واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
![حافظ گوته و سكليانوس](http://rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1/1388/farvardin/09/5567.jpg)
حافظ ، گوته و سكليانوس نويسنده: الني كنديلي حافظ از جمله شاعراني است كه توانسته است در سطح جهاني جايگاه ويژه اي را به خود اختصاص دهد. دهها سال است كه شاعران، نويسندگان و متخصصان عرصه ادبيات جهاني درباره حافظ سخن مي گويند و پيرامون شعر و شاعري او مطالعه مي كنند. در همايشي كه چندي پيش به نام «حافظ، گوته و سكليانوس» توسط رايزن فرهنگي ايران در آتن برگزار شد استادان و پژوهشگراني از ايران و چند كشور ديگر درباره اين سه شاعر سخنراني كردند. آنچه در اين ميان حائز اهميت بود، بيان تأثيرگذاري بي چون و چراي حافظ بر شاعر بزرگي چون گوته و سكليانوس است. گوته از شاعران قرن ۱۹ و سكليانوس متعلق به قرن ۲۰ميلادي است. گوته كه زاده آلمان است با اثر خود به نام «ديوان شرقي - غربي» به اوج رسيد و در ميان آثار سكليانوس كه غزلسرايي اتريشي است مجموعه غزل هايي به نام «افروسكيوتو» باعث شهرتش شد. اين مجموعه در سال ۱۹۰۷ به چاپ رسيد. آخرين غزل هاي او نيز «عيد پاك يونانيان» نام دارد كه در سال ۱۹۲۷ منتشر شد. آنچه اهميت دارد تأثيري است كه اين دو شاعر به ويژه گوته از حافظ گرفته اند. دكتر الني كنديلي استاد دانشگاه هاي اتريش مقاله اي در همايش «حافظ، گوته و سكليانوس» ارائه داد كه با وجود موجز بودن به خوبي ارتباط شعر اين سه شاعر را بررسي مي كند.گوته قرن ۱۹ به سراغ حافظ قرن ۱۴ رفت و با روح او همراه شد. من هم سكليانوس را كه متعلق به قرن ۲۰ بود به اين جمع اضافه كردم، به خاطر اينكه اشعار وي با حافظ و گوته رابطه اي معنوي دارد و در واقع آنها به زنجيره اي تعلق دارند كه بعضي از حلقه هاي آن نامريي است.سكليانوس و گوته، گرچه در قرن هاي متفاوتي زندگي مي كرده اند ولي مقاطع زماني آنها شباهت زيادي به هم دارد. گوته در زمان انقلاب هاي پي درپي اروپا و سكليانوس در دوره جنگ جهاني زندگي مي كرده است و در اين مقاطع زماني، هر دو به مبارزه با ديكتاتوري پرداختند. تلاش آنها در جهت بوجود آوردن صلحي بود كه پايه هاي آن بر عدالت و انسانيت استوار باشد.حافظ نيز در زمان خويش با همين جدال مي زيسته است. در سال ۱۲۵۸ شهر رويايي بغداد از طرف مغولان تصرف و به آتش كشيده شد، در ايران قرن ۱۴ ميلادي نيز، جنگ و نهضت هاي دايمي وجود داشت. اين هرج و مرج ها و خونريزي ها مشخصه آن دوره بود. در واقع، حافظ در زماني به دنيا آمد كه تاريخ در بدترين نقطه تكامل خود و جامعه بشري در پست ترين وضعيت قرار داشت. در اين مقطع زماني، تاريخ بزرگترين عارفان و عالمان را به بشريت تقديم كرد تا انسانها را دلداري دهند كه بعضي از آنها عبارتند از ابن عربي، عارف بزرگ اسپانيايي و مولاي رومي، عارف بزرگ ايراني. ابن عربي به زبان عربي و جلال الدين رومي به زبان هاي فارسي و عربي آثار خود را نگاشته اند، در سال ۱۲۹۲ هم سعدي، شاعر معروف ايراني به اين عرصه وارد شد.حافظ، گوته و سكليانوس، هر سه در دنيايي خيالي با شعر و موسيقي به سر مي بردند و هر سه شاعران غزلسرايي بودند كه در مسير فناي في الله بودند و با استفاده از طبيعت، در صدد تبيين زندگي پس از مرگ برآمدند كه ما در اينجا براساس سخنان آنان، بحث خود را ادامه مي دهيم. انسان، با خلق كلمات، از طريق زبان به خالق كلمات تبديل مي شود. فرهنگ ايراني كه از بزرگترين فرهنگ هاي جهان است، از طريق كلام، فردوس را به ما معرفي كرده است، فردوس باغي است كه در آن آب حيات يعني زبان، شيوه سخنوري و شعر جاري است. شعر يك كلمه عربي است كه در زبان فارسي نيز به اين عنوان از آن ياد مي شود و احساسات توسط آن بيان مي شود. احساس كردن يعني ديدن، بو كردن، لمس كردن و چشيدن و به اين ترتيب زيبايي ها را درك مي كنيم و از بودن در ميان هستي لذت مي بريم.يك نويسنده عرب در قرن ۱۰ ميلادي مي گويد: شاعر به اين دليل شاعر ناميده مي شود كه معاني سخن و روابطي را بين اشياء احساس كرده كه كسي ديگر غير از او آن را احساس نكرده است. در نتيجه كسي نام شاعر بر او گذاشته مي شود كه شرايط فوق را دارا باشد. پس كسي كه صرفا كلامش داراي وزن و قافيه است، شاعر نيست.در يونان، سرزمين حرف هاي با صدا، كلمه شعر كه معني آن آفريدن از طريق صدا است، به حقيقت مي پيوندد. غزل در شعر موسيقيايي عمق تصاوير را نشان مي دهد، تصاوير طبيعت، زن و زندگي كه با كلمات مؤنث بيان مي شوند، و روح را به دنيايي معنوي هدايت مي كنند و از اين طريق، تصاوير صداها و حتي تصاوير طبيعت به ما مي رسد. اين هماهنگي بين دنياي بيرون و درون، جهان را به متحد شدن رهنمون مي كند و جوينده، چيزي را كه نمي شناخته مي يابد و دنيايي را كه نديده است، كشف مي كنند.حافظ در شعرش در مورد طلوع خورشيد و طلوع انسانيت انسان و همچنين در مورد مزاياي سحر كه هر چه دارد، از آن است سخن مي گويد.سكليانوس نيز مي گويد: در تمام اعضايم برقي مي زند و يك طلوع پنهاني در من شكل مي گيرد، آنگاه، در سحر و با دستهاي باز عروج مي كنم.در نظر سكليانوس، نور خورشيد نشان دهنده انسان كامل است.نور، گل و خون در اشعار حافظ و سكليانوس معاني مشابهي دارند كه به خاك فناپذير و قله انسانيت معنا مي دهد.تاريكي شب، خنده گل، گيسوان سياه معشوق و مستي، تصاويري است كه آرزوي او را تعيين مي كند.خوشبختي، مرگ، عشق، فنا، غرب و شرق براي هر سه شاعر به عنوان يك طلب و جستجو است. زمان در تاريخ از بين مي رود ولي مكان در ذهن مي ماند و انسانها با مهرباني با يكديگر ديدار مي كنند. مهرباني انسان، همان عشق الهي است.گوته هم مانند لوركا به تأثيري كه از شرق پذيرفته، احترام گذاشته و آن را با آغوش باز قبول كرده است و به همين دليل هر دو نفر در قسمتي از اشعار خود از اسامي عربي استفاده كرده اند مانند «ايوان دل» ، اثر لوركا و «ديوان غربي _ شرقي» اثر گوته.مشهورترين اشعار زبان فارسي رباعيات و مثنوي است، لكن بيشتر اشعار حافظ غزل است. غزل در درجه اول يك شعر عاشقانه است كه از كلمه غزل به معني چشم هاي معشوق گرفته شده است.ما نيز در زبان يوناني از شبيه همين كلمه استفاده مي كنيم. اين نوع شعر برخلاف قصيده يك شعر خصوصي و شخصي است و حافظ به اين دليل اين نوع شعر را انتخاب كرده تا احساسات و حالت شخصي خود را بيان كند. اشعار حافظ خصوصي است ولي اجتماع را به باد انتقاد كشيده و با چشمان تيزبين، به خود و وقايع جهان نگاه مي كند.در اشعار او شراب و عشق تنها يك احساس همدردي و رضايت شخصي نيست، بلكه گفتن كلمه «نه» به جنگ در برابر انسانيت و تمدن بود. حافظ سعي كرده است با نگاه به طبيعت و لذت، انسان را از تاريخ جدا كند و با توجه به رسوم اسلامي به او جهت دهد و اين ترتيب اثر او، مورد توجه قرار گرفته است.ساختار اشعار ايراني بسيار سخت و اسامي آن سمبليك است و به ريشه كلمات، صدا و معاني آن اشاره مي كند.در اينجا به يك نوع شعر كه نام آن قلب است اشاره مي كنم، آربري كه يكي از بزرگترين متخصصان ادبيات شرق در قرون وسطي است و از غزليات حافظ استفاده كرده و اسامي عربي آن را توضيح داده است، با استفاده از كلمه قلب، هنر مقلوب را در غزل و شيوه سخنوري فارسي و عربي نشان مي دهد. مقلوب يا قلب به ما اين امكان را مي دهد تا با همان حروف بتوانيم كلمات را به معاني مختلف تبديل كنيم. براي مثال كلمه زار و زار را مي توان ذكر كرد. درست مانند كلمه قلب كه مي توان آن را به عنوان قبل بيان كرد. قبل از چه چيز؟ نمي دانيم. قبل، يعني گذشته كه هميشه از آن ياد مي شود. محور اصلي كلمه قلب، هميشه معني «دور زدن» را در پي دارد، يعني دور تا دور مي چرخم و هر چيز در جلو و پشت من قرار مي گيرد.قلب دستگاه مهمي است كه خون را به تمام بدن مي رساند و در اديان الهي و عرفان، محور اسرار الهي شمرده مي شود. اين موضوع به خصوص در اسلام و مسيحيت تأكيد شده است. قلب هميشه در آتش عشق مي سوزد و بدين وسيله انسان مي تواند خدا را در قلب خود جستجو كند و آنگاه خدا مانند نوري به سوي او مي آيد. از آنجا كه حافظ به تصوف و عرفان اسلامي تعلق دارد، الفاظي چون مستي و شراب، مجازي است و قلب شنونده و خواننده را به عمق، يعني به قبل و به ماوراء الطبيعت، يعني به بعد مي فرستد. قلب در اكثر غزليات حافظ مورد اشاره قرار گرفته است.با توجه به توضيحات فوق مي گويم يا اين نگاهي كه اين سه شاعر به هستي دارند، هر سه با هم متحد مي شوند و بدين ترتيب شرق و غربي ديگر وجود ندارد، آنگاه دنيا ساده مي شود. پس بگذاريم انسانها در اين دنياي ساده در صلح و صفا زندگي كنند و سرمايه اي را كه دارند با هم تقسيم كنند.منبع: روزنامه همشهری/خ
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 414]