تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 27 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دعا كردن را در هنگام رقّت قلب غنيمت شمريد، كه رقت قلب، رحمت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806774521




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

با بزرگان پیوند کرده


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: با بزرگان پیوند کرده
با بزرگان پیوند کرده
یکی بود، یکی نبود. موشی بود که کنار رودخانه ای لانه داشت. موش تنها بود. اما این را هم می دانست که تنهایی فقط برازنده ی خداست. موش شنیده بود که آن طرف رودخانه موش های زیادی زندگی می کنند. دلش می خواست به آن طرف رودخانه برود و در جمع موش های دیگر زندگی کند. بارها به کنار رودخانه رفته بود تا راهی برای رفتن به آن طرف رود پیدا کند، اما نه پلی روی رودخانه بود و نه جرات داشت خودش را به آب بزند. می دانست که اگر خودش را به آب بزند، غرق می شود و آرزوی رفتن به آن سوی رودخانه را به گور می برد.روزها همین طور می گذشت، تا یک روز که موش مثل همیشه کنار رودخانه نشسته بود و به موش های آن طرف رود فکر می کرد، دید شتری به رودخانه نزدیک می شود. شتر آمد و آمد تا به رود رسید. می خواست به آب بزند و به آن طرف رود برود که موش با عجله خودش را به او رساند و گفت: «سلام ای شتر بزرگوار!»شتر جواب سلام موش را داد و گفت: «فرمایشی داری؟»موش گفت: «راستش مدت هاست که می خواهم به آن طرف رود سفر کنم. اما از موج های این رودخانه و آب خروشان آن می ترسم. اگر ممکن است اجازه بدهید من هم با شما به آن طرف رود بیایم.»شتر خندید و گفت: «چه موش باادبی! چه اشکال دارد؟ بیا روی کول من سوار شو تا تو را به آن طرف رودخانه ببرم.»موش از شتر تشکر کرد و از پای بلند شتر بالا رفت تا پشت شتر بنشیند. هنوز موش به پشت شتر نرسیده بود که شتر گمان کرد موش سوارش شده است و به داخل آب رفت. آب رودخانه تا زیر شکم شتر می رسید. موش از ترس این که در آب غرق شود، خودش را به دم شتر رساند و چهار دست و پا به دم شتر چسبید. شتر با آرامش از آب رودخانه عبور کرد. موش از ترس کم مانده بود قالب تهی کند. وقتی که شتر به آن طرف رود رسید، موش همچنان به دمش آویزان بود. شتر، تکانی به خودش داد تا آب رود را از تن و بدنش جدا کند. موش که نمی دانست توی رود است یا از رود بیرون آمده، همچنان به دم شتر چسبیده بود.شتر خندید و گفت: «همسفر عزیز! سفر تمام شد و وقت پیاده شدن از کشتی شده است.»
با بزرگان پیوند کرده
موش که از ترس به خود می لرزید، معنی حرف شتر را نفهمید. با خود گفت: «مگر ما سوار کشتی شده بودیم که حالا وقت پیاده شدن از کشتی شده باشد؟» به همین دلیل، محکم تر از پیش به دم شتر چسبید.موش های آن طرف رودخانه که این صحنه را می دیدند، با صدای بلند خندیدند. یکی گفت: «موش چه ربطی به شتر دارد؟ تا به حال ندیده بودم که موش به دم شتر چسبیده باشد.»یکی دیگر از موش ها گفت: «بابا! این موش با ما فرق دارد. مگر نمی بینی که او با بزرگان پیوند دارد.»شتر که از حرکت ایستاد، موش به خودش آمد و خشکی آن سوی رودخانه را دید. خنده و حرف های موش های دیگر را هم شنید. آهسته خودش را به روی زمین رساند. از شتر تشکر کرد و به جمع موش ها وارد شد. ورود موش به جمع موش ها با این خاطره ی شیرین شروع شد و موش تنها، در همان اولین لحظه ی ورودش با موش های زیادی آشنا شد.از آن به بعد، برای مسخره کردن کسی که خودش مقام و موقعیتی ندارد ولی سعی می کند با آدم های بزرگ رفت و آمد کند، می گویند: «با بزرگان پیوند کرده است.»مصطفی رحماندوست_مثل ها و قصه هایشانتنظیم:نعیمه درویشی_تصویر:مهدیه زمردکارمطالب مرتبطپنبه دزد بلایی به سرت بیاید که... بنازم این سر را تاپش پنج و نانش چهار خرس را وا داشته اند به آهنگری نه خانی آمده، نه خانی رفته دزدباش و مردباش اول چاه را بکن کسی با تو کار ندارد اگر ... باغ شاه که رفتی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 272]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن