محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826135243
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) نويسنده: حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت برکاته) كشف و كرامتدو لفظ "كشف وكرامت"مترادف نيستندبلكه كشف مقولهاى غيراز مقوله كرامت است. مكاشفه عبارت است ازاين كه:انسانى در حال هوشيارى و بيدارى، يا در حالتبين خواب و بيدارى، كه از آن، به «خلسه» تعبير مىشود، چيزهايى را ببيند يا درك كند كه ديگران درك نمىكنند.گاهى گفته مىشود: فلان شخص،در عالم مكاشفه، فلان مطلب را ديده است; منظور، همين حالت كشف است.حالتى براى انسان پيش مىآيد،گاهى شبيه خواب است. ولى خواب نيست; ممكن استحتى چشم انسان هم باز باشد و چيزهايى را ببيند، شبيه اين كه شخص خواب مىبيند. مثلا شخصى را در حالى يا در كارى مىبيند، حادثه يااتفاقى را مىبيند، صدايى را مىشنود. اين حال را، حال مكاشفه مىگويند. اما منظور از كرامت اين است كه از شخص، كارهاى خارقالعادهاى سربزند، داراى قدرتى روحى باشد كه بتواند تصرفاتى در عالم طبيعتيا در اشخاص، انجام دهد; مثلا، مريضى را شفا بخشد، ياطىالارض كند،يابدون اسباب ظاهرى، چيزى را از مكانى به مكان ديگر منتقل كند. به هرحال، كارهاى خارقالعادهاى انجام دهد كه اگر مستند بهاذن الهى و نشانه ارتباط باخدا باشد، كرامت ناميده مىشود. مرتبه والاى آن، كه به وسيله اولياء و انبياء و ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين براى اثبات نبوت و امامتشان انجام مىگيرد، معجزه نام دارد. اما ممكن استبندگان صالح خدا هم كارهاى خارق العادهاى انجام دهند، بدون اين كه براى اثبات ادعايى باشد; اين، موهبتى استخدايى كه «كرامت» نام دارد. يكى ازمسائلى كه مدعيان عرفان و مقامات عالى انسانى علم اخلاق مىكنند وآن را دستآويزى براى تبليغ مسلك و مكتبشان قرار مىدهند، همين ادعاست كه، فلان شخص، صاحب كشف و كرامت است; لذا برحق است و فرقه و مسلكش، مسلك صحيحى است. ولى آيا واقعا كشف و كرامت در مورد او واقعيت دارد؟ واگر واقعيت دارد، دليل بر اين است كه او از اولياء خداوند است و خداى متعال نظر خاصى نسبتبه او دارد؟ و اگر كسى واقعا كرامت الهى داشت، اين دليل مىشود كه همه مطالبى كه او ادعا مىكند، درست است؟ اگر اين مساله، روشن نشود، سوء استفادههايى كه از ادعاى كشف و كرامت مىكنند از بين نمىرود. اين مطلب كه بعضى از افراد، در حالاتى، چيزهايى را ببينيد يا بشنوند كه ديگران از ديدن يا شنيدن آنها عاجزند، امرى واقعى است. چنين حالاتى براى بسيارى از انسانها پيش مىآيد و درك فوقالعادهاى برايشان حاصل مىشود. اما اين ادراكات، داراى انواعى هستند، دستهاى از آنها شناخته شدهاند و در روانشناسى، بهنام «تلهپاتى» ناميده مىشوند. فرض كنيد، شخصى نشسته است و ناگهان به ذهنش خطور مىكند: فلان شخص در فلان جا كارى انجام داده، يا مريض شده يا تصادف كرده و يا از دنيا رفته است و بعدا معلوم مىشود كه واقعا هم صحيح بودهاستيا به ذهنش مىآيد كه، مثلا، كسى در شهر ديگرى دارد با او سخنى مىگويد و او نيز مىشنود، بعد معلوم مىشود كه آن شخص، در آن حال، به او توجه داشته است و دلش مىخواسته چنين مطلبى را به او بگويد، ولى به او دسترسىنداشتهاست و فقط ازذهنش خطوركردهاستاين، نوعى ارتباط روحىاست. هيچ يك از اينها دليل براين نيست كه اين اشخاص، از اولياى خدا يا از دشمنان خدا هستند. زيرا هر دو صورتش ممكن است. حتى ممكن است چنين روابطى ميان اشخاصى كه منكر خدا هستند پيدا شود. اين، حالتى خارقالعاده است; يعنى ديگران نمىتوانند و در اختيارشان نيست، ولى واقعيت است. حال چه اسرارى در كار است و اين كار، چه فرمولى دارد، هنوز علم، آن را كشف نكردهاست و به هيچ وسيله، فرمول اين ارتباط به دست نيامده است كه چه كار بايد كرد تا اين رابطه برقرار شود. اين امرى اتفاقى است. پيداست، چنين رابطه و دركى، هرگز نشانه اين كه شخصى، مقام و منزلتى نزد خداى متعال دارد، نيست. چنان كه بعضى از افراد، به وسيله چشم ظاهرى، چيزهايى را مىبينند كه ديگران نمىتوانند ببينند و يا به وسيله گوش ظاهرى، صداهايى را مىشنوند كه ديگران نمىتوانند بشنوند. اينها، تاحدودى، از نظر فيزيولوژيكى نيز قابل توجيهاند; يعنى، يك ويژگى در اندام چشم يا اندام گوش و مغز و اعصابشان هست كه در سايرين نيست; مثلا صداهايى كه معمولا بايد فركانس معينى داشته باشد تا ما بشنويم، آنها با فركانس كمترى مىشنوند. يامثلا، ما نورهايى را كه تواتر خاصى دارند مىبينيم اما آنها مىتوانند انوار ماوراءبنفش را هم ببينند. اين يك خاصيت فيزيولوژيكى است كه در بدنشان وجود دارد. در كتاب " فوق طبيعت" آمده است كه: خانمى روسى كه ظاهرا ماركسيست و كمونيست است، چشمانش ويژگى خاصى دارد كه درون بدن اشخاص را مىبيند; به شخص كه نگاه مىكند، اندامهاى داخلى بدنش را مىبيند و گاهى به جاى اين كه مريض را به آزمايشگاه و راديولوژى ببرند و ببينند كه چه آفتى در بدنش هست، اين شخص، به بدن او نگاه مىكند ومىگويد كه در كجاى بدنشاختلالى وجود دارد وبه اين وسيله مرض او كشف مىشود. گاهى ديد او به حدى دقيق است كهاز دستگاههاى عكسبردارى هم دقيقتر مىبيند، مثلاممكن است دستگاه تشخيص ندهد كه فلان غده دركجاى روده شخص است، اما او با يك نگاه مىگويد: غده، در فلان جاى روده مريض است. اين زن، هيچ ادعايى ندارد و هيچ ارتباطى هم با عالم غيب ندارد، فقط خاصيتى در اندام چشم او يا در سيستم عصبىاش هست كه چيزهايى را درك مىكند كه ديگران درك نمىكنند. بعضى از دانستنيهاى غير متعارف، باابزارها و مقدماتى حاصل مىشوند;يعنىاشخاصى زحمتها و رياضتهايى مىكشند و تمرينهايى را انجام مىدهند تا چنين قدرتى رابه دست مىآورند.اين هم امرى مشترك بين حق و باطل است. در مناطقى از هند مثل تبت و كوههاى هيمالايا، فرقههايى از مرتاضان زندگى مىكنند، كه اعتقادى به خدا و دين و روز قيامت ندارند - البته به بقاء روح، معتقدند - آنها رياضتها و گاه، اعمال سخت و خرد كنندهاى را انجام مىدهند كه در نتيجه آن، قدرتى روحى پيدا مىكنند كه مىتوانند مسائلى را بفهمند و ببينند كه ديگران از درك آن عاجزند و حتى مىتوانند از حوادث گذشته خبر دهند. عدهاى از آنان پيشرفتهاى خاصى دارند و مىتوانند از آينده خبر دهند. نمونههاى زيادى از اين پيشگويىها، سراغ داريم. افرادى هستند كه بدون واسطه با آنان ملاقات و سؤال و جوابهايىداشتهاند;مثلا،شخصى راكه هرگز نديده و نمىشناخته استبا اسم صدا زده و گفته است كه شما اهل فلان جا هستى، فلان نيت را دارى،به فلان منظوربه اينجا آمدهاى، تا فلان وقت، در فلان جا اقامتخواهىكرد وبه فلان منطقه، خواهى رفت.شخصى تعريف مىكردكه به يكىاز مرتاضين برخورد كرديم، او گفت: شما روز پنجشنبه از اين شهر خواهيد رفت. من كه براى روز چهارشنبه بليط گرفته بودم، باخود گفتم: خوب، اين يك اشتباهاست، ولىبه رويش نياوردمروز چهارشنبهكهمىخواستيم با هواپيما حركت كنيم، اعلام كردند كه پرواز هواپيما به روز پنجشنبه موكول شده است.پيشگويى آن مرتاض درست ازآب در آمد بااينكه هيچ اطلاعىاز زمان پرواز هواپيما نداشت. بههر حال، افرادى از راه رياضت، مىتوانند چنين توانايىهايى پيدا كنند و يا ارتباطات روحى با افراد برقرار كنند كه انواع و اقسام مختلفى دارد. نظير اينها، مساله احضار ارواح و ارتباط با آنها و احضار جن و استفاده از اطلاعات او و از اين قبيل چيزها است. خلاصه اين كه انسان مىتواند آگاهيهاى خارقالعادهاى از راههاى غير متعارف داشته باشد، آگاهيهايى كه از راه چشم و گوش و تعليم و تعلم عادى ميسر نيست.براى كسب آن اطلاعات، تمرين و رياضتهاى خاصى لازم است و كسانى كه آن رياضتها را بكشند به چنين قدرتى دست مىيابند. البته همه، اين همتها را ندارند و گاهى شايد خيلى هم عاقلانه نباشند. در صورتى كه كارهاى عاقلانهترى وجود دارد و آدم مىتواند با زحمت كمترى به كمالات بالاترى نايل شود، تحمل اين رياضتهابراى اين كه صرفا اطلاعاتى پيدا كند، چه فايدهاى دارد؟ مگر مااز همان اطلاعاتى كه از راه چشم و گوش به دست مىآوريم چقدراستفاده مىكنيم؟ خوب، ما مىبينيم كه مردم در حال رفت وآمد هستند، حالا كسى ببيند كه ديروز مردم داشتند مىرفتند و مىآمدند، اين چه امتيازى است؟ البته،اين نوعى كمالاست،يعنىامرى وجودىاست كه آنها دارند و ديگران ندارند.آرى چنين چيزى امكان دارد و وجود هم دارد. راهش نيزبازاست،قابلتعليم وتعلم است، استاد دارد. ازاو دستور مىگيرند وعمل مىكنند وچنين حالاتى برايشان پيدا مىشود. در اين زمينهها، مدعيان كاذب، خيلى بيشتر از آنهايى هستند كه واقعا زحمتى كشيدهاند و چيزى به دست آوردهاند. حال، از ادعاى دروغش كه بگذريم، احضار روح و ارتباط باجن فىالجمله ممكن است. اشخاصى هستند كه جن تسخيرمىكنند،مقدمات و كارهايى انجام مىدهند كه يك يا چند جن در اختيار آنها قرار مىگيرد. و اطلاعاتى در اختيارشان قرار مىدهند. كسب اطلاعات براى جن بسيار آسانتر از انسان است زيرا جن، سريع از مكانى به مكان ديگر منتقل مىشود و اطلاعات را كسب مىكند و مىتواند در فاصله كوتاهى اطلاعات را در اختيار كسى قرار دهد كه با او ارتباط دارد. بله، اينها امكان دارد، اما اين بدان معنا نيست كه شخصى از اولياء خداستبلكه گاه، كارهايى كه براى احضار ارواح و تسخير جن و يا ساير رياضتها، انجام مىدهند خلاف شرع است; حتى لازمه ارتباط بابعضى از اجنه (اگر از كفار باشند)، توهين كردن شخص احضار كننده به دين حق است. يعنى او بايد كارهاى توهينآميزى نسبتبه مقدسات انجام دهد تا بتواند با آن جن ارتباط برقرار كند. افراد موثق نقل كردهاند، كه آنهابراى اين كه رابطهشان را با يك جن كافر، حفظ كنند «العياذبالله» نمازشان را ترك مىكردند، و كارهاى توهينآميزى نسبتبه مقدسات، از جمله قرآن، انجام مىدادند تا به اين وسيله، توجه آن جن را جلب كرده و اطلاعاتى كسب كنند. اينها يك قسم از اطلاعات غير عادى است، و دليل منزلتشخص نزد خدا نيست. اعمالى خارقالعاده است، اما از مقوله مكاشفه نيستند. تلهپاتى، احضار روح، ارتباط با جن و رياضتهاى مرتاضان، هيچ كدام از مقوله مكاشفه نيست. مكاشفه و انواع آن مكاشفه حالتى روحى است، بين خواب و بيدارى (خلسه) كه براى شخص پيش مىآيد، و در چنين حالتى چيزهايى را مشاهده مىكند. اما اين حالت چگونه پيدا مىشود؟ اين حالت، نوعى لطافت روحى لازم دارد، روح بايد نوعى وارستگى داشته باشد تا اين حالتبراى شخص پيدا شود. بزرگان از عرفا، كه همه فرق متصوفه به آنها احترام مىگذارند نوشتهاند كه مكاشفات بر دو گونهاند: مكاشفات ربانى يا رحمانى، و مكاشفات شيطانى. گاهى چيزهايى را كه آدمى در حالتى خلسه گونه مىبيند يا مىشنود و درك مىكند، القائاتى از سوى شيطان است. آدم صدايى مىشنود كه ديگران نمىشنوند. گاهى هم اين صدا، يك خبرى است و واقعيت هم پيدا مىكند اما اينها مقدمهاى براى فريفتن شخص است، تا وادارش كند كه به آن راهى كه مىخواهد برود. قرآن كريم از زبان ابليس، مىفرمايد: «فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك المخلصين»(سوره ص:82) به عزت خدا قسم خورده است كه تا مىتواند بنىآدم را فريب دهد و فقط طمعى در فريب دستهاى از بندگان خدا كه از مخلصين و معصومين هستند ندارد; اما قسم خورده است كه سايرين را تا جايى كه مىتواند گمراه كند و يكى از راههاى گمراه كردن، اين است كه اول كارهايى را انجام مىدهد كه شخص خيال كند اعمال صحيحى است; مثلا، هاتفى غيبى كه به بنده بگويد: امشب از خواب برخيز و نماز شب بخوان! پيش خود مىگويد: اين صداى ملك است، زيرا شيطان، به كسى نمىگويد نماز شب بخوان. نيمه شب برمىخيزد و مىگويد: الحمدلله خداوند توفيق داد كه بيدار شوم و نماز شب بخوانم. شب دوم، سوم، چند شب مىگذرد، بعد مىگويد: اين را كنار بگذار و برو قرآن بخوان. كسى كه مدتى دستورات عبادى را شنيده كه نماز شب بخوان و قرآن بخوان و دعا كن و به اينها عادت كردهاست، با خود مىگويد كه ثواب آن قرائت قرآن بيشتر از آن درسى است كه من مىگويم. غافل از اينكه دستورات مستحب به او داده و فريبش مىدهد، تا اين كه تكليف واجب را ترك كند. خوب، بسيارى از افراد ممكن است فريب بخورند و بگويند: همان گونه كه آن دستورات و سفارشاتش درباره عبادت خدا صحيح بود، او كه نمىگويد: برو العياذبالله فلان معصيت را انجام بده، اين هم كه مىگويد: درس نرو، و بنشين قرآن قرائت كن، معلوم مىشود كه اين هاتف غيبى، صلاح ما را بهتر از ما مىداند. اين يك نوع مكاشفه است. گاهى نيز در حالتخلسه و حالتى بين خواب و بيدارى يادر حالتى كه انسان مشغول ذكر است، چنين چيزهايى رامىبيند.گاهى نورى، انوارى رنگارنگ و گاهى شخصى را مىبيند ياصدايى رامىشنود. اينها همه واقعيت دارد، اما اهل فن مىگويند: اين مكاشفات، گرچه در حال ذكر، دعا، سجده و يا در حال نماز باشند به دو دسته تقسيم مىشوند: 1- مكاشفات شيطانى 2- مكاشفات رحمانى(ربانى) عامل مكاشفه گاه شيطان است و گاه ملك. تشخيص اين كه كدام يك شيطانى و كدام يك رحمانى است، كار هر كسى نيست. محققين از عرفا گفتهاند كه براى تشخيص مكاشفه صحيح از ناصحيح، بايد مضمون مكاشفه را بر كتاب و سنت عرضه كرد; اگر موافق قرآن و حديثباشد، صحيح است و اگر مخالف كتاب و سنتباشد، شيطانى وناصحيح است. پس ملاكبراى شناختن مكاشفه صحيح از ناصحيح، قرآن و سنت است، اين را نيز محققين از عرفا گفتهاند كه صرف حصول مكاشفه براى كسى، دليل براين نيست كه او از اوليا خداوند است. حال اگر شخصى اهل رياضتهاى باطل نيست، اعتقاداتش صحيح است و دين و مذهب درستى دارد، عباداتش، نماز و روزهاش، صحيح است، در حال عبادت، نماز شب، سجده و يا در حال ذكر، مكاشفهاى رحمانى برايش واقع شد كه مضمونش صحيح و مطابق كتاب و سنت است، آيا اين شخص به مقام قطبى و مرشدى رسيده است؟ آيا حرفهايش در مورد ساير مطالب حجت است؟ آيا صلاحيت تربيت ديگران را دارد؟ به هيچ وجه چنين نيست، گاهى براى بعضى از كودكان، قبل از رسيدن به سن تكليف، مكاشفاتى پيش مىآيد، گاهى افراد عامى، بىريا و صاف و ساده، از بازاريها، كشاورزان، در نمازشان انوارى را مشاهده مىكنند، (نمونههايش را سراغ داريم). وقوع مكاشفه در اين افراد، صرفا دليل براين است كه در آن حالت،لطافتى روحى وجود داشته است. نه اين كه، اين شخص، تبديل به يك قطب يا مرشد يا مربى كامل شده، و سخن او در همه مسائل حجتباشد. حتى اگر ثابتشود كه مكاشفهاش رحمانى و ربانى بودهاست; مثل اين است كه خواب صادقى ديده باشد، حالت مكاشفه، حالتى شبيه حالتخواب است. حال اگر كسى روياى صادقهاى ديد، خواب صحيحى ديد، آيا دليل براين است كه او از اولياء است؟ خير. افراد معصيت كار بسيارى نيز هستند كه خواب صادقه مىبينند. بله، نوعى لطافت روحى بايد داشته باشد. همه اين گونه نيستند، ولى داشتن چنين لطافتىكهاسمش را صفاى روحى مىگذارند،معنايشايننيست كه او از اولياء است و درك و فهمش در مورد همه مسائل صحيح است; قدرت تربيت دارد و همه بايد از او اطاعت كنند. خير، اين گونه نيست. حاصل آن كه: بعضى از مكاشفات ربطى به اعمال شخص و حالات انسان ندارد و بر اثر رياضتهايى باطل حاصل مىشود. مثل، حالات و اطلاعاتى كه مرتاضين دارند و بعضى ديگر، با رياضتهاى شرعى و صحيح حاصل مىشود كه اينها هم دو دستهاند، حتى آدمى كه شخصى صالح است، عبادات شرعى و رياضتى صحيح دارد گاهى ممكن است رياضتهاى شيطانى داشته باشد، شيطان او را رها نمىكند و براى تشخيص آن بايد به كتاب وسنت مراجعه كرد، حتى اگر ثابتشود كه مكاشفه رحمانى بوده است و مطابق كتاب و سنت است، دليل براين نيست كه او به مقام عظيمى رسيده است. كرامتهمان طور كه اطلاعات خارقالعاده از راههاى مختلف به دست مىآيد، كارهاى خارقالعاده نيز چنين است. بعضى هستند كه به طور طبيعى، افرادى استثنايى هستند، كارها و تصرفاتى انجام مىدهند كه ديگران نمىتوانند انجام دهند اين گونه افراد البته خيلى نادرند. از اينها كه بگذريم، كارهاى خارقالعادهاى هست كه معمولا در اثر رياضتها حاصل مىشود و انواع مختلفى دارد، از قبيل «سحر» و «تسخير جن» كه در اثر انجام عملياتى از قبيل رياضتهايى كه جوكى هاى هند مىكشند، و بالاخره بخشى نيز از اينها، كراماتى است كه براثر عبادات صحيح و رياضتهاى شرعى حاصل مىشود. جاى هيچ انكارى نيست كه بشركارهاى خارقالعاده را با تمرينها و رياضتها انجام مىدهد. بارها تيمهاى پزشكى و دانشمندان علوم مختلف اسلامى و علوم طبيعى و تجربى از كشورهاى مختلف به خصوص از آمريكا و آلمان رفتهاند و مدتها در ميان مرتاضان زندگى كردهاند، وضع آنها را بررسى كرده و نهايتا تصديق كردهاند كه كارهايى كه مرتاضان انجام مىدهند مطابق با هيچ قانون علمى نيست; يعنى چنين كارهايى بدون علل و عوامل طبيعى و اقتصادى ايجاد مىشوند و هيچ دليلى بر اين كه اين اعمال را با استفاده از قانون طبيعى انجام مىدهند وجود ندارد. دانشمندان بعد از تجربيات زياد، حاصل تحقيقاتشان را منتشر كردهاند مبنى بر اين كه كارهايى كه مرتاضان انجام مىدهند غير عادى است و با قوانين طبيعى، فيزيكى و فيزيولوژى و روانشناسى مطابقت ندارد.البته ممكن استبعضى انواع آن، با اين علوم ارتباط داشته باشد; يك جوكى جلوى قطارى كه در حال حركت است مىايستد، قطارى كه با سرعت صد يا صدوبيست كيلومتر در حال حركت است، كنار ريل قطار مىايستد و با حركت دستش ناگهان قطار را سر جايش ميخكوب مىكند، و تادستش را برندارد با هيچ وسيلهاى قطار حركت نمىكند. يا مثلا هواپيمايى آماده حركت است، موتور آن كاملا آزمايش شده و آماده حركت است، يك جوكى مىآيد و دست مىگذارد، مهندسين هركارى مىكنند، نمىتوانند آن را راه بيندازند. تا اين كه او دستش را بر مىدارد و اجازه حركت مىدهد، آن وقت راه مىافتد. اينها مسائلى واقعى است، و نشانه آن است كه خداى متعال به روح انسان آن چنان قدرتى داده كه اگر تقويتشود، برقواى طبيعت غالب مىشود اين عظمت روحى انسان است. خوب، آيا اينها دليل براين مىشود كه آن جوكى با آن آلودگى روحىاش از اولياء الله است و بايد از او اطاعت كرد؟ آيا بايد آب دهانش را براى تبرك برد؟ اين جوكى مثل پهلوانى است كه تمرين كرده و بازوانش قوى شده است. چيزى را بر مىدارد كه شما نمىتوانيد برداريد، اين يكى تمرين بدنى است و آن ديگرى تمرين روحى است، كه با كم خوردن، نفس را در سينه حبس كردن و با تمرينهاى ديگر، با فشارهايى كه به خودشان وارد مىكنند، روحشان راتقويت مىكنند. با رابطهاى كه از اين راه يا به صورتهايى ديگر كشف كردهاند توانستهاند اراده را تقويت كرده تا بر قواى طبيعت غالب شود كه بستگى به اين دارد تا چه اندازه، قدرت اراده و قدرت نفس در شخص حاصل شده باشد. پس هركار خارقالعادهاى كه كرامت الهىنباشد،دروغ نيست; اينها واقعيت دارد و يك قسم آن هم سحر است. حال اين كه ماهيتسحر چيست وچگونهبراىاشخاص حاصل مىشود وچند نوع استخود بحثهاى زيادى دارد. ما واقعيتسحر را نمىدانيم، اما گاهى ممكن است آموختن سحر براى ابطال سحر، واجب باشد. البته سحر وجود دارد و در قرآن هم داريم: «لسحرواعين الناس» سحره فرعون سحر مىكردند. اينها درقرآن هست و سحر فىالجمله واقعيت دارد، اما آيا كسى كه كار خارقالعادهاى انجام مىدهد كه ديگران نمىتوانند انجام دهند، تصرف در قوانين طبيعت مىكند، طبيعت را مقهور مىكند، حتى در دلهاى مردم نيز اثر مىگذارد، بين دو دوست، زن و شوهر كدورت يا محبت ايجاد مىكند; ساحر شد واز اولياءالله است؟ خير چنين نيست. فىالجمله در قرآن كريم داريم كه جن وجود دارد و سحر هم واقعيت دارد و از نظر علمى، سحر و تاثير آن هم واقعيت دارد. نقل مىكنند كه در زمان امام صادق عليهالسلام شخصى ادعا مىكرد كه هركس چيزى را در دستخود پنهان كند من مىگويم كه آن چيست! مردم هم جمع شدند، براى تفريح و سرگرمى و هركس چيزى را در دستش پنهان مىكرد و مىگفت كه اين چيست؟ اونيز جواب درست مىداد. حضرت،وارد مسجد شدند و ديدند كه مسجد شلوغ است. فرمودند: چه خبر است؟ جريان را براى ايشان شرح دادند. حضرت جلو رفتند و دستشان را مشت كردند و فرمودند كه در دستم چيست؟ آن شخص فكرى كرد و حالت تحير و تعجب به او دست داد. حضرت فرمودند: چرا جواب نمىدهيد، مگر نمىدانيد چيست؟ گفت مىدانم چيست. ولى تعجب مىكنم كه شما آن را از كجا به دست آوردهايد. حضرت فرمودند: آن چيست؟ گفت: در تمام روى زمين هرچيزى سرجاى خودش هست، ولى دريك جزيرهاى، مرغى دوتا تخم گذاشته بود، يكى از آنهانيست، تنها چيزى كه روى زمين تغيير كرد، همين است و اين بايد همان تخم باشد. حضرت دستشان را باز كردند و تخم آن پرنده را نشان دادند. بعد حضرت فرمودند: تو چگونه اين علم را پيدا كردهاى؟ گفتبا مخالفتبا هواى نفس، هرچه دلم مىخواست، خلافش را انجام مىدادم. حضرت فرمودند:دلت مىخواهد مسلمان شوى؟ گفت نه. حضرت فرمودند: شما گفتيد كه هرچه دلم نمىخواهد انجام مىدهم، طبق قول خودت بايد مسلمان شوى! او محكوم شد و گفت: خوب، قول دادهام و انجام مىدهم. البته از اينكه ديد حضرت توانستند تخم مرغى را از جزيرهاى دور در اقيانوس، بياورند ودر دستبگيرند، فهميدكهايشان شخصى عادى نيستند دينى كه ادعا مىكنند دين صحيحى است. اين زمينهاى براى پذيرش دين اسلام بود. هنگامى كه مسلمان شد، اشخاصى مىآمدند و مىگفتند در مشت ما چيست؟ ولى او نمىتوانست جواب بدهد. از حضرت پرسيد: آقا چه شد كه تا حالا كه دينم باطل بود و راهم غلط بود، چنين قدرتى را داشتم، اما حالا كه مسلمان شدهام و دين حق را پذيرفتهام، پردهاى جلوى چشمم افتاده است و ديگر واقعيت را نمىبينم. اين چه دينى است؟ حضرت فرمودند:تاكنون زحمتى كشيدهبودى وخداوندمزدت را در همين عالم به تو مىداد، از حالا به بعد هم اگر زحمتى را متحمل شوى خداوند متعال اينها را براى آخرتت ذخيره مىكند كه درعالم ابدى سعادتمند باشى. بنابراين، قدرت بر تصرف در طبيعت و انجام كارهاى خارقالعاده، دليل مقام و منزلتى نزد خدا نيست. همان طورى كه دليل برعدمش هم نيست. ممكن استشخصى،باتمرينهايى كه انجام مىدهد و قدرت ارادهاى كه پيدا مىكند، اين گونه قدرتهايى را پيدا كند و گاهى ممكن است كه اين، يك موهبت الهى باشد. اگر بخواهيم تشخيص دهيم كه موهبتالهى هست،يانه، ممكن نيست مگرآن كه آن شخص را بشناسيم و ببينيم كه اعتقاداتش درستبوده است. رفتارش چگونه بوده است، آيا طبق دستور خدا و پيغمبر "صلواتالله عليه" رفتار كرده است كه خدا اين موهبت رابه او عطا كند يا اهل رياضتهاى باطل بوده است؟ آن گاه مىتوان فهميد كه اين كارها شيطانى استيا الهى. حاصلاين كه، مقوله كشف و مكاشفه و نيز مقوله تصرفات و انجام كارهاى خارقالعاده كه مجموعا در اصطلاح عرفى به آنها، «كشف و كرامت» مىگويند، هم حق دارد و هم باطل. گاهى شيطان، اطلاعات صحيح را نيز در اختيار انسان قرار مىدهد كه بعدا او را فريب دهد و وادار به انجام گناهى يا ترك واجبى كند. همچنين ممكن است تصرفات خارقالعادهاى باشد كه خداوند به عنوان كرامت الهى، به بندهاى از بندگان شايسته خود، طبق مصالحى كه مىداند عطا فرمايد و ممكن است در اثر رياضتهايى باشد كه شخصى كشيده است و خدا مزدش را در همين عالم به او داده است و او اين قدرت روحى را پيدا كرده كه مىتواند تصرفاتى را انجام دهد. در حالى كه از اخوان شيطان است، اعتقاداتش فاسداست.اعمال او،اعمال اهل معصيت است، رفتارش نادرست است،اما زحمتى كشيده است و خدا مزدش را دراين عالم به او داده است. بنابراين، شناختن اشخاص از راه داشتن قدرت برتصرفات غيرعادى، يااز راه داشتن اطلاعات غير عادى، شناخت صحيحى نيست، زيرا خداوند چنين قدرتى را هم به شيطان و هم به ملائكه داده است. دراين عالم تعادل، محفوظ است. راه حق و راه باطل را خداوند جلوى پاى انسان مىگذارد، «فالهمها فجورها و تقويها» تا ما گزينش كنيم.اگر خداوند آن قدرتها رابه شيطان داده است، ملائكه را هم موكل فرموده تا اولياى خدا را يارى كنند. همه عرشيان، كارشان استغفار براى مؤمنين است. در آيات قرآن، تصريح شده است كه ملائكه مقرب الهى كه حامل عرش الهى هستند، كارشان استغفار براى مؤمنين است، «وليستغفرن للذين آمنو»(اعراف،آيه7) آنها، مؤمنين را تاييد، حمايت وكمك مىكنند.ازطرف ديگر، شيطان هم به اهل باطل كمك مىكند. پس دو راه وجود دارد. مجرى، يك مجرى است، چه آب شيرين در آن جارى باشد، چه آب شور، جلوى فريبهاى شيطانى را نمىگيرند، زيرا خداوند حق را بيان كرده و دلائل روشن به انبياء دادهاست. اگر كسى طالب حق باشد مىتواند تشخيص دهد. البته شيطانها هم فريبهايى دارند. بسيارى از مردم را نيز گول مىزنند، اما تقصير خود مردم است، زيرا بايد بروند از اهلش سؤال كنند. پس هم عرفان صحيح داريم و هم عرفان دروغين. سير و سلوك اولين مرحله بندگى، در مقام عمل اين است كه اسنان تقوا را به دست آورد. به اين طريق كه همه واجباتى را كه متوجه او هست انجام دهد و همه محرمات را ترك كند. در مقام سير و سلوك، مراحلى وجود دارد كه همه سالكان در آن ا شريكاند، يعنى امورى در موفقيت انسان براى گذراندن اين مراحل وجود دارد كه اگر به آنها توجه داشته باشد و از آنها استفاده كند، در تحقق بخشيدن به شرايط بندگى، موفقتر است. اين امور عبارتند از «مشارطه» ، «مراقبه» و «محاسبه» . انسان صبح كه از خواب برمىخيزد، بايد اندكى تامل كند كه دخاوند متعال، امرز حيات جديدى به من عطا فرموده و سرمايه جديدى در اختيارم گذاشته است. ممكن بود كه به هنگام خواب، از دنيا بروم «الله يتوفى الانفس حين موتها والتى لم تمت فى منامها» (زمر: 42) هنگام خواب، خداوند همه روحها را قبض مىكند، اما كسانى كه هنوز اجلشان فرا نرسيده است، روحشان را دوباره برمىگرداند. بايد توجه داشتبه اينكه بيدار شدن از خواب، نعمتى است از سوى خدا و سرمايه جديدى است كه در اختيار او گذاشته است كه با اين سرمايه مىتواند سعادت دنيا و آخرت را براى خودكسب كند و يا خسارت و شقاوت دنيا و آخرت را به دست آورد. پس از آنكه در اين باره تامل كرد، بايد با نفس خود شرط كند كه اصطلاحا به آن «مشارطه» مىگويند. به اعتبار همين شرط كردن و قرارداد بستن است كه در طول آن روز از همه گناهان پرهيز مىكند و تمام واجبات را به جا مىآورد. گويى نفس انسان، مانند شريكى است كه در قمابل او قرار گرفته است. سرمايهاى را به او مىسپارد كه با آن تجارت كند و با او شرط مىكند كه بايد با اين سرمايه، سود به دست اورى و خسارت به بار نياورى! اين قرارداد با نفس تاثيرى روانى به دنبال دارد كه انسان بتواند در طول روز، توجه بيشترى به انجام وظايف خود داشته باشد و دچار غفلت نشود. پس از «مشارطه» ، نوبتبه «مراقبه» مىرسد. مراقبه نيز اصطلاحى است كه از روايات و ادعيه به دست مىآيد. در مناجات شعبانيه آمده است: «فاكون لك عارفا و عن سواك منحرفا و منك خائفا مراقبا» . وقتى كه با خود شرط كرد و تصميم گرفت كه از گناه اجتناب كند و كارهاى واجب را انجام دهد و در طول روز، همواره مراقب نفس خود باشد، مانند صاحب كارى است كه مواظب كارگرش هست تا كارها را درست انجام دهد. همه ما بايد در طول روز، بر نفس خود، نظارت داشته باشيم تا مبادا لغزشى پيش آيد و از جاده اطاعت و عبادت خدا انحراف پيدا كند. پس از مراقبه، «محاسبه» است. انسان به هنگام شب كه مىخواهد بخوابد، بايد لحظهاى درباره رفتار روزانهاش فكر كند و يك يك كارهايى را كه از صبح تا آن زمان انجام داده است، به ياد آورد و از نفس خود، حساب بكشد; مانند صاحب سرمايهاى كه از عامل مضاربه يا شريكش حساب مىكشد. بايد به كار همه اعضا و جوارحش رسيدگى كند كه آيا وظايفشان را به خوبى انجام دادهاند يا از آن تخلف كردهاند؟ اگر همه در خط بندگى بودهاند، خدا را شكر كند كه چنين توفيقى به او داده است كه يك روز را به اطاعت او بگذراند و اگر تخلف كرده و لغزشى داشتهاند، استغفار كند و تا دير نشده است، آن را جبران نمايد. در روايات آمده است كه وقتى از مؤمن خطايى سر مىزند، ملائكهاى كه مامور نوشتن اعمال او هستند، مدتى صبر مىكنند، اگر توبه كرد، چيزى نمىنويسند و اگر توبه نكرد، آنگاه خطايش را ثبت مىكنند. به هر حال، اگر لغزشى از او سرزده است، بايد همان شب استغفار كند. اگر واجبى را ترك كرده است، قضايش را به جا آورد. اگر حق كسى را تضييع كرده است، آن را جبران كند و حسابش را تصفيه نمايد. اين سه امر، يعنى تصميم در آغاز روز، نظارت در طول روز و محاسبه آخر شب، در تمام مراحل سير و سلوك وجود دارد، اما مراتب و شدت و ضعفشان فرق مىكند كه به آن اشاره خواهيم كرد. پس اولين مرحله، مواظبتبر انجام واجبات و ترك محرمات است. در اين مرحله، لزومى ندارد كه خيلى به مستحبات بپردازد. بايد اهتمامش بر اين باشد كه واجبات را خوب انجام دهد و گناه و لغزشى از او سر نزند، البته اين بدان معنا نيست كه همه مستحبات را ترك كند، بلكه مىتواند مستحباتى كه به آنها عادت كرده و يا انجامشان راحت است، به جا آورد. مهمترين مساله در مرحله مراقبه، اين است كه انجام واجبات و ترك محرمات را درست رعايت كند تا ملكه تقوا برايش حاصل شده و ديگر انجام تكاليف واجب و همچنين ترك گناهان برايش عادت شود. اينطور نباشد كه براى ترك هر گناهى نياز به تامل و تصميمگيرى باشد. روى اين مرحله كه البته همه مؤمنان مىبايست آن را پشتسر بگذارد و مقدمهاى استبراى سير عرفانى، تا: يد فراوان شده است، هم در روايات و هم در كلمات بزرگان علم اخلاق و عرفان. تا زمانى كه انسان به گناه مبتلاست، هر سعى و كوششى در راه عبادت خداوند، چندان تاثير براى او نخواهد داشت و درست مانند جيب سوراخى است كه هر چه پول درون آن مىريزند، از آن سوراخ بيرون مىريزد. گناهان اعمال را از بين مىبرند. اخلاق بد و رذيله، مثل حسد، كينه و سوء ظن، ايمان را ذوب مىكنند. «ان الحسد ياكل الايمان كما تاكل النار الحطب» . در روايات داريم كسانى كه به گناه غيبتيا بعضى گناهان ديگر مبتلا هستند، اگر گناهى از آنها سربزند، تا چهل روز عبادت آنها قبول نمىشود، البته اسقاط تكليف مىشود و نبايد آن را قضا كند، اما به مرحله قبول نمىرسد و تاثيرى كه بايد در روح داشته باشد، نخواهد داشت. رعايت تقوا و انجام واجبات و ترك محرمات، شرط موفقيت در مراحل بعدى سير و سلوك نيز هست. پس از اينكه ملكه تقوا در اين حد حاصل شد، نوبتبه مرتبهاى بالاتر از مراتب مراقبه مىرسد. تاكنون سعى او بر اين بود كه واجبات را انجام دهد، اما در اين مرتبه، سعى مىكند كه مشتبهات را ترك كند. مشتبهات كارهايى هستند كه اسنان يقين به گناه بودن آنها ندارد، ولى مشتبه به گناه هستند، يعنى در معرض آلودهشدن به گناه است. ممكن است در آغاز، چون يقين ندارد، تكليفى هم براى اجتناب از آن نداشته باشد، اما پس از انجام عمل متوجه مىشود كه كارهاى حرام انجام داده است. بنابراين، مرحله بعد، اجتناب از مشتبهات است و مرحله بعد، اينكه مقدارى از مستحبات را هم انجام دهد و نيز بعضى از مكروهات را ترك كند. البته باب مستحبات بسيار وسيع است و اگر انسان تمام شبانهروز را به انجام تسحبات مشغول باشد، باز از عهده انجام همه آنها برنمىآيد. علاوه بر اين، امروز كه كشور اسلامى ما نياز به سازندگى دارد، آن قدر تكليف واجب بر عهده ما هست كه نوبتبه مستحبات نمىسرد، اما مستحباتى هم هستند كه مزاحمتى با كارهاى واجب ندارند; مثلا، خواندن نماز در اول وقت، مستحبى است كه بسيار بر آن تاكيد شده است. خواندن نماز در اول وقت، زماين بيش از زمان خواندن نماز در آخر وقت نياز ندارد. اين از بزرگترين مستحبات است. يكى از بزرگان و اساتيد علم اخلاق فرموده بود كه اگر كسى تعهد كند كه نمازهاى واجبش را در اول وقتبخواند، من ضمانت مىكنم كه به مقامات بسيار عالى در عرفان نيال شود. يكى ديگر از اين مستحبات، رعايتحضور قلب در نماز است. اين مستحبى است كه وقت اضافى نمىخواهد، اما كيفيت عبادت را صد چندان مىكند. يكى ديگر از اين مستحبات ر، رعايت ادب در حضور پدر و مادر است. در ميان بزرگان كسانى بودهاند كه تا پدر و مادرشان اجازه نمىدادند، در حضور آنان نمىنشستهاند. اينها مستحباتى هستند كه نياز به وقت اضافى ندارند. مستحباتى نيز هستند كه وقت مىبرند. چقدر خوب است كه انسان با استاد و مربى اخلاق خود درباره انتخاب اين مستحبات مشورت كند و از ميان مستحبات فراوانى كه وارد شده است، از قبيل تلاوت قرآن، نوافل يوميه به خصوص نافله شب، بعضى از اذكار مخصوصا تسبيحات اربعه و ذكر شريف «لااله الاالله» ، دعاهاى ايام، دعاهاى اوقات صبح و شام، دعاهاى هفتگى و امثال اينها، بعضى را انتخاب كند; البته همه اينها خوب است، ولى ممكن استبه تناسب حال اشخاص، بعضى از آنها رجحان و اولويت داشته باشند. آنچه كه هم است و در روايات شريفه نيز بر آن تاكيد شده، اين است كه اگر يك برنامه عبادى براى خود قرار داديم، بر انجام آن مداومت داشته باشيم كه در غير اين صورت، آن اثرى را كه مىبايست داشته باشد، نخواهد داشت. در اصول كافى روايات متعددى نقل شده كه بر مداومتبر عمل عبادى گرچه كم باشد، تاكيد مىكنند. رواياتى به اين مضمون: «المداومتة على العمل القليل خير من العمل الكثير» . خلاصه اينكه آنچه در سير وس لوك، بر آن تا: يد شده، اين است كه در ابتدا بايد برنامههايى انتخاب شود كه آسان و مداومتباشد. اينگونه نباشد كه عملى را دو روز انجام دهد و روز بعد نتواند آن را ادامه دهد. بايد آن عمل را به قدرى ادامه دهد كه به صورت ملكه درآيد. نشانه ملكه شدن هم اين است كه اگر اتفاقا آن عمل ترك شد، ناراحتشود، از رسول اكرمصلى الله عليه وآله نقل شده است كه فرمودهاند: «عمل خير براى مؤمن عادتى خاص مىآورد، بهگونهاى كه اگر يك روز آن عمل را انجام ندهد، ناراحت مىشود و گويا چيزى را گم كرده و يا مرتكب گناه شده است» . تا اينجا سخن درباره عمل بود كه چه كارهايى را انجام و چه كارهايى را ترك كنيم. پس از اين، نوبتبه مرحلهاى بالاتر مىرسد كه البته اين مرحله نيز با مشارطه، مراقبه و محاسبه توام است. در اين مرحله، بيشتر توجه انسان بايد به قلب و نيات قلبى باشد. زمانى كه روح و جسم انسان، در راه انجام واجبات و ترك محرمات تقويتشدند، به گونهاى كه هيچ گاه از هيچ عضوى انحراف و لغزشى سر نزد و تقوا به صورت ملكه درآمد، در حقيقت، تازه سير عرفانى از اينجا شروع مىشود; زيرا آنچه كه مربوط به عمل است، از انسانهايى هم كه در معرفت، بسيار ضعيفاند، صادر مىشود. آنچه كه بيشتر جنبه عرفانى دارد، اعمال قلبى انسان است. شروع اين مرحله به اين است كه انسان اعمال خود را به نيتخالص، مزين كند. اين را بايد از واجبات شروع كند و تلاش كند كه در هيچ يك از واجباتى كه انجام مىدهد، شائبه ريا نباشد; نخواسته باشد به گوش ديگران برسد كه او چنين عمل خوبى را انجام داده است. ريا به معناى خودنمايى است و سمعه آن است كه گرچه عمل را دور از چشم ديگران انجام يم دهد، اما از اينكه به گوش آنان برسد، خشنود شود و خوشش بيايد. بايد از اين آلودگىها پرهيز كند. بايد تلاش كند واجبات را براى خدا انجام دهد و گناهان را نيز به خاطر خدا ترك كند نه به خاطر ترس از مردم. خلاصه بايد نيتخود را در اعمال و ترك محرمات، خالص گرداند; البته اين كارى است دشوار، اما شدنى. هر يك از مراحل سير و سلوك، دشوارتر از مرحله قبل است، اما با الطافى كه خداوند متعال نسبتبه بندهاش دارد، آسان و گوارا خواهد شد. اگر انسان در مراحل اوليه، استقامت كند و از امتحانها سربلند بيرون بيايد، خداوند چنان سرور و لذتى به او عطا مىكند كه اگر يك روز، كار پسنديدهاى از او ترك شود، بسيار ناراحت و دلگير خواهد شد. براى اينكه انسان بتواند نيتخود را خالص كند، بايد مقدماتى را فراهم كند و توجهاتى داشته باشد; زيرا نيتخالص، چيزى نيست كه هرگاه اسنان بخواهد، بتواند فورا آن را به دست آورد. كسى كه دوست دارد پيش مردم، محبوب باشد و همه به او احترام بگذارند، خواه ناخواه در نيتش شائبهاى راه پيدا مىكند. شخصى مىتواند در كارها نيتخالص داشته باشد كه حب جاه نداشته باشد و براى اينكه از ريا و سمعه در امان بماند، بايد تا آنحا كه ممكن است، وظايفش را در خفا انجام دهد; البته در اينجا لغزشگاههايى نيز هست. بعضى وقتى كه مىخواهند عبادتشان را در خفا انجام دهند، ديگر در نماز جماعتحاضر نمىشوند. دليلشان هم اين است كه مىخواهيم نمازمان را در خلوت بخوانيم تا ريا نشود. اينها دامهاى شيطان استبايد توجه داشت كه دستورات شرع، دقيقا مراعات شود. بايد در نماز جماعت و نماز جمعه شركت كرد. با اين عذر كه مىترسم ريا شود، نبايد فريب شيطان را بخوريم و دستورات خداوند را زير پا بگذاريم. بله، عبادتهايى مانند صدقه دادن را يم توان از راههاى مختلفى كه ديگران متوجه نشوند، انجام داد و به مستمندان كمك كرد، اما عبادتهايى را كه جنبه اجتماعى دارند و تاكيد شده است كه به صورت جمعى انجام شوند، نبايد به بهانه جلوگيرى از ريا ترك كرد و در خلوت به جا آورد. يكى از دستورالعملهايى كه در اين مرحله، بسيار مفيد و كارساز است، اين است كه سعى شود دل انسان، با خدا انس بگيرد. اگر ما كارى را براى ارضاى تمايلات نفسانىمان انجام مىدهيم، به اين دليل است كه به آن كار لذتبخش مادى، علاقه و تمايل داريم يا وقتى كه كارى را به خاطر دوستمان انجام مىدهيم، به اين دليل است كه به او انس و علاقه داريم. وقتى انسان مىتواند كارى را براى اينكه خدا آن كار را دوست دارد، انجام دهد، كه به جاى اين محبتها، محبتخدا را در دلش قرار دهد در مناجات شعبانيه مىخوانيم كه: «الهى لم يكن لى حول فانتقل عن معصيتك الا فى وقت ايقظتنى لمحبتك» خدايا! من توانايى اينكه دست از گناه بردارم را نداشتم، مگر وقتى كه تو دل مرا با محبتخودت بيدار كردى. آن وقت كه پرتويى از محبت تو در دل من افتاد، اجتناب از گناه برايم آسان شد. اگر انسان بتواند عشق به خدا را در دلش زياد كند، همه مشكلات و دشوارىها برايش آسان مىشوند. اگر انسان به خدا عشق پيدا كند، سحرخيزى نه تنها برايش دشوار نخواهد بود. بلكه به عنوان ديدار محبوب، لذتبخش خواهد بود. براى انسانى كه به كسى عشق مىورزد، چه چيزى لذتبخشتر از اين است كه در خلوت با او بنشيند و با او سخن بگويد؟ اگر ذرهاى از محبت الهى در دل انسان بيفتد، ديگر هيچ چيز براى او لذتبخشتر از اين نيست كه در سحرگاهان كه همه چشمها در خواب است، همه درها بسته و همهجا خاموش است، راهى به سوى محبوب باز كند. براى اينكه محبتخداوند در دل انسان پديد آيد، بايد نعمتهايى را كه خدا به انسان عطا كرده است، بشناسد و درباره آنها به تفكر بنشيند. ميليونها نعمتى كه اگر يكى از آنها را انسانى به او عطا مىكرد، تا پايان عمر سپاسگزار او بود. خلاصه، شرط به وجود آمدن محبت پايدار، معرفتخدا و انس با او است. محبتهايى كه ميان دو انسان، پايدار مىماند، با يك برخورد و يك نگاه، حاصل نمىشوند; بلكه زمانى اين محبت، پايدار خواهد شد كه ميان آنها انس به وجود آيد. محبتخداوند هم كم و بيش در دل همه هست. چگونه مىشود خدا را دوست نداشت؟ مگر او چيزى كه دوست داشتنى نباشد هم دارد؟ هر چه كه مىتواند ملاك دوست داشتن باشد، در او به طور بىنهايت وجود دارد. پس براى اينكه جوانههاى محبت در دل هر مسلمان رشد كند و پايدار بماند، بايد با خدا انس بگيرد. چگونگى انس با خدا اما چگونه مىتوان با خدا انس گرفت؟ بايد سعى كرد كه در تمام شبانهروز، گوشهاى از دل به او متوجه باشد. اگر انسان به مصيبتى دچار شود كه او را غمگين و ناراحت كند، تا مدتها اين حادثه، ذهن او را به خود مشغول مىكند و حتى گاهى در خواب هم از خاطرش بيرون نمىرود و پس از مدتها كه از آن واقعه مىگذرد، هنوز گوشه دلش متوجه آن مصيبتخواهد بود. به هر كارى كه مشغول مىشود، آن حادثه جلوى چشمش حاضر مىشود. چنين توجهى را مىتوان به طور اكتسابى و به وسيله تمرين نيز در خود ايجاد كرد. كسى كه جذبه خداوند، اراده او را تسخير مىكند و بارقهاى از محبتخدا در دلش مىتابد، خود به خود، همواره متوجه او است; البته كسانى هم كه چنين جذبهاى برايشان ايجاد نشده است، مىتوانند تدريجا و به وسيله تمرين، آن حالت را در خود به وجود آورند. تمرين آن نيز اينگونه است كه همواره توجه داشته باشد كه در حضور خداست و خدا ناظر بر اعمالش است. از صبح كه از خواب برمىخيزد، بايد به خودش تلقين كند كه خداوند همواره او را مىبيند، گرچه او خدا را نمىبيند. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله به ابوذر فرمودند: «اعبد الله كانك تراه و ان لم تكن تراه فانه يراك» ; بهگونهاى خدا را عبادت كن كه گويا او را مىبينى و اگر تو خدا را نمىبينى، او تو را مىبيند. توجه به اينكه خداوند ناظر بر اوست، نياز به برنامهريزى و نشستن در گوشهاى و از همه كارها دست كشيدن ندارد. اين توجه، مرتبهاى از مرحله «ذكر» و «توجه قلب» است كه وقتى به حد ملكه رسيد، كم كم انسان احساس مىكند كه دلش با خدا انس گرفته است و وقتى كه انس گرفت، محبتخداوند در دل بيشتر مىشود. وقتى كه محبتخدا بيشتر شد، علاقه به عبادت و بندگى، خصوصا خواندن نماز و دعا و مناجات هم زياد مىشود. به تلاوت قرآن مجيد بيشتر علاقهمند مىشود. آيا انسان ميل ندارد كه نامه محبوبش را بخواند؟ محبوبى كه انسان از او دور است، برايش نامهاى نوشته است، چند بار آن را مىخواند و هر وقت كه فرصتى به دست آيد، دوباره آن را برمىدارد و نگاه مىكند و مىخواند. قرآن هم كلام خداست، اثر او است. وقتى كه محبتخدا در دل پديد آيد، انسان بارها آن را با شوق مىخواند به هر حال، اين مرحله از «مراقبه» به اين صورت است كه به وسيله تمرين، توجه قلبى به خداوند را در خود ايجاد كند و آن را به حد ملكه برساند. اگر اين ملكه را در خود به وجود آورد، كم كم حالتى برايش ايجاد مىشود كه گويا خدا را مىبيند. نه تنها او را بر اعمال خود ناظر مىداند، بلكه كم كم دريچهاى به سوى قلبش باز مىشود و از طريق دل با خدا سخن م يگويد. شايد براى همه ما اين حالت پيش آمده باشد كه وقتى انسان مشغول خواندن دعا يا نمازى هست، اگر حالت توجه و انسى به او دست دهد، براى يك لاحظه احساس مىكند كه دخا را در مقابل خود مىبيند و مستقيما و بدون پرده دارد با او سخن مىگويد با ممارست و تمرين مىتوان اين حالت را در خود ايجاد كرد كه گويى خدا را مىبيند و با او مستقيما سخن مىگويد. اگر اين حالت در انسان به وجود آمد و تقويتشد، از اين مرتبه از مراقبه مىگذرد و به مرتبهاى بالاتر مىرسد. با ايجاد حالت انس و پس از آن، شدتيافتن محبت و اشتياق، كم كم حجابهاى ميان انسان و خداوند يك به يك از بين مىرودن. ديگر اسنان با شوق و لذت به خدا توجه پيدا مىكند و از اينكه حضور او را احساس مىكند، مسرور مىشود و اگر لحظهاى غافل شود، مانند اين است كه از معشوقش جدا شده است. اين جدايى برايش بسيار سنگين و غيرقابل تحمل مىشود. چنين انسانى غفلت را گناه مىداند و به خاطر آن استغفار مىكند. استغفار از انجام مكروهات هم نيست، بلكه همانطور كه در ادعيه و مناجاتها وارد شده است، استغفار آنان به اين دليل است كه احساس مىكنند با اينكه در حضور خدا هستند، از او غافل شدهاند. اين غفلت را بزرگترين گناه مىدانند. آنان از اينكه در محضر خدا كارى انجام مىدهند كه لازمه بعد مادى اسنان و شرط زندگى مادى است و به همين دليل مجبورند كه گوشهاى از توجه خود را به ا�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 494]
صفحات پیشنهادی
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی)
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) نويسنده: حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت برکاته) كشف و كرامتدو لفظ "كشف وكرامت"مترادف نيستندبلكه كشف مقولهاى غيراز مقوله ...
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) نويسنده: حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت برکاته) كشف و كرامتدو لفظ "كشف وكرامت"مترادف نيستندبلكه كشف مقولهاى غيراز مقوله ...
چند ترفند ویندوزی به همراه 60 مقاله دیگر
... انسان 2 شهوت پرستی و سقوط انسان ا حرص، آفتبزرگ خوشبختی شمیم هدایت قسمت سوم و پایانی شمیم هدایت قسمت دوم شمیم هدایت قسمت اول آسيبشناسى دين در سيره ...
... انسان 2 شهوت پرستی و سقوط انسان ا حرص، آفتبزرگ خوشبختی شمیم هدایت قسمت سوم و پایانی شمیم هدایت قسمت دوم شمیم هدایت قسمت اول آسيبشناسى دين در سيره ...
گفتار بزرگان جهان ( قسمت هشتم )
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) ... او محكوم شد و گفت: خوب، قول دادهام و انجام مىدهم. .... همه مؤمنان مىبايست آن را پشتسر بگذارد و مقدمهاى ...
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) ... او محكوم شد و گفت: خوب، قول دادهام و انجام مىدهم. .... همه مؤمنان مىبايست آن را پشتسر بگذارد و مقدمهاى ...
شمیم هدایت)قسمت اول)
شمیم هدایت)قسمت اول) نويسنده: حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت برکاته) انواع تمايلات و خواستههاى آدمى ... و اشاميدن تا پايان زندگى اين دنيا، همواره در اسنان باقى است، ولى بعضى از وساتهها وجود دارد كه تغيير مىكند ...... شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) ...
شمیم هدایت)قسمت اول) نويسنده: حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت برکاته) انواع تمايلات و خواستههاى آدمى ... و اشاميدن تا پايان زندگى اين دنيا، همواره در اسنان باقى است، ولى بعضى از وساتهها وجود دارد كه تغيير مىكند ...... شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) ...
آیت الله مصباح یزدی : تبلیغ دین فقط بر عهده انبیا نیست
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) نويسنده: حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت ... مرتبه والاى آن، كه به وسيله اولياء و انبياء و ائمه اطهار سلام ...
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) نويسنده: حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت ... مرتبه والاى آن، كه به وسيله اولياء و انبياء و ائمه اطهار سلام ...
در حوادث پس از انتخابات، داد بزرگان هم درآمد
گفتار بزرگان جهان ( قسمت هشتم ) در حوادث پس از انتخابات، داد بزرگان هم درآمد ... شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) ... او محكوم شد و گفت: ...
گفتار بزرگان جهان ( قسمت هشتم ) در حوادث پس از انتخابات، داد بزرگان هم درآمد ... شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) ... او محكوم شد و گفت: ...
قسمت بعدی ملکه در راه است
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) مكاشفه عبارت است ازاين كه:انسانى در حال هوشيارى و بيدارى، يا در حالتبين خواب و .... بههر حال، افرادى از راه رياضت، مىتوانند چنين ...
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) مكاشفه عبارت است ازاين كه:انسانى در حال هوشيارى و بيدارى، يا در حالتبين خواب و .... بههر حال، افرادى از راه رياضت، مىتوانند چنين ...
حمایت از مستضعفان و محرومان در کلام امام راحل
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) · انجمن های اسلامی در کلام امام راحل · شمیم هدایت)قسمت دوم) · سوادآموزی در کلام امام راحل · شمیم هدایت)قسمت اول) · فقه سنتی و اجتهاد جواهری در ...
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) · انجمن های اسلامی در کلام امام راحل · شمیم هدایت)قسمت دوم) · سوادآموزی در کلام امام راحل · شمیم هدایت)قسمت اول) · فقه سنتی و اجتهاد جواهری در ...
شهوت پرستی و سقوط انسان(ا)
آیات سوم، چهارم، پنجم و ششم، از آیات مورد بحث، ناظر به داستان قوم لوط و «شهوتپرستی» آنهاست ; شهوتی آمیخته با انحرافات جنسی ..... شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) ...
آیات سوم، چهارم، پنجم و ششم، از آیات مورد بحث، ناظر به داستان قوم لوط و «شهوتپرستی» آنهاست ; شهوتی آمیخته با انحرافات جنسی ..... شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) ...
آيا دست دادن يا تماس بدنى با اهل کتاب حرام است؟
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) مكاشفه عبارت است ازاين كه:انسانى در حال هوشيارى و بيدارى، يا در حالتبين خواب و ... فرمول اين ارتباط به دست نيامده است كه چه كار بايد ...
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) مكاشفه عبارت است ازاين كه:انسانى در حال هوشيارى و بيدارى، يا در حالتبين خواب و ... فرمول اين ارتباط به دست نيامده است كه چه كار بايد ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها