تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835169950
شمیم هدایت)قسمت اول)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شمیم هدایت)قسمت اول) نويسنده: حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت برکاته) انواع تمايلات و خواستههاى آدمى روح انسانى در اين عالم از ابتداى وجود، مراحل مختلفى را طى مىكند و در هر مرحلهاى خواستها و نيازهاى ويژهاى دارد، بعضى از اين مراحل را همه ما كم و بيش تجربه كردهايم، از هنگامى كه خويشتن را شناختهايم و به خاطر مىآوريم كه از خود آگاهى داشتهايم، تا به اين پايه كه از عمرمان مىگذرد تحولات گوناگون در روحمان به وقوع پيوسته است كه مىتوانيم با تجربه درونى يا به اصطلاح فلسفى با «علم حضورى» آنها را بيابيم. مثلا همه ما در دورانى تنها به خوردن و آشاميدن مىانديشيديم، حرص و تلاش نوزاد انسان در ابتدا تنها براى خوردن و آشاميدن است، احيانا اگر ناراحتى و درد و رنجى يا گرسنگى و تشنگى برايش پيش آيد آن را به صورت گريه اظهار مىكند تا نيازش برطرف شود، پس اولين نيازى كه انسان درك مىكند، نياز به خوردنىها و نوشيدنىهاست و تا مدتى بيش از اين خواستهاى ندارد. البته ممكن است ما از ماههاى اوليه زندگى خود چيزى به ياد نداشته باشيم ولى اين مساله را مىتوان در مورد ديگران تجربه كرد. بچههاى نوزاد را مىبينيم كه در طول ماههاى اوليه زندگى، جز به خوردن و آشاميدن به چيزى ديگر توجه پيدا نمىكنند، لذا هر چه به دست آنها بيفتد در دهانشان قرار مىدهند. اندكى بعد از اين مرحله كه روح انسان تكامل مىيابد (تكاملى طبيعى و فطرى و بدون اختيار خود) و چيزهاى ديگرى هم درك مىكند. در اين مرحله محبت پدر و مادر به ويژه محبت مادر را درك مىكند. از نگاههاى محبتآميز مادر، خوشش مىآيد، از اينكه او را در آغوش بگيرد و نوازش كند، لذت مىبرد، اين چيزى است غير از خوردن و آشاميدن. ممكن است طفل سير باشد و هيچ احتياجى به غذا نداشته باشد اما از اينكه مورد بىمهرى پدر و مادر قرار گيرد، خيلى ناراحت مىشود، پس در اين مرحله نياز جديدى در طفل به وجود آمده است كه يك نوع خواست و درك ديگرى است. از اين مرحله كه بگذرد، تدريجا ميل به بازى پيدا مىكند، البته گذشتن از اين مرحله بدين معنا نيست كه خواستههاى قبلى را فراموش كند، پيداست ميل به خوردن و اشاميدن تا پايان زندگى اين دنيا، همواره در اسنان باقى است، ولى بعضى از وساتهها وجود دارد كه تغيير مىكند در زمانى به يك صورت و در زمانى ديگر، به صورت ديگرى است. به هر حال اين مرحله مرحلهاى است كه كودك ميل به بازى پيدا مىكند اين هم ميلى فطرى و خدادادى است. از همينروست كه نبايد به بچه آموختبازى را دوست داشته باشد، بلكه خود به خود ميل به بازى در او پيدا مىشود، گاهى آن قدر از بازى كردن لذت مىبرد كه خوردن و خوابيدن را هم فراموش مىكند، ممكن استساعتها از وقت غذايش گذشته باشد، اما ياد غذا نباشد، و سرگرم بازى باشد. مخصوصا اگر همبازى مناسبى هم داشته باشد. حتى اگر همبازى نداشته باشد، با خود بازى مىكند. در تخيلات خود فرو مىرود، بازىهايى اختراع مىكند و از چيزهايى كه ديده و شنيده، مشابهاش را مىسازد. مثلا اگر كودك دختر بچه است چادرش را سر مىكند و مىگويد: دارم مىروم ميهمانى، و يا فرض مىكند كه ميهمانى به خانهشان آمده است، در عالم خيال خود با او صحبت و از او پذيرايى مىكند، همبازى براى خودش مىسازد و با او سرگرم مىشود به هر حال اين يك تمايل فطرى طبيعى است كه بدون تعليم و تربيت و خود به خود در بشر پيدا مىشود و نيازى است كه بايد ارضاء شود، تا به سن بلوغ مىرسد. در هنگام بلوغ تمايلات جديدى در انسان به وجود مىآيد كه سابقه ندارد. نيازهاى شديد تازهاى در خود احساس مىكند كه مشابهش در گذشته وجود نداشته است و آن تمايل به «نزديك شدن با جنس مخالف است» . اين تمايل ابتداء به وضوح مورد آگاهى كودك نيست. يعنى در اين مرحله به درستى نمىفهمد دنبال چه مىگردد. دقيقا برايش روشن نيست كه چه خواستهاى دارد، ولى كم كم روشن مىشود. اگر پسر استبيشتر دوست دارد با دخترها بازى كند و اگر دختر استبيشتر دوست دارد با پسرها بازى كند و بالاخره اين تمايل تا هنگام بلوغ شدت پيدا مىكند و كاملا به آگاهى مىرسد و مطلوب خودش را كاملا مىشناسد و تا اوج جوانى همواره اين خواسته رو به شدت و افزايش است. اين خواست در دخترها زودتر شروع مىشود. آنها معمولا از سن 9 يا 10 سالگى اين احساس را در خود مىيابند. به هر حال تحولى است كه در روح انسان پيدا شده و بىارتباط با دستگاههاى بدنى نيست. اين تحولاتى كه در روح پديد مىآيد و خواستههاى جديدى كه براى انسان پيدا مىشود، هماهنگ با تحولات فيزيولوژيكى است. با اندامهاى بدن، با غدهها، با هورمونهايى كه ترشح مىشود و با تحولايت كه در دستگاههاى مختلف بدن پديد مىآيد، هماهنگى دارد ولى به هر حال درك آنها و احساس نياز به اين خواستهها امرى روحى است. خود بدن و اندامهاى بدن درك نمىكنند كه تحولاتى در آنها پديد آمده است، درك متعلق به «روح انسان» است. انسانى كه هنوز به حد بلوغ يا نزديك به بلوغ نرسيده است، مثل بچه دو يا سه سالهاى است كه هنوز دركى از مسائل جنسى و نيازهاى جوانان و افراد بالغ ندارد. اگر اتفاقا كلامى در اين زمينه بشنود كه اشخاص بالغ، نيازهاى خاصى دارند كه به وسيله جنس مخالف تامين مىشود و موجب لذاتى مىشود كه قابل مقايسه با خوردن و آشاميدن نيستبلكه سنخ ديگرى استباز نمىتواند تصورى از آن نيازها و لذتها داشته باشد، مثل معروفى است كه مولوى در مثنوى آورده كه بايد گفت: مثل عسل شيرين است. اگر بخواهند آن حالت را براى طفل كه هنوز دركى از مسائل جنسى ندارد، تعريف كنند، به هيچ وسيلهاى ممكن نيست، نمىتوان به او فهماند، چهگونه لذتى است، چهگونه تمايلاتى است و چگونه نيازى است. زيرا او غير از خوردن و آشاميدن و بازى كردن و لذائذ مربوط به آنها، چيز ديگرى درك نمىكند. اين تحولات را همه در طول زندگى تجربه كردهاند. تحولات غيرمحسوس درونى گذشته از تحولات فوق دگرگونىهاى ديگرى هست كه به صورتهاى مختلف در افراد پديد مىآيد و چندان محسوس نيست. اين نوع دگرگونىها را دگرگونىهاى درونى و روحى مىناميم. افراد از نظر دگرگونىهاى روحى متفاوتند و استعدادها، نسبتبه اين نوع دگرگونىها و اميال مربوط به آنها فرق دارد. به خلاف ميل به خودرن و اشاميدن كه تقريبا در همه افراد يكسان است، هر چند ممكن استبعضى افراد از بعضى خوردنىها بيشتر خوششان بيايد، بعضى غذاها را بيشتر دوست داشته باشند. ولى اصل ميل در همه انسانها چه مرد و چه زن تقريبا يكسان است. همچنين ميل به بازى در همه بچهها يكسان وجود دارد و بالاخره ميل جنسى هم در همه نوجوانان و جوانان سالم، تقريبا به طور يكسان هست، حال گاهى ضعيف و گاهى شديد. اميال موقت و اميال ماندگار در اين ميان ميلهايى هست كه در برخى افراد وجود مىيابد و گويا در سايرين نيست. به عبارت ديگر تفاوت اين ميلها در افراد خيلى زياد است. مثلا ميل به هنر، هنرهاى ظريف، هنرهاى زيبا، گاهى در افرادى وجود مىيابد و آنچنان شدت همه مردم كم و بيش از منظره باغ سبز و خرم و از تماشاى امواج دريا و چين و شكن كوهها خوششان مىآيد، ولى بعضى افراد از تماشاى اين مناظر آنچنان مست و از خود بىخود مىشوند كه ساير مسائل زندگى را فراموش مىكنند. ساعتها يك گل يا درخت را تماشا كرده لذت مىبرند و نمىخواهند چشم از آن بردارند. همين ميل به صورت هنر در وجود انسان ظهور مىيابد، مىخواهد خود، زيبايى را بيافريند و ايجاد كند. از اين روست كه در خلق هنرهاى زيبا مانند نقاشى، خوشنويسى و گلدوزى يا هنرهاى ديگرى از قبيل شعر گفتن و نگارش متنهاى ادبى مىكوشد و در آنها ابتكاراتى به خرج مىدهد. افرادى وجود دارند كه هنگام شنيدن شعر يا نثرى، آنچنان لذت مىبرند كه از هيچ چيز ديگرى به اين اندازه لذت نمىبرند يا برخى از شنيدن صداى خوش، آن قدر لذت مىبرند كه حالتى شبيه حالت مستى براى آنها پيدا مىشود ولى سايرين اينطور نيستند، نسبتبه زيبايىها و هنرها اينقدر حساسيت ندارند. كسانى كه اين حساسيت را دارند هم خود مىتوانند پيدايش اين تغيير روحى حالت جديد را در خويش بيابند و هم ديگران مىتوانند از آثار آن به آن پى برند و بفهمند كه در اين فرد حالت تازه و خواسته جديدى پيدا شده كه قبلا سابقه نداشت، لذتهايى مىبرد كه سابقا نبود و در ديگران نيز وجود ندارد. به هر حال اين اختلاف وجود دارد و انسان مىفهمد كه از آغاز پيدايش تا سنين جوانى و رشد كامل و سپس تا سنين كهولت و پيرى خواستههاى متنوعى در او پديد مىآيد. در هر دورانى يك نياز و ميل جديد روحى در او وجود مىيابد كه قبلا نبود. گاه اتفاق مىافتد كه استثنائا افرادى پيدا مىشوند كه بعضى ميلها يا اصلا در آنها نيست و يا خيلى ضعيف است، اين افراد چه از نظر روحى و چه از نظر جسمى بيمار تلقى مىشوند و كمبود دارند. گاهى اميال و خواستههاى مراحل بعدى آنچنان بر انسان غالب مىشود كه اميال مراحل قبلى را به تمسخر مىگيرند. مثلا هنگامى كه انسان به حد بلوغ رسيد اسباببازىهاى ايام كودكى را مانند جان خود دوست مىداشت رها مىكند و گاهى عارض مىآيد كه به آنها دستبزند. البته در برخى افراد به عللى ميل به بازى تا سنين پيرى نيز باقى مىماند. روانشناسان در اين باره تحقيقاتى دارند و توضيحاتى درباره عوامل اين پديده مىدهند. معمولا مىگويند اين ميلى است كه در دوران خودش ارضاء نشده و سركوب شده است و در نتيجه اين تمايل باقى مانده است، و لذا سفارش مىكنند كه بگذاريد بچهها در دوران بازى كاملا از بازى ارضاء شوند. به هر حال گاهى ميلهاى گذشته در انسان به فراموشى سپرده مىشود و نمىخواهد آن خواستهها را دنبال كند و اساسا ديگر خواستى نسبتبه آنها ندارد. ولى بعضى تمايلات هست كه تا پايان عمر همچنان باقى است و ارتباط مستقيم با اندامهاى بدن ندارد. اين اميال نه تنها با ازدياى سن رو به ضعف نمىرود بلكه شدت بيشترى نيز پيدا مىكنند. اميالى كه ارتباط مستقيم با اندامهاى بدن دارند با قوىتر شدن بدن شدت بيشترى پيدا مىكنند. اما اميالى وجود دارد كه ارتباط مستقيم با اندامهاى بدن ندارد شخص لاغر باشد يا چاق، ضعيف باشد يا قوى، پير باشد يا جوان. آن اميال در او هست. مانند ميل به احترام، هر كس دوست دارد كه محترم باشد، ديگران به او احترام بگذارند، براى او شخصيت قايل باشند. اين خاست مربوط به عضو و اندامى از بدن نيست، ربطى به چشم، گوش، دتس، پا، جهاز تناسلى، جهاز گردش خود و ساير جهازهاى بدن ندارد. انسان در هر حال و با هر سن دوست دارد از شخصيت والايى برخوردار باشد، مىخواهد ديگران به او احترام گذارند، اين ميل پير نمىشود. هيچگاه به فراموشى سپرده نمىشود، تا هنگام مرگ هم وجود دارد، حتى اشخاصى ديده مىشوند كه ميل دارند پس از مرگ نيز مورد احترام باشند كارهايى انجام مىدهند كه بعد از مردن نيز در خاطرهها باقى باشند و مردم با احترام از آنها ياد كنند. اين يك نوع خواست است كه در انسان هست. كارهايى انجام مىدهد، زحماتى مىكشد، از خيلى چيزها صرفنظر مىكند تا بعد از مرگ نيز مردم نامش را با احتراتم ببرند، اين خواستى است كه تمام شدنى نيست، بلكه هرچه سن زيادتر مىشود اين خواست نيز افزايش مىيابد. اينها نمونههايى از خواستها و نيازهاى روحى هستند كه به صورتهاى گوناگون در انسان پديد مىآيند و رشد مىكنند كه برخى باقى مىماند و برخى از بين مىروند. همه ما كم و بيش مىتوانيم آنها را در وجود خود تجربه كنيم، و بيابيم. اميالى كه تاكنون گفتيم همه به طور طبيعى و بدون فعاليت انسان خود به خود به وجود مىآيند و مراحل مختلف خود را طى مىكنند ولى آيا همه اميال و خوساتههاى انسان همين گونهاند؟ آيا اميالى نيز هستند كه خودرو نباشند؟ آيا تحولات و نيازهاى روحى و تكاملاتى كه كم و بيش در انسان پديد مىآيد از همين انواعى است كه همه مىدانند و مىشناسند كه به طور طبيعى پديد مىآيند، رشد مىكنند، سپس با پير شدن يا ضعيف يا همچنان باقى مىمانند. آيا ممكن است تمايلات ديگرى هم وجود داشته باشد كه صد درصد طبيعى و خودرو نباشند؟ جواب اين سؤال مثبت است. مايههايى در درون انسان هست كه بايد با فعاليتخودش آنها را شكوفا كرده به صورت يك ميل و خواستبالفعل درآورد. اگر خودش روى اين مايههاى فطرى كار نكند، تمايلات مربوط به آنها در او پديد نمىآيند، مثلا انسان گاهى حس مىكند گمشدهاى دارد، چيزى مىخواهد، كمبودى دارد، اما نمىفهمد چيست. اگر بخواهد درستبراى او مشخص شود و كاملا به آگاهى برسد بايد خودش فعاليت و تلاش كند تا آن نياز در او ظاهر و شكوفا شود، تا خودش نخواهد و تلاش نكند، آن تحول در روحش پديد نيامده و آن نياز در او شكوفا نمىشود. آيا چنين چيزى ممكن است؟ براى روشن شدن مطلب به توضيح بيشترى نياز است. همه ما در ادبيات، در اشعار، نثرها و رمانها، داستان كسانى را كه حالات عاشقانه شديدى در آنها به وجود آمده استخواندهايم. شايد همه ما مراتبى از اين حالت را در خود درك كرده باشيم، شايد بعضى هم اصلا درك نكرده باشند. به هر حال عشق عبارت است از اينكه در انسان تعلق خاطر شديدى به انسان ديگرى پيدا شود. هنگامى خواسته عاشق تامين مىشود كه با محبوبه و معشوقش مواجه مواجه و روبهرو گردد و لبخندى از او ببيند با ديدن لبخند او آنچنان سرمست مىشود كه گويى همه دنيا را به او بخشيدهاند و آنگاه كه نارضايتى وقهرى از او احساس كند، گويى تمام دنيا را از او گرفتهاند، اين عشق يك نوع ميل و خواست است و ويژگى آن اين است كه در كسانى كه شكوفا مىشود هر چه بيشتر به آن دامن زنند و مجال دهند، شديدتر مىشود، ابتداء به صورت كمرنگى ظاهر مىگردد، هر قدر شخص به ظهور اين ميل ميدان بيشترى بدهد شديدتر مىشود. هرچه بيشتر به ياد معشوق باشد، انس بيشترى با او داشته باشد، درباره او شعر سرايد و يا قطعات ادبى بگويد اين عشق شديدتر مىشود، چون آتشى است كه با اين كارها دائما بر افروخته مىگردد. ولى اگر به آن ميدان ندهد يا گرفتارىهاى زندگى مقدماتى را فراهم كند كه اين تمايل در اوضعيف شود، و سعى كند معشوق را فراموش كند كم كم اين عشق از بين مىود و ديگر خودش را نشان نمىدهد. پس مىتوان گفتخواستههايى وجود دارد كه لااقل رشد و شكوفايى آن تا حد زيادى در اختيار خود انسان است، انسان خود مىتواند كارى كند كه از بين بروند. البته اشخاص مختلفند، قدرت اراده آنها فرق مىكند شرايط زندگى متفاوت است و از اينرو رشد دادن يا از بين رفتن همين ميلها نيز تا حدودى ممكن است در اختيار انسان نباشد ولى تا حد زيادى نيز در اختيار خود انسان است. كسانى هستند كه چنين حالاتى برايشان پيش آمده است و تجربه كردهاند كه مىتوانند با اختيار خود با تمهيد مقدماتى ميلى را در خود شديد يا يك حالت روحى و نفسانى را در خود تقويت نمايند و نيز مىتوانند تضعيف كنند، طبعا براى چنين كسانى اين سؤال روشنتر مطرح مىشود كه: آيا اساسا ممكن استبرخى تمايلات لطيف در انسان وجود داشته باشد كه در ابتداء ناآگاهانه باشد و رشد و آگاهانه شدن آنها در گرو فعاليت و تلاش خود انسان باشد؟ آنچه از دين به دست مىآيد و تجربيات انسانهاى بلند همت نشان مىدهد و انديشههاى انديشمندان بزرگ تاييد مىكند اين است كه جواب اين سؤال مثبت است. آرى انسان تمايلات درونى لطيفى دارد كه در ابتداء مبهم است. گمشدهاى دارد كه به درستى آن را نمىشناسد، تمايل به معشوقى دارد كه آگاهى كامل به او ندارد. احساس نيازى در روحش پديد مىآيد اما به خوبى نمىداند به چه چيز و چه كس؟ درك مىكند كه گمشدهاى دارد، اما نمىداند چيست؟ كيست؟ كجاست؟ و چگونه مىشود اين خواست را ارضا كرد؟ چگونه مىتوان آن محبوب را پيدا كرد؟ و چگونه بايد با او ارتباط برقرار كرد؟ اين تمايل از تمايلاتى است كه خود به خود رشد نمىكند. شايد اكنون باشند و البته دلايلى داريم كه از گذشته افرادى بودهاند كه اين خواستبه طور قوى در سن طفوليت در آنها وجود داشته است و به سرعت آن را به مرحله آگاهى رسانده، محبوب خود را شناخته و براى رسيدن به او تلاشى آگاهانه انجام دادهاند. البته اينچنين افرادى استثنايىاند. همان كسانى هستند كه در لسان دين «انبياء و اولياء خدا» ناميده مىشوند، گاه در هنگام تولد نيز دركهايى دارند كه ما از آنها سردرنمىآوريم، گاهى در شكم مادر هم درك دارند، سخن مىگويند، مىانديشند، اينها افرادى استثنايى هستند البته خيلى هم نبايد تعجب كرد، گاهى در همين زمانها ديدهايد و يا شنيدهايد كه گاهى طفل سه سالهاى چند زبان خارجى ياد مىگيرد. در روزنامهها خواندهايد كه گاه اطفال سه ساله، چهارساله يا پنجساله، علومى آموختهاند كه جوانهاى 14، 15 ساله توان يادگيرى آن را ندارند. بچه 5 ساله مسائل رياضى اى حل كرده كه ديپلمههاى رياضى نمىتوانند حل بكنند. گهگاه چنين افرادى يافت مىشوند اين افراد آيات الهى هستند. وجود چنين افراد نشانگر اين است كه خدا مىتواند افراد استثنايى بهگونههاى ديگرى بيافريند كه بسيار كاملتر از ساير مردم اند و نه تنها مىتواند بيافريند كه بسيار كاملتر از ساير مردماند و نه تنها مىتواند بيافريند كه آفريده است، بعضى از مردم افتخار شناخت و ايمان به آنها را پيدا مىكنند، و بعضى نه. به هر حال بحث ما درباره چنين افرادى نيستبحث درباره افراد متعارف و عادى است، امثال خودمان كه تقريب زندگى مشابه، تمايلات مشابه و رشدى مشابه داريم. چه از نظر نيازها، تمايلات و خواستهها و چه از نظر قواى روحى و معنوى افرادى مشابه هم هستيم، آيا ممكن است در نهاد ما ميل نهفتهاى وجود داشته باشد كه خود به درستى آگاه نباشيم و اگر بخواهيم اين ميل ظهور كند و كاملا خود را نشان دهد بايد خود تلاش كنيم و پس از هظور و نيز براى ارضاء آن بايد تلاش ديگرى را شروع كنيم به طورى كه خود آن ميل و تلاشهايى كه براى ارضاء آن انجام مىگيرد، همه مقدمهاى باشند براى كمالى كه بايد نهايتا در روح انسان پديد آيد؟ جواب ما بر اساس بينش اسلامى و تجارب بزرگان مثبت است. انسان فطرتا خداشناس و خداخواه است، اما در آغاز به اين خواستخود آگاهى كامل ندارد. گاه اين خواسته خود را نشان مىدهد اما پس از اندكى حجاب و پردهاى بر رخساره زيباى آن مىافتد و انسان دوباره از آن غافل مىشود. گاهى رايحه و نسيم لطيفى را احساس مىكنيم كه از اعماق وجود ما وزيدن مىگيرد ولى آلودگىهاى دنيا اين نسيم را مكدر مىكند. مساله «اخلاق» به معناى عام، عرفان به معناى اصطلاحى، سير و سلوك به معنايى كه علماى تربيت اخلاق مطرح مىكنند درباره چنين مقولهاى است. اساس اين مطالب بر اين است كه روح انسان استعداد كمالى دارد كه اولا درك نياز به آن كمال احتياج به فعاليتخود انسان دارد. در قدم اول انسان بايد تلاش كند تا بفهمد اصلا چه مىخواهد و سپس بايد راهى را در جهت ارضاء و رشد اين خواستبپيمايد تا سرانجام به مقصدى برسد كه آن خواست كاملا ارضاء شود و ناكامى وجود نداشته باشد. اساسا نهضت انبياء و بعثت پيامبران الهى و رجال وحى و ائمه معصومينعليهم السلام براى همين هدف است و بقيه مسائل همه مقدمه همين هدفند. درست است كه انبياء براى اقامه قسط و عدل در جامعه قيام كردهاند، درست است كه قيام كردهاند براى اينكه دست ظالمان و ستمگران را از سر مظلومان و مستضعفان كوتاه كنند، درست است كه انبياء براى آموزش و پرورش انسانها مبعوث شدهاند، معلمان و مربيان حقيقى انسانها بودهاند. درست است كه انبياء از طرف خداوند دستوراتى براى بهبود زندگى دنيايى انسانها و حتى مربوط به اندامهاى بدنشان و بهداشت آنها آوردهاند، درست است كه اديان الهى احكام اقتصادى، سياسى، نظامى و قوانين حقوقى و جزايى داشتهاند، ولى نبايد تصور كنيم كه: هدف انبياء همين بوده است و نبايد گمان شود كه تنها اين مسائل در مكتب انبيا اصالت داشته است، اين فكر بدون ترديد غلط است، همه اينها مقدمه چيز ديگرى است، هدف چيز ديگرى است. بايد بشر سالم وجود داشته باشد، تا بين مردم روابط انسانى و درستبرقرار باشد، بايد جامعهاى مبتنى بر عدل و قسط به وجود آيد، جلوى ظلم و ستم گرفته شود، بايد هر كسى به حق خودش برسد ولى چرا همه اينها بايد محقق شود؟ جواب اين است: اينها محقق شود تا زمينهاى براى رشد هرچه بيشتر و هر چه بهتر انسانها فراهم شود، هدف همين است، لذا در كلمات امام بزرگواررحمه الله مكرر اين مطلب مورد تاكيد واقع شد كه حتى حكومت اسلامى هدف نهايى انبيا نيست. برقرارى عدل و داد هدف نهايى نيست، اينها همه مقدمه استبراى اينكه انسانها هر چه بيشتر با خدا آشنا شوند، او را بشناسند و به سوى او حركت كنند و به او نزديك شوند. معناى اخلاق و سير و سلوك و عرفان صحيح نيز اين است كه انسان استعداد دارد براى به آگاهى رساندن و رشد دادن نيرويى مرموز و ناشناخته كه در درون او وجود دارد. نيرويى كه او را به سوى خدا سوق مىدهد. آنچه ما آشنايى داريم همه از مقولات مادى و دنيوى است ولى رشد و كمال معنوى از مقوله ديگرى است، اگر بخواهند آن را تعريف كنند كه از چه مقوله است؟ و چه خاصيتى دارد؟ عينا مثل اين است كه بخواهند براى طفلى نابالغ مراحل بلوغ انسانى را تعريف كنند و لذتهاى انسانهاى بالغ را به او معرفى كنند كه چه مزهاى دارد، بايد بگويند: مزه عسل دارد، اما عسل كجا و آن مسائل كجا؟ چه ربطى به هم دارد؟ اما جز اين نمىتوان گفت زيرا طفل چيزى لذيذتر از عسل نمىشناسد. اگر بخواهند براى افراد عادى كه هنوز به اين خواستها و كمالات مربوط به آنها آشنا نشدهاند بگويند «مناجات با خدا چه لذتى دارد؟ انس با خدا چه لذتى دارد؟ چگونه بگويند؟ بگويند از چه مقولهاى است؟ او هنوز بويى از اين مقوله نبرده است، نزديكترين چيزى كه مىتوان گفت: اين است كه; بگويند لذت مناجات با خدا، لذت انس با معشوق است. اگر بويى از اين مقوله برده باشد اين نزديكترين مفهومى است كه مىتوان به او القاء كرد. اما باز از اينجا تا آنچه حقيقت است فرسنگها فاصله است تا كسى مزه آنها را نچشد، نمىفهمد چه مزهاى دارد. آن را كه خبر شد، خبرى باز نيامد. و نمىتوانست هم باز بيايد زيرا ديگران گوشى كه بتوانند آن خبر را بشنوند ندارند. آن خبر گوش ديگرى مىخواهد. ديگران چشم ندارند كه آن جمال را ببينند، آن جمال چشم ديگرى مىخواهد، البته به يك معنا دارند، اما هنوز باز نشده است. مثل نوزادى كه هنوز چشم باز نكرده است، همه ما كم و بيش چشم و گوش باطنى داريم، اما متاسفانه دير باز مىشود و گاه نيز هنگامى باز مىشود كه ديگر كار از كار گذشته است و مىگوييم: «ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا انا موقنون» (سجده: 12) «خدايا حالا ديديم و شنيديم آنچه را بايد ببينيم و بشنويم، ما را باز گردان به دنيا تا كار شايستهاى انجام بدهيم» اما اين آرزويى است كه هيچگاه تحقق نخواهد يافت، به ايشان مىگويند: «الم ياتكم رسل منكم يقصون عليكم آياتي» (انعام: 130) «مگر پيامبران نيامدند؟ و به شما چنين روزى را خبر ندادند؟ اين حقايق را به شما گوشزد نكردند؟ » پس در حقيقت مىتوان گفت: عرفان حقيقى يعنى رسيدن انسان به عالىترين مقامى كه براى يك انسان ممكن است، عرفان يعنى شناخت، شناختخدا، آن هم شناختى از سنخ شناختهايى كه براى اولياء خدا ممكن بوده است نه شناختهاى مفهومى كه ما با آنها آشنايى داريم، شناختى است كه «با ديدن و يافتن» حاصل مىشود نه با دانستن و شنيدن. اگر عرفان به اين معناست، اين مطلوب همه انبياء است، اين چيزى است كه پيامبران خدا در راه رسيدن به اين هدف و آشنا كردن بشر به اين مقصد از هيچ تلاشى فروگذار نكردند، خون دل خوردهاند و بالاخره بسيارى از آنها بر سر آن جان دادند. با هر زبانى كه ممكن بود با مردم سخن گفتند تا اندكى آنها را به راه آشنا كنند. اما متاسفانه هر كالايى كه گرانبهاتر است در آن بيشتر تقلب مىشود، الماس خيلى گرانبها است اما هيچ چيز هم مثل الماس، بدلى ندارد، طلا نسبتا خيلى قيمتى است، اما اجناس شبيه به طلا هم زياد مىسازند، جواهرات قيمتى زياد است، اما شيشههاى رنگارنگ و مهرههاى شبيه به آنها هم زياد ساخته مىشود. و كسانى كه آشنا نيستند فريب خورده به جاى جواهرات اصل، بدلى مىخرند، در ظاهر هر دو مثل هماند هر دو به رنگ طلا هستند، رنگ زرد شفاف و براق دارد، اما زرگرى كه طلا را به محك مىزند مىفهمد كدام طلا است و كدام مطلا، و متاسفانه كارشناس اين مسائل بسيار كم است. مدعيان دروغين فراوانند، اما كسانى كه خودشان به اين كمال رسيده باشند، كسانى كه صلاحيت تشخيص اصل و بدل را داشته باشند، بتوانند سره را از ناسره تفكيك كنند بسيار كمند. اين است كه بايد سعى كنيم علائم و مشخصات عرفان حقيقى را بشناسيم تا هم انگيزه بيشترى براى تحصيل آن در ما پديد آيد و هم خودمان را از فريب شيادان حفظ كنيم. آيه: «قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام» (مائده: 15 و 16) . اشارهاى به اين مساله دارد، قرآن كريم نورى است روشنگر، اگر كسى از حقايق آن آگاه شود، از ظلمتها، تاريكىها و فريبها نجات مىيابد، اما همه از نور قرآن مستنير نمىشوند، همه از هدايت قرآن بهرهمند نمىگردند كسانى از اين نور استفاده مىكنند كه يك شرط اساسى در وجود آنها تحقق يافته باشد: «يهدي به الله من اتبع رضوانه» كسانى از اين نور استفاده مىكنند كه اين شرط را داشته باشند كه: «من اتبع رضوانه» تلاششان براى خوشنودى هر چه بيشتر خدا از آنها باشد. اگر اين شرط در دل كسى تحقق يافت، از نور قرآن خيلى استفاده كرده است، پردههاى ظلمت را مىدرد اما اگر اين شرط در او نباشد نه تنها استفادهاى نمىكند، گاهى سوء استفاده هم مىكند. «و لا يزيد الظالمين الا خسارا» (اسراء: 82) همين قرآنى كه نور هدايتكننده و برطرفكننده ظلمتها و تيرگىهاست، بر تيرگى عدهاى مىافزايد آنچنان را آنچنانتر مىكند. آنها كسانى هستند كه نمىخواهند در راه رسات قدم گذارند، هدف الهى ندارند، مىخواهند از قرآن وسيلهاى براى اغراض شوم و نيتهاى پليدشان به دستبياورند. دين را وسيله دنيايشان قرار مىدهند، خدا و اولياء خداوند را وسيلهاى براى رسيدن به مقاصد پست و دنيويشان قرار مىدهند. چنين كسانى از نور قرآن استفادهاى نخواهند كرد، هر كس باشد و در هر لباسى كه باشد. كيفيت تبلور تمايل عرفانى و ظهور آن در انسان اكنون مناسب است درباره كيفيت تبلور تمايل عرفانى، تاريخ ظهورش در انسان و راههايى كه براى ارضاء آن پيموده است اشارهاى كنيم. گفته شد كه: ريشه عرفانى «يعنى خداجويى و خداپرستى و خدادوستى» امرى فطرى است و همانطور كه مىدانيم امور فطرى در همه افراد و در همه زمانها وجود دارد و تخلف واختلافى در آنهاپيدانمىشود: «فطرة الله التى فطرالناس عليها، لاتبديل لخلق الله». آفرينش الهى و امور فطرى كه شؤون آفرينش هستند، تغييرپذير نيستند.بنابراين انسان از روز آغاز پيدايشاش روىاين كره خاكى، داراى اين تمايل بوده است و از همان آغاز زندگى در اين سياره، براى ارضاء اين خواست تلاش كرده است.آن خدايى كه انسان رابراى تكامل در جهان آفريده است،از همان ابتدا، راه تكامل واقعى رابه او نشان داده است. و به همين جهت است كه نخستين انسان، پيامبر خدا بوده است. ولى راههايى كه خداوند متعال براى تكامل بشر و رفع نيازهاى مادى و معنوى او به صورت دين و شريعتبوسيله انبياء نازل فرموده است،تدريجا در طول زمان بواسطه عوامل مختلف دچار انحرافات و تحريفاتى شدهاند (1) اسلام، پيدايش دين توحيدى را همراه با پيدايش انسان دانسته ونخستين انسان راپيامبر توحيدى مىداند. ما مسلمانها معتقديم كه نسل بشر به حضرت آدم (ع) منتهى مىشود و او خود پيامبر خدابود و دين حق رابه فرزندانش آموخت و نخستين انسانها موحد ويكتاپرستبودند و تدريجا بر اثر عوامل مختلفى،دين توحيدى بصورت دينهاى شركآميز، تحريف شده است و اديانى كه امروز گوشه و كنار دنيابه صورت بتپرستى و شبه بتپرستى وجود دارند همه تحريفاتى از اديان توحيدى است. از نظر زمانى نزديكترين دينى كه به اسلام و جود دارد و امروز به نوعى شرك تبديل شده است دين مسيحيت است. بدون هيچ شكى، عيسى بن مريم «على نبينا و آله و عليهالسلام» هيچگاه مردم را به پرستش خود دعوت نكرد و هرگز ادعانكرد كه «من خدا، ياپسر خداهستم» ولى طولى نكشيد كه پيروان حضرت مسيح،با عوامل وانگيزههاى مختلفى پديده شرك رابا مسيحيت مخلوط كرده اساس مسيحيت رابر اعتقاد تثليث قرار دادند. براى خدا، سه عنصر و يا به تعبير خودشان سه اقنوم، قائل شدند «پدر و پسر و روحالقدس» يا طبق عقائد برخى طوايف «پدر و مادر و فرزند» اكثر مسيحيان تثليث راپدر و پسر و روح القدس مىدانند.پدر را خدا،همان آفريننده جهان مىدانند و پسر را حضرت مسيح و روحالقدس را واسطه بين پدر و پسر. ولى بعضى ديگر بجاى روحالقدس، حضرت مريم را مىپرستند و مجسمه ايشان را در كليساها عبادت مىكنند. در مورد همين مسئله در قرآن مجيد در موارد متعددى با مسيحيان، بر سر همين مساله مناقشه شده است كه شما چگونه قائل به سه خدا شدهايد؟ اين سخنى بسيارگران است «كبرت كلمة تخرج من افواههم» و «تكاد السماوات يتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا ان دعوا للرحمن ولدا» از اين سخن نزديك است كه آسمانها از هم بپاشد، اين چه تهمت عظيمى است كه به خداى بزرگ نسبت مىدهيد و براى او شريكانى به نام پسر و همسر قائل مىشويد؟ «ولا تقولوا ثلثة انتهوا خيرا لكم» و يا«انما الله اله واحد» (نساء - 171) نگوئيد سه تاست، خدا يكى است. پس اين تثليثى كه اكنون در مسيحيت وجود دارد بدون شك ساخته دست كسانى است كه خود را بزرگان مسيحيت قلمداد مىكردند، اما چرااين كار را كردند؟ داستان مفصلى دارد كه فعلا ازبحث ما خارج است. غرض اينست كه: ما در عصرى قريب به عصر اسلام شاهد چنين تحريف عظيمى در دينى توحيدى بودهايم. دين مسيحيت دينى توحيدى بوده ولى مردم آن رابه صورت دينى شرك آميز درآوردند، عين همين جريان در اديان گذشته هم بوده است. اديانى كه انبياء عظام صلوات الله عليهم اجمعين براى مردم آوردهاند همه دين توحيدى بوده است، در عالم دين غيرتوحيدى نداشتهايم و نخواهيم داشت آنچه شرك است، ساخته دست انسانهاست، بنابراين نخستين دين آسمانى دين توحيد بوده است و مردم در ابتدا موحد بودند ولى به تدريج در اثر جاه طلبى برخى ازمقام پرستان و هوس بازى بعضى هوى پرستان، اديان شركآميز به وجود آمده است. «عرفان» هم در ابتدااز طرف انبياء براى راهنمايى بشر و ارضاء حس فطرى عرفانى انسان آورده شده است، در حقيقت عرفان همان روح دين است. دين بمعناى مجموعهاى از عقايد و احكام و اخلاقيات به منزله كالبد است كه روح آن توجه به خداست. واضح استشرافتبدن به واسطه روح است، مطلوب اصلى تكامل روح است و بدن تنها ابزارى استبراى رشد و تعالى روح. از اينرو هدف اصلى همه انبياء اين بوده است كه بشر را به خدا نزديك كنند، يعنى راه تكامل معنوى و عرفانى را به بشر بياموزند، راهى كه انبياء به بشر ارائه دادهاند، راهى خدايى بود كه خود خدا آن راه را براى بشر نازل كرده بود ولى معالاسف همانگونه كه احكام و عقايد و اديان مختلف تحريف و مسخ شده است روح عرفانى هم چه از بعد نظرى و عقيدتى و چه از بعد عملى و سيروسلوك رفتارى مورد تحريف واقع شده است. تاريخ اديان نشان مىدهد كه در قديمىترين اديان شناخته شده عناصر عرفانى وجود داشته است. در اديان هندى از هندويسم، بوديسم مذاهب جوكى و سائر مشتقات مذهب هندى نوعى گرايش به عرفان وجود داشته است، حتى در مورد يهوديت نيز اين مطلب صادق است. پيروان يهوديت در بين همه اديان بيش از همه گرايش به ماديات دارند. هم اعتقاداتشان آميخته به اعتقادات مادى و جسمانى استبه طورى كه كتاب تورات پس از تغيير و تحريف خدا رابه صورت جسم معرفى مىكند و هم انگيزهها و انديشههاى يهوديان، انديشههاى مادهگرايانه و ماده پرستانه است. علائقى كه يهوديان به مال و ثروت و امور دنيا دارند در كمتر قومى ديده مىشود ولى با اين وجود در برخى از دانشمندان يهود گرايشهاى عرفانى ديده مىشده است. حتى پارهاى از آنها از بزرگان عرفان به شمار رفتهاند كه بعضى از آنها معاصر حضرت عيسى بودهاند. در بين مسيحيان هم فرفههايى كه گرايشهاى عرفانى داشتند خيلى زياد بودهاند و اكنون هم وجود دارد. بنابراين در مذاهب معروف دنيا، اعم از مذاهب ابراهيمى، مانند يهوديت و ياحتى مذاهبىكه به صورت آئينهاى بتپرستى درآمدهاند مثل هندويسم و بوديسم، گرايشهاى عرفانى وجود دارد و بزرگانشان كسانى بودهاند كه در راه تكامل معنوى و عرفانى، رياضتها مىكشيدهاند و زحماتى تحمل مىكردهاند كه به آن كمال روحى و معنوى نايل شوند، الان هم آئينهاى بوديسم و آئينهاى جوكى و چيزهايى كه دربين چينىها و تبتىها و هنديها رواج دارد، همه از نوعى گرايش وجهه همت امام بزرگوارمان (رضوان الله تعالى عليه) اين بود كه به تعبيرخودشان «اسلام ناب محمدى»(صلىاللهعليه وآله) را عرضه كنند و شوائب و پيرايههايى كه به اسلام بسته شده بود بزدايند و با خرافات و انحرافاتى كه دراسلام بوجود آمده وامروز درقسمت اعظم كشورهاى اسلامى رواج دارد مبارزه كنند. عرفانى سرچشمه مىگيرد. اينها همه نشانه اين است كه:تمايل به عرفان به معناى عامش، تمايلى فطرى است كه از قديمىترين اديان در ميان بشر وجود داشته است و چون دين براى ارضاء فطرت است، طبعا براى ارضاء اين خواست فطرى كه عالىترين و لطيفترين خواست انسانى است راههائى ارائه داده است،بلكه اساسا مىتوان گفتحقيقت و روح اديان، عرفان است و سائر مسائل به منزله كالبد و اندامهاى اين پيكر است. وجه مشترك گرايشات عرفانى مذاهب راههايى كه بشر براى ارضاء اين خواست پيموده است، از بررسى و روشهايى كه طالبان عرفان و معرفت در اديان مختلف جهانى پيمودهاند و راه و رسمهايى كه در بين آنها وجود دارد بدست مىآيد. مىتوان گفت تقريبا همه كسانى كه در راه عرفان قدم برداشتهاند نوعى دورى گزينى از امور مادى و حيوانى را لازم مىدانستهاند، منتهى آئينهايى كه براى تحقق بخشيدن به اين خواست اعمال مىكردهاند مختلف بوده است. در بسيارى از موارد اين آئينها تابع سليقههاى افراد بوده يعنى طبق سليقه خود راهى را برگزيدهاند ولى گاهى نيز آئينهاى صحيحى وجود داشته است كه به مرور زمان تحريف و دگرگون گشته است، يعنى اساسش صحيح بوده ولى تدريجا به شكل نادرستى درآمده است. توضيح مطالب در اسلام خيلى از مطالب وجود دارد كه در گوشه و كنار جهان اسلام امروز به صورت اصلى خودش باقى نيست، درآنها تصرفاتى صورت گرفته، پيرايههايى به آن بسته شده، خرافاتى به آن ملحق گرديده واز شكل اصلى خود خارج شده است. چه در زمينه عقايد، چه احكام، چه آداب و رسوم، چه مسائل سياسى، اجتماعى، اقتصادى و چه ساير امور مربوط به دين. وجهه همت امام بزرگوارمان (رضوان الله تعالى عليه) اين بود كه به تعبيرخودشان «اسلام ناب محمدى»(صلىاللهعليه وآله) را عرضه كنند و شوائب و پيرايههايى كه به اسلام بسته شده بود بزدايند و با خرافات و انحرافاتى كه دراسلام بوجود آمده وامروز درقسمت اعظم كشورهاى اسلامى رواج دارد مبارزه كنند. اين مطلب در زمان گذشته با وسعتبيشترى وجود داشته است، امروز وسائل ارتباطى بسيار فراوان و رايج است. مردم دنيا به آسانى مىتوانند با هم تماس بگيرند، تبادل نظر كنند و افكار و عقائدشان رابه يكديگر ارائه دهند. ولى در گذشته چنين نبوده است. مثلا هنگامى كه شخصى قصد داشت از چين به اسپانيا حركت كند (2) مىبايست، سالها راه مىپيمود تا از اين نقطه زمين به نقطه ديگر برسد، در چنين شرائطى تبادل نظر و رساندن پيامها به طور سالم و دست نخورده با اختلاف زبانهايى كه وجود داشته،كارى بس مشكل بوده است. امروزه با اينكه بسيارى از زبانهاى مختلف در همه جاى دنيا آموخته مىشود و هر كشورى و ملتى كم و بيش با چندين زبان آشنايى دارند، ولى ملاحظه مىشود كه در ترجمه مطالب بطور يكسان و به يك نحو، عمل نمىشود و در اثر بىدقتى در امر ترجمه، گاهى مطالب تحريف مىشوند، مقصود گوينده و نويسنده درترجمهها، درست منعكس نمىشود. در روزگاران قديم كه وسائل ارتباطى بسيار محدود بوده است. تبادل نظر و انديشه با زبانهاى مختلف و رفت و آمدهاى محدود بسيار دشوار بوده است، و همين امر يكى از عوامل تحريف افكار و انديشههاى منتقل شده بوده است. مطلبى مىخواست از زبانى به زبان ديگر و از كشورى به كشور ديگرمنتقل شود مىبايد از وسائط متعددى عبور كند كه هر كدام طبق سوابق ذهنى خود تصرفات و توجيهاتى در آن مىكردند بطورى كه وقتى از يك طرف دنيا به طرف ديگر مىرسيد، تصرفات عجيبى در آن انجام گرفته بود و سرانجام در اثر مرور زمان و گذشت قرنها، مطلبى به نسلهاى آينده به صورت ديگرى منتقل مىشد. همين مساله، يكى از عوامل و عللى است كه خدا،پيامبران جديدى مىفرستاده تاتحريفهاى گذشتگان راتصحيح كنند. علت اين كه انسان بعد از اسلام احتياج به دين جديد ندارد اين است كه خداى متعال ضمانت كرده كه قرآن محفوظ بماند و تحريف نشود و در ساير اديان چنين ضمانتى نشده است،لذا سايركتابها آسمانى دستخوش تحريفات فراوانى واقع شدهاند.امروزازكتاب نوح و ابراهيم، هيچ اثرى در دست نيست، معلوم نيست اصل اين كتابهاچه بوده، چگونه كتابى بودهاند، مطالب تورات موجود آنقدر دگرگون شده كه خود تورات گواهى بر بطلان خودش مىدهد.تورات به عنوان كتابى كه حضرت موسى (ع) از طرف خدا براى مردم آورده مطرح مىشود.اماخود تورات مىگويد «موسى در فلان زمان، از دنيارفت»آيااين وحى است كه خدابر حضرت موسى وحى كندكه:به مردم بگو موسى در فلان زمان از دنيا رفت؟! علاوه برخرافات ديگرى كه اين كتاب راپركرده و به صورتى متبدل درآورده استيكى ازمطالب معروف تورات اين است كه:يك شب خداازآسمان پائين آمد و بايعقوب كشتى گرفت و يعقوب آنقدر قدرتمند بودكه خدارابه زمين زد و روى سينهاش نشست و تا صبحگاه او رارهانكرد، خداالتماس مىكرد كه من را رهاكن و يعقوب مىگفت رهايت نمىكنم،گفت الساعه خورشيد مىدمد و مردم مرازير دست تو مىبينند.!گفت: اگر مىخواهى تو را رها كنم بايد به من بركتبدهى و خدابه او بركت داد وآنوقت رهايش كرد. اين متن تورات امروز است! اما در مورد انجيل بايد گفت:اصلا در عالم كتابى به اين عنوان كه حضرت عيسى (ع) آورده باشد، وجود ندارد، چهار انجيل هست (انجيلهاى ديگرى هم بوده كه آنها رامحو كردند) مجموع اين چهار انجيل كتاب (عهد جديد) راتشكيل مىدهد، خود اين اناجيل با هم تناقض دارند و تمام اين مطالب گزارشى از زندگى حضرت عيسى مسيح است. كتابى تاريخچه مانند است، آهنگ يك كتاب آسمانى كه خدا به پيامبرى وحى كرده باشد ندارد،نقل مىكند: عيسى وارد فلان شهر شد و به مردم چنين گفت و مردم هم در جوابش چه گفتند،! اينها متن انجيل است و خود مسيحىها هم ادعا ندارند كه اين كتاب خداست، زيرا اناجيل موجود چهار كتاب است كه هر كدام به نام شخص معينى است و هيچ كدامش كتاب عيسى نيست تنها كتابى كه كتاب خداست و خدا حفظ آن را ضمانت كرده است، قرآن است. پس وقتى دستورات و اديان انبياء تحريف مىشد، وجود پيامبرى جديدى لازم بود كه آنها راتصحيح كند، اما چون كتاب آسمانى اسلام محفوظ است، احتياجى به پيامبربعدى نخواهد بود. اين يكى از دلايل جاودانگى اسلام است. البته دلايل ديگرى هم وجود دارد كه از جمله آنها جامعيت قرآن نسبتبه همه نيازهاى انسانى است كه اكنون درصدد توضيح آن نيستيم. به هرحال مىتوان گفت امتياز بزرگ اسلام كه در هيچ دينى وجود ندارد اينست كه: قرآن كريم كه آخرين و كاملترين كتاب آسمانى استبدون كوچكترين تحريفى در اختيار همه انسانها قرار دارد.اين امتياز مختص به اسلام است و يكى از علل خاتميت دين اسلام همين است كه: خداى متعال بقاء اين كتاب و محفوظ ماندن آن راتضمين فرموده است. دليل اعتقاد به تحريف نشدن قرآن بهترين دليل اين است كه 1400 سال است كه قرآن، تمام مخالفين خود را دعوت كرده استبه اينكه مشابه آنرابياورند، از بدو بعثت پيغمبراكرم(ص)تاكنون، ازنزديكترين خويشاوندان پيغمبر گرفته تا دورترين مردم در اقصى نقاط عالم دشمنى عجيبى با اين دين و آئين داشتهاند و از هيچ كوششى در راه خاموش كردن اين چراغ فروگذار نكردهاند. امروز هم همان طور كه مشهود است هرچند تمام ابرقدرتها با هم اختلافاتى دارند ولى در اين مساله همه متفقند كه بايد ريشه اسلام رابخشكانند زيرا به اصطلاح اين بزرگترين دشمن تمدن غربى است. قرآن در مقابل همه اينها از روز اول صريحا ادعا فرموده است كه: هر زمان يك سطر مثل قرآن آورديد من دست از ادعاى خود بر مىدارم «و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله» هر كس شك دارد كه قرآن از طرف خداست، يك سوره - سورههاى يك سطرى هم در قرآن وجود دارد - مثل آنرابياورد بنابراين اگر كسى يك سطر، مثل سوره كوثر،توحيدبياورد،اين ادعاى قرآن «العياذ بالله» باطل مىشود و روشن مىشودكه كتابىاست كه بشر هممىتواند مثلش را بياورد واز طرف خدانيست.اين راههائى كه براى مبارزه با اسلام انتخاب كردهاند آسانتراستيااينكه تمام نيروهاشان را روى هم بگذارند و يك سوره مثل قرآن درست كنند و در رسانههاى گروهى دنيا اعلام كنند كه يك سوره مثل قرآن آوردهايم و بنابراين قرآن سخن خدا و معجزه نيست پس اين ادعاى قرآن باطل است. «يك سطر مثل قرآن آوردن» براى سركوبى اسلام بسيار آسان است، چه راهى از اين نزديكتر وآسانتر؟ ولى مىدانيم كه چنين كارى نشده و نخواهد شد. «و ان لنتفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجاره اعدت للكافرين» اما اگر نتوانستيد چنين كارى كنيد «ولنتفعلوا» كه هرگز نخواهيد توانست، پس از عذاب خدابترسيد از اينكه با چنين دينى مبارزه كنيد. همين مطلب خود،نيز دليل اين است كه قرآن تحريف نشده است زيرا اگر بخشى از اين قرآن ساخته دستبشر بود و تحريف شده بود،يعنى مردم سطرى بدان افزوده بودند پس آوردن مثل اين سطر ممكن بود، در حالى كه مىدانيم ممكن نيستبنابراين معلوم مىشود آنچه بنام قرآن موجود است، چيزى بدان افزوده نشده است زيرااگر افزوده شده بود آوردن مثل قسمت افزوده شده ممكن بود ولى اكنون در قرآن بخشى نداريم كه انسانها بتوانند مثلش را بياورند پس روشن است كه قرآن يكپارچه از طرف خداست. شايد گفته شود كه هرچند برقرآن افزوده نشده است ولى شايد چيزى از قرآن كم شده باشد؟ جواب اين است كه وقتى معلوم شد، آنچه در قرآن وجود دارد از طرف خداست و از طرفى خدا درخود قرآن مىفرمايد: ما حافظ اين قرآنيم «انا نحن نزلناالذكر و اناله لحافظون» ما ضمانت كرديم كه قرآن محفوظ بماند، پس اين آيه نيز از طرف خداست و بنا به آيه آنچه موجود است، كتاب خداست و اين دليل مصونيت قرآن از تحريف است تفصيل بيشتر اين مطلب رادر كتاب آموزش عقائد جستجوكنيد. به هرحال، اين امتياز بزرگى استبراى اسلام كه كتاب آسمانىاش دستخوش تحريف و تغيير و تبديل قرار نگرفته است. متن آنچه از طرف خداوند نازل شده، در اختيار ماست، ولى آنچه در قرآن وجود دارد و با روشهاى عقلائى مىتوانيم معارفى از آن استفاده كنيم، مستقيما همه نيازهاى ما را دربر ندارد، همه نيازمنديهاى ما رابيان نكرده است. مثلا: فرموده است،نماز بخوانيد اما نفرموده، چگونه نماز بخوانيد و چند ركعتبخوانيد، فرموده است طواف كنيد و حجبه جا آوريد اما تعيين نفرموده چند بار طواف كنيد. تفاصيل احكام چه در زمينههاى فردى، چه اجتماعى، معمولا در قرآن بيان نشده است، مگر اتفاقا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 470]
صفحات پیشنهادی
شمیم هدایت)قسمت اول)
شمیم هدایت)قسمت اول) نويسنده: حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت برکاته) انواع تمايلات و خواستههاى آدمى روح انسانى در اين عالم از ابتداى وجود، مراحل مختلفى را طى ...
شمیم هدایت)قسمت اول) نويسنده: حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت برکاته) انواع تمايلات و خواستههاى آدمى روح انسانى در اين عالم از ابتداى وجود، مراحل مختلفى را طى ...
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی)
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) نويسنده: حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت ... راههاى گمراه كردن، اين است كه اول كارهايى را انجام مىدهد كه شخص خيال كند اعمال صحيحى است; ...
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) نويسنده: حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت ... راههاى گمراه كردن، اين است كه اول كارهايى را انجام مىدهد كه شخص خيال كند اعمال صحيحى است; ...
چند ترفند ویندوزی به همراه 60 مقاله دیگر
... انسان 2 شهوت پرستی و سقوط انسان ا حرص، آفتبزرگ خوشبختی شمیم هدایت قسمت سوم و پایانی شمیم هدایت قسمت دوم شمیم هدایت قسمت اول آسيبشناسى دين در سيره ...
... انسان 2 شهوت پرستی و سقوط انسان ا حرص، آفتبزرگ خوشبختی شمیم هدایت قسمت سوم و پایانی شمیم هدایت قسمت دوم شمیم هدایت قسمت اول آسيبشناسى دين در سيره ...
حمایت از مستضعفان و محرومان در کلام امام راحل
اسلام برای مستضعفین آمده است و اول نظرش به آنهاست. این قرن _ به خواست ... شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) · انجمن های اسلامی در ... شمیم هدایت)قسمت اول) · فقه سنتی و ...
اسلام برای مستضعفین آمده است و اول نظرش به آنهاست. این قرن _ به خواست ... شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) · انجمن های اسلامی در ... شمیم هدایت)قسمت اول) · فقه سنتی و ...
گفتار بزرگان جهان ( قسمت هشتم )
گفتار بزرگان جهان ( قسمت هشتم )-گفتار بزرگان جهان ( قسمت هشتم ) 1- عاقل هر روز برای خود وسیله ... آفتاب رى – قسمت اول ... شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) ...
گفتار بزرگان جهان ( قسمت هشتم )-گفتار بزرگان جهان ( قسمت هشتم ) 1- عاقل هر روز برای خود وسیله ... آفتاب رى – قسمت اول ... شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) ...
قسمت بعدی ملکه در راه است
قسمت بعدی ملکه در راه است-پیتر مورگان که برای فیلمنامه ملکه نامزد اسکار شد، قسمت بعدی این ... شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) ... شيوه هاي مبارزه با گناه (قسمت اول) ...
قسمت بعدی ملکه در راه است-پیتر مورگان که برای فیلمنامه ملکه نامزد اسکار شد، قسمت بعدی این ... شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) ... شيوه هاي مبارزه با گناه (قسمت اول) ...
سخنان سبز – قسمت اول
سخنان سبز – قسمت اول این مقاله گزیدهای از رهنمودهای مقام معظم رهبری به زوجهای جوان است که ... انسان برای تربیت است، انسان برای هدایت و تعالی و کمال است. ..... منابع: ماهنامه شمیم یاس، شماره 23ماهنامه شمیم یاس، شماره 25ماهنامه شمیم یاس، شماره 26ماهنامه ...
سخنان سبز – قسمت اول این مقاله گزیدهای از رهنمودهای مقام معظم رهبری به زوجهای جوان است که ... انسان برای تربیت است، انسان برای هدایت و تعالی و کمال است. ..... منابع: ماهنامه شمیم یاس، شماره 23ماهنامه شمیم یاس، شماره 25ماهنامه شمیم یاس، شماره 26ماهنامه ...
آیت الله مصباح یزدی : تبلیغ دین فقط بر عهده انبیا نیست
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) نويسنده: حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت ... مرتبه والاى آن، كه به وسيله اولياء و انبياء و ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين براى اثبات ...
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) نويسنده: حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت ... مرتبه والاى آن، كه به وسيله اولياء و انبياء و ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين براى اثبات ...
زن قاجاري و محرم ( قسمت اول )
زن قاجاري و محرم (قسمت اول) نويسنده: رضا رمضان نرگسي منابر وعظ و خطابه و ..... زنان در چنين مراسمي برخورد ميكنيم، به عنوان نمونه، مهدي قليخان هدايت چنين گزارش ميدهد ... به قول علياصغر شميم: «زن در خانه زندگي ميكرد و تقريبا هيچگونه ارتباطي با خارج ...
زن قاجاري و محرم (قسمت اول) نويسنده: رضا رمضان نرگسي منابر وعظ و خطابه و ..... زنان در چنين مراسمي برخورد ميكنيم، به عنوان نمونه، مهدي قليخان هدايت چنين گزارش ميدهد ... به قول علياصغر شميم: «زن در خانه زندگي ميكرد و تقريبا هيچگونه ارتباطي با خارج ...
در حوادث پس از انتخابات، داد بزرگان هم درآمد
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) . ... پس چرا در دور دوم مجلس بسياري از چهرههاي مجلس اول يا حذف شدنديا خود در انتخابات حضور پيدانكردند؟
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) . ... پس چرا در دور دوم مجلس بسياري از چهرههاي مجلس اول يا حذف شدنديا خود در انتخابات حضور پيدانكردند؟
-
گوناگون
پربازدیدترینها