واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تلویزیون؛ بزرگترین ضربه به موسیقیمختاباد از سال 70 با تصنیف «تمنای وصال» شناخته شد و در طول این سال ها سعی کرده موسیقی سنتی و اصیل ایرانی را اصولی و علمی دنبال کند. او از سال 70 گروه موسیقی رودکی را با تعدادی از نوازندگان جوان تشکیل داد.این هنرمند کنار گذاشته شدن موسیقی ایرانی در رسانه تصویری را بزرگترین جفایی می داند که در عصر ارتباطات تصویری به موسیقی ایرانی رفته و معتقد است در کشور ما مخاطبان و هنرمندان در دو جزیره جداگانه هستند و بین هنرمند و جامعه ارتباط تنگاتنگی برای دریافت سلایق و نیازها وجود ندارد/ خبرآنلاین.
• خیلی ها معتقدند این روزها موسیقی ایرانی نسبت به موسیقی پاپ طرفداران کمتری دارد. شما با این مسأله موافقید؟بله، به خاطر این که موسیقی ایرانی در طول این سال ها رسانه ای نشده است و برای موسیقی ایرانی و موسیقی دان ایرانی تبلیغ آنچنانی صورت نگرفته و نمی گیرد. دنیای امروز، دنیای تصویر و ارتباطات است. شما بهترین حرف ها و آثار را هم داشته باشید تا وقتی آن ها را رسانهای نکنید، در این انبوه اطلاعات و اخبار قطعا کسی آن ها را نخواهد شنید. در طول سه دهه بعد از انقلاب مهمترین ضربه ای که به موسیقی ایرانی خورده همین بوده که موسیقی ایرانی در رسانه تصویری به طور جدی کنار گذاشته شده است. این بزرگترین جفایی بود که در عصر ارتباطات تصویری به موسیقی ایرانی رفته است. شما ببینید از دهه 80 میلادی به بعد موسیقی پاپ و جاز دچار بحران شده بود، ولی با حضور تصویر و ایجاد ویدئوکلیپ های مختلف و حتی ساختن فیلمنامه برای آثار موسیقی جاز و پاپ این نوع موسیقی را دوباره به گوش و ذهن مردم برگرداندند، ولی در طول سال های گذشته هیچ کنسرت موسیقی از تلویزیون ما پخش نشده و هیچ گزارش و خبر رسمی از فعالیت های موسیقایی در رادیو و تلویزیون منتشر نشده است.• این مهجور ماندن به ذات موسیقی ایرانی مربوط نمی شود؟ موسیقی ایرانی در طی این سال ها چقدر توانسته پویا باشد و برای نسل تازه تولد و عطف داشته باشد؟موسیقی ایرانی در ذاتش پویاست و پشتوانه عظیم تاریخی دارد. علت اصلی وضعیت امروز موسیقی اصیل ایرانی هر دو وجه ماجرا صادق است. شاید بتوان گفت یک نوع حالت بی حسی در جامعه هنری ما ایجاد شده است. شاید این مطلب در غرب هم وجود داشته باشد و بسیاری از هنرمندان برجسته و توانمندی که در دانشگاه های بزرگ تدریس و کار می کنند برای کسی شناخته شده نیستند، اما خواننده 17، 18 ساله ای برای خواندن یک ترانه مبلغ زیادی قرارداد ببندد. ما ممکن است فکر کنیم آن استاد دانشگاه به «هنر برای هنر» پایبند است و آن خواننده به «هنر برای مردم» فکر می کند، ولی این درست نیست، چون فضاها تغییر کرده است. ساختار فرهنگی جامعه است. یک بخش موسیقی من مجری موسیقی هستم، بخش دیگر آن جامعه است که باید امکانات و فضا را فراهم کند. در جامعه ای که 70 میلیون نفر جمعیت دارد، هفت سالن رسمی مختص کنسرت های موسیقی در کل کشور نداریم، موسیقی یا باید به کنسرت منجر شود و موسیقی دان در طول سال درگیر باشند و جامعه از او بخواهد تا به نوآوری و خلاقیت برسد یا اقتصاد موسیقی در جریان باشد که بتواند نوآوری ها را به جلو هدایت کند و هنرمند را به تولید آثار جدید وادارد. • شما به بحث «هنر برای هنر» معتقدید؟ الان فضا، فضای دیگری است و عصر مباحث «هنر برای هنر» و «هنر برای مردم» گذشته و فضاها تغییر کرده است. امروز از آن فضاهای ایده آلیستی که در ذهن هنرمند می خواست نقش ببندد و هنرمند در گوشه ای باشد، عبور کرده ایم. باید گفت نگاه های ایده آلیستی که در زمینه هنر وجود داشته تقریبا در اواخر قرن بیستم جزو تئوری های مرده است.• شما فرمودید مدت هاست هنرمندان موسیقی جریان ساز نشده اند. من فراتر می روم و می گویم مدت هاست هنرمندان هیچ رشته هنری در ایران جریان ساز نشده اند. این به خاطر بیتوجهی هنرمندان به جامعه و شرایط جامعه است و اینکه به مبحث «هنر برای هنر» اعتقاد دارند، یا اینکه صرفا به خاطر شرایط جامعه است؟هر دو وجه ماجرا صادق است. شاید بتوان گفت یک نوع حالت بی حسی در جامعه هنری ما ایجاد شده است. شاید این مطلب در غرب هم وجود داشته باشد و بسیاری از هنرمندان برجسته و توانمندی که در دانشگاه های بزرگ تدریس و کار می کنند برای کسی شناخته شده نیستند، اما خواننده 17، 18 ساله ای برای خواندن یک ترانه مبلغ زیادی قرارداد ببندد. ما ممکن است فکر کنیم آن استاد دانشگاه به «هنر برای هنر» پایبند است و آن خواننده به «هنر برای مردم» فکر می کند، ولی این درست نیست، چون فضاها تغییر کرده است. در جامعه ما شرایطی استثنائی داریم؛ ما در جامعه ای زندگی میکنیم که هنر از مکروهات است و این صدمه های جبران ناپذیری را بر پیکره هنر و هنرمند وارد می کند. هنرمندی که در ایران زندگی می کند درگیر مسائلی است که برای هنرمندی که در کشورهای غربی و پیشرفته زندگی می کند اصلا مسأله نیست. ما در جامعه مان دچار درگیری ها و مشکلاتی هستیم که معمولا از سوی جریانات سیاسی بر جامعه هنری تحمیل می شود. بیشتر وقت یک هنرمند در جامعه ایران صرف کنار زدن موانع سر راهش می شود. بنابراین نمی شود گفت هنرمندی که اثر خوبی دارد، ولی در گوشه ای نشسته به مردمش فکر نمی کند و هنرمندی که در کنسرتش 100هزار نفر شرکت می کنند طرفدار مردم است. امروزه آن چیزی که وارد هنر شده اقتصاد است و هنری موفق است که اقتصاد آن را حمایت کند، تجاری باشد و رسانه ها آن را پوشش دهند.گروه هنر تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 386]