واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: کلید گمراهی و پلیدی
نشستهام روی صندلیای که آرم آرام تکان می خورد، کلیله و دمنه را دست گرفته ام ...؛ لذت میبرم از خواندن داستانهایش که مرا به فکر فرو می برد، به دور دستها ... ."بازرگانی بود اندك مایه كه می خواست سفر كند. صد من آهن داشت. در خانه دوستی، بر سبیل ودیعت نهاد و برفت. چون بازآمد؛ امین، ودیعت را بفروخته و بها، خرج كرده بود.بازرگان، روزی به طلب آهن، به نزدیك او رفت. و مرد گفت: «آهن تو، در بیغوله خانه بنهاده بودم و احتیاط تمام بكرده، آنجا سوراخ موش بود، تا من واقف شدم، تمام بخورده بود». بازرگان جواب داد: «راست می گویی! موش، آهن، سخت دوست دارد و دندان او بر خاییدن آن قادر باشد!».امین راستكار، شاد شد؛ یعنی پنداشت كه بازرگان، نرم گشت و دل از آهن برداشت، گفت: «امروز به خانه من، میهمان باش». پس بازرگان به سوی خانه امین روان شد و چون به سر كوی رسید، پسری را از آنِ او ببُرد و پنهان كرد. چون بجستند و ندا در شهر دادند، بازرگان گفت: « من، بازی دیدم كه كودكی را در هوا می برد ». امین فریاد برداشت كه: «دروغ و محال چرا می گویی؟ باز، كودكی را چون برگیرد؟» بازرگان بخندید و گفت: «در شهری كه موش، صد من آهن بتواند خورد؛ بازی نیز، كودكی را به مقدار ده من، بر تواند گرفت». امین دانست كه حال چیست. گفت: «موش، آهن نخورده است، پسر، بازده و آهن بستان» ... " .با خودم می اندیشم دل، وقتی ناپاک می شود؛ وقتی حب دنیا و ما فیهایش در آن جای می گیرد؛ تعفن دروغ هم به خود می گیرد ... دل نـیــــــارامــد ز گفــــتـار دروغ آب و روغــــن هیچ نیفروزد فروغ در حدیث راست، آرام دل است راستـی هـا، دانـه دام دل استابزار بسیاری از گناهان دروغ است. اینکه می بینی افراد دروغگو بدبینی و سوء ظن خاصی نسبت به همه کس و همه چیز دارند، با دروغ خود را بزرگ جلوه می دهند و با دروغ هزار گونه تملق می گویند ...؛ همه دروغ گویان باید بدانند که چه عواقب دردناک و آثار سوء معنوی و مادی ای متوجه آنهاست ... باید متوجه باشند که اگر چه دروغ در پاره ای از موارد نفع شخصی دارد، ولی نفعش آنقدر آنی و زودگذر است که به نفعش نمی رسد.هر گناهى صورتى در پرده دارد كه در عالم بصیرت و حقایق، به آن نمایان مىشود؛ كسى كه شایستگى پس زدن این پرده و دیدن حقایق را داشته باشد، شاید بتواند چهره كریه و زشت پنهانى گناه را ببیند؛ چنان كه نیكوكارىها نیز هر كدام صورتى بسیار زیبا در عالم مثال دارند، كه اگر چشم دل به آن عالم گشوده شود، آن چهرههاى زیبا را خواهد دید. دروغگو نیز در آن عالم، چهرهاى زشت و صورتی منفور دارد كه یكى از خصوصیات آن، بوى تعفنی است كه از قلبش خارج مىشود كه آسمانیان و ملكوتیان را از او بیزار و متنفر مىسازد. دروغگو را مادامى كه دروغ مىگوید، در آن عالم قدس راهى نیست. عالم قدس، جهان آسایش و خوشبختى است. چگونه مىشود كسى را در آن جهان، بار باشد، در صورتى كه قدسیان از وجودش در عذاب باشند.هر كلیدى با بسته اى سنخیت دارد. بسته اى كلید فلزى مىخواهد. بسته اى به كلیدهاى چوبى نیاز دارد. پارهاى از بسته ها كلید چرمى مى خواهند، مى گویند كلیدهاى گنج هاى قارون چرمى بوده است. رمز كلیدى مى خواهد كه به وسیله آن گشوده گردد. هر علمى كلیدى دارد. مسائل ریاضى، كلید ویژه خود را دارند. خردمندان براى گشودن دشوارى هاى زندگى، در پى كلید آنها مى گردند. زبان هر كس، كلید شخصیت علمى و عقلى اوست. فکر کردی که زبان در دهان خردمند چیست؟كلید در گنج صاحب هنر... . چو در بسته باشد چه داند كسى كه گوهر فروش است یا پیله ور سخن، كلید پى بردن به ارزش یا بىارزشى سخن گوست. تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد به هر حال، هر قفلى كلیدى دارد، خواه قفل سعادت و خوشبختى باشد، خواه قفل زیان و بدبختی؛ كلید، هم درِ سعادت و خوشبختى را مى گشاید و هم درهاى بسته زیان و بدبختى را باز مى كند ...گاهى در را می بندی تا اشیاى قیمتى و گران بها را محفوظ نگه داری كه دزدى نرباید و گاهى موجودات خطرناك را مىبندی تا مردم را از خطر آنها محفوظ نگاه داری ... کسى كه با دروغ سر و كارى نداشته باشد، از خطر گناهان به دور است و به نیكو كارى نزدیك، ولى وقتی با دروغ آشنا شد، درهاى گناهان به رویش گشوده مىشود و در سیاهچال بدبختى خواهد افتاد و گاه چنان در آنجا مسكن خواهد گزید كه بیرون شدنش بسیار دشوار خواهد بود که زشتىها را در خانهاى گذاشتهاند و دروغ را كلید آن خانه قرار دادهاند.(1)
کمی با دقت تر به جهان اطرافت نگاه کن ... به آفریده های خدا ... در سراسر جهان هستی قانون صداقت و صراحت و حقیقت جاری است؛ هر چند به حسب ظاهر در عالم هستی تضادها و تعارضهایی دیده می شود، ولی دروغ و خیانت در طبیعت اصلاً وجود ندارد. حقایق ناب را اگر میخواهی، باید آنها را در طبیعت و هستی باید جستجو کنی و از زبان آفرینش باید بشنوی؛ مگر جز این است که تمام قوانین علمی و فلسفی، برداشتی است نسبی از جهان هستی و قوانین حاکم بر آن و طالبان حقیقت همه و همه در اسرار هستی می اندیشند و از آن الهام می گیرند و جز با هستی و قوانین حاکم بر آن سر و کاری ندارند؟ ... اما این انسان ظالم و ستمکار است که حق را با باطل به هم آمیخته و آن را وارونه جلوه می دهد؛ زیرا باطل محض را نمی شود به مردم ارائه داد که طبع حقیقت جوی مردم خود به خود آن را دفع می کند. هر گناهى صورتى در پرده دارد كه در عالم بصیرت و حقایق، به آن نمایان مىشود؛ كسى كه شایستگى پس زدن این پرده و دیدن حقایق را داشته باشد، شاید بتواند چهره كریه و زشت پنهانى گناه را ببیند؛ چنان كه نیكوكارىها نیز هر كدام صورتى بسیار زیبا در عالم مثال دارند، كه اگر چشم دل به آن عالم گشوده شود، آن چهرههاى زیبا را خواهد دید. دروغگو نیز در آن عالم، چهرهاى زشت و صورتی منفور دارد كه یكى از خصوصیات آن، بوى تعفنی است كه از قلبش خارج مىشود كه آسمانیان و ملكوتیان را از او بیزار و متنفر مىسازد. ابزار بسیاری از گناهان دروغ است. اینکه می بینی افراد دروغگو بدبینی و سوء ظن خاصی نسبت به همه کس و همه چیز دارند، با دروغ خود را بزرگ جلوه می دهند و با دروغ هزار گونه تملق می گویند ...؛ همه دروغ گویان باید بدانند که چه عواقب دردناک و آثار سوء معنوی و مادی ای متوجه آنهاست ... باید متوجه باشند که اگر چه دروغ در پاره ای از موارد نفع شخصی دارد، ولی نفعش آنقدر آنی و زودگذر است که به نفعش نمی رسد ... دروغ گو اگر شخصیت خودش را متزلزل نبیند، اگر شخصیت خودش را پرورش بدهد، اگر پایه های ایمان را درون خودش تقویت کند، می تواند از این صفت رذیله رهایی یابد؛ که هر چه در منجلاب آن بیشتر و بیشتر فرو رود، راه نجاتش سخت تر و سخت تر و شاید هم هیچ باشد ... . دل پاك و مهذّب و آزموده، آبدیده و پخته و صیقل خورده، راست را از دروغ و راست گو را از دروغ گو تمیز می دهد؛ این سرّ پذیرش دعوت پیامبران است و آنان که دل ناپاک دارند، نه دعوت قبول می کنند و نه هدایت می شوند ...«فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا یَكْذِبُونَ»(2) بنای خلقت و طبیعت از همان ابتدای آفرینش، بر حقیقت و راستی استوار شد تا آدمی دریابد که طریق کمال اگر بخواهد که بپیماید، همین راستی است و درستی و چه زیان کار است، انسان ظالم و ستمکار که حق را با باطل به هم می آمیزد و آن را وارونه جلوه می دهد... کلید گمراهی به دست می گیرد و همراه می طلبد برای گشودن صندوقچه تباهی ... بیچاره است و نگون بخت که خود را از رحمت الهی دور می کند و دورتر ... « إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب» (3)نشسته ام به مردار روبه رویم نگاه می کنم، بوی تعفنش مشامم را آزار می دهد؛ به خودم نگاه می کنم در آیینه رو به رو ... نکند این بوی کلام من باشد ... نکند این روسیاهی از آن من باشد ... به دستانم نگاه می کنم، به کلید در دستانم ... نباشد که کلید باز گشایی پلیدی ها باشد ... .چشمانم را می بندم و به خدا پناه می برم از «لایَجِدُ عَبدٌ طَعْمَ الإیمانَ حتّی یَترُكَ الكذبَ هزلهُ وجدّهُ؛ هیچ بنده ای مزه ایمان را نچشد، مگر این كه دروغ را ترك كند، چه شوخی باشد و چه جدّی».(4) کسی را که عادت بود راستی خطا گر کند در گذارند ازو و گر نامـــــور شد به ناراستی دگر راست باور ندارند ازو زهرا رضاییان - گروه دین و اندیشه تبیانپی نوشت ها:1. شعیری، جامع الاخبار، ص 4182. توبه: 77.3. غافر: 28.4. بحارالانوار، ج72، ص249.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 308]