واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: برای کاهش وزن، شعر بخوانید!
می گویند نوشیدن چای برای قلب و دندانها مفید است. سیب می خوریم برای تقویت اعصاب. انار موجب تصفیه ی خون می شود.حتی همین نوشیدن آب هم برای خودش حکمتی دارد و آن "جماعتِ می گویند"، می توانند ساعتها درباره ی تأثیرات پزشکی ِ نوشیدن آب برای تان حرف بزنند به سادگی آب خوردن!از منظر این جماعت، که در این روزگار بسیار پرشمار هم شده اند،گویا تمام انسانها، بیمارند و تمام خوراکی ها ،دارو هستند و انسانها وقتی غذا و میوه می خورند یا چای و دوغ و آب می نوشند،در واقع دارند خود را مداوا می کنند.اگر شما بگویید که علاقه ای به نوشیدن چای ندارید،یا از طعم اسفناج بورانی خوش تان نمی آید؛ با تعجب می گویند: مگر شما از خواص این خوراکی ها خبر ندارید؟! و بعد درباره ی خواص درمانی هر یک از آنها داد سخن می دهند. بی آن که در این نکته تأمل کنند که تمایل طبیعی و ذائقه ی انسان، مهم تر از دانسته های پراکنده این و آن است و از آن مهم تر این که ،خوردن و نوشیدن، در شرایط طبیعی پاسخی است به نیازهای طبیعی انسان و نه اجرای دستور پزشکی و درمان انسانی که هیچ بیماری خاصی ندارد.***شعر خواندن، نیز پاسخی است به یکی از نیازهای طبیعی انسان،بنابراین پیش از هر بحثی درباره ی نظریه های شعری و دانش های ادبی، مخاطب شعر حق دارد که بگوید ؛ این شعر را نمی پسندم و آن دیگری را دوست می دارم.به ویژه اگر مخاطب شعر از اهالی سخن و مباحث ادبی باشد.حتی مخاطب عام نیز کاملا حق دارد که بگوید شعری را نمی پسندد اگر چه به گمان سراینده اش، بهترین سروده باشد و او بتواند ساعتها درباره ی فواید و خواص شعر خود ، سخنوری کند.وقتی با این سخنوران مواجه می شوی و می گویی شعرشان را نپسندیده ای، با نگاهی حق به جانب می گویند؛شما مگر فلان کتاب و فلان مقاله را نخوانده اید؟! مگر نمی دانید که در این شعر چندین نظریه ی جدید شعری اجرا شده است؟ راستی چرا دانسته های شما از مباحث شعری به روز نیست؟یکی از این آشنایان با مباحث به روز نقد ادبی، در تحلیل شعری نوشته بود؛ خواننده از چند سطر اول شعر هیچ لذتی نمی برد، اما سطرهای بعدی موجب التذاذ خواننده است چون او با اجرای ماهرانه ی فلان نظریه ی جدید روبه رو می شود.انگار لذت بردن از شعر نیز ، در واقع اجرای دستور نظریه پردازان است و نه واکنش طبیعی خواننده ی شعر!این نوع تحلیل حاصل نگاهی است که گمان دارد؛ شعر معماری آگاهانه و تعمدی کلمات است و خواننده در واقع با کشف شگردهای مهندسی شاعر ، از شعر لذت می برد، همان کار بیهوده و البته سرگرم کننده ای که در گذشته،با شعرهای لغز و چیستان و معما صورت می گرفت.شاعر با معماری کلمات می سرود:نام بت من اگر بپرسی / سیبی ست نهاده بر سر سروو مخاطب حرفه ای کشف می کرد که (سی بیست) می شود ششصد و این عدد در حساب ابجد برابر حرف (خ) است .حال اگر این حرف بر سر سرو بیاید می شود(خسرو) بسیار عالی است این معماری و مهندسی کلمات، اما مخاطب از این گونه شعرها جز بیهودگی چه حاصلی دارد؟سخن بر سر این است که زیبایی و رسایی و تأثیر هنری در شعر، مقدم بر نظریه های ادبی است و نظریه پردازان در واقع به تحلیل و توضیح دلایل زیبایی و تأثیر شعر می پردازند، یعنی تابع خلاقیت شاعران هستند و نه تعیین کننده ی مسیر آفرینش های شاعر و ذائقه ی مخاطبان.وقتی شعر زیبا و تأثیرگذار نیست و مخاطب ،حتی مخاطب آشنا با سخنوری آن را نمی پسندد هر قدر هم که از متن و فرامتن و پیرا متن و برونه و درونه ی زبان و دال و مدلول و نشانه شناسی ،حرف بزنیم راه به جایی نخواهیم برد. اسماعیل امینیتهیه و تنظیم: مهسا رضایی- ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 237]