واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آشنايي با اصطلاحات ادبي!(10)
کريتيککريتيک ارزيابي و سنجش يک اثر ادبي است که معمولا به صورت مقاله و نوشتار انتقادي در مي آيد. همچنين پژوهش نظام داري در ماهيت و چه گونگي آرا و اصول و نهادها و عقايد در فلسفه، سياست و علوم اجتماعي که اغلب به منظور روشن کردن حدود يا تناقض هاي آن صورت مي گيرد.کمدي احساساتيکمدي احساساتي که به "درام حساسيت" نيز مشهور است و از "کمدي دوره بازگشت" ناشي مي شود، واکنشي است در برابر آن چه بعدها به بد اخلاقي و افسارگسيختگي تعبير شد. جرمي کالينز (1726-1650م) در "نگاهي اجمالي به بد اخلاقي و بي حرمتي در تئاتر انگليس" (1698م) از کمدي دوره بازگشت سخت انتقاد کرد. کمدي احساساتي در قياس با نمايش هاي ديگر اکنون به ندرت به صحنه مي آيد. سبب ظهور آن نيز اين بود که طبقه ي متوسط بالنده از اين نوع درام که در آن به قول گلداسميت "فضايل و نيکي هاي زندگي خصوصي نشان داده شده مي شود تا زشتي ها و پليدي ها و اضطرار و پريشاني انسان به نمايش در نيايد، لذت مي برد. در اين آثار شخصيت ها چه خوب و چه بد بسيار ساده بودند. قهرمان همواره در برابر ديگران بزرگ منش و هم درد و سخت حساس بود. نمونه ي آن قهرمان کتاب "بشر دوست" (1671م) اثر همپتن است.گويشگويش به تنوعات جغرافيايي زبان که دامنهي آن به شکلهاي نحوي و عناصر لغتي گسترش مييابد گفته ميشود. گويش از آن جهت با لهجه تفاوت دارد که لهجه فقط به مؤلفههاي تلفظ برميگردد. بسياري از گويشها ناحيهاي هستند زيرا در نواحي خاصي به کار ميروند. به عنوان مثال در ايران گويش مازندراني و در انگليسي گويش کورن وال (cornwall) از اين جملهاند. اما هم در يک ناحيه گويش دستخوش تغيير ميشود يعني از يک محل تا محل ديگر اندک اندک در آن تفاوت ايجاد ميشود ولي اين تغيير تدريجي و رفته رفته صورت ميگيرد. يعني براي مثال وقتي در خطهي شمال ايران از سمت مازندران به سمت خراسان حرکت ميکنيم در يک محل ناگهان گويش مازندراني به خراساني تبديل نمي شود، بلکه اين تغيير به موازات حرکت از منطقهي جغرافيايي مازندران، گرگان و خراسان با رنگ باختن تدريجي گويش مازندراني در برابر گويش خراساني انجام ميشود. در اين حالت بايد گفت که نوعي پيوستار گويشي وجود دارد.ماديگري فرهنگيمادي گري فرهنگي اصطلاحي است در نقد ادبي معاصر و در رويکرد تاريخ گرايان نو. اين اصطلاح را نخست ريموند ويليامز، منتقد مارکسيست انگليسي به کار برد و سپس توسط عده اي از محققان انگليسي براي نشان دادن گرايش مارکسيستي در نگرش تاريخ به کار رفت. تأکيد اين گروه بر آن است که متنيّت تاريخ هر چه باشد، فرهنگ و محصولات ادبي هر دوران همواره به نيروهاي مادي و مناسبات توليدي آن دوران تاريخي بستگي دارد. مانيفستمانيفست يا بيانيه، اعلاميه اي عمومي است که معمولا اصول و عقايد سياسي، مذهبي، فلسفي يا هنري را بيان مي کند. مانند بيانيه آندره برتون به نام مانيفست سوررئاليسم.متلمتل بيان کوتاه و ساده ي ماجراهايي است که به دنبال هم مي آيند. بيش تر متل ها وزن و گاهي قافيه دارند و بعضي از کلمه ها و جمله ها در آن ها تکرار مي شوند. متل نيز، چون لالايي، از زمان هاي بسيار دور به ما رسيده است. متل کودکان خردسال را سرگرم مي کند. به آنان نظم فکري مي آموزد و آنان را با تجربه هاي تازه آشنا مي کند. متل هاي روزگاران کهن، چون لالايي ها، سرايندگان شناخته شده ندارند. بعضي از سرايندگان متل هاي جديد از متل هاي قديم الهام گرفته اند و متل هاي نو پديد آورده اند. مثال براي متل:يکي بود يکي نبودغير از خدا هيچکس نبوددويدم و دويدمسر کوهي رسيدمدو تا خاتونو ديدميکيش به من آب داديکيش به من نون دادنونو خودم خوردمآبو دادم به زمينزمين به من علف داد. . . مثنوينوعي از کلام منظوم است که در آن هردو مصراع، يک قافيه دارد و بنابراين در مثنوي هر بيت داراي قافيه اي جداگانه است. از اين رو مثنوي به ظاهر آسان ترين نوع شعر است، هرچند که سرودن مثنوي زيبا و دلنشين کارآساني هم نيست. علت گذاردن نام مثنوي بر اين قالب شعري همين بوده است که هر دو مصراع هر بيت هم قافيه است.از آن جا که در مثنوي محدوديت بيت وجود ندارد و قافيه نيز در هر بيت تفاوت مي کند، اشعار دراز، منظومه هاي داستاني ، حماسي، عاشقانه، تاريخي، فلسفي و عرفاني به صورت مثنوي و در اوزان گوناگون سروده مي شود.موضوع مثنوي متنوع و متفاوت است و برخي آن را به چهار نوع بخش بندي کرده اند:1- مثنوي رزمي (حماسي) : مانند شاهنامه فردوسي، گرشاسب نامه اسدي توسي ?- مثنوي بزمي (عاشقانه) : مانند خسرو و شيرين نظامي، ويس و رامين فخرالّدين اسعد گرگاني 3- مثنوي عرفاني (معنوي) : مانند مثنوي مولانا، حديقةالحقيقة سنايي و منطق الطير عطار?- مثنوي حکمي (اخلاقي -اجتماعي) : مانند بوستان سعدي نمونه هاي ديگرمثنوي : مخزن الاسرارنظامي، هفت پيکر، ليلي و مجنون نظامي، گلشن راز شيخ محمودشبستري ،جام جم اوحدي مراغه اي، تحفةالاحرار جامي، يوسف و زليخا جامي.از شاعران هم عصر ما که در سرودن مثنوي موفق بوده اند، مي توان از هوشنگ ابتهاج ، حميدي شيرازي ، علي معلم و احمد عزيزي نام برد. نظامي در مخزن الاسرار مي گويد: جنبش اول که قلم بر گرفت حرف نخستين ز سخن در گرفت پرده ي خلوت چو برانداختند جلوت اول به سخن ساختند تا سخن آوازه ي دل در نداد جان تن آزاده به گل در نداد چون قلم آمد شدن آغازکرد چشم جهان را به سخن باز کرد. . . .سعدي در بوستان مي گويد: شبي ياد دارم که چشمم نخفت شنيدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست ترا گريه و سوز باري چراست بگفت اي هوادار مسکين من برفت انگبين يار شيرين من چو شيريني از من به در مي رود چو فرهادم آتش به سر مي رود که اي مدعي عشق کار تو نيست که نه صبرداري نه ياراي ايست . . . .مجازمجاز عبارت است از كاربرد واژه، در معني غير اصلي خود كه براي رسيدن به معني مجازي و عدول از معني حقيقي بايد مناسبتي يا علاقه اي بين معني حقيقي و مجازي وجود داشته باشد تا ذهن بتواند به مفهوم مورد نظر شاعر برسد .به طور مثال وقتي گفته مي شود كلاس ساكت است، واژه ي كلاس مجاز است زيرا مفهوم آن شاگردان كلاس است .يا مواردي كه شاعر جزء را ذكر کند ولي كل را اراده كند . مانند:من آن نگين سليمان به هيچ نستانم / كه گاهگاه بر او دست اهرمن باشد .نگين(جزء ) گفته و انگشتري (كل ) را اراده كرده است.رَستم از اين بيت و غزل، اي شه سلطان و ازل / مفتعلن، مفتعلن، مفتعلن كشت مرا بيت گفته و شعر را اراده كرده و مفتعلن گفنه و عروض را اراده كرده است.تا شدي فارغ از كلاه و كمر / بر سران زمانه گشتي سر .سران گفته و بزرگان را اراده كرده است .ز مادر همه مرگ را زاده ايم / به بي كام گردن بدو داده ايم.گردن گفته و تمام وجود را اراده كرده است .چمن از غلغله زاغ و زغن در خطر است / سنبل و سوسن و ريحان و سمن در خطر است نام گل ها را گفته و باغ را اراده كرده است .گفتم : مذمت اينان روا مدار كه خداوند كرمند، گفت : غلط گفتي كه بنده درمند .درم گفنه و مال و ثروت اراده كرده است .به ياد روي شيرين بيت مي گفت / چو آتش شيشه مي زد كوه مي سفت .بيت گفته و شعر را اراده كرده است.مدح شبيه به ذماز مدح شبيه به ذم به عنوان "تأکيد المدح بمايشبه الذم" هم ياد کرده اند و چنان است که در اثناي مدح با استفاده از کلماتي چون والّا، اما، جز، ليکن، ولي، مگر، ... (حروف استثنا و استدراک) سخن را در مدح چنان بياورند که شنونده در آغاز آن را مذمّت و نکوهش پندارد، ليکن چون بيت يا کلام پايان پذيرد، معلوم گردد که مدح و ستايش است. اين نوع صنعتگري را "صنعت تحويل" يا "زشت و زيبا" هم مي نامند. قمري شاعر قرن چهارم هجري مي گويد:همي به فرّ تو نازند، دوستان، ليکن/به بي نظيري تو دشمنان کنند اقرارمردفشعري که رديف دارد " مردّف " خوانده مي شود.مستزادمستزاد به معني " زياد ذکرشده " است و در اصطلاح ادبي شعري است که در هر بيت آن ، درپايان هرمصراع، پاره اي به آن مي افزايند که با مصراع اول هم وزن نيست، اما با معناي مصراع اول ارتباط دارد. اين پاره ها نيز با يکديگر هم قافيه است.مستزاد تنها قالب شعري سنتي است که بلندي و وزن مصراع هاي آن در هر بيت يکسان نيست و کهن ترين آن را به قرن پنجم نسبت داده اند. مولوي غزلي زيبا درمستزاد دارد که چون اين آغازمي شود: هرلحظه به شکلي بت عيّار بر آمد دل برد و نهان شد هردم به لباس دگر آن يار برآمد گه پير و جوان شد ادامه دارد ...تدوين : آريا اديبتهيه و تنظيم براي تبيان : مهسا رضايي - ادبيات
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1237]