تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اى مردم همانا نمازگزار هنگام نماز با پروردگار بزرگ و بلند مرتبه اش مناجات مى كند، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826135243




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی)
شمیم هدایت)قسمت سوم و پایانی) نويسنده: حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت برکاته) كشف و كرامتدو لفظ "كشف وكرامت"مترادف نيستندبلكه كشف مقوله‏اى غيراز مقوله كرامت است. مكاشفه عبارت است ازاين كه:انسانى در حال هوشيارى و بيدارى، يا در حالت‏بين خواب و بيدارى، كه از آن، به «خلسه‏» تعبير مى‏شود، چيزهايى را ببيند يا درك كند كه ديگران درك نمى‏كنند.گاهى گفته مى‏شود: فلان شخص،در عالم مكاشفه، فلان مطلب را ديده است; منظور، همين حالت كشف است.حالتى براى انسان پيش مى‏آيد،گاهى شبيه خواب است. ولى خواب نيست; ممكن است‏حتى چشم انسان هم باز باشد و چيزهايى را ببيند، شبيه اين كه شخص خواب مى‏بيند. مثلا شخصى را در حالى يا در كارى مى‏بيند، حادثه يااتفاقى را مى‏بيند، صدايى را مى‏شنود. اين حال را، حال مكاشفه مى‏گويند. اما منظور از كرامت اين است كه از شخص، كارهاى خارق‏العاده‏اى سربزند، داراى قدرتى روحى باشد كه بتواند تصرفاتى در عالم طبيعت‏يا در اشخاص، انجام دهد; مثلا، مريضى را شفا بخشد، ياطى‏الارض كند،يابدون اسباب ظاهرى، چيزى را از مكانى به مكان ديگر منتقل كند. به هرحال، كارهاى خارق‏العاده‏اى انجام دهد كه اگر مستند به‏اذن الهى و نشانه ارتباط باخدا باشد، كرامت ناميده مى‏شود. مرتبه والاى آن، كه به وسيله اولياء و انبياء و ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين براى اثبات نبوت و امامتشان انجام مى‏گيرد، معجزه نام دارد. اما ممكن است‏بندگان صالح خدا هم كارهاى خارق العاده‏اى انجام دهند، بدون اين كه براى اثبات ادعايى باشد; اين، موهبتى است‏خدايى كه «كرامت‏» نام دارد. يكى ازمسائلى كه مدعيان عرفان و مقامات عالى انسانى علم اخلاق مى‏كنند وآن را دست‏آويزى براى تبليغ مسلك و مكتبشان قرار مى‏دهند، همين ادعاست كه، فلان شخص، صاحب كشف و كرامت است; لذا برحق است و فرقه و مسلكش، مسلك صحيحى است. ولى آيا واقعا كشف و كرامت در مورد او واقعيت دارد؟ واگر واقعيت دارد، دليل بر اين است كه او از اولياء خداوند است و خداى متعال نظر خاصى نسبت‏به او دارد؟ و اگر كسى واقعا كرامت الهى داشت، اين دليل مى‏شود كه همه مطالبى كه او ادعا مى‏كند، درست است؟ اگر اين مساله، روشن نشود، سوء استفاده‏هايى كه از ادعاى كشف و كرامت مى‏كنند از بين نمى‏رود. اين مطلب كه بعضى از افراد، در حالاتى، چيزهايى را ببينيد يا بشنوند كه ديگران از ديدن يا شنيدن آنها عاجزند، امرى واقعى است. چنين حالاتى براى بسيارى از انسانها پيش مى‏آيد و درك فوق‏العاده‏اى برايشان حاصل مى‏شود. اما اين ادراكات، داراى انواعى هستند، دسته‏اى از آنها شناخته شده‏اند و در روان‏شناسى، به‏نام «تله‏پاتى‏» ناميده مى‏شوند. فرض كنيد، شخصى نشسته است و ناگهان به ذهنش خطور مى‏كند: فلان شخص در فلان جا كارى انجام داده، يا مريض شده يا تصادف كرده و يا از دنيا رفته است و بعدا معلوم مى‏شود كه واقعا هم صحيح بوده‏است‏يا به ذهنش مى‏آيد كه، مثلا، كسى در شهر ديگرى دارد با او سخنى مى‏گويد و او نيز مى‏شنود، بعد معلوم مى‏شود كه آن شخص، در آن حال، به او توجه داشته است و دلش مى‏خواسته چنين مطلبى را به او بگويد، ولى به او دسترسى‏نداشته‏است و فقط ازذهنش خطوركرده‏است‏اين، نوعى ارتباط روحى‏است. هيچ يك از اينها دليل براين نيست كه اين اشخاص، از اولياى خدا يا از دشمنان خدا هستند. زيرا هر دو صورتش ممكن است. حتى ممكن است چنين روابطى ميان اشخاصى كه منكر خدا هستند پيدا شود. اين، حالتى خارق‏العاده است; يعنى ديگران نمى‏توانند و در اختيارشان نيست، ولى واقعيت است. حال چه اسرارى در كار است و اين كار، چه فرمولى دارد، هنوز علم، آن را كشف نكرده‏است و به هيچ وسيله، فرمول اين ارتباط به دست نيامده است كه چه كار بايد كرد تا اين رابطه برقرار شود. اين امرى اتفاقى است. پيداست، چنين رابطه و دركى، هرگز نشانه اين كه شخصى، مقام و منزلتى نزد خداى متعال دارد، نيست. چنان كه بعضى از افراد، به وسيله چشم ظاهرى، چيزهايى را مى‏بينند كه ديگران نمى‏توانند ببينند و يا به وسيله گوش ظاهرى، صداهايى را مى‏شنوند كه ديگران نمى‏توانند بشنوند. اينها، تاحدودى، از نظر فيزيولوژيكى نيز قابل توجيه‏اند; يعنى، يك ويژگى در اندام چشم يا اندام گوش و مغز و اعصابشان هست كه در سايرين نيست; مثلا صداهايى كه معمولا بايد فركانس معينى داشته باشد تا ما بشنويم، آنها با فركانس كمترى مى‏شنوند. يامثلا، ما نورهايى را كه تواتر خاصى دارند مى‏بينيم اما آنها مى‏توانند انوار ماوراءبنفش را هم ببينند. اين يك خاصيت فيزيولوژيكى است كه در بدنشان وجود دارد. در كتاب " فوق طبيعت" آمده است كه: خانمى روسى كه ظاهرا ماركسيست و كمونيست است، چشمانش ويژگى خاصى دارد كه درون بدن اشخاص را مى‏بيند; به شخص كه نگاه مى‏كند، اندامهاى داخلى بدنش را مى‏بيند و گاهى به جاى اين كه مريض را به آزمايشگاه و راديولوژى ببرند و ببينند كه چه آفتى در بدنش هست، اين شخص، به بدن او نگاه مى‏كند ومى‏گويد كه در كجاى بدنش‏اختلالى وجود دارد وبه اين وسيله مرض او كشف مى‏شود. گاهى ديد او به حدى دقيق است كه‏از دستگاههاى عكس‏بردارى هم دقيق‏تر مى‏بيند، مثلاممكن است دستگاه تشخيص ندهد كه فلان غده دركجاى روده شخص است، اما او با يك نگاه مى‏گويد: غده، در فلان جاى روده مريض است. اين زن، هيچ ادعايى ندارد و هيچ ارتباطى هم با عالم غيب ندارد، فقط خاصيتى در اندام چشم او يا در سيستم عصبى‏اش هست كه چيزهايى را درك مى‏كند كه ديگران درك نمى‏كنند. بعضى از دانستنيهاى غير متعارف، باابزارها و مقدماتى حاصل مى‏شوند;يعنى‏اشخاصى زحمت‏ها و رياضت‏هايى مى‏كشند و تمرين‏هايى را انجام مى‏دهند تا چنين قدرتى رابه دست مى‏آورند.اين هم امرى مشترك بين حق و باطل است. در مناطقى از هند مثل تبت و كوههاى هيمالايا، فرقه‏هايى از مرتاضان زندگى مى‏كنند، كه اعتقادى به خدا و دين و روز قيامت ندارند - البته به بقاء روح، معتقدند - آنها رياضت‏ها و گاه، اعمال سخت و خرد كننده‏اى را انجام مى‏دهند كه در نتيجه آن، قدرتى روحى پيدا مى‏كنند كه مى‏توانند مسائلى را بفهمند و ببينند كه ديگران از درك آن عاجزند و حتى مى‏توانند از حوادث گذشته خبر دهند. عده‏اى از آنان پيشرفتهاى خاصى دارند و مى‏توانند از آينده خبر دهند. نمونه‏هاى زيادى از اين پيشگويى‏ها، سراغ داريم. افرادى هستند كه بدون واسطه با آنان ملاقات و سؤال و جوابهايى‏داشته‏اند;مثلا،شخصى راكه هرگز نديده و نمى‏شناخته است‏با اسم صدا زده و گفته است كه شما اهل فلان جا هستى، فلان نيت را دارى،به فلان منظوربه اين‏جا آمده‏اى، تا فلان وقت، در فلان جا اقامت‏خواهى‏كرد وبه فلان منطقه، خواهى رفت.شخصى تعريف مى‏كردكه به يكى‏از مرتاضين برخورد كرديم، او گفت: شما روز پنج‏شنبه از اين شهر خواهيد رفت. من كه براى روز چهارشنبه بليط گرفته بودم، باخود گفتم: خوب، اين يك اشتباه‏است، ولى‏به رويش نياوردم‏روز چهارشنبه‏كه‏مى‏خواستيم با هواپيما حركت كنيم، اعلام كردند كه پرواز هواپيما به روز پنج‏شنبه موكول شده است.پيشگويى آن مرتاض درست ازآب در آمد بااين‏كه هيچ اطلاعى‏از زمان پرواز هواپيما نداشت. به‏هر حال، افرادى از راه رياضت، مى‏توانند چنين توانايى‏هايى پيدا كنند و يا ارتباطات روحى با افراد برقرار كنند كه انواع و اقسام مختلفى دارد. نظير اينها، مساله احضار ارواح و ارتباط با آنها و احضار جن و استفاده از اطلاعات او و از اين قبيل چيزها است. خلاصه اين كه انسان مى‏تواند آگاهيهاى خارق‏العاده‏اى از راههاى غير متعارف داشته باشد، آگاهيهايى كه از راه چشم و گوش و تعليم و تعلم عادى ميسر نيست.براى كسب آن اطلاعات، تمرين و رياضتهاى خاصى لازم است و كسانى كه آن رياضتها را بكشند به چنين قدرتى دست مى‏يابند. البته همه، اين همتها را ندارند و گاهى شايد خيلى هم عاقلانه نباشند. در صورتى كه كارهاى عاقلانه‏ترى وجود دارد و آدم مى‏تواند با زحمت كمترى به كمالات بالاترى نايل شود، تحمل اين رياضت‏هابراى اين كه صرفا اطلاعاتى پيدا كند، چه فايده‏اى دارد؟ مگر مااز همان اطلاعاتى كه از راه چشم و گوش به دست مى‏آوريم چقدراستفاده مى‏كنيم؟ خوب، ما مى‏بينيم كه مردم در حال رفت وآمد هستند، حالا كسى ببيند كه ديروز مردم داشتند مى‏رفتند و مى‏آمدند، اين چه امتيازى است؟ البته،اين نوعى كمال‏است،يعنى‏امرى وجودى‏است كه آنها دارند و ديگران ندارند.آرى چنين چيزى امكان دارد و وجود هم دارد. راهش نيزبازاست،قابل‏تعليم وتعلم است، استاد دارد. ازاو دستور مى‏گيرند وعمل مى‏كنند وچنين حالاتى برايشان پيدا مى‏شود. در اين زمينه‏ها، مدعيان كاذب، خيلى بيشتر از آنهايى هستند كه واقعا زحمتى كشيده‏اند و چيزى به دست آورده‏اند. حال، از ادعاى دروغش كه بگذريم، احضار روح و ارتباط باجن فى‏الجمله ممكن است. اشخاصى هستند كه جن تسخيرمى‏كنند،مقدمات و كارهايى انجام مى‏دهند كه يك يا چند جن در اختيار آنها قرار مى‏گيرد. و اطلاعاتى در اختيارشان قرار مى‏دهند. كسب اطلاعات براى جن بسيار آسانتر از انسان است زيرا جن، سريع از مكانى به مكان ديگر منتقل مى‏شود و اطلاعات را كسب مى‏كند و مى‏تواند در فاصله كوتاهى اطلاعات را در اختيار كسى قرار دهد كه با او ارتباط دارد. بله، اين‏ها امكان دارد، اما اين بدان معنا نيست كه شخصى از اولياء خداست‏بلكه گاه، كارهايى كه براى احضار ارواح و تسخير جن و يا ساير رياضت‏ها، انجام مى‏دهند خلاف شرع است; حتى لازمه ارتباط بابعضى از اجنه (اگر از كفار باشند)، توهين كردن شخص احضار كننده به دين حق است. يعنى او بايد كارهاى توهين‏آميزى نسبت‏به مقدسات انجام دهد تا بتواند با آن جن ارتباط برقرار كند. افراد موثق نقل كرده‏اند، كه آنهابراى اين كه رابطه‏شان را با يك جن كافر، حفظ كنند «العياذبالله‏» نمازشان را ترك مى‏كردند، و كارهاى توهين‏آميزى نسبت‏به مقدسات، از جمله قرآن، انجام مى‏دادند تا به اين وسيله، توجه آن جن را جلب كرده و اطلاعاتى كسب كنند. اينها يك قسم از اطلاعات غير عادى است، و دليل منزلت‏شخص نزد خدا نيست. اعمالى خارق‏العاده است، اما از مقوله مكاشفه نيستند. تله‏پاتى، احضار روح، ارتباط با جن و رياضت‏هاى مرتاضان، هيچ كدام از مقوله مكاشفه نيست. مكاشفه و انواع آن مكاشفه حالتى روحى است، بين خواب و بيدارى (خلسه) كه براى شخص پيش مى‏آيد، و در چنين حالتى چيزهايى را مشاهده مى‏كند. اما اين حالت چگونه پيدا مى‏شود؟ اين حالت، نوعى لطافت روحى لازم دارد، روح بايد نوعى وارستگى داشته باشد تا اين حالت‏براى شخص پيدا شود. بزرگان از عرفا، كه همه فرق متصوفه به آنها احترام مى‏گذارند نوشته‏اند كه مكاشفات بر دو گونه‏اند: مكاشفات ربانى يا رحمانى، و مكاشفات شيطانى. گاهى چيزهايى را كه آدمى در حالتى خلسه گونه مى‏بيند يا مى‏شنود و درك مى‏كند، القائاتى از سوى شيطان است. آدم صدايى مى‏شنود كه ديگران نمى‏شنوند. گاهى هم اين صدا، يك خبرى است و واقعيت هم پيدا مى‏كند اما اينها مقدمه‏اى براى فريفتن شخص است، تا وادارش كند كه به آن راهى كه مى‏خواهد برود. قرآن كريم از زبان ابليس، مى‏فرمايد: «فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك المخلصين‏»(سوره ص:82) به عزت خدا قسم خورده است كه تا مى‏تواند بنى‏آدم را فريب دهد و فقط طمعى در فريب دسته‏اى از بندگان خدا كه از مخلصين و معصومين هستند ندارد; اما قسم خورده است كه سايرين را تا جايى كه مى‏تواند گمراه كند و يكى از راه‏هاى گمراه كردن، اين است كه اول كارهايى را انجام مى‏دهد كه شخص خيال كند اعمال صحيحى است; مثلا، هاتفى غيبى كه به بنده بگويد: امشب از خواب برخيز و نماز شب بخوان! پيش خود مى‏گويد: اين صداى ملك است، زيرا شيطان، به كسى نمى‏گويد نماز شب بخوان. نيمه شب برمى‏خيزد و مى‏گويد: الحمدلله خداوند توفيق داد كه بيدار شوم و نماز شب بخوانم. شب دوم، سوم، چند شب مى‏گذرد، بعد مى‏گويد: اين را كنار بگذار و برو قرآن بخوان. كسى كه مدتى دستورات عبادى را شنيده كه نماز شب بخوان و قرآن بخوان و دعا كن و به اينها عادت كرده‏است، با خود مى‏گويد كه ثواب آن قرائت قرآن بيشتر از آن درسى است كه من مى‏گويم. غافل از اين‏كه دستورات مستحب به او داده و فريبش مى‏دهد، تا اين كه تكليف واجب را ترك كند. خوب، بسيارى از افراد ممكن است فريب بخورند و بگويند: همان گونه كه آن دستورات و سفارشاتش درباره عبادت خدا صحيح بود، او كه نمى‏گويد: برو العياذبالله فلان معصيت را انجام بده، اين هم كه مى‏گويد: درس نرو، و بنشين قرآن قرائت كن، معلوم مى‏شود كه اين هاتف غيبى، صلاح ما را بهتر از ما مى‏داند. اين يك نوع مكاشفه است. گاهى نيز در حالت‏خلسه و حالتى بين خواب و بيدارى يادر حالتى كه انسان مشغول ذكر است، چنين چيزهايى رامى‏بيند.گاهى نورى، انوارى رنگارنگ و گاهى شخصى را مى‏بيند ياصدايى رامى‏شنود. اينها همه واقعيت دارد، اما اهل فن مى‏گويند: اين مكاشفات، گرچه در حال ذكر، دعا، سجده و يا در حال نماز باشند به دو دسته تقسيم مى‏شوند: 1- مكاشفات شيطانى 2- مكاشفات رحمانى(ربانى) عامل مكاشفه گاه شيطان است و گاه ملك. تشخيص اين كه كدام يك شيطانى و كدام يك رحمانى است، كار هر كسى نيست. محققين از عرفا گفته‏اند كه براى تشخيص مكاشفه صحيح از ناصحيح، بايد مضمون مكاشفه را بر كتاب و سنت عرضه كرد; اگر موافق قرآن و حديث‏باشد، صحيح است و اگر مخالف كتاب و سنت‏باشد، شيطانى وناصحيح است. پس ملاك‏براى شناختن مكاشفه صحيح از ناصحيح، قرآن و سنت است، اين را نيز محققين از عرفا گفته‏اند كه صرف حصول مكاشفه براى كسى، دليل براين نيست كه او از اوليا خداوند است. حال اگر شخصى اهل رياضتهاى باطل نيست، اعتقاداتش صحيح است و دين و مذهب درستى دارد، عباداتش، نماز و روزه‏اش، صحيح است، در حال عبادت، نماز شب، سجده و يا در حال ذكر، مكاشفه‏اى رحمانى برايش واقع شد كه مضمونش صحيح و مطابق كتاب و سنت است، آيا اين شخص به مقام قطبى و مرشدى رسيده است؟ آيا حرفهايش در مورد ساير مطالب حجت است؟ آيا صلاحيت تربيت ديگران را دارد؟ به هيچ وجه چنين نيست، گاهى براى بعضى از كودكان، قبل از رسيدن به سن تكليف، مكاشفاتى پيش مى‏آيد، گاهى افراد عامى، بى‏ريا و صاف و ساده، از بازاريها، كشاورزان، در نمازشان انوارى را مشاهده مى‏كنند، (نمونه‏هايش را سراغ داريم). وقوع مكاشفه در اين افراد، صرفا دليل براين است كه در آن حالت،لطافتى روحى وجود داشته است. نه اين كه، اين شخص، تبديل به يك قطب يا مرشد يا مربى كامل شده، و سخن او در همه مسائل حجت‏باشد. حتى اگر ثابت‏شود كه مكاشفه‏اش رحمانى و ربانى بوده‏است; مثل اين است كه خواب صادقى ديده باشد، حالت مكاشفه، حالتى شبيه حالت‏خواب است. حال اگر كسى روياى صادقه‏اى ديد، خواب صحيحى ديد، آيا دليل براين است كه او از اولياء است؟ خير. افراد معصيت كار بسيارى نيز هستند كه خواب صادقه مى‏بينند. بله، نوعى لطافت روحى بايد داشته باشد. همه اين گونه نيستند، ولى داشتن چنين لطافتى‏كه‏اسمش را صفاى روحى مى‏گذارند،معنايش‏اين‏نيست كه او از اولياء است و درك و فهمش در مورد همه مسائل صحيح است; قدرت تربيت دارد و همه بايد از او اطاعت كنند. خير، اين گونه نيست. حاصل آن كه: بعضى از مكاشفات ربطى به اعمال شخص و حالات انسان ندارد و بر اثر رياضتهايى باطل حاصل مى‏شود. مثل، حالات و اطلاعاتى كه مرتاضين دارند و بعضى ديگر، با رياضتهاى شرعى و صحيح حاصل مى‏شود كه اينها هم دو دسته‏اند، حتى آدمى كه شخصى صالح است، عبادات شرعى و رياضتى صحيح دارد گاهى ممكن است رياضتهاى شيطانى داشته باشد، شيطان او را رها نمى‏كند و براى تشخيص آن بايد به كتاب وسنت مراجعه كرد، حتى اگر ثابت‏شود كه مكاشفه رحمانى بوده است و مطابق كتاب و سنت است، دليل براين نيست كه او به مقام عظيمى رسيده است. كرامتهمان طور كه اطلاعات خارق‏العاده از راههاى مختلف به دست مى‏آيد، كارهاى خارق‏العاده نيز چنين است. بعضى هستند كه به طور طبيعى، افرادى استثنايى هستند، كارها و تصرفاتى انجام مى‏دهند كه ديگران نمى‏توانند انجام دهند اين گونه افراد البته خيلى نادرند. از اينها كه بگذريم، كارهاى خارق‏العاده‏اى هست كه معمولا در اثر رياضت‏ها حاصل مى‏شود و انواع مختلفى دارد، از قبيل «سحر» و «تسخير جن‏» كه در اثر انجام عملياتى از قبيل رياضت‏هايى كه جوكى هاى هند مى‏كشند، و بالاخره بخشى نيز از اينها، كراماتى است كه براثر عبادات صحيح و رياضت‏هاى شرعى حاصل مى‏شود. جاى هيچ انكارى نيست كه بشركارهاى خارق‏العاده را با تمرين‏ها و رياضت‏ها انجام مى‏دهد. بارها تيم‏هاى پزشكى و دانشمندان علوم مختلف اسلامى و علوم طبيعى و تجربى از كشورهاى مختلف به خصوص از آمريكا و آلمان رفته‏اند و مدتها در ميان مرتاضان زندگى كرده‏اند، وضع آنها را بررسى كرده و نهايتا تصديق كرده‏اند كه كارهايى كه مرتاضان انجام مى‏دهند مطابق با هيچ قانون علمى نيست; يعنى چنين كارهايى بدون علل و عوامل طبيعى و اقتصادى ايجاد مى‏شوند و هيچ دليلى بر اين كه اين اعمال را با استفاده از قانون طبيعى انجام مى‏دهند وجود ندارد. دانشمندان بعد از تجربيات زياد، حاصل تحقيقاتشان را منتشر كرده‏اند مبنى بر اين كه كارهايى كه مرتاضان انجام مى‏دهند غير عادى است و با قوانين طبيعى، فيزيكى و فيزيولوژى و روان‏شناسى مطابقت ندارد.البته ممكن است‏بعضى انواع آن، با اين علوم ارتباط داشته باشد; يك جوكى جلوى قطارى كه در حال حركت است مى‏ايستد، قطارى كه با سرعت صد يا صدوبيست كيلومتر در حال حركت است، كنار ريل قطار مى‏ايستد و با حركت دستش ناگهان قطار را سر جايش ميخ‏كوب مى‏كند، و تادستش را برندارد با هيچ وسيله‏اى قطار حركت نمى‏كند. يا مثلا هواپيمايى آماده حركت است، موتور آن كاملا آزمايش شده و آماده حركت است، يك جوكى مى‏آيد و دست مى‏گذارد، مهندسين هركارى مى‏كنند، نمى‏توانند آن را راه بيندازند. تا اين كه او دستش را بر مى‏دارد و اجازه حركت مى‏دهد، آن وقت راه مى‏افتد. اينها مسائلى واقعى است، و نشانه آن است كه خداى متعال به روح انسان آن چنان قدرتى داده كه اگر تقويت‏شود، برقواى طبيعت غالب مى‏شود اين عظمت روحى انسان است. خوب، آيا اينها دليل براين مى‏شود كه آن جوكى با آن آلودگى روحى‏اش از اولياء الله است و بايد از او اطاعت كرد؟ آيا بايد آب دهانش را براى تبرك برد؟ اين جوكى مثل پهلوانى است كه تمرين كرده و بازوانش قوى شده است. چيزى را بر مى‏دارد كه شما نمى‏توانيد برداريد، اين يكى تمرين بدنى است و آن ديگرى تمرين روحى است، كه با كم خوردن، نفس را در سينه حبس كردن و با تمرينهاى ديگر، با فشارهايى كه به خودشان وارد مى‏كنند، روحشان راتقويت مى‏كنند. با رابطه‏اى كه از اين راه يا به صورت‏هايى ديگر كشف كرده‏اند توانسته‏اند اراده را تقويت كرده تا بر قواى طبيعت غالب شود كه بستگى به اين دارد تا چه اندازه، قدرت اراده و قدرت نفس در شخص حاصل شده باشد. پس هركار خارق‏العاده‏اى كه كرامت الهى‏نباشد،دروغ نيست; اينها واقعيت دارد و يك قسم آن هم سحر است. حال اين كه ماهيت‏سحر چيست وچگونه‏براى‏اشخاص حاصل مى‏شود وچند نوع است‏خود بحثهاى زيادى دارد. ما واقعيت‏سحر را نمى‏دانيم، اما گاهى ممكن است آموختن سحر براى ابطال سحر، واجب باشد. البته سحر وجود دارد و در قرآن هم داريم: «لسحرواعين الناس‏» سحره فرعون سحر مى‏كردند. اينها درقرآن هست و سحر فى‏الجمله واقعيت دارد، اما آيا كسى كه كار خارق‏العاده‏اى انجام مى‏دهد كه ديگران نمى‏توانند انجام دهند، تصرف در قوانين طبيعت مى‏كند، طبيعت را مقهور مى‏كند، حتى در دلهاى مردم نيز اثر مى‏گذارد، بين دو دوست، زن و شوهر كدورت يا محبت ايجاد مى‏كند; ساحر شد واز اولياءالله است؟ خير چنين نيست. فى‏الجمله در قرآن كريم داريم كه جن وجود دارد و سحر هم واقعيت دارد و از نظر علمى، سحر و تاثير آن هم واقعيت دارد. نقل مى‏كنند كه در زمان امام صادق عليه‏السلام شخصى ادعا مى‏كرد كه هركس چيزى را در دست‏خود پنهان كند من مى‏گويم كه آن چيست! مردم هم جمع شدند، براى تفريح و سرگرمى و هركس چيزى را در دستش پنهان مى‏كرد و مى‏گفت كه اين چيست؟ اونيز جواب درست مى‏داد. حضرت،وارد مسجد شدند و ديدند كه مسجد شلوغ است. فرمودند: چه خبر است؟ جريان را براى ايشان شرح دادند. حضرت جلو رفتند و دستشان را مشت كردند و فرمودند كه در دستم چيست؟ آن شخص فكرى كرد و حالت تحير و تعجب به او دست داد. حضرت فرمودند: چرا جواب نمى‏دهيد، مگر نمى‏دانيد چيست؟ گفت مى‏دانم چيست. ولى تعجب مى‏كنم كه شما آن را از كجا به دست آورده‏ايد. حضرت فرمودند: آن چيست؟ گفت: در تمام روى زمين هرچيزى سرجاى خودش هست، ولى دريك جزيره‏اى، مرغى دوتا تخم گذاشته بود، يكى از آنهانيست، تنها چيزى كه روى زمين تغيير كرد، همين است و اين بايد همان تخم باشد. حضرت دستشان را باز كردند و تخم آن پرنده را نشان دادند. بعد حضرت فرمودند: تو چگونه اين علم را پيدا كرده‏اى؟ گفت‏با مخالفت‏با هواى نفس، هرچه دلم مى‏خواست، خلافش را انجام مى‏دادم. حضرت فرمودند:دلت مى‏خواهد مسلمان شوى؟ گفت نه. حضرت فرمودند: شما گفتيد كه هرچه دلم نمى‏خواهد انجام مى‏دهم، طبق قول خودت بايد مسلمان شوى! او محكوم شد و گفت: خوب، قول داده‏ام و انجام مى‏دهم. البته از اين‏كه ديد حضرت توانستند تخم مرغى را از جزيره‏اى دور در اقيانوس، بياورند ودر دست‏بگيرند، فهميدكه‏ايشان شخصى عادى نيستند دينى كه ادعا مى‏كنند دين صحيحى است. اين زمينه‏اى براى پذيرش دين اسلام بود. هنگامى كه مسلمان شد، اشخاصى مى‏آمدند و مى‏گفتند در مشت ما چيست؟ ولى او نمى‏توانست جواب بدهد. از حضرت پرسيد: آقا چه شد كه تا حالا كه دينم باطل بود و راهم غلط بود، چنين قدرتى را داشتم، اما حالا كه مسلمان شده‏ام و دين حق را پذيرفته‏ام، پرده‏اى جلوى چشمم افتاده است و ديگر واقعيت را نمى‏بينم. اين چه دينى است؟ حضرت فرمودند:تاكنون زحمتى كشيده‏بودى وخداوندمزدت را در همين عالم به تو مى‏داد، از حالا به بعد هم اگر زحمتى را متحمل شوى خداوند متعال اينها را براى آخرتت ذخيره مى‏كند كه درعالم ابدى سعادتمند باشى. بنابراين، قدرت بر تصرف در طبيعت و انجام كارهاى خارق‏العاده، دليل مقام و منزلتى نزد خدا نيست. همان طورى كه دليل برعدمش هم نيست. ممكن است‏شخصى،باتمرينهايى كه انجام مى‏دهد و قدرت اراده‏اى كه پيدا مى‏كند، اين گونه قدرتهايى را پيدا كند و گاهى ممكن است كه اين، يك موهبت الهى باشد. اگر بخواهيم تشخيص دهيم كه موهبت‏الهى هست،يانه، ممكن نيست مگرآن كه آن شخص را بشناسيم و ببينيم كه اعتقاداتش درست‏بوده است. رفتارش چگونه بوده است، آيا طبق دستور خدا و پيغمبر "صلوات‏الله عليه" رفتار كرده است كه خدا اين موهبت رابه او عطا كند يا اهل رياضتهاى باطل بوده است؟ آن گاه مى‏توان فهميد كه اين كارها شيطانى است‏يا الهى. حاصل‏اين كه، مقوله كشف و مكاشفه و نيز مقوله تصرفات و انجام كارهاى خارق‏العاده كه مجموعا در اصطلاح عرفى به آنها، «كشف و كرامت‏» مى‏گويند، هم حق دارد و هم باطل. گاهى شيطان، اطلاعات صحيح را نيز در اختيار انسان قرار مى‏دهد كه بعدا او را فريب دهد و وادار به انجام گناهى يا ترك واجبى كند. همچنين ممكن است تصرفات خارق‏العاده‏اى باشد كه خداوند به عنوان كرامت الهى، به بنده‏اى از بندگان شايسته خود، طبق مصالحى كه مى‏داند عطا فرمايد و ممكن است در اثر رياضت‏هايى باشد كه شخصى كشيده است و خدا مزدش را در همين عالم به او داده است و او اين قدرت روحى را پيدا كرده كه مى‏تواند تصرفاتى را انجام دهد. در حالى كه از اخوان شيطان است، اعتقاداتش فاسداست.اعمال او،اعمال اهل معصيت است، رفتارش نادرست است،اما زحمتى كشيده است و خدا مزدش را دراين عالم به او داده است. بنابراين، شناختن اشخاص از راه داشتن قدرت برتصرفات غيرعادى، يااز راه داشتن اطلاعات غير عادى، شناخت صحيحى نيست، زيرا خداوند چنين قدرتى را هم به شيطان و هم به ملائكه داده است. دراين عالم تعادل، محفوظ است. راه حق و راه باطل را خداوند جلوى پاى انسان مى‏گذارد، «فالهمها فجورها و تقويها» تا ما گزينش كنيم.اگر خداوند آن قدرتها رابه شيطان داده است، ملائكه را هم موكل فرموده تا اولياى خدا را يارى كنند. همه عرشيان، كارشان استغفار براى مؤمنين است. در آيات قرآن، تصريح شده است كه ملائكه مقرب الهى كه حامل عرش الهى هستند، كارشان استغفار براى مؤمنين است، «وليستغفرن للذين آمنو»(اعراف،آيه‏7) آنها، مؤمنين را تاييد، حمايت وكمك مى‏كنند.ازطرف ديگر، شيطان هم به اهل باطل كمك مى‏كند. پس دو راه وجود دارد. مجرى، يك مجرى است، چه آب شيرين در آن جارى باشد، چه آب شور، جلوى فريب‏هاى شيطانى را نمى‏گيرند، زيرا خداوند حق را بيان كرده و دلائل روشن به انبياء داده‏است. اگر كسى طالب حق باشد مى‏تواند تشخيص دهد. البته شيطانها هم فريب‏هايى دارند. بسيارى از مردم را نيز گول مى‏زنند، اما تقصير خود مردم است، زيرا بايد بروند از اهلش سؤال كنند. پس هم عرفان صحيح داريم و هم عرفان دروغين. سير و سلوك اولين مرحله بندگى، در مقام عمل اين است كه اسنان تقوا را به دست آورد. به اين طريق كه همه واجباتى را كه متوجه او هست انجام دهد و همه محرمات را ترك كند. در مقام سير و سلوك، مراحلى وجود دارد كه همه سالكان در آن ا شريك‏اند، يعنى امورى در موفقيت انسان براى گذراندن اين مراحل وجود دارد كه اگر به آن‏ها توجه داشته باشد و از آن‏ها استفاده كند، در تحقق بخشيدن به شرايط بندگى، موفق‏تر است. اين امور عبارتند از «مشارطه‏» ، «مراقبه‏» و «محاسبه‏» . انسان صبح كه از خواب برمى‏خيزد، بايد اندكى تامل كند كه دخاوند متعال، امرز حيات جديدى به من عطا فرموده و سرمايه جديدى در اختيارم گذاشته است. ممكن بود كه به هنگام خواب، از دنيا بروم «الله يتوفى الانفس حين موتها والتى لم تمت فى منامها» (زمر: 42) هنگام خواب، خداوند همه روح‏ها را قبض مى‏كند، اما كسانى كه هنوز اجلشان فرا نرسيده است، روحشان را دوباره برمى‏گرداند. بايد توجه داشت‏به اين‏كه بيدار شدن از خواب، نعمتى است از سوى خدا و سرمايه جديدى است كه در اختيار او گذاشته است كه با اين سرمايه مى‏تواند سعادت دنيا و آخرت را براى خودكسب كند و يا خسارت و شقاوت دنيا و آخرت را به دست آورد. پس از آن‏كه در اين باره تامل كرد، بايد با نفس خود شرط كند كه اصطلاحا به آن «مشارطه‏» مى‏گويند. به اعتبار همين شرط كردن و قرارداد بستن است كه در طول آن روز از همه گناهان پرهيز مى‏كند و تمام واجبات را به جا مى‏آورد. گويى نفس انسان، مانند شريكى است كه در قمابل او قرار گرفته است. سرمايه‏اى را به او مى‏سپارد كه با آن تجارت كند و با او شرط مى‏كند كه بايد با اين سرمايه، سود به دست اورى و خسارت به بار نياورى! اين قرارداد با نفس تاثيرى روانى به دنبال دارد كه انسان بتواند در طول روز، توجه بيش‏ترى به انجام وظايف خود داشته باشد و دچار غفلت نشود. پس از «مشارطه‏» ، نوبت‏به «مراقبه‏» مى‏رسد. مراقبه نيز اصطلاحى است كه از روايات و ادعيه به دست مى‏آيد. در مناجات شعبانيه آمده است: «فاكون لك عارفا و عن سواك منحرفا و منك خائفا مراقبا» . وقتى كه با خود شرط كرد و تصميم گرفت كه از گناه اجتناب كند و كارهاى واجب را انجام دهد و در طول روز، همواره مراقب نفس خود باشد، مانند صاحب كارى است كه مواظب كارگرش هست تا كارها را درست انجام دهد. همه ما بايد در طول روز، بر نفس خود، نظارت داشته باشيم تا مبادا لغزشى پيش آيد و از جاده اطاعت و عبادت خدا انحراف پيدا كند. پس از مراقبه، «محاسبه‏» است. انسان به هنگام شب كه مى‏خواهد بخوابد، بايد لحظه‏اى درباره رفتار روزانه‏اش فكر كند و يك يك كارهايى را كه از صبح تا آن زمان انجام داده است، به ياد آورد و از نفس خود، حساب بكشد; مانند صاحب سرمايه‏اى كه از عامل مضاربه يا شريكش حساب مى‏كشد. بايد به كار همه اعضا و جوارحش رسيدگى كند كه آيا وظايفشان را به خوبى انجام داده‏اند يا از آن تخلف كرده‏اند؟ اگر همه در خط بندگى بوده‏اند، خدا را شكر كند كه چنين توفيقى به او داده است كه يك روز را به اطاعت او بگذراند و اگر تخلف كرده و لغزشى داشته‏اند، استغفار كند و تا دير نشده است، آن را جبران نمايد. در روايات آمده است كه وقتى از مؤمن خطايى سر مى‏زند، ملائكه‏اى كه مامور نوشتن اعمال او هستند، مدتى صبر مى‏كنند، اگر توبه كرد، چيزى نمى‏نويسند و اگر توبه نكرد، آن‏گاه خطايش را ثبت مى‏كنند. به هر حال، اگر لغزشى از او سرزده است، بايد همان شب استغفار كند. اگر واجبى را ترك كرده است، قضايش را به جا آورد. اگر حق كسى را تضييع كرده است، آن را جبران كند و حسابش را تصفيه نمايد. اين سه امر، يعنى تصميم در آغاز روز، نظارت در طول روز و محاسبه آخر شب، در تمام مراحل سير و سلوك وجود دارد، اما مراتب و شدت و ضعفشان فرق مى‏كند كه به آن اشاره خواهيم كرد. پس اولين مرحله، مواظبت‏بر انجام واجبات و ترك محرمات است. در اين مرحله، لزومى ندارد كه خيلى به مستحبات بپردازد. بايد اهتمامش بر اين باشد كه واجبات را خوب انجام دهد و گناه و لغزشى از او سر نزند، البته اين بدان معنا نيست كه همه مستحبات را ترك كند، بلكه مى‏تواند مستحباتى كه به آن‏ها عادت كرده و يا انجام‏شان راحت است، به جا آورد. مهمترين مساله در مرحله مراقبه، اين است كه انجام واجبات و ترك محرمات را درست رعايت كند تا ملكه تقوا برايش حاصل شده و ديگر انجام تكاليف واجب و همچنين ترك گناهان برايش عادت شود. اين‏طور نباشد كه براى ترك هر گناهى نياز به تامل و تصميم‏گيرى باشد. روى اين مرحله كه البته همه مؤمنان مى‏بايست آن را پشت‏سر بگذارد و مقدمه‏اى است‏براى سير عرفانى، تا: يد فراوان شده است، هم در روايات و هم در كلمات بزرگان علم اخلاق و عرفان. تا زمانى كه انسان به گناه مبتلاست، هر سعى و كوششى در راه عبادت خداوند، چندان تاثير براى او نخواهد داشت و درست مانند جيب سوراخى است كه هر چه پول درون آن مى‏ريزند، از آن سوراخ بيرون مى‏ريزد. گناهان اعمال را از بين مى‏برند. اخلاق بد و رذيله، مثل حسد، كينه و سوء ظن، ايمان را ذوب مى‏كنند. «ان الحسد ياكل الايمان كما تاكل النار الحطب‏» . در روايات داريم كسانى كه به گناه غيبت‏يا بعضى گناهان ديگر مبتلا هستند، اگر گناهى از آن‏ها سربزند، تا چهل روز عبادت آن‏ها قبول نمى‏شود، البته اسقاط تكليف مى‏شود و نبايد آن را قضا كند، اما به مرحله قبول نمى‏رسد و تاثيرى كه بايد در روح داشته باشد، نخواهد داشت. رعايت تقوا و انجام واجبات و ترك محرمات، شرط موفقيت در مراحل بعدى سير و سلوك نيز هست. پس از اين‏كه ملكه تقوا در اين حد حاصل شد، نوبت‏به مرتبه‏اى بالاتر از مراتب مراقبه مى‏رسد. تاكنون سعى او بر اين بود كه واجبات را انجام دهد، اما در اين مرتبه، سعى مى‏كند كه مشتبهات را ترك كند. مشتبهات كارهايى هستند كه اسنان يقين به گناه بودن آن‏ها ندارد، ولى مشتبه به گناه هستند، يعنى در معرض آلوده‏شدن به گناه است. ممكن است در آغاز، چون يقين ندارد، تكليفى هم براى اجتناب از آن نداشته باشد، اما پس از انجام عمل متوجه مى‏شود كه كارهاى حرام انجام داده است. بنابراين، مرحله بعد، اجتناب از مشتبهات است و مرحله بعد، اين‏كه مقدارى از مستحبات را هم انجام دهد و نيز بعضى از مكروهات را ترك كند. البته باب مستحبات بسيار وسيع است و اگر انسان تمام شبانه‏روز را به انجام تسحبات مشغول باشد، باز از عهده انجام همه آن‏ها برنمى‏آيد. علاوه بر اين، امروز كه كشور اسلامى ما نياز به سازندگى دارد، آن قدر تكليف واجب بر عهده ما هست كه نوبت‏به مستحبات نمى‏سرد، اما مستحباتى هم هستند كه مزاحمتى با كارهاى واجب ندارند; مثلا، خواندن نماز در اول وقت، مستحبى است كه بسيار بر آن تاكيد شده است. خواندن نماز در اول وقت، زماين بيش از زمان خواندن نماز در آخر وقت نياز ندارد. اين از بزرگ‏ترين مستحبات است. يكى از بزرگان و اساتيد علم اخلاق فرموده بود كه اگر كسى تعهد كند كه نمازهاى واجبش را در اول وقت‏بخواند، من ضمانت مى‏كنم كه به مقامات بسيار عالى در عرفان نيال شود. يكى ديگر از اين مستحبات، رعايت‏حضور قلب در نماز است. اين مستحبى است كه وقت اضافى نمى‏خواهد، اما كيفيت عبادت را صد چندان مى‏كند. يكى ديگر از اين مستحبات ر، رعايت ادب در حضور پدر و مادر است. در ميان بزرگان كسانى بوده‏اند كه تا پدر و مادرشان اجازه نمى‏دادند، در حضور آنان نمى‏نشسته‏اند. اين‏ها مستحباتى هستند كه نياز به وقت اضافى ندارند. مستحباتى نيز هستند كه وقت مى‏برند. چقدر خوب است كه انسان با استاد و مربى اخلاق خود درباره انتخاب اين مستحبات مشورت كند و از ميان مستحبات فراوانى كه وارد شده است، از قبيل تلاوت قرآن، نوافل يوميه به خصوص نافله شب، بعضى از اذكار مخصوصا تسبيحات اربعه و ذكر شريف «لااله الاالله‏» ، دعاهاى ايام، دعاهاى اوقات صبح و شام، دعاهاى هفتگى و امثال اين‏ها، بعضى را انتخاب كند; البته همه اين‏ها خوب است، ولى ممكن است‏به تناسب حال اشخاص، بعضى از آن‏ها رجحان و اولويت داشته باشند. آنچه كه هم است و در روايات شريفه نيز بر آن تاكيد شده، اين است كه اگر يك برنامه عبادى براى خود قرار داديم، بر انجام آن مداومت داشته باشيم كه در غير اين صورت، آن اثرى را كه مى‏بايست داشته باشد، نخواهد داشت. در اصول كافى روايات متعددى نقل شده كه بر مداومت‏بر عمل عبادى گرچه كم باشد، تاكيد مى‏كنند. رواياتى به اين مضمون: «المداومتة على العمل القليل خير من العمل الكثير» . خلاصه اين‏كه آنچه در سير وس لوك، بر آن تا: يد شده، اين است كه در ابتدا بايد برنامه‏هايى انتخاب شود كه آسان و مداومت‏باشد. اين‏گونه نباشد كه عملى را دو روز انجام دهد و روز بعد نتواند آن را ادامه دهد. بايد آن عمل را به قدرى ادامه دهد كه به صورت ملكه درآيد. نشانه ملكه شدن هم اين است كه اگر اتفاقا آن عمل ترك شد، ناراحت‏شود، از رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله نقل شده است كه فرموده‏اند: «عمل خير براى مؤمن عادتى خاص مى‏آورد، به‏گونه‏اى كه اگر يك روز آن عمل را انجام ندهد، ناراحت مى‏شود و گويا چيزى را گم كرده و يا مرتكب گناه شده است‏» . تا اين‏جا سخن درباره عمل بود كه چه كارهايى را انجام و چه كارهايى را ترك كنيم. پس از اين، نوبت‏به مرحله‏اى بالاتر مى‏رسد كه البته اين مرحله نيز با مشارطه، مراقبه و محاسبه توام است. در اين مرحله، بيش‏تر توجه انسان بايد به قلب و نيات قلبى باشد. زمانى كه روح و جسم انسان، در راه انجام واجبات و ترك محرمات تقويت‏شدند، به گونه‏اى كه هيچ گاه از هيچ عضوى انحراف و لغزشى سر نزد و تقوا به صورت ملكه درآمد، در حقيقت، تازه سير عرفانى از اين‏جا شروع مى‏شود; زيرا آنچه كه مربوط به عمل است، از انسان‏هايى هم كه در معرفت، بسيار ضعيف‏اند، صادر مى‏شود. آنچه كه بيش‏تر جنبه عرفانى دارد، اعمال قلبى انسان است. شروع اين مرحله به اين است كه انسان اعمال خود را به نيت‏خالص، مزين كند. اين را بايد از واجبات شروع كند و تلاش كند كه در هيچ يك از واجباتى كه انجام مى‏دهد، شائبه ريا نباشد; نخواسته باشد به گوش ديگران برسد كه او چنين عمل خوبى را انجام داده است. ريا به معناى خودنمايى است و سمعه آن است كه گرچه عمل را دور از چشم ديگران انجام يم دهد، اما از اين‏كه به گوش آنان برسد، خشنود شود و خوشش بيايد. بايد از اين آلودگى‏ها پرهيز كند. بايد تلاش كند واجبات را براى خدا انجام دهد و گناهان را نيز به خاطر خدا ترك كند نه به خاطر ترس از مردم. خلاصه بايد نيت‏خود را در اعمال و ترك محرمات، خالص گرداند; البته اين كارى است دشوار، اما شدنى. هر يك از مراحل سير و سلوك، دشوارتر از مرحله قبل است، اما با الطافى كه خداوند متعال نسبت‏به بنده‏اش دارد، آسان و گوارا خواهد شد. اگر انسان در مراحل اوليه، استقامت كند و از امتحان‏ها سربلند بيرون بيايد، خداوند چنان سرور و لذتى به او عطا مى‏كند كه اگر يك روز، كار پسنديده‏اى از او ترك شود، بسيار ناراحت و دلگير خواهد شد. براى اين‏كه انسان بتواند نيت‏خود را خالص كند، بايد مقدماتى را فراهم كند و توجهاتى داشته باشد; زيرا نيت‏خالص، چيزى نيست كه هرگاه اسنان بخواهد، بتواند فورا آن را به دست آورد. كسى كه دوست دارد پيش مردم، محبوب باشد و همه به او احترام بگذارند، خواه ناخواه در نيتش شائبه‏اى راه پيدا مى‏كند. شخصى مى‏تواند در كارها نيت‏خالص داشته باشد كه حب جاه نداشته باشد و براى اين‏كه از ريا و سمعه در امان بماند، بايد تا آن‏حا كه ممكن است، وظايفش را در خفا انجام دهد; البته در اين‏جا لغزشگاه‏هايى نيز هست. بعضى وقتى كه مى‏خواهند عبادتشان را در خفا انجام دهند، ديگر در نماز جماعت‏حاضر نمى‏شوند. دليلشان هم اين است كه مى‏خواهيم نمازمان را در خلوت بخوانيم تا ريا نشود. اين‏ها دام‏هاى شيطان است‏بايد توجه داشت كه دستورات شرع، دقيقا مراعات شود. بايد در نماز جماعت و نماز جمعه شركت كرد. با اين عذر كه مى‏ترسم ريا شود، نبايد فريب شيطان را بخوريم و دستورات خداوند را زير پا بگذاريم. بله، عبادت‏هايى مانند صدقه دادن را يم توان از راه‏هاى مختلفى كه ديگران متوجه نشوند، انجام داد و به مستمندان كمك كرد، اما عبادت‏هايى را كه جنبه اجتماعى دارند و تاكيد شده است كه به صورت جمعى انجام شوند، نبايد به بهانه جلوگيرى از ريا ترك كرد و در خلوت به جا آورد. يكى از دستورالعمل‏هايى كه در اين مرحله، بسيار مفيد و كارساز است، اين است كه سعى شود دل انسان، با خدا انس بگيرد. اگر ما كارى را براى ارضاى تمايلات نفسانى‏مان انجام مى‏دهيم، به اين دليل است كه به آن كار لذت‏بخش مادى، علاقه و تمايل داريم يا وقتى كه كارى را به خاطر دوستمان انجام مى‏دهيم، به اين دليل است كه به او انس و علاقه داريم. وقتى انسان مى‏تواند كارى را براى اين‏كه خدا آن كار را دوست دارد، انجام دهد، كه به جاى اين محبت‏ها، محبت‏خدا را در دلش قرار دهد در مناجات شعبانيه مى‏خوانيم كه: «الهى لم يكن لى حول فانتقل عن معصيتك الا فى وقت ايقظتنى لمحبتك‏» خدايا! من توانايى اين‏كه دست از گناه بردارم را نداشتم، مگر وقتى كه تو دل مرا با محبت‏خودت بيدار كردى. آن وقت كه پرتويى از محبت تو در دل من افتاد، اجتناب از گناه برايم آسان شد. اگر انسان بتواند عشق به خدا را در دلش زياد كند، همه مشكلات و دشوارى‏ها برايش آسان مى‏شوند. اگر انسان به خدا عشق پيدا كند، سحرخيزى نه تنها برايش دشوار نخواهد بود. بلكه به عنوان ديدار محبوب، لذت‏بخش خواهد بود. براى انسانى كه به كسى عشق مى‏ورزد، چه چيزى لذتبخش‏تر از اين است كه در خلوت با او بنشيند و با او سخن بگويد؟ اگر ذره‏اى از محبت الهى در دل انسان بيفتد، ديگر هيچ چيز براى او لذت‏بخش‏تر از اين نيست كه در سحرگاهان كه همه چشم‏ها در خواب است، همه درها بسته و همه‏جا خاموش است، راهى به سوى محبوب باز كند. براى اين‏كه محبت‏خداوند در دل انسان پديد آيد، بايد نعمت‏هايى را كه خدا به انسان عطا كرده است، بشناسد و درباره آن‏ها به تفكر بنشيند. ميليون‏ها نعمتى كه اگر يكى از آن‏ها را انسانى به او عطا مى‏كرد، تا پايان عمر سپاسگزار او بود. خلاصه، شرط به وجود آمدن محبت پايدار، معرفت‏خدا و انس با او است. محبت‏هايى كه ميان دو انسان، پايدار مى‏ماند، با يك برخورد و يك نگاه، حاصل نمى‏شوند; بلكه زمانى اين محبت، پايدار خواهد شد كه ميان آن‏ها انس به وجود آيد. محبت‏خداوند هم كم و بيش در دل همه هست. چگونه مى‏شود خدا را دوست نداشت؟ مگر او چيزى كه دوست داشتنى نباشد هم دارد؟ هر چه كه مى‏تواند ملاك دوست داشتن باشد، در او به طور بى‏نهايت وجود دارد. پس براى اين‏كه جوانه‏هاى محبت در دل هر مسلمان رشد كند و پايدار بماند، بايد با خدا انس بگيرد. چگونگى انس با خدا اما چگونه مى‏توان با خدا انس گرفت؟ بايد سعى كرد كه در تمام شبانه‏روز، گوشه‏اى از دل به او متوجه باشد. اگر انسان به مصيبتى دچار شود كه او را غمگين و ناراحت كند، تا مدت‏ها اين حادثه، ذهن او را به خود مشغول مى‏كند و حتى گاهى در خواب هم از خاطرش بيرون نمى‏رود و پس از مدت‏ها كه از آن واقعه مى‏گذرد، هنوز گوشه دلش متوجه آن مصيبت‏خواهد بود. به هر كارى كه مشغول مى‏شود، آن حادثه جلوى چشمش حاضر مى‏شود. چنين توجهى را مى‏توان به طور اكتسابى و به وسيله تمرين نيز در خود ايجاد كرد. كسى كه جذبه خداوند، اراده او را تسخير مى‏كند و بارقه‏اى از محبت‏خدا در دلش مى‏تابد، خود به خود، همواره متوجه او است; البته كسانى هم كه چنين جذبه‏اى برايشان ايجاد نشده است، مى‏توانند تدريجا و به وسيله تمرين، آن حالت را در خود به وجود آورند. تمرين آن نيز اين‏گونه است كه همواره توجه داشته باشد كه در حضور خداست و خدا ناظر بر اعمالش است. از صبح كه از خواب برمى‏خيزد، بايد به خودش تلقين كند كه خداوند همواره او را مى‏بيند، گرچه او خدا را نمى‏بيند. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله به ابوذر فرمودند: «اعبد الله كانك تراه و ان لم تكن تراه فانه يراك‏» ; به‏گونه‏اى خدا را عبادت كن كه گويا او را مى‏بينى و اگر تو خدا را نمى‏بينى، او تو را مى‏بيند. توجه به اين‏كه خداوند ناظر بر اوست، نياز به برنامه‏ريزى و نشستن در گوشه‏اى و از همه كارها دست كشيدن ندارد. اين توجه، مرتبه‏اى از مرحله «ذكر» و «توجه قلب‏» است كه وقتى به حد ملكه رسيد، كم كم انسان احساس مى‏كند كه دلش با خدا انس گرفته است و وقتى كه انس گرفت، محبت‏خداوند در دل بيش‏تر مى‏شود. وقتى كه محبت‏خدا بيش‏تر شد، علاقه به عبادت و بندگى، خصوصا خواندن نماز و دعا و مناجات هم زياد مى‏شود. به تلاوت قرآن مجيد بيش‏تر علاقه‏مند مى‏شود. آيا انسان ميل ندارد كه نامه محبوبش را بخواند؟ محبوبى كه انسان از او دور است، برايش نامه‏اى نوشته است، چند بار آن را مى‏خواند و هر وقت كه فرصتى به دست آيد، دوباره آن را برمى‏دارد و نگاه مى‏كند و مى‏خواند. قرآن هم كلام خداست، اثر او است. وقتى كه محبت‏خدا در دل پديد آيد، انسان بارها آن را با شوق مى‏خواند به هر حال، اين مرحله از «مراقبه‏» به اين صورت است كه به وسيله تمرين، توجه قلبى به خداوند را در خود ايجاد كند و آن را به حد ملكه برساند. اگر اين ملكه را در خود به وجود آورد، كم كم حالتى برايش ايجاد مى‏شود كه گويا خدا را مى‏بيند. نه تنها او را بر اعمال خود ناظر مى‏داند، بلكه كم كم دريچه‏اى به سوى قلبش باز مى‏شود و از طريق دل با خدا سخن م يگويد. شايد براى همه ما اين حالت پيش آمده باشد كه وقتى انسان مشغول خواندن دعا يا نمازى هست، اگر حالت توجه و انسى به او دست دهد، براى يك لاحظه احساس مى‏كند كه دخا را در مقابل خود مى‏بيند و مستقيما و بدون پرده دارد با او سخن مى‏گويد با ممارست و تمرين مى‏توان اين حالت را در خود ايجاد كرد كه گويى خدا را مى‏بيند و با او مستقيما سخن مى‏گويد. اگر اين حالت در انسان به وجود آمد و تقويت‏شد، از اين مرتبه از مراقبه مى‏گذرد و به مرتبه‏اى بالاتر مى‏رسد. با ايجاد حالت انس و پس از آن، شدت‏يافتن محبت و اشتياق، كم كم حجاب‏هاى ميان انسان و خداوند يك به يك از بين مى‏رودن. ديگر اسنان با شوق و لذت به خدا توجه پيدا مى‏كند و از اين‏كه حضور او را احساس مى‏كند، مسرور مى‏شود و اگر لحظه‏اى غافل شود، مانند اين است كه از معشوقش جدا شده است. اين جدايى برايش بسيار سنگين و غيرقابل تحمل مى‏شود. چنين انسانى غفلت را گناه مى‏داند و به خاطر آن استغفار مى‏كند. استغفار از انجام مكروهات هم نيست، بلكه همان‏طور كه در ادعيه و مناجات‏ها وارد شده است، استغفار آنان به اين دليل است كه احساس مى‏كنند با اين‏كه در حضور خدا هستند، از او غافل شده‏اند. اين غفلت را بزرگ‏ترين گناه مى‏دانند. آنان از اين‏كه در محضر خدا كارى انجام مى‏دهند كه لازمه بعد مادى اسنان و شرط زندگى مادى است و به همين دليل مجبورند كه گوشه‏اى از توجه خود را به ا�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 494]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن