچههای دبیرستانی هستند ولی من به تجربه دیدم که از هر قشر و صنفی مخاطب دارم. از خانمهای خانهدار تا شاغل. خیلی از داستان های من واقعی است. اوایل کار البته کمی تخیلی نویس بودم اما بعدها که تجربیاتم بیشتر شد، واقعی نوشتم و الان به جرات می توانم بگویم که بیش از 80 درصد قصههای من واقعی است.منشا این داستان ها دوستان و آشنایان و اطرافیانم هستند که تعریفش میکنند. گاهی برایم سوژه میفرستند و گاهی هم در جمعهایی که میروم و خودم را معرفی میکنم خیلیها با شنیدن نام و شغلم برایم درددل میکنند و سرگذشتشان را میگویند. من یک سهگانه دارم با نام«و اما عشق»، «شکوه عشق» و «معجره عشق» که دقیقا عین واقعیت است. قصه آنها را در یک محیط کاملا زنانه پیدا کردم؛ در یک آموزشگاه آرایش زنانه؛ مراجعهکنندگان ساعتها مینشستند و قصههای شکلدهنده این سه کتاب را برای من تعریف میکردند و کل این کتاب براساس واقعیت زندگی افرادی شکل گرفت که الان زندهاند و میتوانید آنها را از نزدیک ببینید.خیلی از داستان های من واقعی است؛ منشا این داستان ها دوستان و آشنایان و اطرافیانم هستند که تعریفش میکنند. گاهی برایم سوژه میفرستند و گاهی هم در جمعهایی که میروم و خودم را معرفی میکنم خیلیها با شنیدن نام و شغلم برایم درددل میکنند و سرگذشتشان را میگویند.من شاید بلد نباشم که بگویم تکنیک یعنی چه. آنچه مینویسم تراوشات ذهنم است. نه کلاس رفتم و نه آموزش دیدم. هفده ساله بودم که حس کردم توان نوشتن دارم و این حس به نظرم ذاتی بود و من را به نوشتن وادار کرد. تعریفم از عامه پسند چنین است، ادبیاتی که از یک نوجوان 12-13 ساله تا افراد مسن 90 ساله آن را بخوانند و از آن لذت ببرند.باید از مخالفان ادبیات عامهپسند پرسید که علت مخالفتشان چیست. من واقعا دلیل آن را نمیدانم. البته این را بگویم که این برخورد تنها در ایران رایج است. در خارج از کشور نویسندهای مثل دانیل استیل هیچ وقت انگ عامه پسندی نمیخورد و مثل سایر نویسندهها کارش را میکند و مورد احترام است. اوایل کار و رمان های اولیه ی من عموما بر مبنای تخیلاتم بود اما دیگر چنین نیست. در 10 سال گذشته داستانهای من اکثرا با موضوع زنان رنجدیده از اجتماع شکل گرفته است، زنانی که در جامعه مظلوم واقع شدهاند یا دردهایی مثل اعتیاد دارند. اینطور نبوده که فقط به حس و حالات کاذب توجه کنم بلکه سعی کردم دردهای جامعه را مطرح کنم البته در کنارش هم قصهای جذاب و شیرین روایت کردم. اما آنچه واقعا بیان آن هدفم بود دردهای اجتماعی است که از چشم ما دور مانده است.البته این را هم بگویم گاهی نوع بیان به قصه وجهی رمانتیک میدهد. مثلا در رمان آخرم «شب آفتابی» شخصیت زن داستان، آتیه با کوزه میآید و از چشمه آب میبرد. میتوانیم بگوییم که با وسیله دیگری بیاید و آب ببرد اما این نوع بیان قصه را جذاب میکند. البته شاید هم این نوعی نقص است که در نقد داستان میتوان آن را فهمید و دیگر به کار نبردش.معتقدم باید پایان بندی عین واقعیت باشد. این واقعیت شاید مرگ باشد. اما خودم تجربه خوبی از پایان بندی بد ندارم و قصههایی داشتم که پایان خوشی نداشت و مخاطب از خواندنشان ناراحت میشد و اعتراض میکرد. به من میگفتند که دوست داریم پایان قصههایی که میخوانیم لذت بخش باشد. هر کتابی برای من یک دنیای جدید است. از تکرار هم میترسم و دوست ندارم قصه هایم مثل هم باشند. فرآوری: زهره سمیعیبخش ادبیات تبیانمنبع: تهران امروز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7030]