واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: غزل نو یا کهنه؛ مسئله این است؟نگاهی به غزل امروز ایران
اگر میگوییم غزل امروز باید به گفتوگوی امروز نزدیک باشد منظور این نیست که لزوما زبان شعر را در حد مکالمات روزمره کوچه و بازار، پایین بیاوریم اما شاعر غزلسرا بهتر است صادقانه کمی به زبان امروزی که در تمام متنهای خبری و فلسفی و رسمی به کار میرود توجه کند تا درک این مسئله برایش سخت نباشد که پایبند بودن به یک سری قواعد سنتی و پافشاری روی آنها ممکن است به زبان غزل امروز لطمه وارد کند مثلا در نقد بعضی غزلهای شاعران جوان، اشاره کردهام که استفاده از حرف میم به جای حرف نون در فعل نهی از روان بودن زبان شعر کم میکند ما در رسمیترین شکل زبانمان نیز دیگر از میم برای نهی استفاده نمیکنیم. مثلا آیا جایی دیدهاید که بنویسند: «لطفا در این مکان سیگار مکشید؟» چون به جای «مکشید» میتوان به راحتی گفت «نکشید» که نه تنها به دستور زبان آسیبی نمیرساند و آن را سبک نمیکند بلکه قابلفهمتر میکند و ضمنا بسیاری اوقات همین میم نهی است که غزل را با وجود نو بودن، کهنه نشان میدهد.باید گفت عبارت غزل نو، فقط برای تفکیک غزل امروزی از غزل سنتی به کار میرود و صورت صرفا تئوریک ندارد جز اینکه شاعر امروز از مسائل امروز مینویسد و شاعر دیروز از مسائل روزگار خودش مینوشته.یک نکته دیگر این است که عنوان گذاشتن برای شعر، آنهم غزلهایی که صمیمانه با مخاطب حرف میزنند آنچنان مناسب نیست چون مخاطب را درگیر کلمه یا عبارتی میکند که قبل از شعر نوشته شده است. البته این مسئله جدیدی نیست چون در شاعرانی مثل حافظ و سعدی هم عنوانی برای شعر گذاشته نشده است و شاید حسن آن در این باشد که هر کس به تناسب حرف یا فضایی که از شعر دریافت کرده، یا کلمه یا عبارتی که در شعر بوده و ذهنش را درگیر کرده است، عنوانی برای شعر انتخاب کند. البته گاهی اوقات نام شعر جزئی از خود شعر است که در این صورت مسئله فرق میکند که معمولا در شعرهایی در قالبهای دیگر میتواند به فهمیدن اثر کمک کند.به کار گیری چند کلمه که بار معنایی آنها سنگین است در یک غزل ممکن است به روانی و صمیمیت غزل ضربه بزند مگر آنکه برای هر کدام تعریف و موقعیتی در آن شعر لحاظ شده باشد مثلا به کار گیری کلمات درد و رنج و عشق و سعادت و کلماتی از این دست، در یک شعر، بدون تشخص دادن به آنها، از حس بیتکلفی آن شعر، کم میکند.در غزل بهتر است از قافیههای سخت و کمیاب کمتر استفاده شود یعنی وقتی میبینیم در یک مجموعه شعر که شامل مثلا سی غزل است اکثر غزلها دارای قافیههای سخت هستند معمولا با شاعری طرفیم که دایره شاعریاش به همین قافیهپردازی محدود میشود اگرچه به کار گرفتن این گونه قافیهها در موارد معدود، تجربه خوبی برای هر شاعر غزلسرا محسوب میشود اما این قافیهپردازی به خودی خود باعث به وجود آمدن شعرهای بهتر نمیشود چون مخاطب، کاری به دشواری کار شاعر ندارد او دنبال پیدا کردن حرف و تصویر و از این دست لذتهاست، پس بهتر است از قافیههای سادهتر استفاده شود.نکته دیگر این است که زبان نو، خود به خود ریشه در تفکر نو دارد و اگر در بعضی شعرهای امروز نه فقط غزل بلکه شعرهایی در قالبهای آزادتر و نوتر، زبانی غیر قابل فهم با عبارتهای مشکل که گاهی حتی در فرهنگ لغت هم پیدا نمیشوند، میبینیم، غیر از معدود استثناها، به این دلیل است که شاعران این شعرها نیز دارای تفکر امروزی نیستند و در واقع اگرچه در جامعه امروز زندگی میکنند و از امکانات امروز بهره میبرند ولی در تفکرات و رفتارهای اجتماعیشان هنوز سنتی هستند. البته شاید بتوان گاه گاهی برای غنیتر کردن زبان، بعضی از کلمات مهجور را هم وارد شعر کرد اما اگر حجم این کلمات در شعر زیاد باشد به مرور ممکن است خودِ این مسئله به تفکر شاعران نو اندیش هم آسیب بزند.میشود روشهای مختلفی برای غزلگفتن توصیه کرد یکی از آنها این است که بنشینیم و غزل بنویسیم! مثلا از عبارت اول شعر شروع کنیم و همینطور اجازه بدهیم که شعر خودش ادامه پیدا کند یعنی قبل از سرودن شعر در ذهنمان مضمونپردازی نکنیم این مسئله در داستان بسیار اتفاق افتاده و در غزل قطعا سختتر است اما قبلا این اتفاق افتاده و بعد از این هم غیر ممکن نیست.نکته دیگر این که میتوان کمتر از ردیفهای بلند و بیشتر از ردیفهای کوتاه یا ردیفها و قافیههایی با بار معنایی کمتر استفاده کرد یا حتی بیشتر از قافیه بهره برد تا غزل به صورت سیال ذهن بتواند خودش را در طول خود پیش ببرد، تجربه نشان داده است که غزلهایی که ردیف ندارند و فقط قافیههای سادهای دارند یا ردیف کوتاه یا ردیفهایی با فعلهای ساده دارند، خود به خود به زبان امروز نزدیکترند چون امکان تشریح یک روایت را به شاعر میدهند در حالیکه غزلهایی که با ردیفهای اسمی یا با ردیفهایی بلند یا با بار معنایی سنگین، نوشته میشوند حتی با وجود نگاه نو، باز کمی کهنهتر جلوه میکنند.در حقیقت غزل همان شعر نو در قالب غزل، شعری است که در بسیاری اوقات با تبدیل آن به نثر هم با یک شعر رو به روییم. یعنی اگر امکانات وزن و قافیه را از آن بگیریم باز به دلیل تصاویر و بیان شاعرانه یا کنشهای زبانی و دیگر عناصر شعری، باز هم شعر است و این خصوصیت منشا در تفکر شاعر دارد، یعنی جدای از کارکرد وزن و قافیه و ردیف، باز هم شاعر، با معیار تفکر امروزی و امکاناتی مثل تصویر و زبان و نوع چینش کلمات که حاصل همان تفکر است، مورد بررسی قرار میگیرد. همین تفکر است که در شعر، برای انسان امروز سوالهای تازه طرح میکند و او را درگیر شعر میکند.باید گفت عبارت غزل نو، فقط برای تفکیک غزل امروزی از غزل سنتی به کار میرود و صورت صرفا تئوریک ندارد جز اینکه شاعر امروز از مسائل امروز مینویسد و شاعر دیروز از مسائل روزگار خودش مینوشته. در واقع غزل نو، همان شعر نوست که در قالب تعریف شده و تثبیت شده غزل نوشته میشود و در عین حال انسان امروزی میتواند با آن زیست شاعرانه داشته باشد. فقط کلمات و عبارات نو نیستند که غزل را نو میکنند بلکه نگاه نو به جهان است که کلمات مورد لزوم خود را در شعر میآورد یعنی نگاهی که انسان امروزی به جهان دارد و میتواند حتی از کلمات بسیار استفادهشده نیز استفادهای امروزی کند.بخش ادبیات تبیانمنبع: تهران امروز- مریم جعفری آذرمانی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 411]