تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833810208
تفكر مذهبى شيعه
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تفكر مذهبى شيعه نويسنده:علامه سيد محمد حسين طباطبايى معناى تفكر مذهبى تفكر مذهبى، تفكر بحث و كنجكاوى را مىگوييم كه مادهاى از مواد مذهبى را كه در تعاليم آن مذهب است نتيجه بدهد،چنانكه تفكر رياضى مثلا تفكرى را مىگويند كه يك نظريه رياضى را نتيجه بدهد يا يك مسئله رياضى را حل كند. ماخذ اساسى تفكر مذهبى در اسلام البته تفكر مذهبى نيز مانند ساير تفكرات، ماخذى مىخواهد كه مواد فكرى از آن سرچشمه بگيرد و به آن تكيه بزند،چنانچه در تفكر براى حل يك مسئله رياضى،يك رشته معلومات رياضى را بايد استخدام نمود كه بالاخره به عمليات فن مربوط منتهى شود.يگانه ماخذى كه دين آسمانى اسلام (از آن جهت كه به وحى آسمان مىرسد) به آن اتكا دارد،همانا«قرآن كريم»است.قرآن كريم است كه مدرك قطعى نبوت همگانى و هميشگى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است و محتويات آن دعوت اسلامى مىباشد،البته تنها مآخذ و مصادر ديگر تفكر صحيح و حجتهاى ديگر را الغانمىكند چنانكه خواهيم گفت. راههايى كه قرآن براى تفكر مذهبى نشان مىدهد قرآن كريم در تعليمات خود براى رسيدن و درك نمودن مقاصد دينى و معارف اسلامى،سه راه در دسترس پيروان خود قرار داده،به ايشان نشان مىدهد كه ظواهر دينى و حجت عقلى و درك معنوى از راه اخلاص و بندگى است. توضيح اينكه:ما مىبينيم قرآن كريم در بيانات خود،همه مردم را طرف خطاب قرار داده گاهى بىاينكه حجتى به گفته خود اقامه كند،بلكه به مجرد اتكا به فرمانروايى خدائى خود،به پذيرفتن اصول اعتقادى مانند توحيد و نبوت و معاد و احكام عملى مانند نماز و روزه و غير آنها امر مىكند و در برخى از اعمال نهى مىنمايد و اگر اين بيانات لفظى را حجيت نمىداد هرگز از مردم پذيرش و فرمانبردارى آنها را نمىخواست،پس ناگزير بايد گفت اينگونه بيانات ساده قرآن،راهى ستبراى فهم مقاصد دينى و معارف اسلامى.ما اين بيانات لفظى را مانند: آمنوا بالله و رسوله و: اقيموا الصلوة را ظواهر دينى مىناميم. و از سوى ديگر مىبينيم قرآن كريم در آيات بسيارى به سوى حجت عقلى،رهبرى مىكند و مردم را به تفكر و تعقل و تدبر در آيات آفاق و انفس،دعوت مىفرمايد و خود نيز در موارد احقاق حقايق به استدلال عقلى آزاد مىپردازد و حقا هيچ كتاب آسمانى علم و معرفتبرهانى را براى انسان مانند قرآن كريم نمىشناسد. قرآن كريم با اين بيانات اعتبار حجت عقلى و استدلال وبرهانى آزاد را مسلم مىشمارد،يعنى نمىگويد كه اول حقانيت معارف اسلامى را بپذيريد سپس به احتجاج عقلى پرداخته معارف نامبرده را از آنها استنتاج كنيد،بلكه با اعتماد كامل به واقعيتخود مىگويد: به احتجاج عقلى پرداخته حقانيت معارف نامبرده را از آن دريابيد و بپذيريد و سخنانى كه از دعوت اسلامى مىشنويد،تصديق آنها را از آفرينش جهان كه گواهى است راستگوى بپرسيد و بشنويد و بالاخره تصديق و ايمان را از نتيجه دليل به دست آوريد نه اينكه اول ايمان بياوريد و بعد به قيد مطابقت آن دليل اقامه كنيد،پس تفكر فلسفى نيز راهى است كه رسائى آن را قرآن كريم تصديق مىنمايد و از سوى ديگر مىبينيم قرآن كريم با بيانى جالب روشن مىسازد كه همه معارف حقيقيه از توحيد و خدا شناسى واقعى سرچشمه مىگيرد و استنتاج مىشود و كمال خدا شناسى از آن كسانى است كه خداوند آنان را از هر جاى جمع آورى كرده و براى خود اختصاص داده است. آنان هستند كه خود را از همه كنار كشيده و همه چيز را فراموش كردهاند و در اثر اخلاص و بندگى،همه قواى خود را متوجه عالم بالا ساخته ديده به نور پروردگار پاك روشن ساختهاند و با چشم واقع بين،حقايق اشياء و ملكوت آسمان و زمين را ديدهاند،زيرا در اثر«اخلاص و بندگى»به يقين رسيدهاند و در اثر يقين ملكوت آسمان و زمين و زندگى جاودانى جهان ابديتبر ايشان مكشوف شده است.با توجه در آيات كريمه ذيل اين مدعا كاملا روشن مىشود: الف- و ما ارسلنا من قبلك من رسول الا نوحى اليه انه لا اله الاانا فاعبدون (1) ، (سوره انبياء،آيه 25) ب-و مىفرمايد: سبحان الله عما يصفون الا عباد الله المخلصين (2) ، (سوره صافات،آيه 159 و 160) ج-و مىفرمايد: قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا (3) ، (سوره كهف،آيه 110) د-و مىفرمايد: و اعبد ربك حتى ياتيك اليقين (4) ، (سوره حجر،آيه 99) ه-و مىفرمايد: و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين (5) ، (سوره انعام،آيه 75) و-و مىفرمايد: كلا ان كتاب الابرار لفى عليين و ما ادريك ما عليون،كتاب مرقوم،يشهده المقربون (6) ، (سوره مطففين،آيه 18-21) ز-و مىفرمايد: كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم (7) سوره تكاثر،آيه 5 و 6) پس يكى از راههاى درك معارف الهيه،همان تهذيب نفس و اخلاص در بندگى است. تفاوت در ميان سه طريق نامبرده با بيان گذشته روشن شد كه قرآن كريم براى درك معارف دينى،سه راه نشان داده است،ظواهر دينى و عقل و اخلاص در بندگى كه موجب انكشاف حقايق و مشاهده باطنى آنهاست ولى بايد دانست كه اين سه طريق از چند جهتبا هم تفاوت دارند. اولا:ظواهر دينى چون بياناتى هستند لفظى و به سادهترين زبانى القا شدهاند،در دسترس مردم قرار دارند و هر كس به اندازه ظرفيت فهم خود از آنها بهرهمند (8) مىشود،به خلاف دو طريق ديگر كه اختصاص به گروه خاصى داشته،همگانى نمىباشند. ثانيا:طريق ظواهر دينى راهى است كه با پيمودن آن مىتوان به اصول و فروع معارف اسلامى پى برده و موارد اعتقادى و عملى دعوت (اصول معارف و اخلاق) را به دست آورد به خلاف دو طريق ديگر،زيرا اگر چه از راه عقل مىتوان مسائل اعتقادى و اخلاقى و كليات مسائل عملى (فروع دين) را به دست آورد ولى جزئيات احكام نظر به اينكه مصالح خصوصى آنها در دسترس عقل قرارندارند از شعاع عمل آن خارجند و همچنين راه تهذيب نفس چون نتيجه آن انكشاف حقايق مىباشد و آن علمى استخدادادى نمىتوان نسبتبه نتيجه آن و حقايقى كه با اين موهبتخدايى مكشوف و مشهود مىشوند،تحديدى قائل شد يا اندازهاى گرفت اينان چون از همه جا بريدهاند و همه چيز را جز خدا فراموش كردهاند،تحت ولايت و سرپرستى مستقيم خدا مىباشند و آنچه را مىخواهد (نه آنچه خودشان مىخواهند) بر ايشان مشهود مىشود. ظواهر دينى ، اقسام ظواهر دينى چنانكه گذشت قرآن كريم كه ماخذ اساسى تفكر مذهبى اسلام استبه ظواهر الفاظ خود در برابر شنوندگان خود حجيت و اعتبار داده است و همان ظواهر آيات،بيان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را تالى بيان قرآن قرار مىدهد و مانند آن حجت مىسازد،چنانكه مىفرمايد: و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم (9) . و مىفرمايد: هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة (10) و مىفرمايد: لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة (11) . پر روشن است كه اگر گفتار و رفتار پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و حتى سكوت و امضاى آن حضرت براى ما،مانند قرآن حجت نبود آيات مذكوره مفهوم درستى نداشت،پس بيان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم براى كسانى كه از آن حضرت مىشنوند يا با نقل قابل اعتماد نقل مىشودحجت و لازم الاتباع است.و همچنين با تواتر (12) قطعى از آن حضرت رسيده است كه بيان اهل بيت وى مانند بيان خودش مىباشد و به موجب اين حديث و احاديث نبوى قطعى ديگر بيان اهل بيت تالى بيان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىباشد و اهل بيت در اسلام سمت مرجعيت علمى داشته در بيان معارف و احكام اسلام هرگز خطا نمىكنند و بيانشان به طريق مشافهه يا نقل، قابل اعتماد و حجت است. از اين بيان روشن مىشود كه ظواهر دينى كه در تفكر اسلامى مدرك و ماخذ مىباشد دو گونهاند«كتاب و سنت»و مراد از«كتاب»ظواهر آيات كريمه قرآنى مىباشد و مراد از«سنت»حديثى است كه از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت عليهم السلام رسيده باشد. حديث صحابه اما احاديثى كه از صحابه نقل مىشود اگر متضمن قول يا فعل پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم باشد و مخالف با حديث اهل بيت نباشد،قابل قبول است و اگر متضمن نظر و راى خود صحابى باشد،داراى حجيتى نيست و حكم صحابه مانند حكم ساير افراد مسلمانان است و خود صحابه نيز با يك نفر صحابى معامله يكنفر مسلمان مىكردند. بحث مجدد در كتاب و سنتكتاب خدا (قرآن) ماخذ اساسى هر گونه تفكر اسلامى است واوست كه مآخذ ديگر دينى را اعتبار و حجيت مىدهد و از همين جهتبايد براى همگان قابل فهم باشد. گذشته از اين،خود قرآن كريم،خود را نور و روشن كننده همه چيز معرفى مىكند و هم در مقام تحدى از مردم در خواست مىكند كه در آيات آن تدبر كرده ببينند كه هيچگونه اختلاف و تناقض وجود ندارد و اگر مىتوانند،كتابى مانند آن بسازند و معارضهاش كنند.روشن است كه اگر قرآن براى همگان قابل فهم نبود اينگونه خطابات مورد نداشت. البته نبايد پنداشت كه اين مطلب (كه قرآن به خودى خود براى همه قابل فهم است) با مطلب سابق كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت او در معاريف اسلامى كه در حقيقت مضامين قرآن كريم مىباشند،مراجع علمى هستند،منافات دارد،زيرا بخشى از معارف اسلامى كه احكام و قوانين شريعت مىباشد،قرآن كريم تنها كليات آنها را متضمن است و روشن شدن تفاصيل آنها مانند احكام نماز و روزه و داد و ستد و ساير عبادات و معاملات به مراجعه سنت (حديث اهل بيت) متوقف است. و بخشى ديگر كه معارف اعتقادى و اخلاقى است اگر چه مضامين و تفاصيل آنها قابل فهم عموم مىباشد ولى در درك معانى آنها روش اهل بيت را بايد اتخاذ نمود و هر آيه قرآنى را با آيات ديگر قرآنى توضيح داده و تفسير كرد نه به راى و نظر خود كه از عادات و رسوم معمولى براى ما دلنشين شده و با آن مانوس گرديدهايم. على عليه السلام مىفرمايد:«برخى از قرآن با برخى ديگر به سخن در آمده معناى خود را مىفهماند و بعضى از آن به بعضى ديگرگواهى مىدهد» (13) . و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد:«بخشى از قرآن بخش ديگر را تصديق مىكند» (14) . و نيز مىفرمايد:«هر كه قرآن را به راى خود تفسير كند،براى خود در آتش جايگاه مىسازد». (15) مثالى ساده براى تفسير قرآن به قرآن:خداى تعالى در قصه عذاب قوم لوط در جايى مىفرمايد: «بر ايشان باران بد،بارانيديم» (16) و در جاى ديگر،اين كلمه را به كلمهاى ديگر تبديل كرده مىفرمايد:«بر ايشان سنگ بارانيديم» (17) .و از انضمام آيه دوم به آيه اول روشن مىشود كه مراد از باران بد،سنگهاى آسمانى است كسى كه با نظر كنجكاوى و در احاديث اهل بيت و در روايات كه از مفسرين صحابه و تابعين در دست است رسيدگى نمايد ترديد نمىكند كه روش تفسير قرآن به قرآن تنها روش ائمه اهل بيت عليه السلام مىباشد. ظاهر و باطن قرآن چنانكه فهميديم قرآن كريم با بيان لفظى خود مقاصد دينى را روشن مىكند و دستوراتى در زمينه اعتقاد و عمل به مردم مىدهد ولى مقاصد قرآن تنها به اين مرحله منحصر نيستبلكه در پناه همين الفاظ و در باطن همين مقاصد مرحلهاى معنوى و مقاصدى عميقتر ووسيعتر قرار دارد كه خواص با دلهاى پاك خود مىتوانند بفهمند. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه معلم خدائى قرآن است مىفرمايد:«قرآن ظاهرى انيق (زيبا و خوش آيند) و باطنى عميق دارد» (18) . و نيز مىفرمايد: «قرآن بطن دارد و بطنش نيز بطن دارد تا هفتبطن» (19) و در كلمات ائمه اهل بيت نيز از باطن قرآن بسيار نامبرده شده است (20) . ريشه اصلى اين روايات مثلى است كه خداى متعال در سوره رعد،آيه 17 مىزند،خداى تعالى در اين آيه افاضههاى آسمانى را تشبيه فرموده به بارانى كه از آسمان نازل مىشود و حيات زمين و اهل زمين بسته به آن است،با آمدن باران،سيل راه مىافتد و مسيلهاى گوناگون هر كدام به اندازه ظرفيتخود از آن سيل بر داشته جريان پيدا مىكند،روى سيل در جريان خود با كفى پوشيده شده است ولى در زير كف،همان آب قرار دارد كه حياتبخش و به حال مردم سودمند مىباشد. چنانكه اين مثل اشاره مىكند،ظرفيت افهام مردم در فرا گرفتن اين معارف آسمانى-كه حياتبخش درون انسان هستند- مختلف مىباشد. كسانى هستند كه جز به ماده و زندگى مادى چند روزه اين جهان گذران به چيزى اصالت نمىدهند و جز مشتهيات مادى،به چيزى دل نمىبندند و جز محروميتهاى مادى از چيزى نمىترسند.اينان با اختلاف مراتبى كه دارند حد اكثر آنچه از معارف آسمانى بپذيرند اين است كه اعتقادات اجمالى را باور كنند و دستورهاى عملى اسلام را به طور جمود اجرا نمايند و بالاخره خداى يگانه را به اميد ثواب اخروى يا از ترس عقاب اخروى بپرستند. و كسانى هستند كه در اثر صفاى فطرت،سعادت خود را در دلبستگى به لذايذ گذران و زندگى چند روزه اين جهان نمىبينند و سود و زيان و شيرين و تلخ اين سرا پيش ايشان جز پندارى فريبنده نيست و ياد گذشتگان كاروان هستى كه كامروايان ديروز و افسانههاى امروز مىباشند، درس عبرتى است كه پيوسته بر ايشان تلقين مىشود. اينان طبعا با دلهاى پاك خودشان متوجه جهان ابديت مىشوند و به نمودهاى گوناگون اين جهان ناپايدار به نظر آيه و نشانه نگاه مىكنند و هيچگونه اصالت و استقلالى به آنها نمىدهند. آن وقت است كه از دريچه آيات و نشانههاى زمينى و آسمانى نور نامتنهاى عظمت كبرياى خداى پاك را با درك معنوى مشاهده مىكنند و دلهاى پاكشان يكجا شيفته درك رمزهاى آفرينش مىشود و به جاى اينكه در چاله تنگ سود پرستى شخصى،زندانى شوند در فضاى نامتناهى جهان ابديتبه پرواز در آمده،اوج مىگيرند. وقتى كه از راه وحى آسمانى مىشنوند كه خداى تعالى از پرستش بتها نهى مىكند و ظاهر آن مثلا نهى از سر فرود آوردن در برابر بت است،به سبب تجليل از اين نهى مىفهمند كه غير از خدا رانبايد اطاعت كرد،زيرا حقيقت اطاعت همان بندگى و سر فرود آوردن است و از آن بالاتر مىفهمند كه از غير خدا نبايد بيم و اميد داشت و از آن بالاتر مىفهمند كه نبايد به غير خدا توجه نمود. و همچنين وقتى كه از زبان قرآن مىشنوند كه به نماز امر مىكند و ظاهر آن به جا آوردن عبادت مخصوص است،به حسب باطن از آن مىفهمند كه بايد با دل و جان،كرنش و نيايش خدا را كرد و از آن بالاتر مىفهمند كه بايد در برابر حق،خود را هيچ شمرد و فراموش كرد تنها به ياد خدا پرداخت.چنانكه پيداست معانى باطنى كه در دو مثال گذشته ياد آورى شد،مدلول لفظى امر و نهى نامبرده نيست ولى درك آنها براى كسى كه به تفكر وسيعترى پرداخته جهان بينى را به خود بينى ترجيح مىدهد،اجتناب ناپذير مىباشد. با بيان گذشته،معناى ظاهر و باطن قرآن روشن شد.و نيز روشن شد كه باطن قرآن ظاهر آن را ابطال و الغا نمىكند بلكه به منزله روحى است كه جسم خود را حيات مىبخشد و اسلام كه دينى است عمومى و ابدى و اصلاح جامعه بشرى را در درجه اول اهميت قرار مىدهد،از قوانين ظاهرى خود كه مصلح جامعه مىباشند و از عقايد ساده خود كه نگهبان قوانين نامبرده هستند، هرگز دستبردار نيست. چگونه ممكن است جامعهاى به دستاويز اينكه دل انسان بايد پاك باشد و ارزش براى عمل نيست،با هرج و مرج زندگى كند و به سعادت برسد؟و چگونه ممكن است كردار و گفتار نا پاك، دلى پاك بپروراند يا از دل پاك كردار و گفتار نا پاك ترشح نمايد؟خداى تعالى در كتاب خود مىفرمايد:«پاكان از آن پاكان و نا پاكان از آن نا پاكانند».و مىفرمايد:«زمين خوب،نبات خود را خود مىروياند و زمين بد،جز محصول ناچيز نمىدهد» (21) . از بيان گذشته روشن شد كه قرآن كريم ظاهر و باطن و باطنش نيز مراتب مختلفه دارد و حديث نيز كه مبين مضمون قرآن كريم استبه همان حال خواهد بود. تاويل قرآن در صدر اسلام در ميان اكثريت تسنن معروف بود كه قرآن كريم را در جايى كه دليل باشد مىتوان از ظاهرش صرف كرده به معناى خلاف ظاهر حمل كرد و معمولا معناى خلاف ظاهر«تاويل»ناميده مىشد و آنچه در قرآن كريم به نام«تاويل»ذكر شده به همين معنا تفسير مىگردد. در كتاب مذهبى جماعت و همچنين در مناظرههاى مذاهب مختلفه-كه به تحرير در آمده-بسيار به چشم مىخورد كه در مسئلهاى كه با اجماع علماى مذهب يا دليل ديگرى ثابت مىشود اگر با ظاهر آيهاى از آيات قرآنى مخالف باشد،آيه را تاويل نموده به معناى خلاف ظاهر حمل مىكنند و گاهى دو طرف متخاصم براى دو قول متقابل با آيات قرآنى احتجاج مىنمايند و هر كدام از دو طرف آيه،طرف ديگر را تاويل مىكند. اين رويه كم و بيش به شيعه نيز سرايت نموده است و در برخى از كتب كلامىشان ديده مىشود. ولى آنچه پس از تدبر كافى در آياتقرآنى و احاديث اهل بيتبه دست مىآيد اين است كه قرآن كريم در لهجه شيرين و بيان روشن و رساس خود،هرگز شيوه لغز و معما پيش نگرفته و مطلبى را جز با قالب لفظى خودش به مردم القا نكرده است و آنچه در قرآن كريم به نام«تاويل»ذكر شده است از قبيل مدلول لفظ نيستبلكه حقايق و واقعيتهايى است كه بالاتر از درك عامه بوده كه معارف اعتقادى و احكام عملى قرآن از آنها سرچشمه مىگيرد. آرى همه قرآن تاويل دارد و تاويل آن مستقيما از راه تفكر قابل درك نيست و از راه لفظ نيز قابل بيان نمىباشد و تنها پيامبران و پاكان از اولياى خدا كه از آلايشهاى بشريت پاكند،مىتوانند از راه مشاهده،آنها را بيابند.آرى،تاويل قرآن روز رستاخيز براى همه مكشوف خواهد شد. توضيح: به خوبى مىدانيم آنچه بشر را وادار به سخنگويى و وضع لغت و استفاده از الفاظ نموده، همانا نيازمنديهاى اجتماعى مادى است.بشر در زندگى اجتماعى خود ناگزير است كه منويات و محتويات ضمير خود را به همنوعان خود بفهماند و براى همين منظور از صدا و گوش استمداد جويد و گاهى كم و بيش از اشاره و چشم استفاده كند.و از اينجاست كه در ميان شخص گنگ و نابينا هيچگونه تفاهم برقرار نمىشود،زيرا آنچه نابينا به زبان مىگويد،گنگ نمىشنود و آنچه گنگ به اشاره مىفهماند نابينا نمىبيند و از اين روى در وضع لغات و نامگذارى اشياء تامين نيازمندى مادى منظور بوده و براى چيزهايى و اوضاع و احوالى،لفظ ساخته شده كه مادى و در دسترس حس يا نزديك به محسوس مىباشد چنانكه مىبينيم در مواردى كه مخاطب ما يكى از حواس را فاقد است،اگر بخواهيم ازچيزهايى كه از راه همان حس مفقود درك مىشود،سخن بگوييم دستبه يك نوع تمثيل و تشبيه مىزنيم مثلا اگر بخواهيم به يك نابيناى مادر زاد از روشنايى و رنگ،يا به كودكى كه به حد بلوغ نرسيده از لذت عمل جنسى توصيف كنيم،مقصود خود را با نوعى از مقايسه و تشبيه و آوردن مثل مناسب تاديه مىكنيم،بنابر اين،اگر فرض كنيم در جهان هستى،واقعيتهايى وجود دارد كه از ماده و آلايش ماده منزه است (و واقع امر هم همين است) و از گروه بشر در هر عصر يك يا چند تن انگشتشمار،استعداد درك و مشاهده آنها را دارند،چنين چيزهايى از راه بيان لفظى و تفكر عادى قابل تفهيم و درك نخواهد بود و جز با تمثيل و تشبيه نمىتوان به آنها اشاره كرد. خداى متعال در كتاب خود مىفرمايد:«ما اين كتاب را از قبيل لفظ،خواندنى و عربى قرار داديم شايد شما آن را تعقل كنيد و بفهميد و همانا اين كتاب نزد ما در لوح محفوظ كه اصل كتب آسمانى است،بسى بلند پايه و محكم اساس است (فهم عادى به آن نمىرسد و در آن رخنه نمىكند) » (22) و نيز مىفرمايد:«تحقيقا اين كتاب قرآنى است گرامى در كتابى كه از انظار عادى پنهان است،كسى به آن مس نمىكند مگر پاك شدگان» (23) و همچنين در حق پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت وى مىفرمايد:«خداى متعال مىخواهد از شما اهل بيت هر گونه پليدى را ببرد و شما را پاك گرداند» (24) به دلالت اين آيات،قرآن كريم از مرحلهاى سر چشمه مىگيرد كه افهام مردم از رسيدن به آنجا و نفوذ كردن در آنجا زبون است،كسى را نمىرسد كه كمترين دركى در آنجا داشته باشد جز بندگانى كه خدا آنان را پاك گردانيده است و اهل بيت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از آن پاكانند. و در جاى ديگر مىفرمايد:«اينان كه ايمان به قرآن نمىآورند تكذيب كردند چيزى را كه به علم او احاطه نيافتهاند و هنوز تاويل آن براى آنها مشهود نشده است (يعنى روز قيامت كه حقايق اشياء بالعيان ديده مىشود) » (25) و باز در جاى ديگر مىفرمايد:«روزى كه تاويل قرآن (همه قرآن) مشهود مىشود،كسانى كه آن را فراموش كرده بودند به راستى و صدق دعوت نبوت،اعتراف خواهند كرد» (26) . تتمه بحث در حديثاعتبار اصل حديث كه قرآن كريم آن را امضا كرده است در ميان شيعه و ساير مسلمين جاى گفتگو نيست،ولى در اثر تفريطى كه از ناحيه فرمانروايان صدر اسلام در نگهدارى حديث و افراطى كه از ناحيه صحابه و تابعين در ترويجحديثبه عمل آمد،حديثبه سرنوشت اسف آورى گرفتار شد. از يك سوى خلفاى وقت از ثبت و كتابتحديث،منع مىنمودند و هر چه اوراق حديثبه دست مىآوردند مىسوزانيدندو گاه از نقل حديث منع مىنمودند،از اين جهتبسيارى از احاديث دستخوش تغيير و تحريف وفراموشى و نقل گرديد. و از سوى ديگر،صحابه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه افتخار درك حضور و استماع حديث پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را داشتند و مورد احترام خلفاى وقت و عموم مسلمانان بودند،به ترويجحديث پرداختند و كار به جايى رسيد كه حديثبه قرآن حكومت مىكرد و حتى گاهى حكم آيه با حديث فسخ مىشد (27) و بسيار اتفاق مىافتاد كه نقله يك ديثبراى استماع يك حديث،درسنگها راه پيموده رنجسفر بر خود هموار مىنمودند. گروهى از بيگانگان كه به لباس اسلام درآمده بودند و جمعى از دشمنان خانگى اسلام به وضع و تغيير حديث پرداختند و حديث را از اعتبار و وثوق انداختند (28) . به همين سبب دانشمندان اسلامى به فكر چاره افتاده دو علم«رجال و درايه»را وضع كردند تا حديث درست را از نادرست تميز دهند. ولى«شيعه»گذشته از اينكه در تنقيح سند حديث مىكوشد مطابقت متن حديث را با قرآن در اعتبار آن لازم مىداند.از طريقشيعه در اخبارى زيادى (29) كه سند آنها قطعى است-از پيغمبر اكرم و ائمه اهل بيت رسيده استحديثى كه مخالف قرآن كريم باشد ارزشى ندارد و حديثى را بايد معتبر شمرد كه با قرآن موافقت داشته باشد. به موجب اين اخبار،شيعه به احاديثى كه مخالف قرآن است عمل نمىكند و اخبارى كه (30) مخالفت وموافقت آنها معلوم نيست طبق دستور ديگرى كه از ائمه اهل بيت رسيده بى اينكه رد كند يا قبول نمايد مسكوت عنه مىگذارد،البته در شيعه نيز اشخاصى پيدا مىشوند كه مانند گروهى از اهل سنتبه هر حديثى كه به دستشان رسد،عمل مىكنند. روش شيعه در عمل به حديثحديثى كه بدون واسطه از زبان خود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم يا ائمه اهل بيت عليهم السلام شنيده شود حكم قرآن كريم را دارد ولى حديثى كه با واسطه به دست ما مىرسد عمل شيعه در آن به ترتيب زير است: در معارف اعتقادى كه به نص قرآن،علم و قطع لازم استبه خبر متواتر يا خبرى كه شواهد قطعى به صحت آن در دست است عمل مىشود و به غير اين دو قسم كه خبر واحد ناميده مىشود،اعتبار نيست،ولى در استنباط (31) احكام شرعيه نظر به ادلهاى قائم شده علاوه به خبر وثوق باشد عمل مىشود. پس خبر متواتر و قطعى پيش شيعه مطلقا حجت و لازم الاتباع است و خبر غير قطعى (خبر واحد) به شرط اينكه مورد وثوق نوعى باشد تنها در احكام شرعيه حجت مىباشد. تعليم و تعليم عمومى در اسلام تحصيل علم يكى از وظايف دينى اسلام است.پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد: «طلب علم براى هر مسلمانى فريضه (وظيفه واجب) مىباشد» (32) و طبق اخبارى كه با شواهد قطعيه تاييد شده است،مراد از اين علم،دانستن اصول سه گانه اسلامى:توحيد،نبوت و معاد با لوازم قريب آنهاست و دانستن تفصيل احكام و قوانين اسلامى استبراى هر فرد به اندازه ابتلاء و احتياج وى. البته روشن است كه تحصيل علم به اصول دين،اگر چه با دليل اجمالى باشد براى همه ميسر و در خور توانايى است ولى تحصيل علم به تفصيل احكام و قوانين دينى از راه استفاده و استنباط فنى از مدارك اصلى كتاب و سنت (فقه استدلالى) كار همه كس نيست و تنها در خور توانائى برخى از افراد مىباشد و در اسلام حكم طاقت فرسا (حرجى) تشريع نشده است. از اين روى،تحصيل علم به احكام و قوانين دينى از راه دليل به طور واجب كفايى به بعضى از افراد كه توانايى و صلاحيت آن را دارند،اختصاص يافته و وظيفه بقيه افراد طبق قاعده عمومى«وجوب رجوع جاهل به عالم (قاعده رجوع به خبره) »آن است كه به افراد نامبرده (كه مجتهدين و فقها ناميده مىشوند) مراجعه كنند (و اينها مراجع تقليد ناميده مىشوند) البته اين مراجعه و تقليد غير از تقليد در اصول معارف است كه به نص آيه كريمه: و لا تقف ما ليس لك به ممنوع مىباشد (34) بايد دانست كه شيعه،تقليد ابتدايى را از مجتهد ميت جايز نمىداند، يعنى كسى كه مسئله را از راه اجتهاد نمىداند و طبق وظيفه دينى بايد از مجتهد تقليد كند، نمىتواند به نظر مجتهدى كه زنده نيست مراجعه كند مگر اينكه در همين مسئله به مجتهد زندهاى تقليد كرده باشد و پس از مرگ مرجع و مقلد خود،به نظر وى باقى بماند. اين مسئله يكى از عوامل مهمه زنده و تر و تازه ماندن فقه اسلامى شيعه است كه پيوسته افرادى در راه تحصيل اجتهاد،تلاش كرده به كنجكاوى در مسائل فقهى مىپردازند،ليكن اهل سنت در اثر اجماعى كه در قرن پنجم هجرى بر لزوم اتباع مذهب يك از فقهاى اربعهشان:ابو حنيفه، مالك ، شافعى و احمد بن حنبل نمودند اجتهاد آزاد را و همچنين تقليد غير يكى از اين چهار فقيه را جايز نمىدانند!و در نتيجه فقهشان در همان سطح تقريبا 1200 سال پيش باقى مانده است و در اين اواخر،جمعى از منفردين،از اجماع نامبرده سرپيچيده به اجتهاد آزاد مىپردازند. شيعه و علوم نقليه علوم اسلامى كه مرهون تدوين علماى اسلامى مىباشد به دو بخش«عقليه و نقليه»منقسم مىشود،«علوم نقليه»علومى است كه مسائل آنها به نقل،متكى است مانند لغت و حديث و تاريخ و نظاير آنها و«علوم عقليه»غير آن است مانند فلسفه و رياضيات. ترديد نيست كه عامل اصلى پيدايش علوم نقليه در اسلام،همانا قرآن كريم مىباشد و به استثناى دو سه فن مانند تاريخ و انساب و عروض،عموما خانه زاد اين كتاب آسمانى هستند. مسلمانان به راهنمائى بحث و كنجكاويهاى دينى،به تدوين اين علوم پرداختند كه عمده آنها از ادبيات عربى،علم نحو،صرف،معانى،بيان،بديع و لغت مىباشد و از فنون مربوط به ظواهر دينى، علم قرائت،تفسير،حديث،رجال،درايه اصول و فقه مىباشد. «شيعه»نيز به نوبتخود،در تاسيس و تنقيح اين علوم،سهم بسزايى دارند بلكه مؤسس و مبتكر بسيارى از آنها«شيعه»بوده است،چنانكه نحو (دستور زبان عربى را) ابو الاسود دئلى كه از صحابه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام بود به املاء و راهنمايى على عليه السلام تدوين نمود و يكى از بزرگترين مؤسسين (35) علوم فصاحت و بلاغت (معانى و بيان و بديع) صاحب بن عباد شيعى از وزراى آل بويه بود و اولين كتاب لغت (36) «كتاب العين»است كه تاليف دانشمند معروف خليل بن احمدبصرى شيعى است كه واضع علم عروض بوده است و هم در علم نحو استاد سيبويه نحوى مىباشد. و قرائت عاصم (37) در قرآن به يك واسطه به على عليه السلام مىرسد و عبد الله بن عباس كه در تفسير،مقدمترين صحابه شمرده مىشود،شاگرد على عليه السلام مىباشد و مساعى اهل بيت عليهم السلام و شيعيانشان در حديث و فقه و اتصال فقهاى اربعه و غير آنها به امام پنجم و ششم شيعه معروف است و در اصول فقه نيز پيشرفت عجيبى كه در زمان وحيد بهبهانى (متوفاى 1205) و بالاخص به دستشيخ مرتضى انصارى (متوفاى سال 1281 هجرى قمرى) نصيب شيعه شده هرگز با اصول فقه اهل سنت قابل مقايسه نيست. بحث عقلى تفكر عقلى،فلسفى و كلامى سابقا تذكر داديم (38) كه قرآن كريم تفكر عقلى را امضا نموده و آن را جزء تفكر مذهبى قرار داده است البته به عكس هم،تفكر عقلى نيز پس از آنكه حقانيت و نبوت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم تصديق نموده است،ظواهر قرآن را كه وحى آسمانى است و بيانات پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت گرامش عليهم السلام را در صف حجتهاى عقلى قرار داده و حجتهاى عقلى كه انسان با فطرت خدادادى نظريات خود را با آنها اثبات مىكند دو قسم است«برهان و جدل». «برهان»حجتى است كه مواد آن مقدماتى حق (واقعى) باشند اگر چه مشهود يا مسلم نباشند و به عبارت ديگر،قضايايى باشند كه انسان با شعور خدادادى خود اضطرارا آنها را درك و تصديق مىكند چنانكه مىدانيم عدد سه از چهار كوچكتر است،اين گونه تفكر،تفكر عقلى است و در صورتى كه در كليات جهان هستى انجام گيرد مانندتفكر در مبدا آفرينش و سر انجام جهان و جهانيان تفكر فلسفى ناميده مىشود. و«جدل»حجتى است كه همه يا برخى از مواد آن از مشهورات و مسلمات گرفته شود چنانكه در ميان گروندگان اديان و مذاهب معمول است كه در داخل مذهب خود،نظريات مذهبى را با اصول مسلمه آن مذهب،اثبات مىكنند.قرآن كريم هر دو شيوه را به كار بسته و آيات بسيارى در اين كتاب آسمانى در هر يك از اين دو شيوه موجود است: اولا:به تفكر آزاد در كليات جهان هستى و در نظام كلى عالم و در نظامهاى خاص مانند نظام آسمان و ستارگان و شب و روز و زمين و نباتات و حيوان و انسان و غير آنها امر مىكند و با رساترين ستايش از كنجكاوى عقلى آزاد مىستايد.و ثانيا:به تفكر عقلى جدلى كه معمولا بحث كلامى ناميده مىشود مشروط به اينكه با بهترين صورتى (به منظور اظهار حق،بى لجاجت مقرون به اخلاق نيكو) انجام گيرد،امر نموده است،چنانكه مىفرمايد: ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن (39) پيش قدمى شيعه در تفكر فلسفى و كلامى در اسلام كاملا روشن است كه از روز اول،گروه اقليتشيعه از اكثريت تسنن جدا شده پيوسته با مخالفين خود در نظريات خاصهاى كه داشتبه محاجه مىپرداخت.درست است كه محاجه دو طرفىاست و متخاصمين هر دو در آن سهيم مىباشند ولى پيوسته شيعه جانب حمله و ديگران جانب دفاع را به عهده داشتهاند و پيشقدمى در تهيه وسائل كافى مخاصمت در حقيقت از آن كسى است كه به حمله مىپردازد. و نيز در پيشرفتى كه تدريجا نصيب مبحث كلامى شد و در قرن دوم و اوايل قرن سوم با شيوع مذهب اعتزال به اوج ترقى رسيد پيوسته علما و محققين شيعه-كه شاگردان مكتب اهل يتبودند-در صف اول متكلمين قرار داشتند.گذشته از اينكه (40) سلسله متكلمين اهل سنت از اشاعره و معتزله و غير ايشان به پيشواى اول شيعه على عليه السلام مىرسد. و اما كسانى كه به آثار صحابه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آشنايى دارند خوب مىدانند كه در ميان اين همه آثار كه از صحابه (در حدود دوازده هزار نفر از ايشان ضبط شده) در دست است،حتى يك اثر كه مشتمل به تفكر فلسفى باشد نقل نشده،تنها امير المؤمنين عليه السلام است كه بيانات جذاب وى در الهيات عميقترين تفكرات فلسفى را دارد. صحابه و علماى تابعين كه به دنبال صحابه آمدهاند و بالاخره عرب آن روز به تفكر آزاد فلسفى هيچگونه آشنايى نداشتند و در سخنان دانشمندان دو قرن اول هجرى نمونهاى از كنجكاوى فلسفى ديده نمىشود تنها بيانات عميق پيشوايان شيعه و بالخصوص امام اول و هشتم شيعه است كه ذخاير بى كرانى از افكار فلسفى را داراست و آنان مىباشند كه گروهى از شاگردان خود را با اين طرز تفكر آشناساختند. آرى عرب از طرز تفكر فلسفى دور بود تا نمونهاى از آن را در ترجمه برخى از كتب فلسفى يونان به عربى در اوايل قرن دوم هجرى ديد و پس از آن كتب بسيارى در اوايل قرن سوم هجرى از يونانى و سريانى و غير آن به عربى ترجمه شد و روش تفكر فلسفى در دسترس عموم قرار گرفت و با اين حال اكثريت فقها و متكلمين به فلسفه و ساير علوم عقليه كه مهمانان تازه واردى بودند، روى خوشى نشان نمىدادند و اين مخالفت اگر چه در آغاز كار به واسطه حمايتى كه حكومت وقت از اين علوم مىكرد،تاثير قابل توجهى نداشت ولى پس از كمى،صفحه برگشت و همراه منع اكيد،كتب فلسفى را به دريا ريختند و رسائل اخوان الصفا-كه تراوش فكرى يك عده مؤلفين گمنامى است-يادگارى است از آن روز و گواهى است كه چگونگى وضع ناهنجار آن وقت را نشان مىدهد. پس از اين دوره در اوايل قرن چهارم هجرى،فلسفه توسط«ابى نصر فارابى»احيا شد و در اوايل قرن پنجم در اثر مساعى فيلسوف معروف«بو على سينا»فلسفه توسعه كامل يافت و در قرن ششم نيز فلسفه اشراق را«شيخ سهروردى»تنقيح نمود و به همين جرم نيز به اشاره سلطان صلاح الدين ايوبى كشته شد!و ديگر پس از آن داستان فلسفه از ميان اكثريتبرچيده شد و فيلسوفى نامى به وجود نيامد جز اينكه در قرن هفتم در اندلس-كه در حاشيه ممالك اسلامى واقع بود-ابن رشد اندلسى به وجود آمد و در تنقيح فلسفهكوشيد (41) . كوشش پايدار شيعه در فلسفه و ساير علوم عقليه شيعه چنانكه در آغاز،براى پيدايش تفكر فلسفى عاملى مؤثر بود در پيشرفت اينگونه تفكر و ترويج علوم عقليه نيز ركنى مهم بود و پيوسته بذل مساعى مىكرد و از اين روى با اينكه با رفتن ابن رشد،فلسفه از ميان اكثريت تسنن رفت،هرگز از ميان شيعه نرفت و پس از آن نيز فلاسفهاى نامى مانند خواجه طوسى و ميرداماد و صدر المتالهين به وجود آمده يكى پس از ديگرى در تحصيل و تحرير فلسفه كوشيدند. همچنين در ساير علوم عقليه كسانى مانند خواجه طوسى و بيرجندى و غير ايشان به وجود آمدند.همه اين علوم و بويژه فلسفه الهى در اثر كوشش خستگى ناپذير شيعه پيشرفت عميق كرد چنانكه با سنجش آثار خواجه طوسى و شمس الدين تركه و ميرداماد و صدر المتالهين با آثار گذشتگان روشن است. چرا فلسفه در شيعه باقى ماند چنانكه عامل مؤثر در پيدايش تفكر فلسفى و عقلى در ميان شيعه و به وسيله شيعه در ميان ديگران ذخاير علمى بوده كه از پيشوايان شيعه به يادگار مانده،عامل مؤثر در بقاى اين طرز تفكر در ميان شيعه نيز همان ذخاير علمى است كه پيوسته شيعه به سوى آنها با نظر تقديس و احترام نگاه مىكند.و براى روشن شدن اين مطلب،كافى است كه ذخاير علمى اهل بيت عليهم السلام را با كتب فلسفى كه با مرور تاريخ نوشته شده بسنجيم،زيرا عيانا خواهيم ديد كه روز به روز فلسفه به ذخاير علمى نامبرده نزديكتر مىشد تا در قرن يازده هجرى تقريبا به همديگر منطبق گشته و فاصلهاى جز اختلاف تعبير در ميان نمانده است. چند تن از نوابغ علمى شيعه الف-ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى (متوفاى 329 هجرى) وى در شيعه اولين كسى است كه روايات شيعه را از اصول (هر يك از محدثين روايتهايى كه از ائمه اهل بيت اخذ كرده بود در كتابى جمع آورى مىكرده و كتاب نامبرده«اصل»ناميده مىشد) استخراج و تفطيع كرده و به ترتيب ابواب فقه و اعتقاد مرتب ساخته است.كتاب وى كه«كافى»ناميده مىشود به سه بخش اصول،فروع و روضه (متفرقات) منقسم و به«16199»حديث مشتمل است و معتبرترين و معروفترين كتاب حديثى است كه در عالم تشيع شناخته مىشود. و سه كتاب ديگر كه تالى كافى مىباشند[عبارتند از:]كتاب«من لا يحضره الفقيه»شيخ صدوق محمد بن بابويه قمى (متوفاى 381 هجرى قمرى) و كتاب«تهذيب»و كتاب«استبصار»تاليف شيخ طوسى (متوفاى 460 هجرى قمرى) مىباشد. ب-ابو القاسم جعفر بن حسن بن يحياى حلى،معروف به محقق (متوفاى 676) وى نابغه فقه و سر آمد فقهاى شيعه مىباشد و از شاهكارهاى فقهى وى كتاب«مختصر نافع»و كتاب«شرايع»است كههفتصد سال است در ميان فقها دستبه دست مىگردند و به نظر اعجاب و تجليل ديده مىشوند. و بعنوان تالى محقق،شهيد اول شمس الدين محمد بن مكى را بايد شمرد كه در سال 786 هجرى قمرى،در دمشق به جرم تشيع كشته شد.و از شاهكارهاى فقهى او كتاب«لمعه دمشقيه»است كه پس از گرفتارى،به مدت هفت روز در زندان نوشته است.و همچنين بايد شيخ جعفر كاشف الغطاء نجفى (متوفاى 1227) را برشمرد و از شاهكارهاى فقهى وى كتاب«كشف الغطاء»است. ج-شيخ مرتضى انصارى شوشترى (متوفاى 1281 هجرى قمرى) وى علم اصول فقه را تنقيه فرموده مجارى اصول عمليه را كه مهمترين بخش اين فن است محرر ساخت و اكنون بيشتر از صد سال است كه مكتب وى پيش فقهاى شيعه داير است. د-خواجه نصير الدين طوسى (متوفاى 676 هجرى قمرى) وى اولين كسى است كه علم كلام را به شكل فنى كامل در آورد و از شاهكارهاى وى كتاب«تجريد الكلام»است كه بيشتر از هفصد سال مىباشد اعتبار خود را در ميان اهل فن حفظ كرده است و شروح و حواشى بىشمارى از عامه و خاصه بر آن نوشته شده.خواجه علاوه بر نبوغى كه در علم كلام دارد،در فلسفه و رياضيات نيز يكى از نوابغ عصر خود به شمار مىرود و بهترين گواه آن تاليفات ارزندهاى است كه در همه علوم عقليه دارد و رصد خانه مراغه هم از آثار اوست. ه-صدر الدين محمد شيرازى (متولد 979 و متوفاى 1050 هجرى قمرى) وى اولين فيلسوفى است كه مسائل فلسفه را (پس از آنكه قرنها در اسلام سير كرده بود) از حالت پراكندگى در آورده مانندمسائل رياضى روى هم چيد. و از اين روى اولا:امكان تازهاى به فلسفه داده شد كه صدها مسئله فلسفى كه در فلسفه قابل طرح نبود مطرح و حل شود.و ثانيا:يك سلسله از مسائل عرفانى (كه تا آن روز طورى وراى طور عقل و معلوماتى بالاتر از درك تفكرى شمرده مىشدند) به آسانى مورد بحث و نظر قرار گيرند.و ثالثا:ذخاير زيادى از ظواهر دينى و بيانات عميق فلسفى پيشوايان اهل بيت عليهم السلام كه قرنها صفت معماى لاينحل را داشتند و غالبا از متشابهات شمرده مىشدند،حل و روشن شدند و به اين ترتيب ظواهر دينى و عرفان فلسفه آشتى كامل پذيرفته و در يك مسير افتادند.و پيش از صدر المتالهين نيز دانشمندانى مانند«شيخ سهروردى»مؤلف«حكمة الاشراق»از فلاسفه قرن ششم و«شمس الدين محمد تركه»در فلاسفه قرن هشتم هجرى،قدمهاى مؤثرى در اين راه برداشتهاند ولى موفقيت كامل،نصيب«صدر المتالهين»شد. صدر المتالهين،در پيرو اين روش موفق شد كه نظريه حركت جوهرى را به ثبوت برساند و بعد رابع و نظريه نسبيت را (البته در خارج ذهن نه در فكر) كشف نمايد و نزديك به پنجاه كتاب و رساله تاليف كرده و از شاهكارهاى وى در فلسفه كتاب«اسفار»در چهار جلد مىباشد. كشف انسان و درك عرفانى در عين حال كه اكثريت قاطع افراد انسان سرگرم تنظيم امور معاش و تلاش در رفع حوايج زندگى روزانه هستند و به معنويات نمىپردازند،در نهاد اين نوع،غريزهاى به نام«غريزه واقع بينى»موجود است كه گاهى در برخى از افراد به كار افتاده به يك رشته دركهاى معنوى وادارش مىكند. هر انسان (على رغم سوفسطيها و شكاكان كه هر حقيقت و واقعيتى را پندار و خرافه مىنامند) به واقعيت ثابتى ايمان دارد و گاهى كه با ذهنى صاف و نهادى پاك به واقعيت ثابت جهان آفرينش تماشا مىكند،از سوى ديگر ناپايدارى اجزاى جهان را درك مىنمايد،جهان و پديدههاى جهان را مانند آيينههايى مىيابد كه واقعيت ثابت زيبايى را نشان مىدهند كه لذت درك آن هر لذت ديگرى را در چشم بيننده خوار و ناچيز مىنماياند و طبعا از نمونههاى شيرين و ناپايدار زندگى مادى باز مىدارد. اين همان جذبه عرفانى است كه انسان خداشناس را به عالمبالا متوجه ساخته و حجتخداى پاك را در دل انسان جايگزين مىكند و همه چيز را فراموش مىدارد و گرداگرد همه آرزوهاى دور و دراز وى خط بطلان مىكشد و انسان را به پرستش و ستايش خداى ناديده كه از هر ديدنى و شنيدنى روشنتر و آشكارتر است،وا مىدارد و در حقيقت هم اين كشش باطنى است كه مذاهب خدا پرستى را در جهان انسانى به وجود آورده است. عارف،كسى است كه خدا را از راه مهر و محبت پرستش مىكند نه به اميد ثواب (42) و نه از ترس عقاب و از اينجا روشن است كه عرفان را نبايد در برابر مذاهب ديگر،مذهبى شمرد بلكه عرفان راهى است از راههاى پرستش (پرستش از راه محبت نه از راه بيم يا اميد) و راهى استبراى درك حقايق اديان در برابر راه ظواهر دينى و راه تفكر عقلى. هر يك از مذاهب خدا پرستى حتى وثنيت،پيروانى دارد كه از اين راه سلوك مىكنند.وثنيت و كليميت و مسيحيت و مجوسيت و اسلام عارف دارند و غير عارف. ظهور عرفان در اسلام در ميان صحابه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم (كه نزديك به دوازده هزار نفر از ايشان در كتب رجال ضبط و شناخته شدهاند) تنها على عليه السلاماست كه بيان بليغ او از حقايق عرفانى و مراحل حيات معنوى به ذخاير بيكرانى مشتمل است.و در آثارى كه از ساير صحابه در دست ستخبرى از اين مسائل نيست،در ميان ياران و شاگردان او كسانى مانند«سلمان فارسى و اويس قرنى و كميل بن زياد و رشيد هجرى و ميثم تمار»پيدا مىشود كه عامه عرفا-كه در اسلام به وجود آمدهاند-ايشان را پس از على عليه السلام در راس سلسلههاى خود قرار دادهاند و پس از اين طبقه،كسان ديگرى مانند«طاووس يمانى و مالك بن دينار و ابراهيم ادهم و شقيق بلخى»در قرن دوم هجرى به وجود آمدهاند كه بى اينكه به عرفان و تصوف تظاهر كنند،درزى زهاد و پيش مردم،اولياى حق و مردان وارسته بودند ولى در هر حال ارتباط تربيتى خود را به طبقه پيشين خود نمىپوشانيدند. پس از اين طبقه،طايفه ديگرى در اواخر قرن دوم و قرن سوم مانند«با يزيد بسطامى و معروف كرخى و جنيد بغدادى»و نظايرشان به وجود آمدند كه به سير و سلوك عرفانى پرداختند و به عرفان و تصوف تظاهر نمودند و سخنانى به عنوان كشف و شهود زدند كه به واسطه ظواهر زنندهاى كه داشت،فقها و متكلمين وقت را بر ايشان مىشورانيد و در نتيجه مشكلاتى بر ايشان به وجود مىآورد و بسيارى از ايشان را به دخمه زندان يا زير شكنجه يا پاى دار مىكشانيد. با اين همه در طريقه خود در برابر مخالفين خود سماجت كردند و بدين ترتيب روز به بروز طريقت در حال توسعه بود تا در قرن هفتم و هشتم هجرى به اوج وسعت و قدرت خود رسيد و پس از آن نيز گاهى در اوج و گاهى در حضيض،تا كنون به هستى خود ادامهداده است (43) . اكثريت مشايخ عرفان كه نامهايشان در تذكرهها ضبط شده استبه حسب ظاهر مذهب تسنن را داشتهاند و طريقتبه شكلى كه امروز مشاهده مىكنيم (مشتمل به يك رشته آداب و رسومى كه در تعاليم كتاب و سنتخبرى از آنها نيست) يادگار آنان مىباشد اگر چه برخى از آداب و رسومشان به شيعه نيز سرايت نموده است. چنانكه گفتهاند جماعتبر اين بودند كه در اسلام برنامه براى سير و سلوك بيان نشده استبلكه طريق معرفت نفس،طريقى است كه مسلمين به آن پى بردهاند و مقبول حق مىباشد مانند طريق رهبانيت كه بىاينكه در دعوت مسيح عليه السلام وارد شده باشد،نصارا از پيش خود در آوردند و مقبول قرار گرفت (44) . از اين روى هر يك از مشايخ طريقت آنچه را از آداب و رسوم صلاح ديده در برنامه سير و سلوك گذاشته و به مريدان خود دستور داده است و تدريجا برنامه وسيع و مستقلى به وجود آمده است، مانند مراسم سرسپردگى و تلقين ذكر و خرقه و استعمال موسيقى و غنا و وجد در موقع ذكر و گاهى در بعضى سلسلهها كار به جايى كشيده كه شريعت در سويى قرار گرفته و طريقت در سوى ديگر و طرفداران اين روش عملا به باطنيه ملحق شدهاند ولى با ملاحظه موازين نظرى شيعه، آنچه از مدارك اصلى اسلام (كتاب و سنت) مىتوان استفاده نمود خلاف اين است و هرگز ممكن نيستبيانات دينى به اين حقيقت راهنمايى نكند يا در روشن كردن برخى از برنامههاى آن اهمال ورزد يا در مورد كسى (هر كه باشد) از واجبات و محرمات خود صرفنظر نمايد. راهنمائى كتاب و سنتبه عرفان نفس و برنامه آن خداى متعال در چندين جا از كلام خود امر مىكند كه مردم در قرآن تدبر و دنبالهگيرى كنند و به مجرد ادراك سطحى قناعت ننمايند و در آيات بسيارى جهان آفرينش و هر چه را كه در آن است (بى استثنا) آيات و علامات و نشانههاى خود معرفى مىكند. با كمى تعمق و تدبر در معناى آيه و نشانه،روشن مىشود كه آيه و نشانه از اين جهت آيه و نشانه است كه ديگرى را نشان دهد نه خود را،مثلا چراغ قرمز كه علامتخطر،نصب مىشود كسى كه با ديدن آن متوجه خطر مىشود چيزى جز خطر در نظرش نيست و توجهى به خود چراغ ندارد و اگر در شكل چراغ يا ماهيتشيشه يا رنگ آن فكر كند در متفكره خود صورت چراغ يا شيشه يا رنگ را دارد نه مفهوم خطر را. بنابر اين،اگر جهان و پديدههاى جهان همه و از هر روى آيات و نشانههاى خداى جهان باشند
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 298]
صفحات پیشنهادی
تفكر مذهبى شيعه
تفكر مذهبى شيعه نويسنده:علامه سيد محمد حسين طباطبايى معناى تفكر مذهبى تفكر مذهبى، تفكر بحث و كنجكاوى را مىگوييم كه مادهاى از مواد مذهبى را كه در تعاليم آن مذهب ...
تفكر مذهبى شيعه نويسنده:علامه سيد محمد حسين طباطبايى معناى تفكر مذهبى تفكر مذهبى، تفكر بحث و كنجكاوى را مىگوييم كه مادهاى از مواد مذهبى را كه در تعاليم آن مذهب ...
تفكر مذهبي شيعه(3)
تفكر مذهبي شيعه(3)-تفكر مذهبي شيعه(3) نويسنده:علامه سيد محمد حسين طباطبائي(ره) منبع: سایت اندیشه قم پيش قدمي شيعه در تفكر فلسفي و كلامي در اسلام كاملاً ...
تفكر مذهبي شيعه(3)-تفكر مذهبي شيعه(3) نويسنده:علامه سيد محمد حسين طباطبائي(ره) منبع: سایت اندیشه قم پيش قدمي شيعه در تفكر فلسفي و كلامي در اسلام كاملاً ...
تفكر مذهبی 3 (فقه شیعه چگونه آپدیت می شود؟)
تفكر مذهبی 3 (فقه شیعه چگونه آپدیت می شود؟)-تفكر مذهبى(3)فقه شیعه چگونه آپدیت میشود؟تحلیل راههای تفكر دینی؛ طریق اوّل: ظواهر دینىتوجه: بحث در موضوع ظواهر ...
تفكر مذهبی 3 (فقه شیعه چگونه آپدیت می شود؟)-تفكر مذهبى(3)فقه شیعه چگونه آپدیت میشود؟تحلیل راههای تفكر دینی؛ طریق اوّل: ظواهر دینىتوجه: بحث در موضوع ظواهر ...
تفكر شیعی=اندیشه منطقی و فلسفی
تفكر مذهبى(4)تفكر شیعی=اندیشه منطقی و فلسفیتحلیل راههای تفكر دینی؛ طریق دوّم : بحث عقلى تفكر عقلى، فلسفى و كلامى در 3 مطلب گذشته گفتهشد كه قرآن ...
تفكر مذهبى(4)تفكر شیعی=اندیشه منطقی و فلسفیتحلیل راههای تفكر دینی؛ طریق دوّم : بحث عقلى تفكر عقلى، فلسفى و كلامى در 3 مطلب گذشته گفتهشد كه قرآن ...
«شيعه در اسلام» تجديد چاپ شد
دورنماي كلي اين كتاب سعي دارد مذهب شيعه را در سهبخش كيفيت پيدايش و نشو و نماى شيعه، تفكر مذهبى شيعه، اعتقادات اسلامى از نظر شيعه دوازده امامى به بررسي اين ...
دورنماي كلي اين كتاب سعي دارد مذهب شيعه را در سهبخش كيفيت پيدايش و نشو و نماى شيعه، تفكر مذهبى شيعه، اعتقادات اسلامى از نظر شيعه دوازده امامى به بررسي اين ...
چرا فلسفه در میان شیعه باقیماند
چرا فلسفه در میان شیعه باقیماند-تفكر مذهبی(5)چرا فلسفه در میان شیعه باقى ماند ... كه قرآن كریم تفكر عقلى را امضا نموده و آن را جزء تفكر مذهبى قرار داده است البته ...
چرا فلسفه در میان شیعه باقیماند-تفكر مذهبی(5)چرا فلسفه در میان شیعه باقى ماند ... كه قرآن كریم تفكر عقلى را امضا نموده و آن را جزء تفكر مذهبى قرار داده است البته ...
شيعه در اسلام
26 مه 2008 – شيعه، مذهبى ريشه دار و اصيل در اسلام است كه هميشه عقلانيت و معنويت را در همه عرصه هاى فردى و اجتماعى رقم زده است. تفكر مذهبى، بحث و كنجكاوى را مى ...
26 مه 2008 – شيعه، مذهبى ريشه دار و اصيل در اسلام است كه هميشه عقلانيت و معنويت را در همه عرصه هاى فردى و اجتماعى رقم زده است. تفكر مذهبى، بحث و كنجكاوى را مى ...
بررسي تأثير عقايد مذهب شيعه بر ارتباطات فضايي مساجد شيعي - واضح
بررسي تأثير عقايد مذهب شيعه بر ارتباطات فضايي مساجد شيعي (2) .... به مفهوم عدالت در تشيع مربوط دانست که در تفکر اهل سنت چنين مفهومي کمرنگ تر و بنابراين ...
بررسي تأثير عقايد مذهب شيعه بر ارتباطات فضايي مساجد شيعي (2) .... به مفهوم عدالت در تشيع مربوط دانست که در تفکر اهل سنت چنين مفهومي کمرنگ تر و بنابراين ...
بررسي تأثير عقايد مذهب شيعه بر ارتباطات فضايي مساجد ...
انسان را به عدالت آگاهي، انديشه و اجتهاد فرا مي خواند؛ از اين رو مذهب شيعه در ايران به دليل .... نظريه عدالتبعد از نظريه امامت، عدالت بارزترين شاخصه تفکر شيعي است.
انسان را به عدالت آگاهي، انديشه و اجتهاد فرا مي خواند؛ از اين رو مذهب شيعه در ايران به دليل .... نظريه عدالتبعد از نظريه امامت، عدالت بارزترين شاخصه تفکر شيعي است.
به مناسبت فرارسيدن شهادت رييس مذهب شيعه ششمين اختر ...
23 ا کتبر 2008 – به مناسبت فرارسيدن شهادت رييس مذهب شيعه ششمين اختر تابناك امامت و ولايت تفكر و انديشه امام صادق (ع ) بنيانگذار فقه جعفري حركتي بسمت ...
23 ا کتبر 2008 – به مناسبت فرارسيدن شهادت رييس مذهب شيعه ششمين اختر تابناك امامت و ولايت تفكر و انديشه امام صادق (ع ) بنيانگذار فقه جعفري حركتي بسمت ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها