تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 1 بهمن 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):سه چیز از نشانه های یقین هستند: کوتاهی آرزو، اخلاص در عمل، بی رغبتی به دنیا
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855186328




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گرگ ترسو و بزغاله ی کوچک


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گرگ ترسو و بزغاله ی کوچک
گرگ ترسو و بزغاله ی کوچک
گرگ خونخوار هم که آن روز ناامید شده بود اول می خواست از آنجا برگردد ولی چون از حرف های سگ خشمگین شده و لجش گرفته بود با خود فکر کرد: «بهتر است در همین صحرا بمانم . هر چه باشد اینجا نعمت فراوان است. بیابان های دیگر مثل آبی بود که ماهی نداشت و شکار گیر نمی آمد اما این صحرا مثل دریایی است که ماهی دارد و اگر امروز به تور ما نیفتاد فردا می افتد. از این گذشته باید با خوردن چند تا از این گوسفند ها از این سگ فضول هم انتقام بگیرم و به او بفهمانم که گرگ یعنی چه،» بعد چون میدان را خالی دید جستی زد و از رودخانه پرید این طرف و مثل آدم هایی که دشمن را دور می بینند پهلوان می شوند صدای خود را بلند کرد و با فریاد گفت: «فردا همه را می درم، من از هیچ کس نمی ترسم، مرا می گویند گرگ، مرا می گویند گرگ خونخوار، هاف هاف، هاف هاف.»
گرگ ترسو و بزغاله ی کوچک
آن وقت قدری در صحرا جستجو کرد و تپه ها و گودال ها را وارسی کرد و تا نزدیک آبادی هم آمد اما چون صدای سگ های ده به گوش می رسید دوباره برگشت، روی یک تپه دراز کشید و به همه طرف گوشی می داد و نقشه می کشید که فردا چگونه سگ را غافلگیر کند و چوپان را بترساند و از گله گوسفند ببرد.روز بعد تازه آفتاب صحرا را روشن کرده بود که از دور گله گوسفند پیدا شد و شبان با چوب دستی اش و سگ با گردن بند افتخارش آن ها را همراهی می کردند.گرگ گرسنه دندان های خود را روی هم فشار داد و در حالی  که از صدای بع بع گوسفندها دلش قوت گرفته و حال خوشی پیدا کرده بود از تپه پایین آمد و در پشت یک بته خارسبز و پر پشت ایستاد تا فرصتی  برای حمله به دست آید.همین که گوسفندان مشغول چرا شدند سگ گله جست و خیز کنان اطراف صحرا را وارسی کرد و با وضع ترس آوری صدا کرد تا اگر دشمنی در کمین هست بداند که سگ حاضر است و حساب کار خودش را بکند، بعد هم رفت بالای یک بلندی و نزدیک شبان ایستاد.گرگ خونخوار هم با همه هارت و پورت و رجزخوانی دیشب خود حالا که سگ و شبان را حاضر می دید جرأت نمی کرد به گله نزدیک شود و همانطور که گرگ گلوی بره را می گیرد، ترس گلوی خودش را گرفته بود و بی صدا از پشت سایه علف ها به هر گوشه ای سر می کشید و می ترسید جلو برود تا عصر شد و موقع برگشتن گله به آبادی فرا رسید.
گرگ ترسو و بزغاله ی کوچک
باز هم سگ از جلو به راه افتاد و شبان چوب دستی خود را تکان می داد و گوسفندها را صدا می زد تا همه را جمع کرد و دنبال سگ گله راه انداخت و خودش هم چوبدستی را روی دوش گذاشته دست های خود را به آن آویزان کرد و از پی آن ها روان شد.وقتی آن ها قدری راه رفتند گرگ دوباره رفت روی تپه و دید یک بزغاله کوچک که پایش می لنگید از گله عقب افتاده و از سایر گوسفندها فاصله پیدا کرده. گرگ با سرعت به طرف بزغاله دوید تا او را بگیرد.بزغاله ناگهان گرگ را دید و فهمید که اگر گرگ گلویش را بگیرد دیگر کار از کار می گذرد و چون طاقت جنگ و پای فرار هم نداشت به یاد حرف مادرش افتاد و به فکرش رسید که حالا موقعی است که باید حیله ای به کار ببرد و جان خود را نجات بدهد.ادامه دارد....آذری یزدیگروه کودک و نوجوان سایت تبیانمطالب مرتبطماهی گُلی مغرور و پسرك بازیگوش پرواز 3 جوجه در آسمان آبی ماجرای مزرعه‌دار تنبل و مرد زرنگ ما دیگه مدرسه نمی ریم!!! ماجرای توپ بازی 2 برادر بازیگوش تلاش 3 سنجاب کوچولو در جنگل ماجراهای ناپدید شدن چوپان قلعه اولین خروس گلک، بهارش کو؟ سارا و دانه ی برف





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 345]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن