تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگيرد و به روزه ماه رمضان وصل كند خداوند ثواب روزه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833412565




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آرزوهای سنگ شکن


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آرزوهای سنگ شکن
آرزوهای سنگ بر
روزی روزگاری در روستایی کوچک سنگ شکنی زندگی می کرد که هر روز صبح زود قبل از گرم شدن هوا برای کار به جنگل می رفت و آن جا سنگ های بزرگ و سخت پیدا می کرد و به خواسته ی مشتریانش به آن ها شکل می داد. کار سنگ بر بسیار سخت بود. دستهایش به خاطر تماس با سنگ های تیز و سخت پیله بسته بود و همیشه هم به خاطر کار بسیار لباس هایش کثیف بود.یک روز سنگ شکن از خانه اش بیرون آمد تا روی یک سنگ بزرگ کار کند. آن روز هوا بسیار گرم بود و روز سختی برای کار کردن به نظر می رسید. سنگ شکن چند ساعتی کار کرد و بعد برای استراحت به زیر سایه ی درختی پناه برد و کمی بعد خوابش برد.هنوز یک ساعت نگذشته بود که سنگ شکن صداهایی شنید و متوجه ی جمعیتی شد که از مسیر جنگل می گذشتند. سربازانی هم به همراه آن ها بودند و در وسط آن ها چند مرد قوی هیکل تخت روانی را بر شانه هایشان حمل می کردند. داخل تخت روان پادشاه نشسته بود.سنگ شکن با خودش فکر کرد: چه قدر خوب می شد اگر من به جای یک سنگ شکن فقیر پادشاه بودم.با گفتن این کلمات، اتفاق عجیبی افتاد. سنگ شکن خودش را در لباس ابریشمی یافت و سر تا پایش با جواهرات بسیار زیبا آراسته شد. دیگر دستانش زمخت نبودند و بر تختی روان و در کمال راحتی نشسته بود.سنگ شکن که حالا پادشاه شده بود، پرده را کنار زد و به بیرون نگاه کرد و با خودش گفت: چقدر پادشاه بودن آسان است، تمام این آدم ها به من خدمت می کنند.آفتاب گرمایش را بیشتر و بیشتر بر زمین می تابید. حالا سنگ شکن بسیار گرمش شده بود و به سربازانش دستور داد بایستند تا او کمی استراحت کند.رئیس سربازان جلو آمد و تعظیم کرد و گفت: عالیجناب به سلامت باشند، امروز شما سوگند خوردید اگر قبل از غروب آفتاب به قصر نرسیم، مرا خواهید کشت.سنگ شکن از دستورش پشیمان شد و اجازه ی حرکت داد.بعدازظهر گرما بیشتر و بیشتر شد و پادشاه بسیار بی طاقت شده بود.پادشاه با خود گفت: درسته که من قدرت زیادی دارم اما قدرت خورشید از من بیشتر است. دلم می خواهد خورشید باشم.با گفتن این کلمات پادشاه تبدیل به خورشید شد و با تمام قدرتش بر زمین می تابید.کنترل قدرت جدید سنگ شکن کار بسیار سختی بود، او با پرتوی گرمش بر زمین می تابید و آب اقیانوس ها را تبخیر می کرد و ابر بزرگی می ساخت که زمین را می پوشاند.
آرزوهای سنگ بر
قدرت تابش او در برابر ابر اصلاً به چشم نمی آمد، چون او با وجود تمام قدرتش نمی توانست از پشت ابر زمین را ببیند.سنگ شکن این بار گفت: معلوم می شه که قدرت ابرها از خورشید بیشتر است. دوست دارم این بار تبدیل به ابر شوم و این طور شد.ناگهان سنگ شکن که حالا خورشید بود تبدیل به ابر بزرگ و سیاهی شد.سنگ شکن از قدرت جدیدش استفاده کرد و بر زمین بارید و بارید تا این که سیلی راه افتاد. تمام درختان و خانه ها به زیر آب رفتند، اما تخته سنگی بزرگ همچنان سر جای خود ایستاده بود و تکان نمی خورد.سنگ شکن با خودش گفت: هرچه بر این سنگ می بارم، حرکتی نمی کند. این سنگ از من قدرتمندتر است. تنها یک سنگ بر می تواند آن را تغییر دهد. دلم ی خواهد دوباره سنگ شکن شوم.به محض گفتن این کلمات سنگ شکن دوباره خود را روی سنگ بزرگی دید. او دوباره با تمام قدرت و مهارتش سعی می کرد به آن سنگ شکلی زیبا بدهد و از سنگی زمخت اثری به یادماندنی به جا بگذارد.گروه کودک و نوجوان سایت تبیان-ترجمه:نعیمه درویشیتصویر : مهدیه زمردکارمطالب مرتبطحکایت آن ناشنوا مرد بقّال و طوطی حکایت روستایی و گاوش کروکودیلی به نام ابر سفید اطلاعات لطفاً! پیرمرد لبو فروش کوچه‏های آشنا زنگ انشاء میهمان آن شب ما دستبند طلا ی دردسر ساز





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 239]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن