واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: ...داستانی که پس از ۷۴ سال هنوز هم نفس را در سینهها حبس میکند. گوریل غولپیکر در محل جزیره محل سکونت خود، اربابی بلامنازع است و حتی دایناسورها نیز... «کلاورفیلد» که زاده تخیل تهیهکنندهای به نام جیجی آبرامز است، با بهرهگیری از شیوه فیلمسازی «پروژه بلرویچ» میکوشد جان دوبارهای به ژانر هیولایی ببخشد. در این فیلم میبینیم که قربانیان هیولا فرارشان از نیویورک در حال ویرانی را با دوربینهای ویدئویی کوچک به تصویر میکشند. شاید «کلاورفیلد» قصد داشته باشد لقب پادشاه هیولاها را از آن خود کند اما شکی نیست که کلاه بیش از حد برای او گشاد است. هیولاها، حداقل از سال ۱۹۲۵ و پس از نمایش دایناسورهای غولپیکر در «دنیای گمشده»، جزو ستونهای اصلی سینما محسوب میشدند. اگر کسی علاقهمند به پیگیری فیلمهای این ژانر است، کار چندان سختی در پیش نخواهد داشت. (هیولاهای غولپیکر ردپاهایی از خود به جا گذاشتهاند که تعقیبشان چندان مشکل نیست.) فیلمهای ذیل نمونهای از بهترینهای این ژانر است. کینگکنگ (۱۹۳۳) داستانی که پس از ۷۴ سال هنوز هم نفس را در سینهها حبس میکند. گوریل غولپیکر در محل جزیره محل سکونت خود، اربابی بلامنازع است و حتی دایناسورها نیز در مقابل او جرات عرض اندام ندارد. اما این موجود به شکلی تراژیک، نمیتواند با انسانها و تکنولوژی مدرن سازگاری پیدا کند. انسانها «کنگ» را اسیر میکنند و در غل و زنجیر به آمریکا میآورند. شاید «کنگ» به بزرگی بسیاری از هیولاهایی نبود که پس از او به پرده سینما راه یافتند اما قلبی بزرگتر از همه آنان داشت و سایه عظیمش هنوز بر تمام فیلمهای ژانر سنگینی میکند. هیولایی از فرسنگ ها زیر دریا (۱۹۵۳) گورگو (۱۹۶۱) یوجین لوری، با چهار فیلمی که در این ژانر ساخت، به عنوان یکی از متخصصان کار با هیولاهای غولپیکر شناخته میشود. در میان این چهار فیلم، دو مورد بیش از همه مورد توجه تماشاگران قرار گرفتند. «هیولایی از بیست هزار فرسنگ زیر دریا»، که بر مبنای داستانی از ری برادبری ساخته شد، عنصری جدید را وارد فیلمهای هیولایی کرد: قدرت افسارگسیخته هستهای. هیولای این فیلم دایناسوری خفته بود که به دلیل انفجاری اتمی در اقیانوس اطلس، دوباره زنده میشود و به نیویورک حمله میکند. صحنههای حمله این هیولا را انیماتوری به نام ری هریهاوزن به شیوه تکفریم و با استادی تمام به تصویر درآورد. «گورگو»، دیگر فیلم محبوب این کارگردان است که نه تنها نمایشدهنده صحنههایی تکاندهنده از ویرانی بناهای معروف لندن زیر پنجههای هیولا بود، بلکه همدلی شدیدی را نیز با ضدقهرمان داستان برمیانگیخت. انسانها نوزاد این موجود را ربوده بودند تا از آن به عنوان جاذبهای توریستی استفاده کنند و هیولا نیز تنها برای نجات فرزندش کوچههای لندن را زیر پا میگذاشت. (احتمالا کارگردان این ایده را از «کینگکنگ» کش رفته بود.) گودزیلا (۱۹۵۴) گودزیلا، موترا و شاه گیدورا: هیولاهای غولپیکر از همه سو حمله میکنند (۲۰۰۱) «گودزیلا»، هیولای به معنای واقعی کلمه غولپیکر، طی ۵۰ سال گذشته بارها و بارها توکیو را ویران کرده است. به تازگی و با عرضه DVD جدید نخستین فیلم «گودزیلا» این فرصت در اختیار تماشاگران قرار گرفت که برای نخستین بار این فیلم را بدون هیچگونه حشو و زوائد ببینند. تماشای دنبالههای این فیلم را نمیتوان توصیه کرد، چراکه اکثرا فیلمهایی سادهلوحانه و نمایشدهنده دو مرد با لباسهای لاستیکی بودند که مانند ورزشکاران کشتی کچ، به جان هم میافتند. این مجموعه فیلمها با «گودزیلا ۲۰۰۰»، وجهی جذابتر و تاریکتر یافت و «گودزیلا» شبیهتر به ریشههای اصلیاش به تصویر درآمد. بهترین فیلم در میان نمونههای این مجموعه را باید «گودزیلا، موترا و شاه گیدورا: هیولاهای غولپیکر از همه سو حمله میکنند» دانست. در این فیلم «گودزیلا» بیش از همیشه خشمگین بود و انسانها را نه تنها بهخاطر اینکه سر راهش قرار گرفتهاند له میکرد بلکه از آنها متنفر نیز بود. آنها! (۱۹۵۴) سالهای میانی دهه ۵۰ و همزمان با طغیان دیوانهوار هیولای غولپیکر ژاپنی، در سینمای آمریکا نیز شاهد ظهور حشراتی غولپیکر و آدمخوار بودیم. داستان این فیلم نیز مانند «گودزیلا» برگرفته از هراسهای ناشی از انرژی اتمی بود. گرچه علاقه ژاپنیها به هیولاهای غولپیکر سالها پس از فرو نشستن تب آمریکاییها ادامه یافت اما آمریکاییها طی این مدت فیلمهای مفرح فراوان ساختند که «آنها» جزو بهترین این فیلمهاست. در این فیلم مورچههای جهشیافته به قصد نابودی انسانها راه افتادهاند اما هدف اصلی آنها تنها بهدستآوردن شکر است! موفقیت این فیلم موجب رشد قارچگونه فیلمهای مشابه شدکه «رطیل»، «آخوندکهای قاتل» و «عقرب سیاه» از آن جملهاند. کیو: مار بالدار (۱۹۸۲) لری کوهن، کارگردان مستقل، طی سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ فیلمهای ترسناک زیادی، از جمله «خدا به من گفت که»، «ماده» و «او زنده است»، روانه پرده سینماها کرد. این آثار علاوه بر تکاندهنده بودن و داشتن مایههای هجوآمیز سیاسی، از فیلمهای «کالت» و کلاسیک این ژانر نیز به حساب میآیند. کوهن با «کیو» هیولایی، برگرفته از یکی از خدایان آزتک به نام «کوئتزالکوتل»، بهصورت یک خزنده/پرنده روانه نیویورک ساخت. این اژدهای عظیم بالدار، بر بالای ساختمان «کرایسلر» مینشست و ناهارش را از میان رهگذران انتخاب میکرد. شکارچیان اشباح (۱۹۸۴) در بیشتر صحنههای این فیلم کلاسیک بیل موری و دان آکروید، شاهد گروهی از دانشمندان علوم ماوراءالطبیعه هستیم که با سلاحهایی عجیب و غریب به جنگ موجودات غیرزمینی ـ به زبان سادهتر اشباح ـ میروند. با وجود این نقطه اوج فیلم همزمان با ظهور یکی از بزرگترین هیولاهای هجوآمیز سینما است. «مرد خمیری» خشمگین، در اصل یک نظر قربانی بود که تحت تاثیر نیرویی شیطانی ماموریت نابودی شهر را مییابد. خوشبختانه اهالی شهر میدانند در اینگونه مواقع با چه کسی تماس بگیرند. تکانها (۱۹۹۰) دلیلی برای حمله هیولاهای غولپیکر به شهری بزرگ وجود ندارد ـ هرچه باشد شهرهای کوچک و دورافتاده قابلیت بیشتری برای ایجاد تعلیق دارند ـ و سازندگان این کمدی ترسناک دلپذیر، این حقیقت را بهتر از هرکس دیگری میدانستند. در این فیلم کوین بیکن و اهالی روستای دورافتادهای در نوادا، رو در روی گروهی هیولای گوشتخوار میشوند که زیر زمین زندگی میکنند. فراخوانی کالهو (۲۰۰۵) خالقان «کلاورفیلد» تلاش زیادی برای مخفی نگه داشتن داستان فیلم ـ و خصوصیات هیولایشان ـ کردهاند و در این میان بازار پیشبینیها یا سایتهای قلابی روی اینترنت حسابی گرم بود. در ابتدا بسیاری حدس میزدند که «کلاورفیلد» اقتباسی از داستان کوتاه اچ پی لاورکرافت «فراخوانی کالهو» است. این داستان روایتگر خدایی دریایی است که برای مطالبه حقش از اعماق اقیانوس روی زمین میآید. گرچه «کلاورفیلد»، «کالهو» نیست اما خوشبختانه اقتباس دیگری از این داستان طی سالهای اخیر ساخته شده است. این فیلم کمهزینه را گروهی فیلمساز آماتور ساختهاند که خود را «انجمن تاریخی اچی پی لاورکرافت» مینامیدند. حاصل کار این جوانان بسیار به داستان اصلی وفادار بود. این فیلم همچنین به شیوه سیاه و سفید و صامت ساخته شد که یادآور سال نوشتن داستان اصلی (۱۹۲۶) بود. انجام این کار به علاوه باعث درخشش بیشتر جلوههای ویژه زیبا اما ارزانقیمت فیلم شد، چنانکه ستونهای ساخته شده از مقوا، همچون مرمرهای باستانی بهنظر میرسیدند. میزبان (۲۰۰۶) بهترین فیلم هیولایی دهه اخیر که فیلمسازی از کره جنوبی به نام بونگ جون هو آن را کارگردانی کرد و از جلوههای ویژه شرکت WETA متعلق به پیتر جکسن، بهره میبرد. با کمک جلوههای رایانهای به شدت واقعنما، هیولاهای ساکن رودخانه در همان ابتدای فیلم، تماشاگر را شگفتزده میکنند. معمولا در سنت اینگونه فیلمها تا آخرین صحنههای فیلم، هیولا به تمامی دیده نمیشود. «میزبان» شاهد بسیار خوبی بر این مدعا است که جلوههای ویژه تنها بخشی از یک فیلم خوب افسانه علمی را تشکیل میدهند و اینگونه فیلمها برای کاملشدن به داستانی جذاب نیز نیاز دارند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 623]