تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس كار نيكى انجام دهد ده برابر آن پاداش دارد و از جمله آنها سه روز روزه در هر ماه ا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805434571




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مشروطه؛ از حذف روحانيت تا استبداد رضاخاني


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: تاریخ انتشار دوشنبه 18 مرداد 1389 تعداد مشاهده : 195 مشروطه؛ از حذف روحانيت تا استبداد رضاخاني خبرگزاري فارس: سيدمصطفي تقوي نويسنده كتاب «فراز و فرود مشروطه» در مقاله‌اي به بحران رهبري در مشروطه پرداخته است. به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از پايگاه اطلاع‌رساني دفتر حفظ‌‌ونشر آثار حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، سيدمصطفي تقوي در مقاله‌اي با عنوان «بحران رهبري در مشروطه» عدم همگرايي روحانيت در مبارزات مشروطه را مورد تجزيه و تحليل قرار داده است: *مشروطيت انباني از تجارب گرانبها انقلاب مشروطيت يكي از مهم‌ترين رخدادهاي تاريخ معاصر ايران است كه در انبان آن انبوهي از تجارب گرانبها وجود دارد و عبرت‌هاي فراواني را فراروي نسل‌هاي بعد قرار مي‌دهد. ملت ايران از سال‌هاي آغازين سلسله قاجار و به ويژه پس از پايان تحقيرآميز و خفت‌آلود جنگ‌هاي ايران و روسيه، به تدريج با تمدن غرب آشنا شد و به فاصله خود با آن پي برد. به طور طبيعي، چاره‌انديشي براي جبران اين فاصله و بركشيدن ايران به جايگاه تمدني و شأن تاريخي اصيل و درخور توجه، مهم‌ترين دغدغه‌ ايرانيان گرديد. در حالي كه نظام استبدادي به عنوان يكي از عوامل عقب‌ماندگي ازسوي جامعه ايران شناخته مي‌شد، و اصلاح آن بخشي از دغدغه‌ ملي او را تشكيل مي‌داد، استعمار غرب نيز به تدريج بر اين نظام استبدادي مسلط شد و از مجراي آن سلطه استعماري خود را تحميل مي‌كرد. بدين‌گونه، سلطه استعمار نيز مزيد بر ديگر علل عقب‌ماندگي جامعه گرديد و ناكارآمدي نظام سياسي براي برون‌رفت از وخامت اوضاع بيش از پيش آشكار مي‌شد. از اين رو، ملت ايران چاره را در محدود كردن استبداد ديد. نتيجه اين چاره‌انديشي ملي؛ انقلاب مشروطيت را رقم زد و ملت ايران توانست استبداد چند هزار ساله‌اي را كه در آن ايام در چنگال استعمار نيز گرفتار آمده بود وادار سازد تا با دست خويش محدودبودن و مشروط بودن قدرت خود را امضا كند. بدان اميد كه در پرتو اين اقدام، يكي از موانع مهم پيشرفت را از سر راه خود بردارد و با برطرف كردن ديگر عوامل و كاستي‌هاي ساختار اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، راه را براي تحقق ايراني شايسته هموار سازد. حال اين پرسش مهم مطرح مي‌شود كه چرا ملتي براي كوتاه كردن دست استبداد و استعمار و هموار كردن مسير پيشرفت، هزينه مي‌پردازد و دست به انقلاب مي‌زند و پيروز هم مي‌شود اما در مرحله‌ پس از پيروزي كه مرحله‌ تحقق بخشيدن و نهادينه كردن اهداف انقلاب است، به چنين سرنوشتي دچار مي‌شود؟ * آرمان مشروطيت شكست نخورد اما سير تحولات پس از پيروزي نشان مي‌دهد كه اگرچه مشروطيت به مفهوم ياد شده و به عنوان يك آرمان، هيچگاه شكست نخورد و همواره وجهه‌ همت ملت ايران بود، اما در عمل، مطالباتي كه از اقدام 1285 (ه.ش) مورد انتظار بود برآورده نشدند و مي‌توان گفت كه از جهاتي، وضع از گذشته هم بدتر شد. به گونه‌اي كه آخوند خراساني در نامه‌اي خطاب به مسئولان كشور، آنان را ملامت كرد كه استبداد مركبه‌اي كه شما ايجاد كرديد از استبداد مفرده‌ قبل از نهضت به مراتب بدتر است. از منظر اقتصادي، نه تنها اقدام چشمگيري انجام نشد و طرح مناسبي براي توليد طرح نشد، بلكه پيشنهادهايي از قبيل تاسيس بانك ملي هم به جايي نرسيد و حتي دولت‌ها براي تامين حقوق ماهانه نظميه مي‌بايست دست به همان كاري مي‌زدند كه نظام استبدادي قبل از پيروزي مي‌زد. يعني دست نياز به سوي استعمار درازكردن البته استعمار هم به ازاي پرداخت اين مستمري‌ها، استعمارگري مي‌كرد و از مسئولان ايران مي‌خواست مثلاً قرارداد 1907، مبني بر تقسيم ايران به مناطق نفوذ روس و انگليس و نقض حاكميت ملي كشور را به رسميت بشناسد و يا موجوديت پليس جنوب به عنوان نماد آشكار تجاوز نظامي به كشور را بپذيرد. * نظام سياسي پس از مشروطيت، پشتوانه‌ مردمي خود را از دست داد از منظر سياسي نيز در پرتو استبداد مركبه‌ مورد اشاره مرحوم آخوند، نظام سياسي پس از مشروطيت، پشتوانه‌ مردمي خود را از دست داد و كار مداخله استعمار و دولت‌هاي خارجي در امور كشور به جايي رسيد كه نه تنها هيچ نخست‌وزيري، ‌بلكه اعضاي هيأت دولت و واليان استان‌ها نيز بدون تأييد آنها به كار گمارده نمي‌شدند. بي‌سابقه‌تر آنكه حتي دولت‌هاي آلمان و عثماني آن روزگار هم جرات پيدا كرده بودند كه براي جلوگيري از انتصاب نخست‌وزيري كه مورد قبول‌شان نبود، نيمه شب به مقر احمدشاه رفته او را از خواب بيدار كنند و به او ابلاغ كنند كه حق ندارد ميرزا جوادخان سعدالدوله را به نخست‌وزيري منصوب كند و جالب آنكه موفق هم مي‌شوند و جالب‌تر آنكه توافق به عمل آمد تا عين‌الدوله را كه انقلاب مشروطيت در واكنش به عملكرد او آغاز شد به نخست‌وزيري بگمارد. اين روند همچنان سير صعودي داشت تا به كودتاي اسفند 1299 و ظهور ديكتاتوري رضاخان و پايمال كردن همه آمال مشروطيت منجر شد. *چرا اينگونه شد؟ حال اين پرسش مهم مطرح مي‌شود كه چرا؟ چرا ملتي براي كوتاه كردن دست استبداد و استعمار و هموار كردن مسير پيشرفت، هزينه مي‌پردازد و دست به انقلاب مي‌زند و پيروز هم مي‌شود اما در مرحله‌ پس از پيروزي كه مرحله‌ي تحقق بخشيدن و نهادينه كردن اهداف انقلاب است، به چنين سرنوشتي دچار مي‌شود؟ روشن است كه پاسخ جامعه به اين پرسش كلان نيازمند يك آسيب‌شناسي جامع از انقلاب مشروطيت است و چنين كاري در حوصله اين يادداشت نيست. از اين رو، به ناگزير، نكته‌اي كليدي و مهم را كه در رقم خوردن آن سرنوشت نقش كليدي داشت به اجمال مورد اشاره قرار مي‌دهيم تا ضمن اينكه گوشه‌اي از حقيقتي بيان مي‌شود، طرح نقدي شده باشد و زمينه عبرتي نيز فراهم گردد. البته نياكان ما در انقلاب مشروطيت به ما ياد دادند كه با وحدت و همبستگي مي‌توان ظلمت ظلم را شكست. همچنين به ما آموختند كه مي‌بايست و مي‌توان با سلطه بيگانگان مبارزه كرد و موفق هم شد. اما اين همه‌ آن چيزي نبود كه مي‌بايست از رفتار پدرانمان بياموزيم. بلكه اين را هم بايد آموخت كه نگهداري يك فرزند از تولد آن به مراتب مهم‌تر و حسا‌س‌تر است. چه اگر پدر و مادري قادر به نگهداري فرزند خود نباشند، آن همه رنج براي تولد او بيهوده خواهد بود و به هدر خواهد رفت. به بيان ديگر، رفتار پدران‌مان در انقلاب مشروطيت به ما مي‌آموزد كه دست به گريبان استبداد و استعمار بردن چه مشكلاتي در پي خواهد داشت و ملتي كه عزم خود را براي چنين اقدام سرنوشت‌سازي جزم مي‌كند، بايد از چه ميزان آمادگي و هوشياري و بصيرت بهره‌مند باشد تا شاهد كارگرشدن دسيسه‌ها و فتنه‌هاي مخالفان داخلي و خارجي انقلاب و پايمال شدن اهداف و هدر رفتن خون‌ها و خسارت‌ها نبايد. از اين رو، سرنوشت مشروطيت، به مثابه يك تجربه‌ پرعبرت، همچنان مي‌تواند براي ملتي پويا كه در حال پيمودن فراز و نشيب‌هاي مسير سرنوشت‌ساز استقلال و آزادي و پيشرفت و تمدن‌سازي است، ذخيره‌اي بس گرانبها باشد. * در مشروطيت چه گذشت؟ اكنون بنگريم در مشروطيت چه گذشت؟ اشاره كرديم كه نهضت براي برطرف كردن استبداد و كسب پيشرفت انجام گرفت. البته طبيعي است كه در آن انقلاب، نيروهاي بازمانده از استبداد همچنان درصدد باشند تا همان‌گونه كه در دوران مبارزه در برابر انقلابيون و اهداف آنان مقاومت مي‌كردند و به سركوب مي‌پرداختند، در دوران پس از پيروزي نيز از طريق كارشكني در امر انقلاب و همچنين نفوذ در مصادر امور، همچنان براي بقاي خود بكوشند. به همين‌گونه طبيعي است كه قدرت‌هاي استعماري همان‌گونه كه قبل از پيروزي انقلاب در پي سلطه بر كشور و تامين منافع خود بودند و به همين علت، كوشيدند تا با كشاندن اقشار مختلف جامعه به سفارت انگليس، روند مبارزه را در جهت تامين منافع خود سامان دهند و هدايت كنند. پس از پيروزي نيز بكوشند تا همه‌ اهرم‌ها و ابزارها را به كار گيرند و انقلاب را در جهت تامين منافع خود هدايت كنند. افزون بر اين، طبيعي است كه خود انقلابيون هم پس از پيروزي دچار اختلاف علايق و سلايق و منافع بشوند و در معرض تفرقه و فراموش كردن اهداف كلان انقلاب قرار بگيرند. رهبران مشروطه دچار دو غفلت مهم شدند. يكي اينكه در تبيين شفاف اهداف انقلاب و تفسير ايدئولوژي آن، اقدام درخوري صورت نگرفت. ديگري اينكه در آن روزگار هم تمدن غرب در پي آن بود كه گفتمان خود را بر ديگر كشورهاي جهان مسلط سازد و گفتمان او در ايران نيز نمايندگاني داشت كه غرب در پي سپردن مديريت كشور به آنها بود ولي ظاهراً از سوي رهبران توجه لازم به اين موضوع نشد. * چه بايد كرد؟ در روند انقلاب‌ها، اين قبيل امور اگرچه ناخوشايند و نامطلوب‌اند، اما گريزناپذيرند. پس چه بايد كرد؟ در اينجاست كه اهميت و نقش يك مقوله مهم، از منظر جامعه‌شناسي سياسي، رخ مي‌نمايد و آن نقش رهبري و مديريت انقلاب است. با تامل در بحران‌هاي پس از مشروطيت، به نظر مي‌رسد كه مقوله رهبري آن نيازمند يك واكاري و آسيب‌شناسي عالمانه و منصفانه است. البته مدعيان رهبري انقلاب مشروطيت فراوانند و همين خود از نشانه‌ها و حتي عوامل بحران‌ها و ناكامي آن رخداد است. براي برون‌رفت از اين آشفتگي و تشخيص رهبران واقعي از مدعيان، مي‌بايست رهبري را تعريف كرد و بر مبناي تعريف علمي رهبري بايد ديد كه در يك جنبش اجتماعي، عنوان رهبري را به چه كسي يا كساني مي‌تواند اطلاق كرد و رهبري چه وظايف و مسئوليت‌هايي دارد. به طور طبيعي رهبر كسي است كه اقشار مختلف جامعه در انجام بايد و نبايدهاي خود از او الهام و دستور گرفته و او بتواند كنش انقلابي جامعه را مديريت و هدايت كند. از آنجا كه ميان ساختار اجتماعي يك جامعه و مطالبات سياسي آن پيوند واقعي وجود دارد، بنابراين مطالبات يك جامعه برخاسته از هويت ملي آن بوده و از هر جامعه‌اي هر مطالبه‌اي صادر نخواهد شد. به همين دليل، هر كسي نمي‌تواند سخنگوي مطالبات جامعه و مرجع بايد و نبايدهاي آن بشود. كساني قادر به ايفاي چنين نقشي خواهند شد كه با هويت جامعه و نظام ارزشي آن پيوند داشته و از سوي مردم به عنوان مرجع قابل اعتماد اين امور شناخته بشوند. بدين‌ترتيب روشن مي‌شود در جامعه اسلامي ايران سال 1285 ه.ش كه از منظر فرهنگي، ضدفرنگ بود و در عرصه سياست و اقتصاد نيز شاهد چنگال استعمار تمدن غرب بود، مناديان از فرق سر تا نوك پا غربي شدن، به عنوان سخنگوي مطالبات ويژه آن جامعه برگزيده نخواهد شد. بنابراين، رهبران طبيعي آن جامعه جز علماي ديني نمي‌توانست باشند. به قول حافظ: نه هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشست كلاهداري و آيين سروري داند * مسئوليت رهبري در يك جنبش انقلابي رهبري برخاسته از هويت و نظام ارزشي جامعه، در فرايند يك جنبش انقلابي مسئوليت‌هايي دارد. به اختصار اولين وظيفه‌ رهبري تفسير ايدئولوژي انقلاب و تبيين اهداف آن است. پس از آن، چگونگي بسيج جامعه و مديريت و هدايت آن در چارچوب ايدئولوژي و اهداف انقلاب از حساس‌ترين و مهم‌ترين وظايف رهبري است. پس از پيروزي نيز حفظ وحدت و همبستگي ملي، تنظيم مديريت علايق و سلايق و منافع متضارب انقلابيون، تمركز بر اهداف انقلاب‌ و تدبير براي زنده نگه داشتن و نهادينه كردن آنها از يكسو، و مهار و دفع جريان‌هاي داخلي و خارجي منحرف، فرصت‌طلب و ضدانقلاب از سوي ديگر، از جمله مهم‌ترين مسئوليت‌هاي رهبري‌اند. حال بايد ديد كه در مراحل مختلف انقلاب مشروطيت، رهبران آن يعني علماي ديني، چگونه و به چه ميزان از عهده انجام مسئوليت‌هاي ياد شده برآمدند و اگر از عهده برنيامدند؛ چرا؟ روشن است كه رهبران آن انقلاب، اولاً متعدد بودند و ثانياً نامتمركز بوده و در دو مكان دور از هم، تهران و نجف، مستقر بودند. همين تكثر و عدم تمركز، خود يكي از منافذ مهم آسيب‌پذيري گرديد. با وجود اين، آنان در مجموع، به خوبي از عهده بسيج ملي برآمدند، به گونه‌اي كه قادر شدند نظام سياسي را وادار به تسليم كنند. * دو غفلت مهم اما به نظر مي‌رسد كه آنان در اين مرحله از انقلاب، دچار دو غفلت مهم شدند. يكي اينكه در تبيين شفاف اهداف انقلاب و تفسير ايدئولوژي آن، اقدام درخوري صورت نگرفت. شايد اين فرض كه از جامعه‌اي اسلامي، هيچ‌گاه مطالبه‌اي غيراسلامي صادر نخواهد شد، ضرورت تفسير ايدئولوژي نهضت را براي آنان آشكار نساخته بود. ديگري اينكه در آن روزگار هم تمدن غرب در پي آن بود كه گفتمان خود را بر ديگر كشورهاي جهان مسلط سازد و گفتمان او در ايران نيز نمايندگاني داشت كه غرب در پي سپردن مديريت كشور به آنها بود ولي ظاهراً از سوي رهبران توجه لازم به اين موضوع نشد. همين دو غفلت نظري، به غفلت عملي مهمي انجاميد و باعث شد تا هنگامي كه آنان براي تحقق اهداف انقلاب به قم مهاجرت كردند، از خلأ مديريتي نهضت در تهران و كشاندن اقشار مختلف جامعه به سفارت انگليس و استحاله‌ مطالبات انقلاب در آن سفارت غفلت شود. بدين‌‌سبب واژه مشروطه در ظرف چند روز در سفارت مطرح شد و بدون يك تفسير روشن و تعيين مرز و مناسبت آن با اسلام، صرفاً به مفهوم مشروط و محدود كردن استبداد به عنوان مطالبه‌ نهضت پذيرفته شد. همين ابهام و عدم شفافيت تئوريك، باعث بزرگترين بحران و عميق‌ترين شكاف و واگرايي در ميان خواص و در پي آن، در ميان جامعه در مرحله پس از پيروي گرديد. بدين معنا كه از تاسيس سلسله صفويه تا نهضت مشروطه، نزديك به 420 سال، براي بقاياي دين و وطن، يك تفاهم و قراداد همكاري سرنوشت‌ساز و راهبردي نانوشته ميان علما و شاهان برقرار شد. بدين‌ترتيب كه علما براي اجراي نظم و امنيت و حفظ كيان كشور اسلامي، موجوديت سلاطين را به رسمت بشناسند و از آن حمايت كنند، و سلاطين نيز مرجعيت اعتقادي علما و مذهب رسمي كشور را پاس بدارند يا دست‌كم به تخريب آن نپردازند. *تعامل مصلحت‌انديشانه و استمرار تاريخي آن موجوديت ايران محصول اين تعامل مصلحت‌انديشانه بود و استمرار تاريخي آن نيازمند تداوم اين تعامل بود. از اين رو ديده مي‌شود كه اگرچه اين تعامل، بسته به بينش و منش و توان هر كدام از علما يا پادشاهان، در مقاطع مختلف تاريخ، كش و قوس‌هاو نوسان‌هايي داشت، اما در مجموع هر دو طرف به كليت اين تعامل پايبند بودند. بنابر آنچه گفته شد، علما وظيفه خود را نه حضور در صحنه سياست و مديريت اجرايي، كه تذكر و تنبه و هدايت سلاطين و حكام به اجراي نسبي عدالت و رعايت نسبي احكام دين مي‌دانستند. در انقلاب مشروطيت نيز آنان بر همين سيره سلوك كردند و در سياست عملي هنوز به اين ضرورت نرسيده بودند كه اگر نهضتي را رهبري كردند، پس از پيروزي نيز خود به مديريت نظام آن هم بپردازند. اما اتفاقي كه در مشروطه رخ داد و تعامل تاريخي و ضروري ياد شده را دچار اختلال كرد اين بود كه پس از پيروزي انقلاب، حاكميت دو شاخه شد و تعامل ياد شده از اين پس مي‌بايست ميان علما از يك سو، و شاه و مجلس از سوي ديگر انجام پذيرد. *بحراني كه روشنفكران سكولار آفريدند بحران از اينجا آغاز شد كه با حضور جريان روشنفكري سكولار غرب‌گرا و فراماسون در مجلس، كه عملاً ابتكار عمل مجلس به دست آنها افتاد، اين جريان به طور كلي مخالف با تعامل ياد شده بود. ايده‌ال اينان جوامع غربي بود و در پي تحقق چنين جامعه‌اي در كشور ايران بودند. از اين رو، رويكردي ابزاري و فرصت‌طلبانه نسبت به دين و نمايندگان آن داشتند و در مرحله پس از پيروزي، مخالف حضور اصل دين در صحنه بودند تا چه رسد به حضور نمايندگان دين يعني علما. در اين مرحله، اينان مشروطه را نه به مفهوم مشروط كردن استبداد، كه به معناي ساختن ايران به گونه‌اي كه "دول راقيه " آن را مشروط بدانند تفسير كردند. چيزي كه مطلوب تمام سلطه و دولت‌هاي استعماري آن روزگار نيز بود. در چنين وضعيتي بود كه رهبران انقلاب كه خود دچار تعدد و عدم تمركز بودند، در اولويت‌بندي و چگونگي برخورد با شاخه‌اي دوگانه‌ حاكميت جديد، دچار تعدد تشخيص شدند. علما درباره مسائل مهمي مانند ضرورت وجود مجلس و مشروط شدن استبداد، چگونگي تعامل علما با حاكميت و حاكمان، ضرورت عدم مغايرت تصميم‌ها و تصويب‌هاي حاكميت با شريعت اسلام و ضروت حفظ كيان اسلام در برابر غرب (نفي سبيل) درمجموع، مبناي نظري و حتي مواضع علمي مشتركي داشتند. پشتيباني و تاييد تمام عيار پيشنهاد مرحوم نوري مبني بر نظارت علما بر مصوبات مجلس شوراي ملي از سوي علماي عتبات ايران شاهد محكمي براي اين ادعاست. اما آنان در تشخيص اينكه از ميان گروه‌هاي سياسي موجود در هر دو شاخه حاكميت جديد، كدامشان بر آرمان انقلاب نزديك‌ترند و براي تحقق اهداف و مطالبات جامعه مفيدترند و يا برعكس بنا به دلايلي كه به اجمال بدانها اشاره خواهيم داشت، ديدگاه‌هاي متفاوتي پيدا كردند. بدين معنا كه تشخيص مرحومان بهبهاني و طباطبايي اين بود كه سكولارهاي غرب‌گرا و ديگر منحرفان در بدنه‌ نهضت جايگاهي نداشته و مهار آنها در موقع مناسب ميسر است. از اين رو، خطر اصلي كه نهضت را تهديد مي‌كند محمدعلي شاه است و بايد مبارزه‌ي با او در اولويت قرار بگيرد. * آتش فتنه فتنه پيچيده اختلاف‌افكني و هنجارشكني، بيشتر از سوي مطبوعات و انجمن‌هاي غوغاسالار وابسته به اين جريان و ديگر دست‌هاي پيدا و پنهان آن، به گونه‌اي اجرا شد كه امكان هرگونه سازش و هم‌گرايي ميان رهبران انقلاب و در نتيجه اقشار مختلف جامعه را از ميان برد. همين ديدگاه به طرق مختلف به مرحومان خراساني، مازندراني و تهراني در نجف هم منتقل شد و پذيرفته شد. در برابر، تشخيص مرحوم نوري اين بود كه افرادي مانند محمدعلي‌شاه اگرچه ظالم و خطاكارند اما در مجموع، شيعه‌اند و مي‌توان در چارچوب تعامل تاريخي ياده شده همچون اسلاف‌شان با آنان رفتار كرد. اما انديشه و عمل سكولارهاي غرب‌گرا با فرهنگ و هويت جامعه تعارض بنيادين دارد. ضمن اينكه اينان از پشتيباني تمدن استعماري غرب كه با تمدن اسلامي خصومت اعتقادي داشته و در پي سلطه سياسي و اقتصادي نيز هست، برخوردارند. بنابراين، نبايد فريب تعداد اندك آنها را خورد بلكه‌ مي‌بايست مبارزه با اينها را در اولويت قرار داد و بدنه نهضت را از وجود آنان سالم نگه داشت تا بتوان با تمركز بر اهداف اوليه و اصيل نهضت به نهادينه كردن آنها پرداخت. اين ديدگاه در نجف از سوي مرحوم يزدي صاحب عروه پذيرفته شد. البته عوامل معرفتي و شخصيتي و اجتماعي متعددي دست به هم داده و تشخيص يك شخص، به ويژه يك مجتهد، را تشكيل مي‌دهند و رهبران مشروطه هم از اين قاعده مستني نيستند. اما به هر حال يكي از اين عوامل، داده‌ها و اطلاعاتي است كه به شخص داده مي‌شود. در شرايط وجود رهبران متعدد و نامتمركز در صحنه، هر دو شاخه حاكميت مي‌كوشند آنگونه اطلاعاتي را به رهبران انقلاب بدهند كه خود را سالم‌تر و به مصالح انقلاب و جامعه نزديك‌تر نشان دهند و طرف مقابل را به عنوان تهديد انقلاب وانمود سازند. در اين مسابقه، سكولارهاي غرب‌گرا، به صورت گسترده‌تر و تشكيلاتي‌تر اقدام مي‌كردند و موفق شدند تا براي بخش مهمي از رهبران، خطر محمدعلي‌شاه را نزديك‌تر و جدي‌تر بنمايانند و بدين‌گونه خطر انديشه و عمل خودشان را، كه ممهترين وجه آن، تضعيف و سپ حذف رهبري ديني و در نهايت متلاشي كردن انقلاب بود كمرنگ كرده يا پنهان بدارند. اينها مانع مهم حضور و موفقيت فكري و سياسي خود در كشور را دين و نمايندگان پرنفوذ آن يعني علما مي‌ديدند و براي بقاي خود نيازمند حذف اين مانع بودند. از اين رو همهي تاكتيك‌ها را در اين راه به كار بستند؛ تجليل و تمجيد منافقانه و فرصت‌طلبانه، تبليغ و تخريب در شب‌نامه و روزنامه و محافل و ترور شخصيت، اختلاف‌افكني و تضعيف موقعيت و سرانجام ترور و حذف فيزيكي. اين يك نزاع متعارف ميان گروه‌هاي درون يك انقلاب نبود. بلكه عمليات منحرفانه يك گروه ناهمگن با ساختار و هويت جامعه بود كه مي‌خواست به رغم فقدان پايگاه و پيوند با جامعه، خود را بر جنبش اجتماعي مردم تحميل كرده و آن را به سوي سكولاريسم غرب‌گراي خود مصادره كند. *فتنه‌اي كه هم‌گرايي را نابود كرد بدين‌ترتيب، فتنه پيچيده اختلاف‌افكني و هنجارشكني، بيشتر از سوي مطبوعات و انجمن‌هاي غوغاسالار وابسته به اين جريان و ديگر دست‌هاي پيدا و پنهان آن، به گونه‌اي اجرا شد كه امكان هرگونه سازش و همگرايي ميان رهبران انقلاب و در نتيجه اقشار مختلف جامعه را از ميان برد. انقلاب در چنين مرحله‌اي نيازمند يك رهبري واحد متمركز و مقتدري است كه سخن و موضع‌اش فصل‌الخطاب باشد تا ضمن اجتهاد مستمر متناسب با مقتضيات مراحل مختلف انقلاب، بتواند به تفسير ايدئولوژي و اهداف انقلاب پرداخته، با مديريت كردن علايق و سلايق، متضارب انقلابيون وحدت ملي را تامين كرده و بصيرت لازم را براي ايجاد همگرايي در راه تحقق اهداف انقلاب فراهم نمايد و در چنين بستري مجال فتنه‌گري را از غافلان يا معاندان داخلي و خارجي بگيرد. اما انقلاب مشروطيت كه از تعدد و عدم تمركز رهبري رنج مي‌برد، گرفتار فتنه‌ پيچيده‌اي ياد شده گرديد و در اين ميان هر بخش از رهبران بر تشخيص خود اصرار داشته و هيچ كدام قادر به اقناع ديگري نشدند. سير حوادث نشان داد كه بهره‌بردار نهايي از اين وضع، استعمار غرب و جريان سكولار غرب‌گراي داخل كشور بود. بدين‌معنا كه اينان پس از حذف هر دو گروه از رهبران انقلاب كه با اعدام مرحوم نوري و ترور مرحوم بهبهاني و انزواي مرحومان طباطبايي و علماي نجف انجام گرفت، در نتيجه، پشتوانه مردمي را از انقلاب گرفتند و شايد ناخواسته، اما عملاً آن را از ميان بردند. آنگاه كه كشور در نتيجه ضعف مديريتي‌شان به ورطه انحطاط افتاد، به بزرگ‌نمايي اين انحطاط پرداخته و نياز كشور را به "ديكتاتوري منور " مطرح كردند. سرانجام هنگامي كه استعمار انگليس تأمين منافع خود را در ايجاد يك ديكتاتوري نظامي در ايران ديد و ژنرال آيرون‌سايد رضاخان را بدين‌منظور راهي تهران كرد، همينان اعضاي اتاق فكر و برنامه‌ريزان و كارگزاران حكومت او گرديدند. اين همدلي و همكاري با ديكتاتور مأمور استعمار آشكار ساخت كه چه كساني و چه جرياني در اختلاف‌افكني‌هاي آغاز نهضت مشروطيت و تضعيف و حذف دين و رهبري ديني آن نهضت و متلاشي كردن آن نقش محوري و عمده را داشتند و به رغم شعارهاي زيبا و فريبا در انجمن‌ها و مطبوعات‌شان، هدف واقعي و نهايي‌شان چه بود! انتهاي پيام/و




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 234]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن