تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):از دنیای شما سه چیز محبوب من است: 1- تلاوت قرآن 2- نگاه به چهره ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799145206




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقش مقصود معناى زندگى در شعر و انديشه حافظ


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نقش مقصود معناى زندگى در شعر و اندیشه حافظ
حافظ
هدف از نگارش این مقاله, پژوهش در مسئله معناى زندگى در شعر و اندیشه حافظ است.بیان چند نكته در ابتداى مقاله ضرورى به نظر مى رسد. نخست این كه موضوع بحث و بررسى در این مقاله, مسئله معناى زندگى و شناسایى مصادیق آن در دیوان حافظ است و نه شناسایى معناى خلقت و آفرینش از نگاه او, چرا كه سرشت و ساحت این دو بحث متفاوت است.دوم این كه, مى توان به بحث معناى زندگى از دو جنبه نگریست; یكى معناى زندگى با توجّه به دنیا, و دیگرى, معناى زندگى با توجّه به آخرت, كه در دومى مفاهیم و اصطلاحات دینى اى همچون (نجات ), (فلاح) یا (رستگارى) به میان مى آید. اما در بحث (معناى زندگى با توجّه به دنیا ) , مى توان از معناى زندگى به سه معنا, سخن گفت.الف) معناى زندگى به معناى هدف زندگى, كه خود قابل تقسیم به دو بخش است. نخست ; (هدف خودبنیاد)و دیگرى (هدف خارجى) یا (بیرونى). منظور از هدف خودبنیاد, هدفى است كه یك موجود داراى علم و اراده ـ در این جا احراز علم و اراده براى موجود صاحب زندگى شرط لازم است ـ از سر علم و اراده در فعل و ترك خویش جست وجو مى كند. از آن جا كه این نوع هدف از درون و باطن موجود داراى علم و اراده (انسان ) برخاسته است, به آن هدف (خودبنیاد) نام داده اند.اما منظور از هدف خارجى زندگى , هدفى است كه سازنده داراى علم و اراده یك از ساختن یك موجود و یا به تعبیر دیگر , از دهش و اعطاى زندگى به آن موجود , دنبال مى كند. به دیگر سخن , خاستگاه هدف خارجى در درون و باطن موجود خلق شده زندگى نیست , در این جا احراز علم و اراده براى مخلوق شرط لازم نیست , بلكه سرچشمه و خاستگاه آن در بیرونِ آن موجود و در ذهن و ضمیر سازنده آن نهفته است.ب) گاهى نیز از معناى زندگى, ارزش زندگى اراده مى شود ; یعنى اگر مجموعه و برآورد سودى كه آدمى از زیستن در این دنیا مى برد, بر مجموعه و بر آورد هزینه و بهایى كه براى زندگى مى پردازد چیره گى و فزونى یابد; آن گاه گفته مى شود كه زندگى ارزش زیستن دارد, امّا اگر مجموعه هزینه و بهایى كه آدمى براى زیستن مى پردازد , بر مجموعه و برآورد سودى كه از زندگى و زیستن بدست مى آورد , چیره گى و فزونى یابد, آن گاه گفته مى شود كه زندگى ارزش زیستن ندارد.ج) گاهى نیز منظور و مراد از معناى زندگى, كاركرد و نقش زندگى است. كاركرد زندگى به معناى آثار و نتایج زیستن موجود صاحب زندگى ( در این جا یعنى انسان ) در یك نقشه كلى و جهانى است.البته, این در صورتى است كه اولاً, زندگى را جزئى از یك كل بزرگ تر در نظر آوریم و ثانیاً, این جزء ( زندگى) در آن كل یا بافت بزرگ تر نقش و كاركردى داشته باشد; در این جا احراز علم و اراده نیز براى موجود صاحب زندگى شرط لازم شمرده نمى شود.در معناى زندگى, با توجه به آخرت نیز همان طور كه گفته شد , مفاهیم و اصطلا حات غالباً دینى اى همچون نجات , فلاح یا رستگارى مطرح مى شوند. در توضیح این مطلب به همین گزیده بسنده مى كنیم و خوانندگان را به مطالعه دو شماره فصلنامه نقد و نظر با نام (معناى زندگى) (شماره هاى 29 ـ30 و 31 ـ 32 به ویژه گفت و گو با استاد مصطفى ملكیان, كه این مقاله بر اساس صورت بندى و تحلیل ایشان از مسئله زندگى به نگارش در آمده است ) ارجاع مى دهیم.در پایان مقدمه این جستار شایان ذكر است كه سعى نگارنده تنها ارائه تصویرى اجمالى و بسیار مختصر از موضوع (معناى زندگى) در دیوان حافظ, بوده است. از این رو, چندان به توضیح و تفسیر مبسوط و مفصل اشعار و آراى او پرداخته نشده است و البته مرجع نگارنده در استناد به اشعار حافظ , در بیشتر موارد , دیوان غزل هاى حافظ, تدوین دكتر سلیم نیسارى بوده است.11. هدف زندگىدر دیوان حافظ بیت هایى مى یابیم كه هم , ناظر به هدف خارجى زندگى اند و هم ناظر به هدف خودبنیاد زندگى, از این رو, ضرورى است كه هر كدام از این اهداف را به طور مستقل و مجزّا بررسى كرده و مصادیق هر یك را بازشناسیم. نخست به هدف خارجى زندگى مى پردازیم.الف) هدف خارجى زندگىدرباره هدف خارجى زندگى, مى توان دو موضع و دیدگاه یك سره متفاوت با هم را در دیوان حافظ, ملاحظه كرد كه در دیدگاه نخست, حافظ در مقام یك لا ادرى گرا (در رابطه با معناى زندگى) به هدفى خارجى براى زندگى انسان قائل نیست و در دیدگاه دوم, حافظ ,به اهداف خارجى متفاوتى براى زندگى انسان باور دارد.1. دیدگاه لاادرى گرایانه حافظ راجع به هدف خارجى زندگى (دیدگاه اول):وجود ما معمایى ست حافظعیان نشد كه چرا آمدم, كجا بودمملاحظه مى كنیم كه حافظ , هر گونه تكاپو و تلاش براى شناختن اهداف خارجى زندگى را كارى عبث و از سنخ افسانه پردازى و فریب كارى به حساب مى آورد.2. دیدگاه دوم:در این جا حافظ بر خلاف دیدگاه نخست, اهداف متفاوتى را به عنوان هدف خارجى زندگى پیش مى كشد. به دیگر سخن, او بر این باور است كه خداوند از اعطا و دهش زندگى به انسان در پى برآورده كردن اهدافى بوده است. این اهداف عبارت اند از:ـ عشقدر نگاه حافظ, انسان بدین منظور پا به عرصه ٌ گیتى نهاده است كه بارِ امانت عشق2 را به دوش كشد و جز این شیوه راهى نسپرد.آسمان بار امانت نتوانست كشیدرهر و منزل عشقیم و ز سر حدّ عدمسلطان ازل گنج غم عشق به ما داداز آن چه گفته شد مشخص مى شود كه به باور حافظ ,عشق ورزى (به ویژه وجه الاهى آن) را فلسفه بودن او در این هستى است و به خوبى مى داند كه از كجا و بهر چه آمده است.ـ رندىبنابه نظر حافظ , رندى از اهداف خارجى زندگى است. او رندى را همچون عاشقى , رسالت خود در زندگى به شمار مى آورد و به استناد ابیات زیر , بر این باور است كه این سابقه ازلى تا روز پسین با او خواهد بود :آن نیست كه حافظ را رندى بِشُد از خاطرمرا روز ازل كارى بجز رندى نفرمودندروز نخست چون دم رندى زدیم و عشقـ تحصیل رضوان الاهى و یا به تعبیر دیگر نیل به وصال عرفانىبه نظر مى رسد, حافظ تحت تأثیر دیدگاه افلاطونى درباره روح و بدن, یك تمایز و دوگانگى بنیادین میان روح و بدن را مفروض مى گیرد و در ضمن بر این باور است كه روح انسان پیش از آن كه در این تیره خاكدان حیات در قفس جسم اسیر شود و تخته بند تن گردد, از آزادى هاى روحانى بهره مند بوده و در فضاى عالم قدس طوف و طیران مى كرد, اما پس از هبوط در عالم ماده, آزادى هاى روحانى اش سلب گردید و به محدودیت هاى دامگه حادثه خوگر شده است3 و از پذیرش این محدودیت ها نیز گریز و گزیرى ندارد ;من آدم بهشتى ام اما در این سفرصوفى صومعه عالم قدسم لیكنو هم چنین معتقد است, این اختلاط و در هم تنیدگى روح و تن, پاینده و همیشگى نیست و روح روزى از قفسِ تن آزاد گشته و به اصل خود , یعنى گلشن رضوان باز مى گردد و طیران نخستین خود در صومعه عالم قدس را از سر مى گیرد و به وصل معشوق ازلى نایل مى شود. از این رو, همین بازگشت به مأمن علوى و طوف و طیران دیگر باره در عالم قدس را مى توان ـ به استناد ابیات ذیل ـ یكى دیگر از اهداف خارجى زندگى به حساب آورد.چنین قفس نه سزاى چو من خوش الحانى استطایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراقحافظا خُلد برین خانه موروث من استمژده وصل تو كو كز سر جان برخیزممن آن مرغم4 كه هر شام و سحرگاهبنابراین, مى توان این گونه پنداشت كه در نظر حافظ , عشق و رندى و تحصیل رضوان الاهى یا نیل به وصال عرفانى, سه هدف خارجى زندگى هستند.ب) هدف خودبنیاد زندگىهمان طور كه پیش از این گفته شد, منظور از هدف خودبنیاد, هدفى است كه در بطن سر جمله اهداف آدمى نهفته است و در طول آن هدف, هدف دیگرى متصوّر نیست. هرچند كه در عرض آن مى توان اهدافى چند , براى زندگى , تصور كرد. بنابراین , در دیوان حافظ, مى توان اهداف گوناگونى را به مثابه اهداف خودبنیاد زندگى ملاحظه كرد. این اهداف عبارت اند از:1. نخستین هدف خودبنیاد زندگى رسیدن به سود و ثمراتى است كه از عشق ورزى سرچشمه مى گیرند.پیش از پرداختن به این موضوع, شایان ذكر است كه در دیوان حافظ با ابیاتى رو به رو مى شویم كه حكایت از این دارند كه حافظ , غایت قُصوى یا همان هدفِ(خودبنیاد) زندگى خود را عاشقى و عشق ورزى به شمار مى آورد و از این معنى به خواندن (نقش مقصود) در حیات تعبیر مى كند. از این رو, عشق را فضیلتى به شمار مى آورد كه در تحصیل آن به جان كوشیده و در این راه نیز سخن طیره شیخ و زاهد را كه به تَرك آن فتوا مى دهند, به هیچ مى گیرد و پیشه و رسالت خویش را به سلامت بردن بارِ امانت عشق , مى داند. در اشاره به این مطلب فوق مى توان به ابیاتى كه در پى مى آیند استناد كرد:عاشق شو ارنه روزى كار جهان سر آیددراین مقام مَجازى بجز پیاله مگیرچون شمع نكورویى بر رهگذر باد استشیخم به طیره گفت برو ترك عشق كنگر امانت به سلامت ببرم باكى نیستبا این همه, نگارنده بر این باور است كه اگر با تأمّل بیشتر در اشعار حافظ بنگریم, در خواهیم یافت كه نمى توان عاشقى و عشق ورزى را هدف فرجامین زندگى به شمار آورد ; بلكه به نظر مى رسد كه غایت قصواى حافظ از پیش گرفتن و پیشه خود ساختن شیوه عاشقى و عشق ورزى, فایدت و منفعتى است كه در نهایت از رهگذر عاشقانه زیستن فرا چنگ مى آید. به عنوان شاهد این مدعا مى توان به این بیت اشاره كرد:به عزم مرحله عشق پیش نه قدمىدر این بیت ملاحظه مى كنیم كه عشق, فى نفسه هدف غایى زندگى به شمار نمى رود; بلكه هدف غایى, سودى است كه از گام نهادن درطریق عشق به دست مى آید. پس ناگزیر باید منافعى را كه حافظ در عشق ورزى جست وجو مى كند بازشناسیم و با برشمردن آنها به فهم مراد حافظ تقرب جوئیم. دست كم مى توان این مورد را به مثابه سود عشق ذكر كرد:ـ از میان بردن نفاق و دورویى و ایجاد یك سویى و صفاى دل:در فرآیند عشق ورزى , تمام هستیِ عاشق معطوف به چیزى در درون یا بیرون مى شود و ذهن و ضمیرش از پریشانى و نابسامانى رهایى مى یابد و به تعبیر روان شناختى, ساحت هاى وجود وى بر یك دیگر منطبق مى شوند و اثرى از نفاق و دورویى كه در واقع بر از هم گسیختگى و عدم انطباق ساحت هاى وجود آدمى بر یك دیگر دلالت دارد, بر جاى نمى ماند. به دیگر سخن, حاصلِ در پیش گرفتن شیوه عاشقى و نیز رندى كه به جاى خود مطرح خواهد شد , یك پارچگى و تمامیت روانى است و عاشق صادق شخصى كاملاً یك پارچه (به لحاظ روانى) است.5 به دور از نفاق و نیرنگ:ساقیا جام دمادم ده كه در سیر طریقنفاق و زرق نبخشد صفاى دل حافظسر عاشق كه نه خاك در معشوق بودحافظا سجده ابروى چو محرابش كنـ عشق حرمان و پشیمانى در پى ندارد:عشق مى ورزم و امید كه این فنّ شریفـ وارستگى یا آزادى از بار گران تعلّق و حصول استغناى روحى:در این جا تعلّق , هم به معناى دل بستگى به جاه و مال دنیایى است و هم دل بستگى به عطایا و هدایا و موهبت هاى بهشتى. عاشقى كه از پیله خودى رسته است, خود را تنها اسیر و بنده محبت معشوق مى داند و از سر فرو آوردن به دو جهان تن مى زند:فاش مى گویم و از گفته خود دلشادمحافظ از جور تو حاشا كه بگرداند روىگداى تو از هشت خُلد مستغنى ستبارى یكى از دلایل طعن حافظ به زاهدان , حتى آنها كه از زُهد ریایى بركنار مانده اند, همین نكته است, چرا كه انگیزه زاهد در انجام طاعات و عبادات و ترك معاصى نه رضاى خداوند و عشق به او , بلكه شوق نعیم فردوس و ترس از عذاب دوزخ است , حال آن كه بنا به آموزه هاى دینى و عرفانى, برترین عبادات نه عبادت تاجران و سوداگران است و نه عبادت بندگان و بندیان بلكه عبادت آزادگان است كه خداى را به خاطر خودش و از سر عشق به او مى پرستند ;فراق وصل چه باشد , رضاى دوست طلبتو بندگى چو گدایان به شرط مُزد مكنـ از میان بردن خودپرستى و خود فریفتگى:بى گمان در نظر حافظ, عشق , چه آسمانى و چه زمینى , مستلزم آن است كه عاشق در قید و بند تعلقات حسى نماند و از خودى خود كه میان او و معشوق حجاب و مانع است , دست بشوید و عشق را بیرون از دایره سوداگرى هاى اهل زُهد و طامات و فقط در نفى و انكار خود بجوید. در هرحال, آدمى مى تواند از واسطه گام نهادن در طریق عشق ورزى, علقه خودى را در وجود خویش فرو كوبد و نفس خویش را مهذّب ساخته و آن را از رجس و پلیدى ها پاك و پالوده گرداند:با مدعى مگویید اسرار عشق و مستىاى كه دایم به خویش مغرورىپى نوشت ها:1. این مقاله بخشى از یك طرح پژوهشى با نام (انسان در شعر و اندیشه حافظ) است كه به مشاوره و راهنمایى استاد مصطفى ملكیان در حال انجام است. از ایشان سپاس فراوان دارم.2. بیشتر حافظ شناسان, (امانت) را با توجه به آیه 72 سوره احزاب; (انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوماً جهولا), كنایه از عشق گرفته اند و در این راه حافظ را متأثر از سنت عرفانى پیش از خود مى دانند. در این باره نك:مرتضوى, منوچهر, مكتب حافظ یا مقدمه بر حافظ شناسى, تهران, ابن سینا, 1344, ص 153 و 359.و هم چنین نك: هروى, حسینعلى, شرح غزل هاى حافظ, با كوشش دكتر زهرا شادمان, نشر تنویر با همكارى نشر نو, تهران, 1378, ج2, ص769.3. در توضیح ابیاتى از این دست, كه طنین نى مولانا و قصه غربت روح آدمى را در این دنیا به گوش مى رساند, مى توان از این سخن نجم الدین رازى یارى جست: (بدان سبب كه آدمى بچه را انس با عالمى دیگر بوده است و ذوق آن مشرب یافته است و بار فراق آن عالم بر جان اوست, با این عالم آشنا نمى تواند شد و خوفرا این عالم نمى توان كرد, اِلاّ به روزگار دراز, تا به تدریج خو از عالم علوى باز كند و خوفرا عالم سفلى كند, و ذوق مشارب غیبى فراموش كند و ذوق مشارب حسى باز یابد.)نك: رازى, نجم الدین, مرصادالعباد, به اهتمام محمدامین ریاحى, تهران, بنگاه ترجمه و نشر كتاب, 1352, ص 107.4. سرّ تشبیه انسان به مرغ در زبان عرفان را مى توان در رساله عشق و عقل نجم الدین رازى یافت: (به حقیقت بدان كه هر چیزى را یك بار زادنست, الا آدمى و مرغ را و آن چه ذوات بیضه اند كه این ها را دو بار زادنست تا به كمال خود مى رسند, هم چنان كه مرغ بیضه مى زاید و بیضه مرغ مى زاید [زادن] اول بیضه است[و] در پوست خویش بند است در فضاى هوا طیران نتوان كرد تا در زیر پر و بال مرغى كامل, پرورش نمى یابد و از خود بنمى زاید به مقام مرغى نمى رسد. هم چنان وجود آدم بیضه صفت: (انى جاعل فى الارض خلیفه) بود, چه بیضه به حقیقت خلیفه مرغ باشد, بنگر كه چه شریف مرغى بود كه پوست بیضه آن را این عزت بخشید و این خلعت فرمود [كه]: (خَمّرتُ طینة آدم بیدى اربعین صباحا) ورزده را گفت: (و نفخت فیه من روحى.)و هنوز این مرغ در بیضه بود كه به جملگى ملائكه مقرب خطاب رسید كه اگر چه شما طاووسان حظایر قدسید و بر شاخسار سدره بلبلان خوش نداى (و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك.)اما آدم بیضه سیمرغ قاف عزت است و آن سیمرغ خلیفه من و سلطان شماست. پیش بیضه گل مهره او سجده كنید كه (اسجدوا لادم). در این بیضه به چشم حقارت (اتجعل فیها من یفسد فیها) منگرید كه دراو مرغى (انى اعلم ما لا تعلمون) تعبیه است تا هنوز در بیضه است سجده او غنیمت شمرید كه چون از بیضه پرواز كند, طیران او در عالم (لى مع الله وقت لا یسعنى فیه مَلَك مُقرّب [و لا نبیٌّ مرسل]) باشد به دست شما جز تحسر و تحیر (لو دنوت أنملة لاحترقت) بنماید و ورد وقت شما این بود….نك: رازى, نجم الدین, رسالهُ عشق و عقل(معیار الصدق فى مصداق العشق), به اهتمام و تصحیح تقى تفضّلى, انتشارات علمى و فرهنگى, چاپ چهارم, 1381, ص 83 ـ 89.تهیه و تنظیم: بخش ادبیات تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 423]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن