واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: زیارت عاشورا و احضار روح
غایت اولی و بالذات نوشتار حاضر، معرفی اجمالی چهره ای فرهیخته و با فضیلت است که متاسفانه تا کنون بسی کمتر از آنچه که باید به ترسیم ابعاد شخصیتی اش همت گماشته ایم.گزارش کرامتی از زیارت عاشورا، غایت دومی و بالعرض این وجیزه است که در جریان احضار روحی مستند روایت خواهد شد.این قلم بیم آن دارد که اگر در همین طلیعه سخن موضع خویش را در قبال مساله پیچیده "احضار روح" روشن نسازد، بسا ممکن است پاره ای کج اندیشی ها به ذهن و زبان برخی راه یابد. لذا در دفع این شبهه مقدر، نخست، سیاه ای کوتاه تحریر میکنم:جنانی به آینه نگاه كرد و به پدر ما گفت: سؤالات شما زیاد است و ارواح خسته میشوند (البته این تعبیر او بود). اصل ارتباط با ارواح، واقعیتی است انکارناپذیر. چیزی که هست این مساله از سوی پاره ای عناصر کم اطلاع، شیاد و سودجو، آمیخته با تحریف و وسیله کسب درآمدی نامشروع گردیده است.ارتباط با ارواح از نوع هیپنوتیزم از نظر علمى، اصول تعریف شده ای دارد و خواب مغناطیسى، یکی از روشهای علمی رایج آن است، و البته این از عهده معدودی از افراد مجرب، و تحت شرایطی خاص، بر می آید.احضار روح اما به شکل «اسپریتیسیم» شیطنتى بیش نیست و معمولاً افراد ساده لوح تحت تأثیر قرار مىگیرند.آیت الله مکارم شیرازى در کتاب عدد ارواح درباره شیطنتهاى مدعیان احضار ارواح مفصل بحث نموده است. او نیز در عین حال که اصل مسئله ارتباط با ارواح را به عنوان یک واقعیت پذیرفته، اما به سوء استفادههایى که در این مسئله صورت گرفته و موهوماتى که در آن وجود دارد، اشاره کرده است.(ناصر مکارم شیرازى، معاد و جهان پس از مرگ، ص 275 - 284.) اینک باز گردیم به بحث اصلی پیشینمان. یکی از چهره های مبرز فلسفه و عرفان در روزگار ما، حکیم متاله آیت الله سید رضی شیرازی است. این استاد فاضل در سال 1307 شمسی در محله «العماره» نجف اشرف در خانوده علم و تقوا دیده به جهان گشود.وی دارای اصل و نسبی بسیار فاخر است، چنانکه از ناحیه ابوی گرامش به میرزای شیرازی بزرگ و از ناحیه والده ماجده اش به عالم نامدار عرصه فقاهت مرحوم آیتالله العظمی، آقا شیخ محمدكاظم شیرازی منسوب است. سید رضی، سالیانی چند در حوزه نجف از محضر استادان بزرگی چون آیتالله العظمی آقا شیخ محمد كاظم شیرازی به فراگیری فقه و اصول پرداخت. در علوم عقلی نیز بهترین اساتید روزگار را به خود دید و در محضر علمای بزرگی همچون آیتالله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، میرزا احمد آشتیانی، میرزا ابوالحسن شعرانی، محمد علی حكیم شیرازی، آیتالله مهدی الهی قمشهای و شیخ محمدحسین فاضل تونی، زانوی تلمذ نهاد. ایشان به پدر ما گفت كه من دوستی دارم به نام جنانی كه ارتباط با ارواح دارد، اگر میخواهید من یك جلسه او را دعوت كنم، او روح احضار میكند و ارتباط برقرار میكند و به سؤالات شما پاسخ میدهد.ایشان خود در این باب چنین می گوید:«اساتید سطح ما در نجف خیلی ها بودند. آقای فیاض اصفهانی که پیش ایشان قوانین خواندم ، آقای شیخ مجتبی لنکرانی که مطول پیش ایشان می خواندم پیش مرحوم آقا شیخ محمد کاظم شیرازی که جد امی من است ، هم سطح خواندم و هم مقداری درس خارج ایشان شرکت کردم . پیش آقای خوئی و حلی هم رفته ام . اینها افرادی هستند که در آن زمان که ما در نجف بودیم استادان سطح و خارج ما بودند .»وی پس از بازگشت به ایران، کرسی درس و مباحثه ای در مدرسه سپهسالار سابق(مطهری امروز) دایر می کند و پس از آن برای مدتی در دانشکده الهیات(معقول و منقول آن روز) به تدریس فقه و اصول مبادرت می ورزد تا اینکه رژیم فاسد پهلوی با یک توطئه طراحی شده وی و کثیری دیگر از اساتید برجسته این دانشکده را همچون شهید مطهری، صدر بلاغی، مرتضی جزایری و... از دانشکده بیرون می کنند.حکیم فرزانه، سید رضی پس از آن در سال 1344 به مسجد شفا، که به دستور آیت الله بروجردی ساخته شده بود، در یوسف اباد تهران رفته و تا امروز یکی از پر رونق ترین کلاسهای علمی و اعتقادی را در آنجا بنیان می گذارد.گذشته از مراتب فضل و تقوا و دانش، یکی از توفیقات بزرگ این چهره ماندگار این است که که افراد زیادی از اقلیت های مسیحی، زرتشتی، کلیمی، بودایی و ... به دست ایشان مسلمان شدند . (حدود 400نفر)در پایان خاطره ای نکته آموز را از زبان ایشان نقل می کنیم که به سالهای مقارن با جنگ جهانی دوم (سال 21-20) باز می گردد:
«بد نیست جریانی را راجع به زیارت عاشورا برایتان بگوییم كه شنیدنی است. این جریان مربوط به زمانی است كه من خیلی كوچك بودم، در زمان جنگ جهانی،. پدر ما قبل از جنگ با عائله سنگینش از نجف حركت كرد و به مشهد رفت. در مشهد بودیم كه جنگ شروع شد، (و این كه ما در آنجا چقدر ناراحتی كشیدیم بحث مفصلی است كه به آن كاری نداریم). زیارت كردیم و آمدیم به تهران (این جریان مربوط به شصت سال قبل است). مرحوم پدر مردد بود كه چه كند. با این اوضاعی كه هست آیا به نجف برگردد یا در تهران بماند یا به قم برود؟یكی از علمای تهران به نام آقا میرزا سیّد علی قمی كه پیش نماز مسجد پاچنار بود (مسجد شیخ عبدالحسین كه در آنجا یك مدرسه هست و یك مسجد) مرد محترم آزاده و موقّر و متینی بود. پدرش از علمای تهران و از شاگردان میرزای شیرازی بود. آقا میرزا سیّد علی قمی با پدر ما خیلی مأنوس و رفیق بود. دید كه مرحوم پدر ما خیلی مشوش و ناراحت است و نمیداند كه چه كند، (با عائله سنگین، نزدیك یازده نفر) در تهران بماند یا به قم برود؟ایشان به پدر ما گفت كه من دوستی دارم به نام جنانی كه ارتباط با ارواح دارد، اگر میخواهید من یك جلسه او را دعوت كنم، او روح احضار میكند و ارتباط برقرار میكند و به سؤالات شما پاسخ میدهد.پدر من سؤالات زیادی در منزل نوشت و آنها را در جیبش گذاشت و احدی جز خدا از این سؤالات اطلاع نداشت. روز موعود به منزل آقا میرزا سید علی قمی رفتند. پدرم بود و آقای جنانی و پسر مرحوم آقا میرزا سید علی ـ آقا میرزا صادق، كه چند سال پیش فوت كردند ـ منزل ایشان در پاچنار بود و جلسه در آنجا تشكیل شد. آنها در گوشه دیگر سالن نشسته بودند و سؤالها در جیب پدر من بود و احدی جز خدا و این سید از این سؤالات اطلاع نداشت (اینهایی را كه میگویم به صورت قاطع میگویم).آقای جنانی آینهای آورد و ذكری گفت و دایرهای كشید. كاتب هم پسر آقا میرزا علی ـ آقا میرزا صادق ـ بود. هر چه جنانی میگفت او مینوشت و نوشتههایش هم الآن هست و موجود است.جنانی به آینه نگاه كرد و به پدر ما گفت: سؤالات شما زیاد است و ارواح خسته میشوند (البته این تعبیر او بود). پدر ما خیلی سؤال داشت، شاید در حدود سی تا. پدرم از سر سالن بلند شد و به ته سالن رفت و سؤالها را از جیبش بیرون آورد و خیلی از آنها را كه مهم نبود خط زد و كاغذ را بست و در جیبش گذاشت و دوباره آمد و نشست. جنانی به آینه نگاه كرد و شروع به جواب دادن سؤالها كرد و همه سؤالها را یكی یكی جواب میداد، حتی وقتی به سؤالهای خط زده شده میرسید، میگفت: این سؤال را نخواستید.گذشته از مراتب فضل و تقوا و دانش، یکی از توفیقات بزرگ این چهره ماندگار این است که که افراد زیادی از اقلیت های مسیحی، زرتشتی، کلیمی، بودایی و ... به دست ایشان مسلمان شدند . (حدود 400نفر)از جمله سؤالاتی كه پدرم كرده بود این بود كه در چه عملی خیر دنیا و آخرت هست؟ جواب این سؤال خیلی مفصل آمد و شاید در حدود دو صفحه مرحوم آقا میرزا صادق نوشت. به طور اجمال گفته بودند: این عملی است كه متأسفانه دست ما در این دنیا از آن كوتاه است و اگر میدانستم از این هفته تا هفته دیگر خوابمان نمیبرد. آقا میرزا صادق در حدود دو صفحه نوشت. بعد از اتمام مقدمات (كه طویل هم هست) گفت: «زیارت عاشوراء». (و این را كه آیا در سؤال پدر من بوده كه از چه منبعی یا خیر، نمیدانم) جلسه پایان یافت و پدر من به زیارت عاشورا متلزم شد و روزهای جمعه زیارت عاشورا میخواند و یادم هست كه در یك اتاق در بسته بود.» نوشتهی: شکوری_ کارشناس گروه دین و اندیشه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1707]