واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بزرگترين فلسفه قيام حسينى
با توجه به اينكه حسين عليه السلام از قدرت بنى اميه و از ضعـف و زبونى مـردم زمـان مـطلع و آگـاه بود و رفتاركوفـيان را با پدرش على عليه السلام و برادرش امام مجتبى ديده بود، پس چرا قيام كرد و مانند برادرش حضرت امام حسن عليه السلام با حكومت وقت كنار نيامد؟1 ـ ريشه كن كردن مظالم حكومت اموىيكى از بزرگترين فلسفه قيام حسينى ايستادگى در برابر ظلم و ستم بى حساب حكومت اموى مخصوصا نسبت به شيعيان و تصفيه حساب حكومت با شيعه بود .مـظالم حكومت اموى بى حد و حصر و در شمار نمى آيد كه ما فقط به چند نمونه آن اشاره مى كنيم :الف ـ سلب امنيت :حكام امـوى براى آنكه بيشتر بر مردم مسلط گردند و حق نفس كشيدن را حتى از مردم سلب كنند در سراسر كشور اسلامـى چنان ترس و وحشتى به وجود آورده بودند كه فوق آن مـتـصور نبود، افـراد بى گناه را به جاى گناهكار و مطيع را به جاى مخالف مجازات مى كردند، با ظن و گـمـان و تـهمت افراد را تحت فشار قرار مى دادند، نيكان و خوبان را بدون مـحاكمه به زندان مى انداختند.هيچـكس بر مـال و جان خود ايمن نبود و لذا حسين عليه السلام قيام كرد تا اين ستمها و ظلم ها را ريشه كن نمايد. ب ـ تحقير امت اسلامى :يكى از كارهاى خطرناك حكومت اموى تحقير و اذلال و خوار ساختن مؤمنان مخصوصا شيعيان امـيرالمؤمنين حضرت على بن ابيطالب عليه السلام بوده است ، و يكى از نشانه هاى اين تحقير داغ نهادن بر صورت و گردن برخى از شيعيان يعنى همان طورى كه دامها را به مـنظور شناسائى بر گونه و سر و گوش آنها داغ مى نهند و يا غلامان زر خريد حبشى را عـلامـت بردگى با داغى نشان مى گذاشتند، با شيعيان و مؤمنين راستين و دوستان على عليه السلام چنين مى كردند حسين عليه السلام قيام كرد تـا باب عـزت و آزادى را بر روى آنان بگشايد و از اين كابوس خـطرناكى كه حيات و زندگـى آنان را در گرداب عميقى قرار داده است نجات بخشد، چـنانكه در تـاريخ ثـبت است حجاج بن يوسف ثـقـفـى، گـردن انس بن مـالك و سهل بن سعد و دست جابر بن عبدالله انصارى را به جرم دوستى با على عليه السلام داغ نهاد.1يكى از بزرگترين فلسفه قيام حسينى ايستادگى در برابر ظلم و ستم بى حساب حكومت اموى مخصوصا نسبت به شيعيان و تصفيه حساب حكومت با شيعه بود 2ـ دفع ظلم از شيعهحسين عـليه السلام از مـشاهده ظلم هايى كه از ناحيه معاويه بر شيعيانش مي گذشت در رنج بود كه ستـم بر آنان را به حد اعـلا رسانيدند، خـونهايشان را بدون دليل مـى ريخـتـند، حتى بزرگانى را كه نمى توانستند مستقيما با آنها مواجه گردند و عـلنا آنها را بكشند ترور مى كردند، و در اين زمينه بى شرمى را بجايى رسانيدند كه مـعـاويه به كشتن ياران على افتخار مى كرد، چنانچه به حسين عليه السلام اظهار داشت : يا ابا عبدالله مى دانى كه ياران پدرت را كشتيم و آنان را حنوط كرديم و كفن نموديم و بر آنها نماز خوانديم و دفن كرديم ، حسين در جواب معاويه فرمود: ليكن، اگر دوستان شمـا را بكشم نه آنها را غسل مى دهيم و نه كفن مى كنيم و نه دفن خواهيم كرد (حسين عليه السلام با اين جمـله مـعاويه را محكوم كرد يعنى معاويه دوستان على را مؤمن و مسلمان مى داند كه احكام اسلامـى را درباره شان اجرا مى كند و با اين عقيده آنها را بدون جرم به قـتـل مى رساند) معاويه منتهى درجه كوشش خود را در دشمنى با دوستان على بكار برد و به هر نحو ممكن با آنها تصفيه حساب كرد كه ما به چند نمونه از آنها اشاره مى كنيم :
1 ـ بزرگـان آنان را مـانند حجربن عـدى و عـمـرو بن حمـق خـزاعـى و صيفـى بن فسيل را اعدام كرد.2 ـ عده اى را مانند ميثم تمار به دار آويخت و مثله كرد.3 ـ عده اى را زنده بگور كرد.4 ـ خانه افرادى از شيعيان على عليه السلام را خراب كرد.5 ـ براى زنان شيعه ايجاد ترس و رعب مى نمود مخصوصا زنانى كه در جنگ صفين با على عليه السلام بودند مانند: زرقاء دختر عدى بن حاتم و ام الخير با رقيه و سوده بنت عـمـاره و ام البراء و بكاره هلاليه ، اروى بنت حارث و دارميه حجونيه ، به فرماندارانش نوشت كه زنان را جلب كرده به شام بفرستد، معلوم است براى يك زن چقدر سخت مى گـذرد كه او را از شهرى به شهرى آنهم با وسائل آن روز جلب كنند به ويژه آنكه وسيله مامورين مرد انجام گيرد.6 ـ به استانداران و فرمانداران اعلان كرد: گواهى دوستان على را در محاكم نپذيرند.7 ـ همـچـنين طى بخـشنامـه اى دستـور داد حقـوق ياران عـلى را از بيت المال قطع كنند.8 ـ حدود پنجاه هزار نفر از شيعيان را به خراسان يعنى ايران امروز تبعيد نمود.چون حسين عليه السلام از رفتار معاويه احساس خطر بيش از حد را نمود آن نامه تاريخى را براى معاويه نگاشت كه در آن اعمال و خلافكاري هايش را يادآور شد و او را به اعمالش توبيخ كرد. 2حسين عـليه السلام كه شنيدن سبّ پدر بزرگوارش در منابر از هزار بار مردن برايش دشوارتـر بود براى رسيدن به مـيدان جهاد و شهادت در راه خدا پر مي كشيد و لحظه شمارى مي كرد، پس حسين عليه السلام قيام كرد تا آثار نبوت و خاندان پيامبر را احيا كند و موقعيت اسلامى آنان را بازگرداند3 ـ احياى اهل بيت يكى از كارهاى مـعـاويه اين بود كه به هر طريق مـمـكن مـى كوشيد تـا نام و ياد اهل بيت رسول اللّه را مـحو و نابود كند و آثـار و فضايل و مناقب آنان را ريشه كن نمايد، از جمله راه هايى كه معاويه براى رسيدن به اين هدف در پيش گرفته بود اينهاست :
1 ـ وضع و جعل اخبار و احاديث از زبان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در پائين نشان دادن مقام آنان .2 ـ مى كوشيد تا جامعه مخصوصا نسل نو را دشمن خاندان پيغمبر تربيت كند.3 ـ هر كه فـضائل على عليه السلام و خاندانش را ذكر مى كرد با سخت ترين عقوبات كيفر مى داد!4 ـ به استـانداران و فـرمـانداران دستور داده بود تا بر منابر و خطبه هاى نماز جمعه اهل بيت را لعن و سبّ (دشنام ) نمايند!حسين عـليه السلام در كنفـرانس سياسى بزرگـى كه در مـكه مـكرمـه تـشكيل داد و مـسلمـانان سراسر كشور اسلامى آن روز شركت داشتند مردم را از هدف شوم معاويه كه مى خواهد موقعيت اسلامى اهل بيت را ساقط نمايد آگاه ساخت .حسين عـليه السلام كه شنيدن سبّ پدر بزرگوارش در منابر از هزار بار مردن برايش دشوارتـر بود براى رسيدن به مـيدان جهاد و شهادت در راه خدا پر ميكشيد و لحظه شمارى ميكرد، پس حسين عليه السلام قيام كرد تا آثار نبوت و خاندان پيامبر را احيا كند و موقعيت اسلامى آنان را بازگرداند. 3 4 ـ از بين بردن بدعت يكى ديگـر از كارهاى حكومت اموى در برابر اسلام ايجاد بدعت و نشر آن بود تا بدين وسيله اسلام را تـحريف و از مـسير صحيح منحرف نمايد و روش حكومت اموى در اين مسير بدعـت هاى جاهلى را زنده مى كرد تا در مقابل ، سنت هاى اسلام را از بين ببرد چنانكه امام عليه السلام در نامه اى كه براى مردم بصره نگاشت به اين حقيقت اشاره كرد:فـانّ السنة قـد امـيت و البدعـة قـد احييت همـانا سنت رسول خـدا را بدست فـرامـوشى سپـردند و بدعـت ها را زنده كردند، يا در نقـل ديگـرى است ؛ فانى ادعوكم الى احياء معالم الحق و اماتة البدع ; شما را به زنده كردن مـعـارف اسلامـى و از بين بردن بدعـتـها دعـوت مـى كنم .4 و بهمين دليل حسين عـليه السلام قـيام كرد تـا رسوم جاهليت را ريشه كن ساخته و سنت جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله را احيا نموده و در ميان جامعه اسلامى رواج دهد. تهيه و تنظيم: گروه دين و انديشه تبيانپىنوشتها:1. پيامبر و ياران ج 2 ص 135.2. تـاريخ يعـقـوبى ج 2 ص 206 - حياه الحسين ج 2 ص 176 و 178 - شرح ابن ابى الحديد ج 3 ص 16.3. ابن ابى الحديد ج 3 ص 15.4. حيات الحسين ج 2 ص 264 - بلاغة الحسين ص 64.منبع: آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 387]