واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اعجاز بیانی قرآن (3)
شماره پیشین سید قطب درباره نظمآهنگ قرآن مىگوید:«چنین نوایى در نتیجه نظام مندى ویژه و هماهنگى حروف در یك كلمه و نیز هم سازى الفاظ در یك فاصله پدید آمده و از این جهت قرآن، هم ویژگى نثر و هم خصوصیات شعر را توامان دارد، با این برترى كه معانى و بیان در قرآن، آن را از قید و بندهاى قافیه و افاعیل بىنیاز ساخته وآزادى كامل بیان را میسر ساخته است.در همین حال از خصوصیات شعر، موسیقى درونى آن را گرفته و فاصلههایى كه نوعى وزن را پدید مىآورند.این خصوصیات، قرآن را از افاعیل و قوافى بىنیاز ساخته و در عین حال شؤون نظم و نثر، هر دو را داراست. در هنگام تلاوت قرآن، آهنگ درونى آن كاملا حس مىشود.این آهنگ درسورههاى كوتاه، با فاصلههاى نزدیكش و به طور كلى در تصویرها و ترسیمها بیشترنمایان است و در سورههاى بلند كمتر اما همواره نظام آهنگ آن ملحوظ است.براى مثال در سوره نجم مىخوانیم: ِبسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى(النجم/1)مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى(النجم/2)وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَى(النجم/3)إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَى(النجم/4)عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى(النجم/5)ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى(النجم/6)وَُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى(النجم/7)ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى(النجم/8)فَكَانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَى(النجم/9فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى(النجم/10)مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى(النجم/11)أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا یرَى(النجم/12)وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى(النجم/13)عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى(النجم/14)عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى(النجم/15)إِذْ یغْشَى السِّدْرَةَ مَا یغْشَى(النجم/16)مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى(النجم/17)لَقَدْ رَأَى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى(النجم/18)أَفَرَأَیتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى(النجم/19)وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى(النجم/20)أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنْثَى(النجم/21)تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِیزَى(النجم/22)این فاصلهها تقریبا وزنى مساوى دارند-اما نه بر اساس نظام عروض عرب- وقافیه نیز در آن رعایت شده است و این هر دو به علاوه ویژگى دیگرى است كه مانند وزن و قافیه ظاهر نیست و از هم سازى حروف واژگان و هماهنگى كلمات در درون جملهها یك ریتم موسیقیایى پدید آورده است.ویژگى اخیر به دلیل حس داخلى وادراك موسیقیایى باعث مىشود كه میان یك ریتم و ریتم دیگرى-هر چند كه فاصلهها و وزن یكى باشد-تفاوت باشد. نظمآهنگ در این جا به پیروى از نظام موسیقیایى جمله نه كوتاه است و نه بلند وطولى میانه دارد و با تكیه بر حرف«روى»1 فضایى سلسله وار و داستان گونه یافته است.تمام این ویژگىها لمس شدنى است و در برخى فاصلهها بسیار نمایانتر، مانند:«افرایتم اللات و العزى و مناة الثالثة الاخرى؟»پس اگر بگوییم:«افرایتم اللات والعزى و مناة الثالثة».قافیه از دست مىرود و به آهنگ لطمه مىخورد و اگر بگوییم: «افرایتم اللات و العزى و مناة الاخرى»وزن مختل مىشود.هم چنین در فرموده خداوند: الكم الذكر و له الانثى؟ تلك اذن قسمة ضیزى»اگر گفته شود الكم الذكر و له الانثى، تلك قسمة ضیزى آهنگ كلام كه با كلمه«اذن» قوام یافته مختل مىشود. البته، این سخن بدان معنا نیست كه كلمه«الاخرى»یا«الثالثة» یا«اذن»حشو و زاید است و فقط براى پر كردن وزن و قافیه آمده، نه، وظیفه مهمتر این كلمات، مساعدت براى رساندن معانى است، و این یكى دیگر از ویژگىهاى فنى قرآن است كه كلمه هم براى رساندن معنا ضرورى است و هم آهنگ را قوام مىبخشد و هر دوى این وظایف در یك سطح انجام مىگیرند و هیچ كدام بر دیگرى برترى نمىیابند. همان گونه كه گفتیم نظمآهنگ در آیهها و فاصلهها، (یا چیزى شبیه به آن)درجاى جاى كلام قرآن آشكار است.دلیل سخن ما هم این است كه اگر كلمهاى را كه به شكلى خاص به كار رفته به صورت قیاسى دیگر كلمه برگردانیم یا واژهاى را حذف یا پس و پیش كنیم، در این نظم آهنگ اختلال به وجود مىآید. یك نوع موسیقى درونى در كلام قرآن وجود دارد كه احساس شدنى است، اما تن به تشریح نمىدهد. این موسیقى در تار و پود الفاظ ودر تركیب درون جملهها نهفته است و فقط با احساس ناپیدا و با قدرت متعال ادراك مىشود. نمونه نوع اول، ماجراى حضرت ابراهیم علیه السلام است: قال:افرایتم ما كنتم تعبدون، انتم و آباؤكم الاقدمون، فانهم عدو لى الا رب العالمین، الذى خلقنى فهو یهدین، و الذى هو یطعمنى و یسقین، و اذا مرضت فهو یشفین، و الذییمیتنى ثم یحیین، و الذى اطمع ان یغفر لى خطیئتى یوم الدین...2«یاء متكلم»در كلمات یهدین، یسقین، یشفین و یحیین، به خاطر حفظ قافیه باكلماتى مانند«تعبدون، الاقدمون، الدین...»بر گرفته شده است. مثال دیگر در این آیههاست: و الفجر و لیال عشر، و الشفع و الوتر، و اللیل اذا یسر، هل فى ذلك قسم لذى حجر؟ 3 در این جا یاء اصلى كلمه«یسر»به خاطر هماهنگى بافجر و عشر و الوتر و حجر...حذف شده است. مثال دیگر: یوم یدع الداع الى شیء نكر، خشعا ابصارهم یخرجون من الاجداث كانهمجراد منتشر، مهطعین الى الداع یقول الكافرون هذا یوم عسر 4 كه اگر یاء«الداع»حذف نشده بود به نظر مىرسید وزن شكسته است. مثال دیگر: ذلك ما كنانبغ فارتدا على آثارهما قصصا 5 كه اگر یاء«نبغى»را طبق قیاس امتداد دهیم، وزن به نوعى مختل مىشود. همین اتفاق، به هنگام افزودن هاء ساكن بر یاء كلمه یا یاء متكلم در این مثالها خواهد افتاد: و اما من خفت موازینه فامههاویة، و ما ادراك ماهیه، نار حامیة6 یا: فاما من اوتى كتابه بیمینه، فیقول هاؤم اقراواكتابیه، انى ظننت انى ملاق حسابیه، فهو فى عیشة راضیة. ..7 نمونه براى حالت دوم:
در این نوع هیچ گونه تغییرى در صورت قیاسى كلمه به وجود نمىآید، اما اگر نظام تركیب كلمات تغییر كند، اختلالى در موسیقى نهفته در این تركیب به وجود مىآید، مثلا: ذكر رحمة ربك عبده زكریا، اذ نادى ربه نداء خفیا، قال:رب انى وهن العظم منى واشتعل الراس شیبا، و لم اكن بدعائك رب شقیا 8 . كه اگر-مثلا-كلمه«منی»پیش از«العظم»آورده شود و عبارت به این شكل در بیاید:«قال ربى انى وهن منى العظم» احساس مىشود وزن شكسته است و«انی»فقط باید پیش از«العظم»بیاید تا آهنگحفظ شود: قال:رب انى وهن العظم منى.پس همان گونه كه گفته شد، یك نوع موسیقى درونى در كلام قرآن وجود دارد كه احساس شدنى است، اما تن به تشریح نمىدهد. این موسیقى در تار و پود الفاظ ودر تركیب درون جملهها نهفته است و فقط با احساس ناپیدا و با قدرت متعال ادراك مىشود. تمام كسانى كه راز موسیقى و فلسفه روانى قرآن را درك مىكنند، معتـقدند كه درنزد هیچ هنرى نمىتواند با تناسب طبیعى الفـاظ قرآن و آواى حروف آن برابرى یا رقابت كند و هیـچ كس نمىتوانـد حتـى بر یك حرف آن ایـراد بگیرد.دیگر این كه قرآن از موسیقى بسیار برتر است و این خصوصیت را داراست كه اصولا موسیقى نیست. بدین ترتیب، موسیقى درونى، بیان قرآن را هم راهى مىكند و از آن كلماتى موزون و با حساسیتى والا مىسازد كه با كوچك ترین حركات دچار اختلالمىشود، هر چند كه این كلمات شعر نیستند و قید و بندهاى بسیار شعر را همندارند، قید و بندهایى كه هم آزادى بیان را محدود مىكنند و هم از مقصود دورمىسازند»9رافعى نیز گفته است:«عرب در نوشتن نثر و سرودن شعر، با هم رقابت مىكردندو بر یك دیگر فخر مىفروختند، اما سبك كلام آنان همیشه بر یك منوال بود.آنان درمنطق و بیان آزاد بودند و فن سخن ورى مىدانستند.البته فصاحت عرب از یكطرف فطرى و از طرفى الهام گرفته از طبیعتبود.اما وقتى قرآن نازل شد، آناندیدند كه طرح دیگرى در انداخته است.الفاظ همان بود كه مىشناختند، پى در پى، بدون تكلف و روان آمده و تركیب و هماهنگى و هم سازى در اوج است، از شكوه وفخامت آن در شگفتشدند و ضعف نهاد و ناچیزى ملكه ذهن خود را دریافتند. بلیغان عرب نیز نوعى از سخن دیدند كه تا آن زمان نمىشناختند.آنان، در حروف وكلمات و جملههاى این سخن تازه، آهنگى با شكوه مىدیدند.تمام این سخنان چنان متناسب در كنار هم نشسته بود كه به نظر مىرسید قطعهاى واحد است.عرببه خوبى مىدید كه نظمآهنگى در جان این سخنان جریان دارد و این خود ضعف وناتوانى آنان را به اثبات مىرساند. تمام كسانى كه راز موسیقى و فلسفه روانى قرآن را درك مىكنند، معتقدند كه درنزد هیچ هنرى نمىتواند با تناسب طبیعى الفاظ قرآن و آواى حروف آن برابرى یا رقابت كند و هیچ كس نمىتواند حتى بر یك حرف آن ایراد بگیرد.دیگر این كه قرآن از موسیقى بسیار برتر است و این خصوصیت را داراست كه اصولا موسیقى نیست. در نغمههاى موسیقى، گوناگونى صدا، مد و طنین و نرمى و شدت و حركتهاى مختلفى كه هم راهش مىشود، به اضافه زیر و بم و لرزش كه در زبان موسیقى، بلاغت صدا مىنامند، باعث خلجانات روحى مىشود.چنان چه این جنبه از قرآن را در تلاوت مد نظر بگیریم، در مىیابیم كه هیچ زبانى از زبان قرآن بلیغتر نیست وهمین جنبه بر انگیزاننده احساسات آدمى-چه عرب و یا غیر عرب-است.با توجه به این دست آورد، تشویق به تلاوت قرآن با صداى بلند، نیز روشن مىشود. این فاصلهها كه آیات قرآن بدان ختم مىشوند، تصویرهایى كامل از ابعادىاست كه جملههاى موسیقیایى بدان ختم مىیابند.این فاصله در درون خود با صداها تناسب بسیار دارد و با نوع صوت و شیوهاى كه صوت ادا مىشود یگانگى بىمانندى دارد و از جهتى، اغلب اینفاصلهها با دو حرف نون و میم كه هر دو درموسیقى معمول هستند یا با حرف مد پایان مىگیرند كه آن هم در قرآن طبیعىاست»10 نویسنده: آیت الله محمد هادی معرفتتنظیم: گروه دین و اندیشه1. رافعى،اعجاز القرآن،ص 216-188. 14. مریم 19:4. 15. مریم 19:31. 16. مریم 19:58. 17. طه 20:111. 18. طه 20:8-1. 19. قمر 54:20-19. 20. غافر 40:7. 21. غافر 40:18. 22. انفطار 82:8-6.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 361]