واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: نام شيخ محمد تقي بهلول گنابادي اين عارف بزرگ در تاريخ معاصر ايران با قيام مسجد گوهرشاد عليه واقعه کشف حجاب همراه شده بطوري که هر کدام از آنها تداعي کننده ديگري است. اکنون پس از هفتاد سال هنوز صداي اين عالم رباني در شبستان مسجد گوهرشاد طنين انداز و خشت خشت آن بر شجاعت و ظلم ستيزي وي گواه است. بهلول در کلامي منظوم، خود را اينگونه معرفي مي کند :منم بهلول عبد روسياهي /که نبود مثل من غرق گناهي /ز افعال بد خود شرمسارم /به فضل ايزدي اميدوارم /مرا باشد محمد با تقي نام /نظام الدين پدر معصومه ام مام / گناباد است اصل مولد من /زماني سبزوارم بود مسکن /شدم معروف از آن رو من به بهلول /که کارم نيست پيش خلق معقول /چو مقصود مرا مردم ندانند /از آن رو بنده را بهلول خوانند. شيخ محمدتقي بهلول گنابادي فرزند نظام الدين در سال1279 شمسي در روستاي بيلند از توابع شهرستان گناباد چشم به جهان گشود،در کودکي به مکتب پدر رفت و به فراگيري قرآن کريم همت گمارد و در سن هشت سالگي موفق به حفظ کل قرآن شد. سپس به تحصيل در رشته علوم قديمه پرداخت و دوره سطح مراکز تحصيلات خود چون شرح لمعه، مطول تفتازاني و حاشيه را نزد پدر فرا گرفت. در همين ايام نيز در مجالس روضه خواني شرکت مي کرد. شيخ بهلول خود در اين باره مي گويد: در سنين کودکي براي زنان منبر مي رفتم، در زمان رضاشاه نيز که قرار بود تذکره (شناسنامه) بدهند شهرت مرا بهلول گرفتند. شيخ در سن 27 سالگي به منظور تکميل دروس حوزوي رهسپار شهر مشهد شد و به محضر درس آيت الله حسين قمي راه يافت. نخستين برخورد سياسي شيخ با اعمال ننگين رضاشاه اندکي پس از ورود او به مشهد رخ داد و آن نيز در برچيدن بساط لهو و لهب در اول ماه محرم در باغ ملي سبزوار به منظور آمدن همسر شاه و امان الله خان پادشاه افغانستان به سبزوار بود. از آن پس هميشه تحت تعقيب عوامل دولتي رژيم پهلوي قرار داشت از اين رو پياده رهسپار قم شد و از آنجا به کربلا رفت. بعد از بازگشت از کربلا براي آنکه بتوند با آرامش خاطر به مبارزه بپردازد از همسرش جدا شد. وي در خاطرات خود اين ماجرا را اينگونه نقل مي کند :بنده که قصد داشتم تا آخرين لحظه در مقابل دولت مقاومت کنم مناسب ديدم که زنم را طلاق دهم تا دستم براي کارهاي انقلابي آزادتر باشد و اگر جنگي پيش آيد زن بي گناه گرفتار شکنجه و زندان نشود زنم را بعد از مشورت با خود او طلاق دادم . مهمترين حرکت سياسي شيخ پس از تصميم جدي رضاشاه براي کشف حجاب به وقوع پيوست. رضاشاه به پيروي از امان الله خان و مصطفي کمال پاشا (آتاتورک) برداشتن حجاب از زنان و بر سر نهادن کلاه شاپو و کراوات را براي مردان الزامي کرد و خود چون همتايانش نخستين بار به اين کار مبادرت کرد. اين امر با مخالفت جدي روحانيون مواجه شد و زمينه هاي مخالفت روز به روز گرمتر مي شد. در شهر مذهبي مشهد روحانيون با تجمع در منزل آيت الله يونس اردبيلي تصميم گرفتند که نمايندگاني از جانب حوزه علميه مشهد انتخاب کنند و براي مذاکره با رضاشاه به تهران بفرستند.در اين جلسات آيت الله حسين قمي انتخاب شد که با شاه در اين باره گفت و گو کند اما در شهر ري به هنگام توقف در باغ مهراج الملک بازداشت و ممنوع الملاقات شد. با رسيدن اين خبر به مشهد،مردم در مسجدگوهرشاد تجمع کردند وضمن سردادن شعارهايي عليه سلطنت رضاشاه و بي حجابي خواستار آزادي آيت الله قمي شدند. در اين ميان شيخ بهلول در شهر فردوس به منبر رفت و عليه دستگاه ديکتاتوري سخنراني کرد. شهرباني درصدد دستگيري او برامد ولي با کمک آقا نجفي (يکي از علماي فردوس )موفق به فرار شد و به قاين و سپس به مشهد رفت. شهرباني مشهد نيز درصدد دستگيري او بود اما قبل از آنها شيخ توسط ماموران آستان قدس بازداشت و در يکي از حجره هاي صحن مطهر زنداني شد. مردم به محض مطلع شدن از اين واقعه ، وي را به کمک نواب احتشام رضوي (يکي از خدام حرم که دستي در وعظ و خطابه نيز داشت) آزاد و روي دوش گرفته و به حرم بردند و شيخ در آنجا به منبر رفت و سخنان تندي عليه دستگاه ايراد کرد. در روز 18 تير 1314 شيخ در حرم مطهر مورد تعقيب ماموران آگاهي قرار مي گيرد، آنان قصد داشتند به بهانه اي ايشان را از حرم بيرون بکشانند و دستگير کند اما با زيرکي شيخ کاري از پيش نبردند. در حديقه الرضويه دراين باره آمده است: شيخ چهار ساعت به غروب از حرم بيرون آمده مي رود ميان ايوان عباسي صحن کهنه و ناهاري مي خورد بعد کفش خود را در زير سرمي گذارد و مي خوابد. خلاصه اينکه نزديک غروب آفتاب از صحن خارج مي شود، مامورين شهرياني درصدد دستگيري او بر مي آيند و بهلول آنها را دشنام داده به طرف صحن مراجعت مي نمايد، مامورين جسورانه او را تعقيب کرده در کشيک خانه ميان دربانها و او مشاجره شروع مي شود، اما شيخ رهايي مي يابد و پس از کشمکش هاي فراوان با ميرزا طاهر، متولي مسجد و آقا عبدالحميد مولوي در جامع کبير به منبرمي رود و مي گويد: مردم اسلام خراب شد، مردم شما گله ايد و آقاي حاج آقا حسين قمي شبان و پهلوي هم گرگ گله. ولوله اي عجيب در ميان مردم برپا شد. شب جمعه20 تير دوباره بهلول در صحن منبر مي رود و تا طلوع فجر روي منبر قرار مي گيرد و گاهي ميان ايوان طلاي صحن حرف مي زند و زماني ساکت است، در اين ميان افرادي چون نواب احتشام وشيخ حسين اردبيلي نيز به منبر مي روند و مردم را از فجايع به وجود آمده توسط رضاشاه مطلع مي کنند. سرانجام در ساعات اوليه 21 تير پاکروان استاندار و ايرج مطبوعي، فرمانده لشکر مشهد بسيج شده به مسجد ريخته و با مسلسل و تفنگ به تيراندازي و قتل عام مردم مي پردازند. عده بسياري کشته و مجروح مي شوند و بهلول از معرکه مي گريزد. شيخ بهلول پس از واقعه مسجد گوهرشاد به دليل تحت تعقيب بودن به افغانستان هجرت مي کند و در انجا نيز دست از مبارزه سياسي برنمي دارد تا اينکه در آنجا به زندان مي افتد و مدت 30 سال به اسارت مي گذراند. پس از آزادي از زندان به دمشق رفته و از آنجا وارد مصر مي شود، دانشگاه الازهر مکان دائم حضور او مي شود، عده زيادي از دانشجويان مشکلات علمي خود را با ايشان مطرح مي کنند، ايشان پس از اقامت کوتاهي در مصر، براي خداحافظي بين دانشجويان مي آيد اما دانشجويان با سروصدا خواستار اقامت او مي شوند. شيخ مي گويد: من که موقعيت را مناسب داشتم و از قرار، جايي را نداشتم که بروم ،گفتم مدت اقامتم تمام شده و الا نمي رفتم. يکي از دانشجويان بلند شد و گفت: پدر من از وزراي دربار است فردا مشکل شما را حل مي کنم و همانطور هم شد دولت مصر اجازه داد که شيخ در آنجا بماند و شيخ يکسال و نيم در مصر اقامت مي گزيند و از طرف جمال عبدالناصر که مخالف رضا شاه بود به سمت رئيس بخش فارسي راديو و تلويزيون مصر منصوب مي شود. پس از آن براي ديدن خواهر و مادرش به نجف مسافرت کرد و پس از دو سال و نيم اقامت در جوار حرم حضرت امير (ع) به ايران بازگشت و همان زمان نيروهاي رژيم وي را دستگير و روانه زندان مي کنند. وي در سالهاي پس ازبازگشت به ايران و پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي در خراسان به سر مي برد و به وعظ ، هدايت و راهنمايي مشغول بود. اين عارف رباني علاوه بر تسلط بر ادبيات عرب از ذوق سرودن اشعار نغز و طنز نيز برخوردار بود. بيش از 200 هزار بيت شعر سروده و 50 هزار بيت نيز از ديگر شاعران حفظ داشت. اين مجاهد في سبيل الله حتي در روزهاي آخر عمر نيز دست از تلاش و کوشش برنداشت و همواره با وجود کهولت سن به ورزش هايي چون شنا، کوهنوري، پياده روي هاي زياد مي پرداخت. شيخ بهلول در روزهاي آخر عمر نيز از کمک به مردم غافل نبود و در زلزله بم به ياري آسيب ديدگان شتافت و در همين شهر بر اثر برخورد با تير آهن و آجر به زمين خورد و مغزش دچار آسيب شد بعد از اين ماجرا مدتي در بيمارستان خاتم الانبياء(ص) تهران بستري شد و همواره مورد عنايت و توجه مقام معظم رهبري قرارداشت. سرانجام در روز جمعه هفتم مرداد 1384 پس از 105 سال عمر پربرکت اين مرد روحاني چشم از جهان فرو بست و بعد از تشييع در تهران، مشهد، تربت حيدريه دوازدهم مرداد در زادگاهش گناباد مدفون گشت و اکنون آرامگاهش در ورودي شهر گناباد محل زيارت بسياري از اهل علم و ادب است. ک/4 514/2713
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 257]