واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راه موفقيت از تمرکز مي گذرد نويسنده:محمد رضا عليزاده نقش تمرکز در دستيابي به کاميابي چند روز پيش با دوستم، حامد، صحبت مي کردم؛ مي گفت: «بيا تو کار نصب و راه اندازي آسانسور، زخمتي نداره، سودش هم بد نيست؛ از وقتي همه رفتن تو کار برج سازي، بازار آسانسور خيلي داغه!» تصميمم را گرفتم . بد نمي گفت. اما ديروز که آرش را ديدم، زد توي ذوقم که: «اينم کاره؟ گوشه و کنار شهر پر شده از شرکت هاي نصب آسانسور، بيا تو کار پيمان کاري ساختمان.» بد نمي گفت. وضع مالي هم خوبه، پس حتماً کارش پر سوده و چرخش مي چرخه. نمي تونم تصميم بگيريم. مامان هر دفعه منو مي بينه، مي گه: «آخه پسر، سن ات بالا رفته، چرا دنبال يه کار درست و حسابي نمي ري؟» نمي دونم چي جوابش را بدهم. انگار شانس از من رو بر گردونده! نتايج يک تحقيق آمريکايي روي 25 هزار زن و مرد ناموفق نشان داده است که اکثر آنان قادر به تصميم گيري و تمرکز بر يک هدف نيستند. آنها که موفق اند، سريع تصميم مي گيرند و بر آن پايدارند و به سادگي آن را تغيير نمي دهند. به عبارت ديگر تمام توجه و تمرکز خود را روي هدف شان مي گذارند. اظهار عقيده، ارزان ترن کالاي روي زمين است. هر کس عقيده اي دارد و مي تواند ديگران را تحت تاثير قرار دهد. اگر هنگام تصميم گيري تحت تاثير عقايد ديگران قرار بگيريد، هرگز موفق نمي شويد چون در اين صورت تمايلي به عقيده خود نداري. چگونه تمرکز کنيم؟ براي آنکه متمرکز شويد و بتوانيد به موفقيت برسيد ابتدا بايد تصميم بگيريد که مي خواهيد چه کار کنيد! کار را از تمامي زوايا مورد بررسي قرار دهيد و به استثناي همکاراني که براي خود انتخاب کرده ايد يا افرادي که به عنوان مشاور بر گزيده ايد، اجازه ندهيد ديگران در تصميمات شما دخالت کنند. به اين موضوع نيز توجه کنيد که همکاران و مشاوراني که انتخاب مي کنيد بايد هماهنگ و هم درد شما باشند. افراد نامناسب با نظرات، نيشخندها و تمسخرهايشان شما را به درد سر مي اندازند و شما تحت تاثير کلام آنها از موفقيت دور خواهيد ماند. شما از استعداد خود باخبريد. از مغزو ذهن خود استفاده کنيد و تصميم بگيريد. اما اگر به حقايق و اطلاعات ديگران براي تصميم گيري نياز داريد که همين طور هم هست، اين حقايق و اطلاعات را بدون آنکه تصميم خود را براي ديگران بازگو کنيد، به دست آوريد. بايد به اين موضوع واقف باشيد که تمرکز بر يک هدف شجاعت مي خواهد و ممکن است شما در آن مسير دچار شکست شويد اما اين شکست ها موقتي است. تمرکز اکتسابي است دانش آموزي پشت ميز نشسته و در حال درس خواندن است. ساعتي رو به روي خود گذاشته تا زمان از دستش در نرود و بداند چه قدر براي درس وقت گذاشته است. کم کم خسته مي شود، حواسش پرت مي شود، از جايش بر مي خيزد، ليواني شير مي نوشيد، ميوه اي مي خورد اما سمت تلويزيون نمي رود چون خوب مي داند بعد از روشن کردن آن، تمرکز مجدد کار سختي است. بهترين روش براي عادت کردن به تمرکز،استراحتي کوتاه به دنبال حواس پرتي است. البته راه حل هاي ديگري هم وجود دارد. رنگي کردن جملات و کلمات مهم در کتب درسي، انتخاب محيطي مناسب و آرام براي فعاليت، تکرار با صداي بلند، مصرف نکردن قرص هاي خواب آور، مصرف ميوه و سبزيجات و ماهي تازه و پرهيز از سيگار، تمرين تمرکز (مثلاً فکر کردن به مدت 10 دقيقه به وقايع روز گذشته) و يافتن يک ورزش دوست داشتني براي خلاصي از استرس هاي روزمره و البته کنار گذاشتن موسيقي، بازي هاي رايانه اي ، موبايل و تلويزيون موقع کار مي تواند به تمرکز شما کمک کند. تمرکز، همان توجه است؟ شايد اين جمله معلم ها که مي گويند: «لطفاً توجه کنيد» براي تمام شما آشنا باشد. توجه يعني بسيج کردن هر 5 حس براي ديدن، گشتن، انتخاب کردن و به کار گرفتن اطلاعات مورد نياز. اما تمرکز چيزي فراتر از توجه است. تمرکز يعني زوم کردن بر توجه، يعني غوطه ور شدن و جذب شدن به کاري که انجام مي دهيم. براي آنکه متوجه چيزي باشيم، کافي است ساکت باشيم و گوش دهيم و ذهن مان را در آن رابطه فعال نگه داريم تا مسايل را بياموزيم اما براي آنکه متمرکز باشيم، بايد انگيزه و هدفي براي به کارگيري چيزي که مي خوانيم يا گوش مي دهيم، داشته باشيم. سود، لذت، موفقيت و هيجان سبب تمرکزمي شوند و استرس، تکرار، يکنواختي و بي ربطي حواس را پرت مي کنند. از اين شاخه به آن شاخه نپريد. فرانسوي ها حکايت جالبي در اين رابطه دارند. مي دانيد چه شد که بلبل، بلبل شد و از پرنده اي ساده تبديل به پرنده اي خوش صدا شد که صدايش آدميان را مست مي کند؟ آنها مي گويند بلبل پرنده کوچکي بود که از روي شيطنت مدام از اين شاخه به آن شاخه مي پريد وهنري جز بازيگوشي نداشت اما يک شب از لانه خيلي دور شد و روي شاخه درخت مو خوابيد. صبح وقتي چشمانش را باز کرد، متوجه شد پيچيک هاي مو به دور پاهايش پيچيده و نمي تواند پرواز کند، غمگين شد و آواز غصه سر داد تا کسي او را نجات دهد. همين موقع پيچيک ها کنده شدند اما بلبل که متوجه صداي زيبايش شده بود، بازيگوشي را کنار گذاشت و روزها روي يک شاخه مي نشست و آواز مي خواند. اين همان حکايت آدم هاست. تمامي ما استعدادهاي ناشناخته اي در وجودمان داريم. اما چون آنها را نمي شناسيم، مدام تحت تاثير عقايد اين و آن، از شاخه اي به شاخه ديگر مي پريم و به هيچ جا نمي رسيم؛ يا لااقل به جاي دلخواه خودمان نمي رسيم. منبع:روزنامه سلامت شماره 229/خ
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 741]