واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: کلام جدید چیست؟
در سال های اخیر عنوان «کلام جدید» در مباحث کلامی بسیار شنیده می شود. به نظر مىرسد اصطلاح کلام جدید در فارسی، ترجمه ای از اصطلاحات «Modern theology» و «New theology» است. کتاب شبلى نعمانى (1332-1274 ه.ق) تحت عنوان «علم کلام جدید» کتابى است که به زبان فارسى در سال 1329 به وسیله سید محمدتقى فخر داعى گیلانى ترجمه و انتشار یافت و نخستین اثرى است که در زبان فارسى تحت عنوان کلام جدید، منتشر شد.(احمد واعظی؛ ماهیت کلام جدید:، نقد و نظر، شماره 9) ولی خاستگاه این تحول و تجدد دوران مدرن است. با پیشرفت های علمی برخی از متکلمین مسیحی تلاش نمودند با روشهایی متفاوت به بازنگری آموزههای دینی و تبیین آنها متناسب با پیشرفت های علمی بپردازند. شلایرماخر، رودلف بولتمان و پل تیلیش از جمله متکلمان جدید مسیحیاند که هر یک روش و نگرش ویژهای را در الهیات مسیحی مطرح ساختند. اما مراد از کلام جدید چیست؟ آیا کلام جدید با کلام سنتی متفاوت است؟ این تفاوت، تفاوتی روشی است یا موضوعی یا ...؟ به عبارت دیگر، آیا کلام نوین تفاوتى ماهوى با کلام سنتی(مراد علم کلام متعارف است که سال ها به عنوان علم کلام در ادیان مختلف وجود داشته است) دارد؟ آیا در زمانه ی کنونی با علمى جدید مواجه هستیم یا اینکه پسوند «جدید» صرفا به دلیل وجود مسائل و پرسشهاى نوین در حوزه اندیشه کلامى بر آن اطلاق می شود؟ در این مقاله به این موضوع خواهیم پرداخت. به نظر اکثریت قریب به اتفاق متکلمان معاصر، در علم کلام تحولات مهمی رخ داده است. موضوعات علم کلام در دوره های متفاوت تغییراتی کرده است. در روش ها و دیدگاه های کلامی نیز تحولاتی دیده می شود. برخی این مقدار از تحولات را برای جدید نامیدن علم کلام کافی است، در حالی که بسیاری دیگر معتقدند ما با علمی غیر از علم کلام مواجه نیستیم و جدید بودن این علم تنها به موضوعات زمان کنونی ما اشاره دارد. همانطور که در مقالات پیشین اشاره کردیم علم کلام علمی است که دانشی است که با روش عقلی، نقلی، جدلی، شهودی و حتی تاریخی و تجربی به بحث از مبانی و اصول دین می پردازد و از حریم آن دفاع می کند. کسانی که قبول ندارند کلام جدید علم جدیدی است، معتقدند کلام جدید نیز در همین تعریف جای می گیرد.کسانی که کلام جدید را علمی نوین می دانند این نکته را می پذیرند که تمامى معارف بشرى، تدریجى الحصول هستند و در بستر زمان ظهور کرده و بالنده مىشوند، ولی در عین حال می گویند تحول در معرفت دینى و علم کلام از ویژگى خاصى برخوردار است. از آنجا که علم کلام نسبت به بسیارى از علوم، مصرفکننده است متکلم تا مبانى انسانشناسى و جهانشناختى خود را تنقیح نکند، نمىتواند درک روشنى از معارف و عقاید دینى داشته باشد و این مبانى در خارج از معرفت دینى و به واسطه علوم انسانى و فلسفه و سایر شاخههاى دانش فراهم مىشوند. منکرین وجود علم جدید (کلام جدید) هرچند وجود برخى تحولات در حوزه کلام را مىپذیرند، اما این تغییرات را موجب تغییر
ماهیت علم کلام و پیدایش کلامى نوین نمىشمارند. به زعم ایشان، آنچه در کلام معاصر به وقوع پیوسته است، یا صرفا طرح پارهاى پرسشهاى جدید پیش روى متکلمان است که امرى طبیعى است و نظایر آن در سایر شاخههاى معرفت بشرى نیز وجود دارد و یا اگر در برخى دیدگاهها و مبانى مقبول در میان متکلمان تردید و تغییرى پدید آمده است، این تغییرات به گونهاى نیست که مسیر کلام معاصر را از مسیر کلام سنتى به طور چشمگیر و تمام عیار متمایز سازد.در مقابل، کسانی که کلام جدید را علمی نوین می¬دانند این نکته را می پذیرند که تمامى معارف بشرى، تدریجى الحصول هستند و در بستر زمان ظهور کرده و بالنده مىشوند، ولی در عین حال می گویند تحول در معرفت دینى و علم کلام از ویژگى خاصى برخوردار است. از آنجا که علم کلام نسبت به بسیارى از علوم، مصرفکننده است متکلم تا مبانى انسانشناسى و جهانشناختى خود را تنقیح نکند، نمىتواند درک روشنى از معارف و عقاید دینى داشته باشد و این مبانى در خارج از معرفت دینى و به واسطه علوم انسانى و فلسفه و سایر شاخههاى دانش فراهم مىشوند. تغییر در این مبانى بر اثر تحول و تطور علوم و معارف بشرى، موجب تحول و دگرگونى فهم متکلم از دین مىشود. و از آنجا که تحولات علمى در دوران معاصر چنان عظیم است که با حرکت بطىء و کند علم در قرون گذشته قابل مقایسه نیست. تحول کلام معاصر نسبت به گذشته بقدرى چشمگیر است که مىتوان آن را بکلى نو و متجدد خواند. به نظر این عده از متکلمان معاصر، اگر متکلم همچنان بر سنتهاى فکرى گذشته پاى بفشرد و از معارف عصرى خود مدد نگیرد، به فهمى ناقص و غیر قابل قبول از دین نایل مىشود. چهره منفى این دعوت آنگاه نمودار مىشود که نزد عدهاى، دعوت به کلام جدید متضمن نوعى قضاوت ارزشى علیه کلام رایج و نوعى دلبستگى و تسلیم نسبت به گرایشهاى نوینى است که در عرصه الهیات مغربزمین به وقوع پیوسته است.ادعاى تجدد کلام و دعوت به نو کردن آن، حاوى یک پیام مثبت و منشا یک سوء برداشت است. پیام مثبت آنکه اذهان متکلمان غیر متوجه به پرسشهاى نوین و تحولات معاصر در عرصه کلام و الهیات را، به این افکار نو و افقهاى تازه توجه مىدهد. این توجه اگرچه معضلات فراوانى را براى متکلم درپى دارد و او را به بازنگرى مجدد در مبانى و پیش فرضهاى خود و دفاع از آنها در چالشهاى جدید فرامىخواند و همچنین شبهات و پرسشهاى کاملا جدیدى را پیش او مىنهد، اما این همه، بر طراوت کلام مىافزاید و مبانى و اصول متکلم را قوامى نو مىبخشد. چهره منفى این دعوت آنگاه نمودار مىشود که نزد عدهاى، دعوت به کلام جدید متضمن نوعى قضاوت ارزشى علیه کلام رایج و نوعى دلبستگى و تسلیم نسبت به گرایشهاى نوینى است که در عرصه الهیات مغربزمین به وقوع پیوسته است. در این برداشت ناصواب، لزوم تجدد و نو شدن کلام صرفا دعوت به التفات به پرسشهاى نوین نیست; بلکه قضاوتى مغالطى، آن را همراهى مىکند. مضمون قضاوت آن است که اگر متکلمین ما به راهى قدم گذارند که متکلمین غربى در آن راه گام نهادند و به مسائلى توجه کنند که آنان متوجه شدند، لزوما به نتایجى مىرسند که آنان رسیدهاند. اینان با تکیه به این قضاوت، به طرد کلام سنتى و لزوم تغییر برخى از مبادى و پیشفرضهاى آن، فتوا مىدهند. صواب آن است که بدون هیچ پیشداورى منفى، دعوت به نو کردن کلام را ارج نهیم و آن را به معناى گشودن افقهاى جدید در میدان منازعات کلامى قلمداد کنیم تا «کلام اسلامى» از برکت این چالشهاى نوین، بالندهتر گردد.(احمد واعظی؛ ماهیت کلام جدید: نقد و نظر، شماره 9) نوشته علیزاده – گروه دین و اندیشه تبیانمنابع: احمد واعظی؛ ماهیت کلام جدید:، نقد و نظر، شماره 9.محمدرضایی، جستارهایی در کلام جدید، سمت، 1381. علی ربانی گلپایگانی، درآمدی بر کلام جدید، انتشارات هاجر، 1387. هادی صادقی، درآمدی بر کلام جدید، انتشارات کتاب طه، 1383.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1006]