واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: همین الان تلویزیون را خاموش کنید!
حرفهای شنیدنی مجری مسابقات تلویزیونی برای بچهها؛بچه که بودم شعبدهبازی میکردم. یک سری وسیلههای بزرگ داشتم. یادم میآید سر قطع میکردم و نیم تنه را از هم جدا میکردم. همین الان خیلیها دارند با این وسیلهها کار میکنند.شبکه ایران: "یک و یک و یک.....مسابقه محله" برنامهای بود که مسعود روشنپژوه را به عنوان مجری مسابقات تلویزیونی مطرح کرد. چندین سال از آن روزها میگذرد و او طی این سالها مسابقات متنوعی همچون 10سوال 10جایزه، آب آب زندگی و تب و تاب را روانه آنتن کرده است. روشنپژوه بتازگی اجرای مسابقه "با هم" را برای بچههای نسل اینترنت و رایانه عهدهدار شده است؛ بچههایی که به قول روشنپژوه همه هیجانشان در نوک انگشتانشان خلاصه شده است. او در تازهترین گفتوگوی خود با جام جم از نگرانیاش برای بچههایی که شب و روزشان را با بازیهای رایانهای سپری میکنند گفته و خاطرات جالبی از از شیطنتهای کودکان در حین اجراهایش تعریف کرده که بخشهای برگزیده آن را در ادامه میخوانید.دریچهای به واقعیت زندگی بچههاما دوربین را که میکاریم خیلی اتفاقات میافتد. وقتی من سلام میکنم یک پسربچه از پشت سرم رد میشود. من گفتهام هیچ وقت در هیچ شرایطی ضبط دوربین را متوقف نکنید. بگذارید دوربین کار خودش را بکند. بچه ممکن است پشتک بزند، گریه بکند یا قهقهه بزند و...ما دریچهای به واقعیت زندگی بچهها باز کردهایم. نه به آنها میگوییم آرام باش، نه میگوییم داد نزن، و نه...مثل برنامههای دیگر خیلی به فکر نصیحت کردن نیستیم. میبینیم بچه دارد پشتک میزند. به او میگوییم دو تای دیگر هم بزن.علی صادقی از برنامه ما به بازیگری کشیده شدبارها آموزش و پرورش از ما خواسته کتابی را با عنوان بازیهای بومی محلی بنویسیم. بچهها در برنامه ما تواناییهای جسمی و حرکتیشان را نشان میدهند. علی صادقی از همین برنامه بود که به سمت بازیگری کشیده شد.در شبکه 2 برنامهای به نام با بچههای مدرسه اجرا میکردیم که همین تم را داشت. این برنامه را که ضبط میکردیم علی صادقی آمد و گفت من تئاتر بازی میکنم.من میتوانم بازی او در برنامهمان را پیدا کنم و به شبکه بدهم تا پخش بشود. خیلی از افراد دیگر در همین جور برنامهها کشف میشوند و در بخش رسانهای به سرانجامی میرسند.بچههایی که با کله عروسک فوتبال بازی میکردندمن در مسیر چابهار کپرهایی دیدم که جلوی آن 10 تا بچه داشتند با کله عروسک فوتبال بازی میکردند. بچهها من را نشناختند. چون تلویزیون نداشتند. هدیههایی را که میخواستیم در برنامه به بچهها بدهیم به آنها دادیم. هدایای ما یک قرص مسکن نیم ساعته هم نبود.الان قرار است به شما پول بدهم، پس نمیخندمیک بار وارد مغازهای شدم. مغازهدار گفت چرا چهرهتان خندان نیست. به شوخی گفتم وقتی برنامه اجرا میکنم میخندم چون قرار است پول بگیرم، اما الان قرار است به شما پول بدهم، پس نمیخندم.الگوبرداری شبکه ترکیه از مسابقه ما3 سال است که شبکه 5 ترکیه برنامهای عین برنامه ما راه انداخته است. اسمش هست «بو محله د» یعنی این محله. من شک ندارم که این برنامه از مسابقه محله الگو گرفته است. به جان خودم سرش را هم مثل من تراشیده (میخندد) یکی از دوستان فایل این برنامه را با ایمیل برای من فرستاد. حتی بخشهایش هم همان بخشهای ماست. تلویزیون با کمترین هزینه میتواند بچهها را شاد کند. بچه که بودم شعبدهبازی میکردم. یک سری وسیلههای بزرگ داشتم. یادم میآید سر قطع میکردم و نیم تنه را از هم جدا میکردم. همین الان خیلیها دارند با این وسیلهها کار میکنند.خوشحالم که الان موی این طوری مد شدهمن خوشحالم که الان موی این طوری مد شده (میخندد). سر طاس یا موی تراشیده تنها مدل مویی است که پیامبر توصیه کرده. شما برای نزدیک شدن به خدا در سفر حج باید موی سرتان را بتراشید. بازیکنان تیم برزیل وقتی به اردو میروند باید سرشان را بتراشند. در آن صورت بازیکنان نمیتوانند جلب توجه کنند. وقتشان جلوی آینه تلف نمیشود. بهداشت را بهتر رعایت میکنند. در مصرف آب و برق صرفهجویی میشود، چون نمیخواهند با سشوار موهایشان را خشک کنند.همین الان تلویزیون را خاموش کنیدمن در یکی از برنامههایم گفتم اگر میخواهید در مصرف برق صرفهجویی کنید همین الان تلویزیون را خاموش کنید. 20 دقیقه دیگر که برنامه من تمام شد تلویزیون را روشن کنید. همکارانم گفتند این چه حرفی بود؟ چرا علیه برنامه خودت تبلیغ منفی میکنی؟ بعضیها برنامه ضعیف میسازند و در آن از مردم میخواهند برق کمتری مصرف کنند. خود آن برنامه دارد برق مصرف میکند! صبحها که تلویزیون را روشن میکنی، اگر تصویرش را هم نبینی هیچ فرقی نمیکند. بیشتر وقتها دو نفر دارند با هم حرف میزنند.بچه که بودم سر قطع میکردم و نیم تنه را از هم جدا میکردمبچه که بودم شعبدهبازی میکردم. یک سری وسیلههای بزرگ داشتم. یادم میآید سر قطع میکردم و نیم تنه را از هم جدا میکردم. همین الان خیلیها دارند با این وسیلهها کار میکنند.من نه دکترم نه روانپزشکاصولا دنیای امروز ما دنیای تنبلی است.تلفن همراه و خودرو و رایانه مردم را تنبل کردهاند. آدمها فکر میکنند هر چقدر سکون بیشتری داشته باشند، دارند بهتر زندگی میکنند. شاید بعدها به این نتیجه برسیم که کاش این اتفاق نمیافتاد. کاش من با اسب به این طرف و آن طرف میرفتم. به هر حال نمیشود جلوی فناوری روز را گرفت. بچهها وقتی جلوی کامپیوتر مینشینند قوز میکنند و چشمهایشان سرخ میشود. هیجانهای درونیشان در انگشتهایشان خلاصه میشود. انگشتهایشان واقعا درد میگیرد. این دردها منجر به آرتروز میشود. اینها بعدها مشخص میشود. من وقتی برنامه درست میکنم به بچهها میگویم دست، سوت و جیغ. همین باعث میشود انرژی بچهها تخلیه شود. این بچه وقتی دارد با رایانه بازی میکند نمیتواند جیغ بزند، چون پدرش آنجا نشسته است. من نه دکترم نه روانپزشک. اما احساس میکنم بچههای امروزی این مشکلات را دارند. با همین انگیزه هم برنامهام را تهیه میکنم. سر و سامان دادن چند هزار بچه شوخی نیست. ما وقتی نماهای خداحافظی را میگیریم، شما میبینید چه جمعیتی هجوم میآورند. وقتی میگویم خدانگهدار نه من میمانم نه تصویربردار.تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 446]