تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):اگر مردم تعقل می کردند و مرگ را تصور می کردند، دنيا ويرانه مى‏شد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820051113




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مواضع قدرت هاي بزرگ و جنگ ايران و عراق (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مواضع قدرت هاي بزرگ و جنگ ايران و عراق (2)
مواضع قدرت هاي بزرگ و جنگ ايران و عراق (2) نويسنده: حسين يكتا شوروي و جنگ ايران و عراق وقتي جنگ ايران و عراق آغاز شد‌،مسكو در پشتيباني از متحدي كه سر به عصيان گذاشته و به ابزار امپرياليست بدل گشته بود و يا در حمايت از انقلابي "ضد امپرياليست " اما نا مهربان و سركش و نافرمان، دچار ترديد گرديد. عراق كشوري كه پيمان دوستي سال 1972 آن را به شوروي وصل مي‌كرد ديگر آن متحد وفادار گذشته نبود. شواهد بسياري نشان از گرايش بغداد به غرب و دوري از مسكو داشت. اين كشور در سال 1976 پس از نااميدي از حمايت مسكو در رويارويي با ايران و آمريكا، قراردادي را با فرانسه منعقد كرده بود كه به او كمك مي‌كرد تا ساختار ارتش وابسته به شوروي را به تدريج تغيير دهد و تنوع بيشتري در منابع تسليحاتي كه خود ايجاد نمايد. به دنبال آن، در اوائل سال 1977 خريد هواپيماهاي ميراژ و طرح خريد يك نيروگاه هسته‌اي از فرانسه منجر به بروز مشاجراتي بين بغداد و مسكو شد. از سوي ديگر روابط نزديك به اردن، ايجاد روابط حسنه با عربستان سعودي و مهمتر از همه متلاشي كردن حزب كمونيست عراق و اعدام بيش از صد نفر از اعضاي آن و محكوميت شديد تجاوز شوروي به افغانستان همگي نشانه تيرگي روابط بين بغداد - مسكو بود. اما با اين حال، اختلافات زياد به قطع كامل روابط و اتحاد بين دو كشور نيانجاميد و هر دو دولت تلاش كردند تا مناسبات خود را حفظ كنند. عراق به سبب وابستگي ساختار ارتش و نيازمندي به تسليحات و ادوات نظامي، قادر به قطع كامل روابط با شوروي نبود و مسكو نيز تمايلي به از دست دادن تنها متحد خود در حاشيه خليج فارس نداشت، مگر اينكه متحدي با موقعيت جغرافيايي بهتر و دربردارنده منافع بيشتر - مثل ايران - جايگزين آن شود. ايران، به عنوان پل ارتباطي شوروي به آبهاي گرم خليج فارس انقلابي ضد آمريكايي را شاهد بود كه دستاوردهاي مهمي براي مسكو به همراه داشت. اين انقلاب با فروپاشي پيمان مركزي (سنتو) كمربند امنيتي غرب را به دور شوروي گسست و با ساقط كردن ژاندارم آمريكا در منطقه، ابرقدرت شرق را از شر پايگاه‌هاي استراق سمع بهشهر و كبكان خلاص كرده و موقعيت آمريكا را در خاورميانه به شدت متزلزل ساخته بود. از سوي ديگر اين انقلاب به جهت ماهيت و بازتابهاي منطقه‌اي و بين‌المللي‌اش همچنين اشغال سفارت آمريكا را درخاورميانه به شدت متزلزل ساخته بود. از سوي ديگر اين انقلاب به جهت ماهيت و بازتابهاي منطقه‌اي و بين‌الملي‌اش همچنين اشغال سفارت آمريكا و گروگان گرفتن ديپلماتهاي امريكايي در معرض خصومت شددي غرب به ويژه ايالات متحده قرار داشت. مسكو نگران بود كه فشارهاي سياسي، اقتصادي و نظامي غرب، بار ديگر ايران را به دامن آمريكا بازگرداند و به تثبيت موقعيت ايالات متحده در منطقه منجر گردد اما اين اميدواري هم وجود داشت كه كه انقلاب ايران همانند انقلاب كوبا از شدت فشارها به آغوش ابرقدرت شرق پناه آورد. همه اين عوامل، چشم انداز روشني از مناسبات بين مسكو و تهران را متصور مي‌ساخت. در عين حال واقعيت بسيار پيچيده‌ تر از آن بود كه تصور مي‌رفت. رژيم انقلابي ايران نه تنها سر سازش نداشت بلكه با سياست نه شرقي و نه غربي خود سياستهاي شوروي و آمريكا را يكسان دانسته با هر دو به يك اندازه دشمني مي‌ورزيد. با اشغال افغانستان توسط قواي شوروي سياست ضد شوروي ايران شديدا افزايش يافت. تهران، تجاوز به افغانستان را به شدت محكوم كرد و از شوروي به عنوان "شرق تجاوزگر " ياد كرد. به دنبال آن كمكهاي تسليحاتي و تداركاتي ايران به مجاهدان افغاني از سر گرفته شد و جمهوري اسلامي تلاش كرد تا گروه‌هاي مختلف معارضين افغاني را با هم متحد ساخته به رويارويي با تجاوزگران وا دارد. مسكو بارها ناخرسندي خود را از اقدامات ضد روسي ايران ابراز داشته از تهران خواست تا از "از قرار گرفتن در كنار امپرياليسم و مزدوران محلي آن " خودداري كند. بر اساس چنين ملاحظاتي، وقوع جنگ ايران و عراق سياست خارجي شوروي را در موقعيت ناخوشايندي قرار داد. از جهتي حمايت از عراق مي‌توانست زمينه‌هاي هر گونه بهبود مناسبات با بزرگترين كشور منطقه را از بين برده، ايران را به جهت نيازمنديهاي تسليحاتي و تداركاتي بار ديگر به آغوش آمريكا بازگرداند. از سوي ديگر، پشتيباني از انقلابي كه منافع شوروي را در منطقه تهديد مي‌كرد، به از دست رفتن تنها متحد مسكو در حاشيه خليج فارس منجر مي‌شد، بدون اينكه چشم‌انداز روشني از ظرفيت نفوذ ابرقدرت شرق در ايران موجود باشد. افزون بر اين، از نظر مسكو، پيروزي هر كدام از طرفين در جنگ نتايج نامطلوبي به بار مي‌آورد. پيروزي عراق، نتيجه‌اي جز فروپاشي حكومت و شكست انقلاب ايران در پي نداشت كه اين امر نيز به تثبيت موقعيت آمريكا در ايران و منطقه منجر گشت. پيروزي ايران نيز، انقلاب اسلامي را به چنان نيرويي مبدل مي‌ساخت كه توازن در خاورميانه را بر هم زده، مانعي جدي بر سر راه نفوذ شووري در منطقه به وجود مي‌آمد كه با تحريك مسلمانان جمهوريهاي مسلمان نشين، امنيت ملي آن كشور را در معرض تهديد قرار مي‌داد. بنابراين، سياست شوروي در برابر جنگ ايران و عراق بايد مجموعه‌اي از آينده نگريها، مصالح و هدفهاي كوتاه و بلند مدت را شامل مي‌شد تا مي‌توانست حداكثر استفاده و حداقل زيان را براي آن كشور به دنبال داشته باشد؛ عراق را در دايره نفوذ شوروي حفظ مي‌كرد و ايران را به تعديل سياستهاي ضد روسي وادار نموده، به يك متحد مسكو مبدل مي‌ساخت. وجود چنين هدفهاي متناقضي سبب شد تا كرملين سياست دو گانه و كجدار و مريضي را در برابر جنگ ايران و عراق در پيش گيرد. با آغاز جنگ، دولت شوروي موضع بيطرفي خود را اعلام كرد. براي حفظ بيطرفي خود در جنگ و جلب توجه ايران، فرستادن تسليحات به عراق را معوق گذاشت. اما براي اينكه قطع صدور وسايل نظامي، موجب رنجش عراق نشود متحدان خود در اروپاي شرقي را تشويق كرد تا نيازهاي عراق را برطرف سازند به دنبال اين امر، كشورهاي بلغارستان، چك اسلواكي سابق و لهستان به تامين كننده عمده سلاح براي عراق تبديل شدند. از سوي ديگر رهبران شوروي كه ايران را در انزوا مي‌ديدند،‌ اميدوار بودند كه جنگ و فشارهاي غرب براي آزادي گروگانها، ايران را براي رفع نيازهاي تسليحاتي و تداركاتي به سوي آن كشور سوق دهد. اما تلاش ايران براي آزادي گروگانهاي آمريكايي، اين تصور را القا مي‌كرد كه تهران گامهاي اوليه را به سوي آمريكا برمي‌دارد. ولاديميرونيوگرادف، سفير شوروي در تهران، براي جلوگيري از نزديكي ايران به آمريكا به جهت نيازهاي تسليحاتي طي ملاقات با محمد علي رجايي نخست وزير وقت، آمادگي كشور متبوع خود را براي تحويل سلاحهاي ساخت آن كشور به ايران اعلام داشت. اما اين پيشنهاد از سوي رهبران ايران رد شد و تهران از اتخاذ موضع بي‌طرفي آن كشور در برابر تجاوز آشكار عراق عليه ايران انتقاد كرد و از مسكو خواست تا تجاوز عراق را محكوم كند. در عين حال، روسها هيچگاه سخني از تجاوز به ميان نياوردند و تنها به اين نكته بسنده كردند كه جنگ "توطئه امپرياليسم براي تضعيف كشورهاي مترقي منطقه " است و بايد "هرچه زودتر پايان پيرد. " مسكو اين سياست متعادل و مدارا با هر دو طرف را تا سال 1982 ادامه داد. در تمام اين مدت، كرملين از طريق متحدان عرب خود - سوريه و ليبي- كه روابط حسنه‌اي با جمهوري اسلامي دارند، تلاش مي‌كند تا با تامين بخشي از نيازهاي تسليحاتي ايران، محور تهران، طرابلس، دمشق را تقويت كرده، مواضع ضد روسي ايران را خصوصا در مورد قضيه افغانستان تعديل كند. اما با اين همه تلاشي بي‌پايان اتحاد شوروي براي جلب نظر ايران به سبب سياستهاي رهبر و دولت جمهوري اسلامي كه منجر به معوق ماندن صدور گاز به شوروي ، كاهش حضور ديپلماتيك آن كشور در تهران بسته شدن كنسولگري شووري در رشت، تعطيلي بانك ايران و شوروي و بسته شدن انجمن روابط فرهنگي بين دو كشور گرديد، بي‌نتيجه ماند. روسها كه از يافتن يك موقعيت مطمئن ايران نااميد شده بودند، با آغاز حملات ايران به داخل خاك عراق در ژوئيه 1982 ناگهان تغيير رويه داده،‌در حمايت علني از عراق حمله ايران را شديدا محكوم كردند. به دنبال آن مسكو براي برقراري توازن در جنگ و جلوگيري از پيروزي ايران، كمك مالي و تسليحاتي خود را به عراق از سر گرفت و در همان ابتدا، يك كمك 1.5 ميليارد دلاري در اختيار بغداد گذاشت. در ادامه اين كمك‌ها ميگهاي 23 و 25 و تانكهاي تي 72 و موشكهاي زمين به زمين و زمين به هوا و سيل جنگ‌افزارهاي مختلف روسي به عراق سرازير شد و دو هزار مستشار شوروي براي تقويت روحيه ارتش عراق كه بسيار ضعيف شده بود، فعاليت پرداختند. مسكو نگران آن بود كه كمكهاي گسترده غرب به عراق براي رويارويي با ايران، موجب تغيير ساختار نظامي و سيستم ارتش عرق شده آهنگ غرب گرايي همه جانبه را در آن كشور تشديد كند. علاوه بر اين روسها نگران پيروزي ايران در جنگ با عراق، تنها متحد خود در حاشيه خليج فارس، بودند. موسسه مطالعات سياست خارجي بروكينكز ايالات متحده آمريكا به نقل از استاد مهمان خود، مارك كنز، در اين باره مي‌نويسد: "... دولت شوروي علاقه زيادي ندارد كه پيروزي ايران را در جنگ با عراق ببيند. حكومت تهران همانگونه كه ضد آمريكايي‌ است، ضد شوروي نيز هست. در اين صورت اگر عراق شكست بخورد و يا حزب بعث جاي خود را به يك حكومت اسلامي بدهد، شوروي يك متحد مهم را از دست خواهد داد. " براي جلوگيري از وقوع چنين امري، زماني كه نيروهاي ايران وارد خاك عراق شدند و دولت عراق به خطر افتاد، شوروي فرستادن سلاح به عراق را براي برقراري موازنه نظامي - سياسي همان ايران و عراق از سر گرفت. در سال 1983، دستگيري اعضاي حزب توده ايران به اتهام جاسوسي براي شوروي و دستور اخراج هجده نفر از ديپلماتهاي روسي، بر تيرگي روابط دو كشور افزود. اتحاد شوروي، اعدام اعضاي فعال حزب توده در ارتش ايران را شديدا به باد انتقاد گرفت و جاسوس بودن آنان را تكذيب كرد. به دنبال تيرگي روابط ايران و شوروي، مسكو همكاري‌هاي خود را با عراق وسعت بخشيد و در آغاز سال 1984 موافقتنامه‌ اعطاي يك وام دراز مدت 2 ميليارد دلاري را با آن كشور به امضا رساند و ميزان خريد نفت خود را از عراق افزايش داد و تعهد نمود تا در برابر قيمت نفت، تجهيزات نظامي در اختيار آن كشور قرار دهد. در عين حال، روسها هيچگاه تمامي دريچه‌هاي بهبود مناسبات با تهران را مسدود نكردند و در اوج اختلافات دوكشور در سال 1983 تجهيزات نظامي روسي از طريق كره شمالي به تهران ارسال مي‌شد و 300 تن از مستشاران كره شمالي طرز استفاده از جنگ افزارهاي روسي را به نظاميان ايراني مي آموختند. علاوه بر آن قرارداد عبور ترانزيت كالاهاي ايران از خاك شوروي نيز همچنان پابرجا ماند و كوچكترين تغييري در آن داده نشد. در پنجم مارس 1985 ميخاييل گورباچف در شوروي به قدرت رسيد و همان سياست محافظه كارانه گذشته را در پيش گرفت. پنج روز پس از به قدرت رسيدن گورباچف در مسكو، رزمندگان اسلام هجوم جديدي عمليات بدر را بهداخل عراق آغاز كردند اما بار ديگر از رسيدن به هدف‌هاي از پيش تعيين شده بازمانده مجبور به عقب نشيني شدند. به دنبال عدم موفقيت عمليات نظامي ايران ، روسها تلاش گسترده‌اي را براي پايان دادن به جنگ در پيش گرفتند. آندره گروميكو وزير خارجه وقت شوروي، در پيامي به وزير خارجه ايران خواستار پايان دادن به جنگ شد. پاسخ ايران به اين درخواست بسيار سرد بود. هيأت اعزامي به مسكو "كمك‌هاي تسليحاتي شوروي به عراق را اعلان جنگ با ايران دانسته خواستار قطع اين كمك ها گرديد روسها كه از پاسخ ايران به درخوسات پايان جنگ خو ناراضي بودند، تهران را تحت فشار قرار داده از كشورهاي سوريه و ليبي خواستند تا از تحويل سلاح‌هاي روسي به ايران به ويژه موشك‌هاي زمين به زمين اسكاد خودداري نمايند. به دنبال اين درخواست مستشاران ليبيايي كه مشغول آموزش چگونگي استفاده از موشكها به نظاميان ايران بودند كار را ناتمام گذاشته ايران را ترك كردند. در ادامه سياست اعمال فشار به ايران آندره گروميكو وزير خارجه شوروي در ديدار با كميته هفتگانه عرب كه رد پي تلاش براي ايجاد آتش بس و پايان جنگ ايران و عراق در مسكو صورت گرفت ايران را به طور صريح مسئول ادامه جنگ با عراق و بحران منطقه دانست و گفت: ايران نقشه‌هايي دارد كه به موجب آن منطقه رامورد تهديد قرار مي‌دهد. علاوه بر آن وي از ايران با عنوان "عنصر تهديدكننده شوروين يادكرد. تهديدي كه گروميكو از آن نام مي برد ناشي از نگراني مسكو در برابر تغيير موازانه استراتژيك در خليج فارس بود. روسها جنگ ايران و عراق را بهانه حضور آمريكا درمطنقه مي دانستند و به همين دليل خواهان پايان جنگ بودند. تنها راه پايان جنگ نيز تحت فشار قرار دادن ايران بود كه مسئول ادامه جنگ و زمينه ساز تقويت نيروهاي منطقه اي ايالات متحده به شمار مي آمد. از سوي ديگر سياست خارجي درهاي باز ايران كه از آغاز سال 1985 به دنبال موقعيت سخت نظامي شروع شده و پس از شكست عمليات بدر در اسفند 1363 شدت يافته بود درتمام طول سال ادامه داشت و به نزديكي ايران به بسياري از كشورهاي منطقه از حمله عربستان سعودي و بهبود روابط با كشورهاي اروپايي مثل فرانسه، آلمان و انگلستان، منجر گرديد. سياست نزديكي به غرب جمهوري اسلامي موجب نگراني شديد مسكو و بغداد شد. روسها نگران ناديده گرفتن نقش منطقه‌اي خود از سوي ايالات متحده و پايان جنگ با ابتكار غرب بودند و رهبران عراق نيز خود را قرباني احتمالي توافقات ايران و كشورهاي غربي و منطقه‌اي مي‌ديدند. عراق باحمايت ضمني مسكو، براي ايجاد اخلال در روند بهبود مناسبات ايران با دولت‌هاي حاشيه خليج فارس وكشورهاي اروپايي، اقدام به مين گذاري اب‌هاي ساحلي جزاير كويت، حمله به جزيره خارك براي تحريك ايران به زدن كشتيها و نفتكش هاي كشورهاي بي طرف نمود. در همين اثنا صدام حسين رئيس جمهوري عراق، طي سفر به شوروي و ديدار با ميخائيل گورباچف و آندره گروميكو از رهبران شوروي خواست نقش مستقيمي در جهت يافتن راه حلي براي پايان دادن به جنگ ايران و عراق ايفا كنند. با آغاز سال 1986 و انتخاب ادوارد شوارد نادزه به سمت وزير امور خارجه سياست خارجي شوروي در برابر مسائل بين المللي ومطنقه‌اي دستخوش تحول اساسي شد. رهبران جديد شورويكه در پي اعلام سياست پرسترويكا و گلاسنوست، خواهان ايجاد تغييرات بنيادي در سياست‌هاي داخلي و خارجي آن كشور بودند سياست منطقه‌اي خود را معطوف به حل و فصل بحران افغانستان نموده تلاش كردند از جنگ ايران و عراق به عنوان اهرم فشار براي كسب امتياز مورد نظر از طرفين ذي نفوذ در مسئله افغانستان از جمله ايران و آمريكا استفاده كنند. روسها دراين مقطع زماني در پي آن بودند تا با يك بده بستان منطقه‌اي يا بين‌المللي بزرگترين مشكل سياست خارجي خود را آبرومندانه و با حفظ پرستيژ، حل و فصل كنند. مسكو براي رسيدن به اين مقصود با پيوند زدن سرنوشت جنگ ايران وعراق به حل بحران افغانستان سياست چند بعدي را در پيش گرفت. مسكو در آغاز تلاش كرد با جلب نظر ايران درمورد مسئله افغانستان جنگ را نيز با اين كار خود پايان دهد. در پي اين هدف، چرنينكو معاون وزير خارجه آن كشور، در فوريه 1986 به عنوان بلندپايه‌ترين هيأت شوراي اززمان انقلاب، از تهران ديدن كرد. وي در تهران گفت: برخلاف آنچه كه بعضي از مقامات ايراني تصور مي‌كنند احتمال پيروز شدن ايران در جنگ براي شوروي نگران كننده نيست؛ آنچه شوروي را نگران مي‌كند ادامه جنگ ايران و عراق براي مدتي نامعلوم است، زيرا اين امر مي‌تواند بهانه‌اي براي حضور نظامي غرب در منطقه خليج فارس باشد. اين گفته چرنينكو ظاهرا با سياست اصلي شوروي در برابر جنگ كه حفظ موازنه بين طرفين متخاصم بود مغايرت داشت. ليكن روسها در اين زمان جنگ را به بن بست رسيده مي‌دانستند و بر اين باور بودند كه به سبب برقراري توازن بين دو كشور درگير احتمال پايان جنگ از طريق عمليات نظامي و پيروزي يكي از طرفين وجود ندارد. بنابراين مسكو تلاش مي‌كرد تا از اين بن بست در جهت جلب نظر ايران در زمينه حل و فصل بحران افغانستان استفاده كند. اعلام عدم مخالفت با پيروزي ايران البته پيروزي غيرممكن تنها نوعي همخواني و همسازي با تهران به شمار مي آمد و يك سياست پايدار تلقي نمي‌گرديد. هدف از اين سياست نيز تعديل مواضع ايران در برابر مسائل منطقه‌اي و گرفتن امتياز در افغانستان بود. به همين علت وقتي ديپلماسي شوروي در جلب نظر ايران با شكست رو به رو شد و از سوي ديگر نيروهاي ايران شبه جزيره فاو را به تصرف درآوردند و توازن جنگ به نفع ايران به هم خورد روسها تغيير موضع داده و به دلجويي از عراق تمايل بيشتري نشان دادند. معاون وزير امور خارجه شوروي پس از فتح فاو ضمن محكوم كردن ادامه جنگ اعلام داشت: موضع گيري شوروي در برابر جنگ غيرقابل تغيير است چه وقتي عراق وارد خاك ايران شد و چه حالاكه ايران وارد عراق شده است به نظر ما جگ امري بي معني و غيرضروري است كه بايد هرچه زودتر قطع شود. البته روسها در اين مقطع زماني به هيچ وجه خواهان پايان جنگ ايران و عراق نبودند. از نظر آنها اين جنگ مهمترين اهرم فشار براي كسب امتياز از آمريكا و ايران كه از طرف‌هاي ذي نفوذ در مسئله افغانستان بودند به شمار مي آمد بنابراين تا به دست آمدن توافق كامل در مورد حل و فصل بحران افغانستان ادامه يابد. بر اين اساس و به دنبال شكست ديپلماسي شوروي در تعديل مواضع جمهوري اسلامي و در پي آن افشاي ماجراي ايران گيت كه نوعي ناديده گرفتن نقش روسها در منطقه و جنگ بود مسكو تمام كوشش خود را صرف جلوگيري از پايان جنگ تا رسيدن به توافق كامل در مورد افغانستان كرد. در رابطه با ايران هر موشك اسكاد روسي كه از سوي عراق به طرف تهران شليك مي‌شد اين پيام را براي دولتمردان ايران به همراه داشت كه نبايد نقش شوروي را در جنگ ناديده بگيرند و بايد سياست‌هاي خود را با سياست‌هاي منطقه‌اي مسكو هماهنگ كنند. اما در ارتباط با آمريكا روسها با مشاهده انفعال سياست خارجي واشنگتن در منطقه به سبب افشاي طرح ريگان، سياست نزديكي با كشورهاي منطقه را در پيش گرفتند و حتي اسكورت نفتكش‌هاي كويتي را پذيرفتند تا با در اختيار گرفتن اهرم‌هاي جديد، آمريكا را به دادن امتياز در افغانستان و منطقه مجبور سازند. از سوي ديگر، آمريكاييها براي جبران شكست ماجراي ايران-گيت تلاش‌ گسترده‌اي را براي پايان دادن به جنگ ايران وعراق و تجديد موقعيت خود در بين كشورهاي منطقه آغاز كرده بودند.در اين راستا واشنگتن حاضر شد تا امتيازات مورد درخواست شوروي را در افغانستان براي جلب نظر آن كشور در راه پايان دادن به جنگ خليج فارس واگذار كند. به دست آمدن توافق بين قدرت‌هاي بزرگ در سطوح مختلف بين‌المللي و منطقه‌اي، كه به دنبال نشست سران در ژنو و ريكياويك به دست آمد به پايان يافتن جنگ سرد در مناسبات جهاني منجر گرديد و راه را براي پايان بحران‌هاي محلي و منطقه‌اي هموار ساخت. اروپاي غربي و جنگ ايران و عراق آغاز جنگ ايران و عراق در منطقه نفتي خليج فارس و در نزديكي تنگه هرمز، نگراني‌هاي بسياري را در كشورهاي صنعتي اروپاي غربي در پي داشت. اين كشورها كه حدود 75 درصد نفت مصرفي خود را از كشورهاي حاشيه خليج فارس تأمين مي‌كردند، نگران گسترش جنگ به ساير كشورهاي منطقه و احتمالا بسته شدن آبراه هرمز بودند. در نظر اروپاييان، قطع عرضه نفت مي توانست اقتصاد بين‌المللي را دچار بحران كرده پيامدهايي براي آنان به بار آورد.راديو بي.بي.سي يك روز پس از آغاز جنگ نگراني‌هاي دولت‌هاي اروپايي را از قطع صدور نفت از منطقه چين توصيف مي‌كند: چنانچه جنگ بين ايران و عراق ادامه پيدا كند و ساير كشورهاي توليدكننده نفت در منطقه خليج فارس نيز درگير اين برخوردها شوند پيامدها و تأثيرات خطرناكي به دنبال خواهد داشت. در صورت وقوع چنين حادثه‌اي، تئوري تأمين صد روزه نفت نيز ديگر مايه چندان اميدواري نخواهد بود. علاوه بر آن و باتوجه به موقعيت حساس موازنه صلح در جهان ووابستگي شديد اقتصاد غرب به عرصه نفت خاورميانه، هميشه اين خطر وجود دارد كه هرگونه برخورد نظامي در منطقه موجب گسترش جنگ شده ابرقدرتها را بر آن دارد تا از موقعيت پيش آمده به نفع خود بهره برداري كنند. اما با وجود وابستگي امنيت كشورهاي اروپايي به واردات نفت خاورميانه و آسيب پذيري شديد آنها از قطع صدور نفت خليج فارس، اين كشورها به هيچ وجه توانايي حفاظت از منافع خود را مگر در صورت همكاري آمريكا، در اختيار نداشتند. همين ناتواني سبب شد تا اروپا در تمام سال‌هاي جنگ با ميل يا با اكراه منافع خود را با منافع ايالات متحده پيوند بزند و ديدگاه‌ها و اقدامات خود را با ديدگاه و اقدامات آمريكا هماهنگ سازد. اين همانگي ديدگاه جهاني صنعتي در ادامه جنگ به صورت تلاش براي برقراري توازن در جنگ و جلوگيري از پيروزي جمهوري اسلامي ايران تجلي يافت. از نظر اروپا "پيروزي ايران بر عراق به گسترش بنيادگرايي اسلامي در بين كشورهاي نفت خيز منطقه منجر شده شريان حياتي جهان صنعتي را تهديد مي‌كرد ". بنابراين كشورهاي اروپايي كه در آغاز جنگ چنان سكوت كرده بودند كه مجله نيويورك تايمز ان را "سكوت پرمعناي اروپا " ناميده و درباره آن نوشته بود: اين مسئله عجيب است كه چگونه اروپاييان در برابر تهاجم عراق به ايران ساكت نشسته‌اند و حال آنكه واردات نفت آنان كه درامنتيشان بسيار حائز اهميت مي‌باشد متكي به امنيت منطقه است با آغاز حملات ايران و چرخش نتيجه جنگ به سود انقلاب اسلامي به حمايت گسترده از عراق پرداخته با فرستادن كمك‌هاي تسليحاتي و اقتصادي كوشيدند ازشكست عراق جلوگيري كنند. كلودشسئن وزير خارجه وقت فرانسه كه براي جلب حمايت از عراق و كمك به آن كشور به منطقه سفر كرده بود درباره لزوم كمك غرب به بغد‌اد مي‌كند ". لذا براي رويارويي با اين خطر كه ژيسكاردستن رئيس جمهوري فرانسه آن را نيروي بنياني مي ناميد، سيل كمك هاي نظامي و مالي دولت‌هاي اروپايي به سوي عراق سرازير شد. در فوريه 1981 درست چهارماه پس از آغاز جنگ، سخنگوي وزارت خارجه فرانسه اعلام كرد: فرانسه 60 فروند هواپيماي ميراژ از نوع اف-1 را در ادامه اجراي قرارداد سال 1977 به عراق ارسال داشته است. در همين سال صدور مواد غذايي از سوي شركت‌هاي فرانسوي به عراق به 4.7 ميليارد دلار بالغ گرديد. همزمان با كمك هاي فرانسه، ايتاليا اجازه فروش 11 فروند كشتي جنگي و يك لنگرگاه شناور نفتي را به ارزش 1.800 ميليون دلار به عراق صادر كرد. انگلستان نيز در طول سال 82 - 81 با انعقاد چند قرارداد عمده،‌مقدار زيادي سلاح در اختيار عراق قرار داد. در مارس 1982 انگليس موافقت خود را براي تحويل تانك به عراق به ارزش يك ميليرد دلار اعلام داشت. در كنار آن لندن مذاكره درباره فروش 300 هواپيماي هاوك به عراق را به مبلغ 2 ميليارد دلار با بغداد از سر گرفت. در همين سال آلمان غربي نيز سفارشي به مبلغ 4 ميليارد مارك براي تحويل دستگاه ضد هوايي رونالد از عراق دريافت داشت. و اين در حالي بود كه آلمان از تحويل سه ناوچه ايراني خريداري شده پيش از انقلاب خودداري مي‌كرد. اين كمكهاي تسليحاتي به همراه وامهاي كوتاه مدت و بلند مدت در تام سالهاي جنگ به سوي عراق سرازير شد. در سال 1982 ميزان دريافتي فرانسه از عراق در مورد پرداخت خريد تسليحاتي آن كشور از آغاز جنگ بالغ بر 40 ميليارد فرانك بوده است كه فرانسه را در رديف دوم فروشندگان تسليحات به عراق بعد از شووري قرارداد در سلا 1983 فرانسه جنگ افزارهيي به ارزش 5.6 ميليارد دلار به عراق فرئوخت و هواپيماهاي سوپر اتاندارد را به همراه موشك‌هاي اگزوسه به اين كشور تحويل داد. همچنين فرانسه در سالهاي 86 - 1985 حدود 5 ميليارد دلار وام در اختيار بغداد گذاشت. و به اين ترتيب به بزرگترين شريك اروپايي عراق تبديل شد. همزمان با اين اقدامات، پاريس همواره از پرداخت بدهي يك ميليارد دلاري خود به ايران طف ه رفت و در تمام سالهاي جنگ از فروش كالاها و سلاحهايي كه توازن جنگ را به نفع ايران تغيير دهد، خودداري ورزيد. علاوه بر فرانسه،‌كشوهرهاي ديگر اروپايي نيز معاملات زيادي در زمينه‌هاي نظامي،‌مالي و اقتصادي با عراق انجام دادند تا جايي كه عراق در طول جنگ به يكي زا بزرگترين مشتريان غرب تبديل شد ودولتهايي مثل انگلستان، اتريش، و تا اندازه‌اي آلمان توانستند جا پاي بسياري در اقتصاد عراق به دست آورند. در كنار اين مساله جنگ ايران و عراق فرصت مناسبي را در اختيار كشورهاي اروپايي گذاشت تا با فروش تسليحات بسيار پيشرفته به دولتهاي حاشيه خليج فارس كه از گسترش جنگ در هراس بودند، علاوه بر به دست آوردن درآمد سرشار و بهبود اقتصاد داخلي، موقعيت خود را در منطقه تثبيت كنند. به دنبال آغاز جنگ در سال 1980 پاريس 4 رزمناو و 2000 تني و 24 هلي كوپتر جنگنده را به عربستان سعودي تحويل داد و يك قرارداد 14 ميليارد دلاري براي تحويل تجهيزات نظامي نيروي دريايي با آن كشور منعقد كرد. همچنين پاريس، فرستادن تسليحات به كويت، عمان امارات عربي متحده رانيز در پيش گرفت تا جايي كه فرانسه در سالهاي بين 86 - 1982 به سومين صادر كننده تسليحات جهاني تبديل شد. انگلستان نيز در اين سالها قراردادهاي فروش هواپيماهاي جنگنده،‌تانك و خودروهاي زرهي را با كشورهاي حاشيه خليج فارس امضا كرد و براي حفظ نفوذ سنتي خود در منطقه پيش از پيش كانون فعاليت‌ خود را در عمان متمركز نمود. نكته ديگري كه در مورد اروپا مي‌توان به آن اشاره كرد، ورود پيمان ناتو به خاورميانه است. در دهه‌هاي گذشته، كشورهاي اروپايي اصرار داشتند تا خاورميانه بويژه حوزه خليج فارس در حيطه ماموريت ناتو قرار گيرد، اما ايالات متحده كه مايل به حضور رقيبان اقتصاديش در منطقه نبود با اين درخواست ناتو مخالفت يم‌كرد. با آغاز جنگ ايران و عراق و ناتواني امريكا در حفظ امنيت و ثبات منطقه، واشنگتن از ناتو خواست تا نقشي را در خاورميانه بر عهده گيرد و در عمليات مشترك با ناوهاي امريكايي درجهت باز نگه داشتن تنگه هرمز و حفظ امنيت كشتيراني آزاد مشاركت كند و اين در حالي بود كه تقويت حضور نظامي اروپا در خليج فارس اختلافيفاتي بين امريكا و دولتهاي اروپايي عضو ناتو را پديد آورد كه واشنگتن بارهانارضاتي خود را از عدم همراهي اروپا با اين كشور ابراز داشت. در عين حال، دولتهاي اروپايي كه نگران پايان جنگ و تثبيت موقعيت امريكا در منطقه بودند، براي گسترش نفوذ خود در منطقه نفتخيز خاورميانه و جلوگيري از سلطه مطلق ايالات متحده بر صدور نفت، كه مي‌توانست به عنوان اهرم فشار در جهت وادار كردن آنها به هماهنگ كردن سياستهاي سياسي اقتصاديشان با واشنگتن باشد، با تاني ناوگانهاي خود را به منطقه اعزام كردند و تلاش بسيار به عمل آوردند تا با دو كشور متخاصم درگير نشوند. نتيجه اينكه اروپا در طول جنگ ايران و عراق، نه تنها درآمدهاي سرشاري از فروش سلاح و تجهيزات نظامي به عراق و ايران (سلاحهاي غير استراتژيك) و كشورهاي منطقه به دست آورد، بلكه توانست در حفظ ثبات و امنيت منطقه با آمريكا سهيم گشته،‌از سلطه مطلق آن كشور بر ابزار استراتژيك نفت جلوگيري كند. نتيجه گيري بخش اول اين نوشته به بررسي ديدگاه‌ها و عملكدر قدرتهاي بزرگ در برابر جنگ ايران و عراق پرداخت تا علل طولاني شدن اين جنگ را روشن كند؛ به عبارت ديگر چگونگي برخورد نظام بين‌الملي با حنگ هشت ساله خليج فارس مورد نظر بود. همانگونه كه مشاهد شد، در آغاز جنگ، به علت وجود شكاف در ساختار نظام بين‌املي هيچج يك از قدرتهاي بزرگ آمريكا، شوروي و اروپاي غربي به تنهايي توان تاثيرگذاري بر روند جنگ را در اختيار نداشتند. در طول سالهايي كه جنگ ادامه داشت، دولتهاي بزرگ تلاش كردند تا ظرفيت نفوذ خود را بر ايران و عراق فزوني بخشند و از تغيير وضع موجود جلوگيري كنند. تلاش براي حفظ وضع موجود به مداخله ابرقدرتها در جنگ، تحت پوشش بي‌طرفي منجر گرديد. ناتواني آمريكا، شوروي و اروپاي باختري در افزايش نفوذ خود بر ايران و عبارت ديگر، دور از دسترس بودن ايران به همراه منافع متقابل بين قدرتهاي بزرگ، در جلويگري از پيروزي ايران در جنگ، به حمايت گسترده بازيگران اصلي سيستم بين‌المللي از عراق انجاميد. پشتيباني نظام بين‌المللي از عراق موجب برقراري توازن در جنگ و تداوم آن به مدت هشت سال گرديد كه در تمام اين مدت ايران از پذيرش قطعنامه‌هاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد در برابر جنگ ايران و عراق به علت عدم شناسايي و متجاوز و محكوم كردن آن خودداري ورزيد و هيئتهاي مختلف ميانجيگري را نيز بر اساس اينكه آنها از اعلام بر حق بودن ايران در جنگ خودداري مي‌كنند و بنابراين از عراق حمايت مي‌نمايند، رد كرد. اين سياست مستقل ايران و عدم همكاري آن با نهادهاي بين‌المللي و قدرتهاي بزرگ، ويژگي خاصي به جنگ ايران و عراق بخشيد. ناتواني سازمان ملل به عنوان سمبل اراده جمعي جامعه جهاني در حل و فصل اين جنگ، نشانگر جنبه‌هايي از دوره جنگ سرد بود، اما صدور قطعنامه‌هاي مختلف با اتفاق آرا، نوعي توافق بين قدرتهاي بزرگ را نشان مي‌داد. اين تعارض، ناشي از حساسيت منطقه و وجود منافع حياتي دولتهاي خارجي در خليج فارس به شمار مي‌رفت. در طول مدت جنگ، امريكاييها در فكر تجديد موقعيت گذشته خود در منطقه بودند، اروپا از قطع صدور نفت و نيز سلطه انحصاري ايالات متحده بر منابع نفتي نگران بود، روسها نيز نگران از دست دادن تنها متحد خود در ساحل خليج فارس و ناديده گرفته شدن نقششان در منطقه بودند. تمامي اين عوامل به همراه استقلال عملي ايران در جنگ و خطري كه از اين استقلال متوجه نظام بين‌الملي مي‌شد، تنها يك وضع مطلوب را در منطقه ديكته مي‌كرد و آن برقراري توازن در منطقه و جنگ ايران و عراق و استفاده از فرصتهاي به دست آمده در گسترش ظرفيت نفوذ بود، اين امر از يكسو همكاري قدرتهاي بزرگ براي برقراري توازن در جنگ و جلوگيري از پيروزي ايران بر عراق را به وجود آورد و از سوي ديگر به رقابت پنهان اين قدرتها در جهت كسب موقعيت بهتر انجاميد كه تداوم جنگ را در پي داشت و در نتيجه با دخالت آنها و حمايت مستقيم نظامي و سياسي از عراق، پذيرش قطعنامه 598 به ايران تحميل گرديد. منبع: http://www.farsnews.net/خ





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1376]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن