تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 14 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم را قرائت كند خداوند به ازاى هر حرفِ آن چهار هزار...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1825919074




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اگر پیش همه شرمنده ام


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اگر پیش همه شرمنده ام، پیش دزد رو سفیدم
مهمانی
روزی بود، روزگاری بود. در یکی از روزهای خدا، مرد ثروتمندی، میهمانی مفصل و با شکوهی ترتیب داده بود. او از همه ی تاجران، ثروتمندان، اشراف و مقامات بلند پایه ی شهر دعوت کرد تا در میهمانیش شرکت کنند.میزبان، باغ بسیار بزرگ و پر درخت و سرسبزی در خارج شهر داشت. او برای اینکه از میهمانان ارجمندش به خوبی پذیرایی کند، باغش را برای محل برگزاری میهمانی انتخاب کرده بود.همه ی میهمانان از این که به چنان میهمانی مهمی دعوت شده بودند، خوشحال به نظر می رسیدند. انواع و اقسام غذاها، میوه ها، نوشیدنی ها، شیرینی ها و خوردنی های کمیاب برای پذیرایی از میهمان آماده شده بود.میهمانان به روی یکدیگر لبخند می زدند و تا آنجا که جا داشتند، می خوردند و می نوشیدند.خدمتگزاران هم با روی خوش، به این طرف و آن طرف می دویدند و از میهمانان پذیرایی می کردند. در آن میان، فقط یکی از خدمتگزاران بود که از جای خود تکان نمی خورد. او بیمار و ضعیف بود و قدرت حرکت زیادی نداشت. به همین دلیل، کارش این شده بود که گوشه ای بنشیند و کفش میهمانان را جفت کند. به خاطر بیماری، حال و حوصله ی خندیدن و خوش آمد گفتن هم نداشت. سرش را پایین انداخته بود و کار خودش را می کرد.همه سرگرم شادی و گفت و گو بودند که ناگهان یکی از میهمانان با صدای بلند گفت: «ساعتم! ساعت طلایی گران قیمتم نیست. گم شده است.»خبر گم شدن ساعت طلایی، خیلی زود به گوش همه رسید. میهمانان دور مردی که ساعت طلایش گم شده بود، جمع شدند. هر کس حرفی می زد:- مطمئنید که آن را با خودتان آورده بودید؟- شاید ساعتتان را توی خانه ی خودتان جا گذاشته اید!- بهتر نیست جیب لباس هایتان را یک بار دیگر بگردید؟- شاید کسی ساعت شما را دزدیده باشد.- آخر اینجا کسی نیست که اهل دزدی باشد.بله، راست می گفت. کسی باور نمی کرد که حتی یکی از آن میهمان های ثروتمند و با شخصیت دزد باشد.صاحب ساعت گفت: «بله، حتماً یک نفر آن را دزدیده است. من ساعت طلایم را با خودم به اینجا آورده بودم. مطمئنم. همین نیم ساعت پیش بود که به ساعتم نگاه کردم تا ببینم ساعت چند است. این دوستم هم شاهد است. اصلاً او ساعت را از من پرسید.» صاحب ساعت خیلی ناراحت بود. اما میزبان از او ناراحت تر بود. به هر گوشه ای سر می زد و تلاش می کرد تا ساعت طلایی میهمانش را پیدا کند.میهمانی تقریباً به هم خورد. همه دنبال ساعت طلایی می گشتند. میهمان ها تصمیم گرفتند که به خانه های خود برگردند. اوضاع ناجور میهمانی را فریاد یک نفر ناجورتر کرد: «هر کس که خواست از باغ خارج شود، او را بگردید تا شک و تردیدها از بین برود».این حرف، توهین بزرگی به میهمان ها بود.صدای اعتراض همه بلند شده بود که ناگهان یکی از میهمان ها رو کرد به بقیه و با صدای بلند گفت: «ما آدم های با شخصیتی هستیم. مسلماً دزدی ساعت، کار هیچ یک از ما نیست. اما من فکر می کنم دزد ساعت را پیدا کرده باشم.»همه به حرف های او توجه کردند. او با اطمینان خدمتگزار بیمار و ضعیف را نشان داد و گفت: «رفتار او خیلی مشکوک است. حتماً ساعت را او دزدیده است.»پیش از آن که میزبان، واکنشی از خود نشان بدهد، خدمتگزاران دیگر به سر آن خدمتگزار بیچاره ریختند و تمام سوراخ و سمبه های لباسش را جست وجو کردند. دو سه نفری هم با مشت و لگد به جانش افتادند.
مهمانی
خدمتگزار با ناله  گفت: «اگر پیش همه شرمنده ام، پیش دزد رو سفیدم. لااقل یک نفر توی این جمع هست که به بی گناهی من اطمینان دارد، و او کسی جز دزد ساعت طلا نیست.»نگاه خدمتگزار بیچاره، هنگامی که این حرف را می زد به سوی همان کسی بود که او را متهم به دزدی کرده بود. همه متوجه او شدند. میزبان هم بدون درنگ به طرف او رفت و گفت: «دزد، دزد است، اگر جامه قاضی دارد چه ناراحت بشوی و چه نشوی، باید تو را بگردم.» و پیش از آن که مرد فرصت دفاع از خود را پیدا کند، به جست و جوی جیب های او پرداخت.خیلی زود ساعت طلا از توی جیب بغل میهمان ثروتمند پیدا شد. همه فهمیدند که بیهوده به خدمتگزار بیچاره اتهام دزدی زده اند. میهمانان با سری افکنده، میهمانی را ترک کردند.از آن به بعد، وقتی به آدم بی گناهی اتهامی بزنند و جرمی را نسبت بدهند، می گوید: «اگر پیش همه شرمنده ام، پیش دزد رو سفیدم.» ضرب المثال_ مصطفی رحماندوست                                                                                                                            گروه کودک و نوجوان سایت تبیانمطالب مرتبطبا شیطان ارزن کاشته فردا من این ده را زیر و رو می کنم نیش عقرب نه از ره کین است نرود میخ آهنی در سنگ من زینب زیادی ام  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 244]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن