واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آشنایی با اصطلاحات ادبی!(4)بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم ، بخش چهارم:ترجیح بند، ترکیب بند:
ترجیعبند به شعری می گویند که مشتمل بر چند بند (اغلب چند غزل) است. این چند بند، همگی بر یک وزن بوده اما قافیههای متفاوت دارند. بین هر یک از این دو بند، یک بیت ثابت آورده میشود. این بیت نیز بر وزن سایر ابیات است، اما قافیهاش با هر دو بند قبلی و بعدیاش متفاوت است. میان این بیت ِ ترجیع، و آخرین بیت از هر بند، ارتباط معنایی وجود دارد. در صورتی که بیت ِ ترجیع ثابت نباشد و هر بار تغییر کند، به شعر، "ترکیببند" میگویند.یعنی ترجیع بند به چند بخش یا بند تقسیم می شود که هر کدام از آن ها در وزن با بندهای دیگر مشترک است اما از لحاظ قافیه با آن ها یکی نیست. در پایان هر بند بیتی تکرار می شود که با آن بندها در وزن مساوی ولی در قافیه متفاوت است که به آن "بیت برگردان " یا "واسطةالعقد" گویند. ترجیع بند معمولا دارای وحدت موضوعی است، یعنی یک مطلب واحد درآن طرح و توصیف می شود.اگردر پایان هربند، آن تک بیت (بیت برگردان) تکرار نشود و تغییر کند، آن گاه این قالب شعری را ترکیب بند می خوانند.ترجیع بند هاتف اصفهانی (اقلیم عشق )مشهورترین شعر این قالب شعری است .محتشم کاشانی نیز از مشهورترین گویندگان ترکیب بند است . سعدی در ترجیع بند خود می گوید: ای زلف تو، هرخمی کمندی چشمت به کرشمه ،چشم بندی مخرام بدین صفت مبادا کزچشم بدت رسد گزندی ای آینه ایمنی که ناگاه در تو رسد آه درد مندی یاچهره بپوش یا بسوزان بر روی چو آتشت سپندی دیوانه عشقت ای پری روی عاقل نشود به هیچ پندی تلخ است دهان عیش ازصبر ای تنگ شکر ، بیار قندی ... بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله ی کار خویش گیرم دردا که به لب رسیده جانم آوخ که ز دست شد عنانم کس دید چو من ضعیف هرگز کز هستی خویش درگمانم پروانه ام اوفتان و خیزان یکباره بسوز و وارهانم گرلطف کنی بجای اینم ور جورکنی سزای آنم جز نقش تو نیست درضمیرم جز نام تو نیست بر زبانم گرتلخ کنی به دوری ام عیش یادت چو شکرکند دهانم ... بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله ی کار خویش گیرم ترخیم:ترخیم در اصطلاح بلاغت نوعی حذف است که به موجب آن حرفی یا حروفی از انتهای کلمه بیافتد. برای نمونه حذف همزه از آخر کلمهی "بیضاء" یا حذف حرف "ت" از کلمهی "طریقت" در این بیت:صوفی ابنالوقت باشد ای رفیق / نیست فردا گفتن از شرط طریق (مولوی)این صناعت در شعر به طور وسیعی به کار میرود. در انگلیسی در این زمینه میتوان به عنوان مثال کاربرد curio به جای curiosity، cinema به جای cinematograph، و runni" به جای running را ذکر کرد.تریلوژی:
تریلوژی (trilogy) به اثر سهگانهای می گویند که روی هم داستان دنبالهداری را تشکیل میدهد و افسانه یا اسطورهی کاملی را در بر دارد. تراژدی سهتایی در جشنهای مذهبی اجرا میشده است. "اُورست" اثر اشیل (سده پنجم ق.م) به ترین نمونهی تراژدی سهتایی است که سرگذشت آگامنون و اُورست را به طور کامل در بر میگیرد.تشبیه عکس:دل من چون دهن تنگ بتان / دهن تنگ بتان چون دل مناین بیت "تشبیه عکس" دارد. تشبیه عکس آن است که دو طرف تشبیه را به یکدیگر مانند کنند. نمونهی دیگر این صنعت را در بیت زیر میبینیم:ز سم سواران و گرد سپاه / زمین ماه روی و زمین روی ماه (عنصری)بلاغیون ایرانی و اسلامی اغلب متفقالقولند که هر چه اختلاف میان دو طرف تشبیه بیشتر باشد، آن تشبیه زیباتر است، زیرا نشان میدهد که شاعر نسبت به دقایق طبیعت پیرامون خود حساستر بوده استتشبیه مشزوط:تشبیه مشروط آن است که در تشبیه شرطی قرار دهند و چیزی را با شرط به چیزی مانند کنند، برای نمونه:اگر موری سخن گوید و گر موئی میان دارد / من آن مور سخن گویم، من آن مویم که جان دارد تشبیه مطلق:تشبیه مطلق آن است که چیزی را به چیزی بدون قید وشرط تشبیه کنند (مشبه و مشبه به و ادات تشبیه و وجه شبه را بیاورند)، مانند: پیچیدن افعی به کمندت ماند آتش به سنان دیو بندت ماند اندیشه به رفتن سمندت ماند خورشید به همت بلندت ماند تشخیص:تشخیص (personification)، که به آن انسانوارگی و جاندارانگاری و آدمگونگی نیز گفته میشود، آن است که گوینده عناصر بیجان یا امور ذهنی را به رفتاری آدمیوار بیاراید. برای نمونه در این بیت:بر لشگر زمستان، نوروز نامدار / کردهست رای تاختن و قصد کارزارشاعر در این بیت با نسبت دادن حالاتی چون "رای تاختن" و "قصد کارزار" به نوروز ، آن را همچون انسان تصویر کرده است. تشخیص، تقریبا یکی از گونههای استعاره است. این که میگوییم تقریبا به این علت است که تشخیص نیز مانند استعاره تنها یکی از چهار جزء مشبه، مشبهٌبه، ادات تشبیه، وجه شبه را دارد. با این تفاوت که در استعاره 3 جزء حذف میشوند و تنها مشبهٌبه باقی میماند، در حالی که در تشخیص تنها مشبه باقی میماند. ضمن اینکه در تشخیص الزاما باید از مشبه رفتاری انسانی سر بزند.تشبیب:تشبیب (یا همان نسیب و یا تغزل): تشبیب در لغت به معنای یاد ایام جوانی کردن است در اصطلاح، تشبیب مقدمه ای در مدح معشوق و توصیف زیبایی های طبیعت و وصف مجلس بزم و از این قبیل است. گفته می شود این بخش همانست که بعدها به صورت مستقل به غزل تبدیل می گردد. تعریض:تعریض در اصطلاح علم بیان از اقسام کنایه است که موصوف آن ذکر شده باشد. این گونه کنایه بیتی است شناخته و زبانزد که به هنگام سخن گفتن با کسی بر زبان آورند و آن چه را که نمی خواهند آشکارا و پوست کنده با او در میان نهند، بدین شیوه، در پرده با او بگویند. برای نمونه اگر ابیات زیر را برای کسی که دچار خودپسندی و لاف زنی است بخوانند، تعریض به کار برده اند: نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند نه هر که طرف کله کژ نهاد و تند نشست کلاهداری و آیین سروری داند هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست نه هر که سر بتراشد قلندری داندتغزل:
تفاوت تغزل با غزل عبارت است از:الف) تغزل وحدت موضوعی دارد و در آن اغلب یک امر توصیفی یا عشقی به صورتی پیوسته بیان می شود. حال آن که در غزل بیش تر ابیات، دست کم به ظاهر، َ ربطی به هم ندارند.ب) عشق مطرح در تغزل همیشه مادی و زمینی است و معشوق دارای حقیقت اجتماعی است. اما در غزل، عشق اغلب معنوی و آسمانی است.ج) در تغزل اغلب وصال و شادی و شادکامی مطرح است. اما در غزل بیش تر از هجران و فراق و اندوه سخن می رود.د) قهرمان تغزل عاشق و قهرمان غزل معشوق است.ه) تغزل نوعی رئالیسم سطحی است. غزل به ظاهر ضد رئالیستی است، اما در باطن رئالیستی به شمار می آید.و) تغزل دارای سطح لفظی است اما غزل علاوه بر آن دارای سطح معنایی نیز هست. بدین معنی که با دانستن لغات، ابیات تغزل قابل فهم است. لیکن در غزل علاوه بر معنای ظاهری یک معنای باطنی نیز وجود دارد که اغلب مقصود شاعر نیز آن است.ز) تغزل عقل گرا و غزل عشق گراست.ح) زبان تغزل به سبک خراسانی و زبان غزل به سبک عراقی است.تنسیق الصفات:تنسیق در لغت به معنی منظم و دارای نظم و ترتیب است و تنسیق الصفات درعلم بدیع آن است که شاعر صفات کسی را به توالی ذکر کند. تنسیق الصفات در صورتی آرایه محسوب می شود که شمار صفت ها بیش از دو باشد.برای نمونه:لعبتان داری به طبع اندر ز معنی های بکر / ماه وش، بر جیش رخ، ناهید دل، خورشید سانو:کینه توز و دیده دوز و خصم سوز و رزم ساز / شیر جوش و درع پوش و سخت کوش و کاردانو:دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر / که کریم است و رحیم است و غفور است و ودودو:چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش / زین معما، هیچ دانا در جهان آگاه نیستو: نورت از مهر، لطفت از ناهید / برت از ابر، جودت از کهسارتنه اصلی قصیده:تنه اصلی قصیده آن بخش از قصیده است که شاعر در آن به مدح ممدوح می پردازد و با اغراق او را به صورت یک قهرمان حماسی و موجودی مافوق طبیعی که اعمال محیرالعقولی انجام داده است، توصیف می کند. ادامه دارد ... تدوین : آریا ادیبتهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1166]