تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 27 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):من پيامبر نشده ام كه لعن و نفرين كنم، بلكه مبعوث شده ام تا مايه رحمت باشم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806650448




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دعوت به حق گفتمان غالب در سيره ي نظامي رسول خدا صلي الله عليه و اله


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دعوت به حق گفتمان غالب در سيره ي نظامي رسول خدا صلي الله عليه و اله
دعوت به حق گفتمان غالب در سيره ي نظامي رسول خدا صلي الله عليه و اله نويسنده:علي اميني رستمي چکيدهدر سيره ي معصومان عليه السلام، براي دعوت دشمن به هدايت الهي، ابتدا سعي بر اين بوده است که زمينه ي گفت و گو فراهم شود و با تخريب ديوار بي اعتمادي بين خود و دشمن، زمينه ي توجه آنان به سپاه اسلام و گوش فرادادن به منطق رساي آن فراهم گردد. پس از اين مرحله، بايد پيام الهي و کلام حق را به او ابلاغ کرد. عده اي با شنيدن پيام حق، دست از جنگ و نزاع برداشته، گم شده خود را پيدا مي کنند و با آغوش باز پذيراي اسلام مي شوند و در پناه اسلام و اردوگاه مسمانان بار مي يابند. اما دسته اي ديگر، که نور هدايت در قلبشان نفوذ نکرده و احتياج به نورافشاني بيشتر و عميق تر است، نيازمند نصيحت و دعوت مستقيم و چهره به چهره اند. معصومان عليهم السلام در اين مرحله، با دشمناني که براي ريختن خون آنها اجتماع کرده بودند سخن مي گفتند و با نصايح مشفقانه، آنها را به سراي اسلام و اردوي خداپرستان دعوت مي کرده اند. عده اي که راه نفوذي به قلبشان باقي مانده بود در اين مرحله، راه حق را يافته، به دامن اسلام وارد مي شدند. اما آنها که تمايلي به پذيرش حق نداشتند و لجاجت و استکبار تمام وجودشان را پر کرده بود، از هدايت الهي محروم مي شدند.آنچه تمام همت رهبران معصوم اسلام را به خود اختصاص داده، هدايت مردم است و هيچ متاعي را ارزشمندتر از آن نمي دانند.مقدمهآيا اسلام آيين جنگ و خون ريزي است و با اجبار و الزام در پي هدايت افراد بشر است؟ يا دين صلح و مدارا و گفت و گوست و با برنامه و ايجاد زمينه ي گفت و گو و تبيين راه حق از باطل، در پي دعوت بشر به خير و صلاح است؟ تأمل در مجموعه آيات الهي و روايات نبوي و ديگر معصومان عليهم السلام ما را به فرض دوم رهنمون مي سازد. قرآن کريم با ارائه ي راه کارهاي گوناگون، کوشيده است زمينه ي خشونت و جنگ را برچيند:اولين راه کار قرآن «نفي هرگونه اجبار و الزام در پذيرش اسلام» است. در هر آيين، وجود اجبار و الزام ديگران به آن دين، بستر مناسبي براي رشد فرهنگ خشونت و روحيه ي ستيز با پيروان اديان ديگر است.قرآن کريم با رد اين نظريه، در معروف ترين آيات نفي اکراه در دين، مي فرمايد: «در (پذيرش) دين اکراه و اجباري نيست.» (بقره:256)(1) و «اي پيامبر! بگو حق از سوي خداوند است، هرکس مي خواهد ايمان بياورد و هرکس مي خواهد کافر شود.» (کهف:29)(2) و «اگر از پذيرش اسلام سرپيچي کردند بر تو تنها رساندن پيام است.»(آل عمران:20)(3)شهيد مطهري دراين باره مي نويسد: يک سلسله آيات در قرآن داريم که در آن تصريح مي کند که دين بايد با دعوت درست شود، نه با اجبار. اين مؤيد آن مطلب است که اسلام نظريه اش اين نيست که به زور به مردم بگويد مسلمان شوند وگرنه کشته مي شوند.(4)راه کار دوم توصيه به «برخورد مناسب با کافران» است. تأمل در مجموع آيات قرآن، اين مطلب را به اثبات مي رساند که آيات جنگ و جهاد درباره ي کفاري است که سر جنگ و ستيز با اسلام و مسلمانان دارند. اما کفار غير حربي، حتي آنان که روزي با مسلمانان مي جنگيدند در صورت انصراف از جنگ و تمايل واقعي به صلح، مسلمانان بايد با آنها برخورد خوب و مسالمت آميز داشته باشند، چنان که قرآن کريم مي فرمايد: «خداوند درباره ي کفاري که با شما جنگ نداشته و شما را از خانه هايتان اخراج نکرده اند نهي نمي کند که با آنها نيکي کنيد و با آنان با قسط و عدالت رفتار کنيد. همانا خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد.»(ممتحنه:8)(5)سومين راه کار عملي اسلام براي جنگ ستيزي، طرح گفت گوي منطقي با ديگران است. خداوند از پيامبر خود مي خواهد بنيان تبليغ و معرفي اسلام در مواجهه با مخالفان را بر اصل گفت و گو و منطق و «جدال احسن» پي ريزي کند: «با حکمت و اندرز نيکو، به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشي که نيکوتر است، استدلال و مناظره کن.» (نحل:125)(6)و «با اهل کتاب جز به روشي که از همه نيکوتر است، مجادله نکيند.»(عنکبوت:46)(7)اين دو آيه خط مشي تبليغ و دعوت اسلام را اتکا به برهان، موعظه و جدال احسن معرفي مي کند.(8)ايجاد زمينه ي گفت و گو براي دعوت دشمن به هدايت الهينبي مکرم صلي الله عليه و اله از ابتداي بعثت تا پايان حيات پربرکتشان، در دو مقطع پيش از هجرت و پس از آن، از راه هاي گوناگوني براي هدايت مردم، حتي کافران معاند، با ايجاد زمينه ي گفت و گو براي دعوت آنها به هدايت الهي بهره بردند:1. صبر در برابر آزارها و پرهيز از برخورد تندنرم خويي و صبر پيامبر در برابر آزار و اذيت قريش تأثير فرهنگي و تبليغي فراواني داشت و در گسترش دعوت حضرت در مکه بسيار مؤثر بود، تا جايي که قريش به طعنه، نام مبارک حضرت را به جاي محمد، «مذمم» مي خواندند و سپس آن بزرگوار را سب و هجو مي کردند و پيامبر مي فرمود: آيا در شگفت نيستيد که خداوند چگونه مرا از آزار قريش درامان مي دارد؟ آنها مذمم را سب و هجو مي کنند، و حال آنکه من محمد هستم.(9)آن حضرت در مقابل خيره سري ها و آزار و اذيت قريش سکوت مي کردند و با وجود رفتار ناپسند قريش ؛ همچنان آنها را نصيحت مي کردند و به رهايي از آنچه در آن گرفتار بودند فرا مي خواندند.(10) گاه پس از شنيدن سخنان مشرکان و وعده ها و وعيدهاي آنان، پاسخ مي دادند و در اين پاسخ ها به قرآن نيز استناد مي کردند(11) و قرآن به لحاظ جاذبه هاي لفظي و زيبايي هاي بياني، در جذب مخاطبان بسيار مؤثر بود. حتي در مقابل اهانت هايي مانند پرتاب شکمبه ي گوسفند و سنگ نيز رفتاري تند و خشن در پيش نمي گرفتند و با پناه گرفتن زير سنگي، خود را در امان نگه مي داشتند و نماز مي خواندند.(12)2. حضور در اجتماعات قريشپيامبر در اجتماعات قريش حاضر مي شدند.(13) بي ترديد، اين عمل با ارائه ي الگوي عملي از رفتار و منش و شخصيت همراه بود که خود زمينه ي گفت و گو و برخوردهاي فرهنگي با آنها را فراهم مي آورد.3. بهره گيري از ايام حجاز همان سال هاي نخست گسترش اسلام، پيامبر از موسم حج براي گفت و گو با سران قبايل براي نشر دعوت خويش بهره مي جستند. پيامبر افراد سرشناس و متنفذ را، که به مکه مي آمدند، شناسايي و با آنها ارتباط برقرار مي کردند. از ربيعه بن عباد نقل شده است: من نوجواني بودم که همراه پدرم در منا بودم و پيامبر را ديدم که به محل اسکان قبايل عرب مي رفت و خطاب به آنها مي گفت: يا بني فلان! من فرستاده ي خدا به سوي شما هستم. شما را به عبادت خدا و شرک نورزيدن به او و به کنار نهادن هر آنچه غير از او مي پرستيد، دعوت مي کنم و از شما مي خواهم که به من ايمان بياوريد و از من حمايت کنيد تا آنچه را بدان برانگيخته شده ام، تبيين نمايم.(14) تماس با زائران شهر «يثرب» نيز، که به انعقاد پيمان «عقبه اولي» و «عقبه ثانيه» و سرانجام، هجرت مسلمانان و پيامبر به يثرب منجر شد در ايام حج و از طريق عرضه ي تعاليم اسلام و دعوت پيامبر بر قبايل گوناگون صورت گرفت.4. بهره گيري از زمينه هاي عاطفي و روانيپيامبر از زمينه هاي رواني و عاطفي مناسب براي ايجاد زمينه ي گفت و گو و ارائه ي آيين اسلام بهره مي بردند. براي نمونه، سخنراني حضرت در آغاز مرحله ي گسترده تر کردن دعوت، بر بالاي کوه «صفا» داراي نکات زيبايي است که بيانگر بهره برداري پيامبر از زمينه هاي رواني و عاطفي براي ايجاد زمينه ي گفت و گوست. حضرت بالاي کوه صفا با صداي بلند، قريش را نزد خويش فراخواندند. آنان با شنيدن صداي پيامبر به سوي او آمدند. وقتي گرد پيامبر جمع شدند، حضرت از آنها پرسيد: آيا تا کنون شنيده ايد من دروغ بگويم؟ همه يک صدا گفتند: نه، از تو جز راستي چيزي نديده ايم. حضرت فرمود: اگر به شما خبر دهم که سپاهي پشت اين کوه است، آيا مرا تصديق مي کنيد؟ همگي گفتند: آري! ما به تو گمان بد نمي بريم و تا کنون از تو دروغي نشنيده ايم. حضرت ذهنيت مثبت مردم درباره ي خود را سرمايه اي براي آماده سازي زمينه ي گفت و گو قرار داد تا بتواند به آساني با آنها گفت و گو کرده، زمينه ي دعوت خويش را فراهم آورد. سپس فرمود: پس بدانيد که من هشدار دهنده به يک عذاب شديد هستم. و با صداي بلند، فرياد کرد و تک تک قبايل حاضر را نام برد و فرمود: اي بني عبدالمطلب! اي بني عبدمناف! اي بني زهره! اي بني تميم! اي بني مخزوم! اي بني اسد! همانا خداوند به من دستور داده است که عشيره و خاندان نزديک خود را انذار کنم و من مالک چيزي براي دنيا و آخرت شما نيستم، جز اينکه بگوييد: لا اله الا الله. سپس آنها را به ترک بت پرستي و دوري از فواحش و ايمان به خداوند و پيمودن راه خدا دعوت کرد.(15) نقل ديگري از اين ماجرا، آن اجتماع را در منزل پيامبر و همراه با صرف غذا ذکر مي کند.(16)5. بيان منطقي و استدلالي پيامبر از دين جديدبيان منطقي و استدلالي پيامبر و قرآن شريف براي ايجاد و تقويت زمينه ي گفت و گوهاي بعدي بسيار مؤثر بود. براي مثال: روزي عقبه بن ربيعه به قريش گفت: موافقيد نزد محمد رفته، با او صحبت کنيم و هرچه مي خواهد به او بدهيم تا از اقدامات خود دست بردارد؟ قريش موافقت کردند و عقبه نزد پيامبر، که به تنهايي در مسجد نشسته بود، آمد. کنار حضرت نشست و گفت: اي برادرزاده! تو از مايي و از شرف خاندان ما و نسب ما اطلاع داري. با اين حال، چيزي براي قومت آورده اي که باعث تفرقه شده است. از خدايان ما و دين ما عيب جويي مي کني و گذشتگان ما را کافر مي شمري. به حرف هاي من گوش فرا ده تا مسائلي را بيان کنم! چه بسا بعضي از آنها را بپذيري. پيامبر فرمود: بگو تا بشنوم. عقبه گفت: اگر منظورت از اين حرف ها آن است که به مال و سرمايه برسي، آنقدر مال و ثروت به تو مي دهم تا از همه ي ما سرمايه دارتر شوي و اگر در پس کسب آقايي و سيادتي، تو را سرور خود قرار مي دهيم، اگر جن زده شده اي تو را درمان مي کنيم. پيامبر همين طور گوش داد تا حرف هاي عقبه به پايان رسيد. بعد فرمود: آيا حرف هاي تو تمام شد؟ عقبه گفت: بله. حضرت فرمودند: حالا شما گوش بده. و شروع به خواندن آيات سوره ي فصلت کردند:(بسم الله الرحمن الرحيم. حم تنزيل من الرحمن الرحيم. کتاب فصلت آياته قرآنا عربيا لقوم يعلمون. بشيرا و نذيرا فأعرض أکثرهم فهم لا يسمعون. و قالوا قلوبنا في أکنه مما تدعونا إليه...)(فصلت:1-5) عقبه گوش داد تا پيامبر به آيه ي سجده رسيد و به سجده رفت و برخاست و فرمود: آنچه گفته شد، شنيدي؟ اين شما و اين قرآن! عقبه نزد قريش برگشت. افرادي در ميان قريش، که از دور عقبه را مي ديدند، گفتند: به خدا قسم! اين عقبه اي که مي آيد آن کسي نيست که از پيش ما رفته است. وقتي عقبه نشست، از او پرسيدند چه ديدي؟ گفت: به خدا قسم! سخني شنيدم که تا به حال نشنيده بودم؛ سخني که نه شعر است و نه سحر و جادو. اي قريش! حرف مرا بپذيريد. اين مرد را رها کنيد. از سخنان او خبرهاي مهمي شنيده ام. اگر عرب او را وا نهد مشکل از سر شما نيز رفع خواهد شد و اگر او را ياري کند پادشاهي او پادشاهي شما و عزت او عزت شما خواهد بود شما سعادتمندترين مردم خواهيد بود. قريش گفتند: محمد با زبانش تو را سحر کرده است.(17)6. غزوه ها و سريه هاي(18) کوچک اوايل هجرتآنچه تا کنون گفته شد، اقدامات زمينه ساز پيامبر براي گفت و گو و دعوت از دشمن به هدايت الهي در سال هاي پيش از هجرت به مدينه بود. با نگاهي ژرف به حوادث پس از هجرت به مدينه نيز مي توان شواهدي بر اين امر شمرد؛ از جمله اينکه با جمع بندي غزوه ها و سريه هاي پيامبر در سال هاي اول هجرت – يعني پيش از جنگ هاي «بدر» و «احد»- مي توان نتيجه گرفت که آن حضرت تلاش مي کردند با ناامن کردن راه تجارت قريش، آنان را به گفت و گو و در نهايت، به رسميت شناختن اسلام و مسلمانان و يا پذيرش حق وادار کنند.(19) به طور طبيعي، رهاورد اين اقدامات نظامي، تجربه هايي نيز بود که مسلمانان فرا مي گرفتند و آمادگي براي پيکارهاي جدي و بزرگ تر کسب مي کردند. شواهدي نيز بر اين ادعا در دست است؛ از جمله، در اولين سريه، که به سريه ي «حمزه» معروف است و اولين بار پرچم پيکار اسلام برافراشته شد و حمزه افتخار پيشگامي در جهاد را نصيب خود کرد، سپاه اسلام با 30 نفر در منطقه اي به نام «سيف البحر» با کاروان قريش، که با سرپرستي ابوجهل از شام به طرف مکه مي رفت، روبه رو شدند. با پا درمياني مجدي بن عمرو، که با هر دو طرف هم پيمان بود، دو طرف از برخورد خونين منصرف شدند. حمزه با سپاه کوچک خود به مدينه بازگشت. ابوجهل نيز با همراهان خود به مکه رفت. حمزه نتيجه را به اطلاع حضرت رساند و پيامبر در ملاقاتي که با مجدي بن عمرو داشت، وي را مورد لطف و محبت قرار داد و لباس هايي نيز به وي هديه داد. اين واکنش رسول خدا صلي الله عليه و اله پس از شنيدن گزارش حمزه و نتيجه ي منازعه و نقش صلح جويانه ي مجدي در جلوگيري از جنگ، بيانگر خرسندي آن حضرت است از آنچه اتفاق افتاده بود.(20)شاهد ديگر بر اينکه پيامبر در پي ايجاد زمينه ي گفت و گو و اجتناب از خون ريزي بود، آنکه رسول خدا صلي الله عليه و اله از ابوجهل به عنوان «فرعون قريش» ياد کردند و در نماز «وتر» خود، در حق او نفرين نمودند و از خدا خواستند او را نابود کند.(21) با توجه به نقش ويژه ي ابوجهل در جنگ افروزي، نفرين رسول اکرم صلي الله عليه و اله در حق او گوياي اين واقعيت است که پيامبر علاقه اي به جنگ افروزي و خون ريزي نداشتند؛ چنان که اگر راهي براي حل مسائل خود با قريش مي يافتند که از مسير جنگ و خون ريزي نگذرد، بي ترديد، آن را انتخاب مي کردند.(22) چرا که تاريخ اقدامي اين چنين را از پيامبر صلي الله عليه و اله در حق ساير مشرکان جز ابوجهل و افرادي چند مانند وي را ثبت نکرده است.خداوند در قرآن به صراحت به پيامبر دستور مي دهد که اگر فردي از مشرکان بخواهد با پيامبر گفت و گو کند، مسلمانان بايد زمينه ي آن را فراهم کنند،(23) و چنين دستوري اختصاص به دوره ي ضعف مسلمانان ندارد، بلکه در زماني صادر شده است که مسلمانان پس از فتح مکه در اوج اقتدار و قدرت بودند و از لحاظ نظامي، احتياجي به گفت و گو با آنها نداشتند. آيات سوره ي توبه نازل شد و اميرمؤمنان علي عليه السلام به دستور پيامبر، آنها را براي مشرکان مکه بيان کرد.امام صادق عليه السلام مي فرمايند: بعد از ظهر روز عيد قربان که مردم از رمي جمره عقبه فارغ شده بودند، علي عليه السلام در ميان مردم برخاست و شمشير از غلاف کشيد و فرمود: هيچ کس حق ندارد با بدن عريان کعبه را طواف کند و هيچ زن و مرد مشرکي حق ندارد کعبه را طواف کند و هرکس که مدت گرفته است تا پايان مدت مي تواند کعبه را طواف کند و هر کس که مدت نگرفته است فقط چهار ماه مهلت دارد.(24) در اين حال، کسي از آن حضرت پرسيد: اگر کسي بخواهد پس از پايان مدت چهارماهه محمد را ملاقات کند، در حالي که عهد و پيمان با او ندارد، چه کند؟ حضرت علي عليه السلام پاسخ دادند: او مي تواند رسول خدا را ملاقات کند و خداوند مي فرمايد: «اگر يکي از مشرکان از تو پناهندگي بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود، سپس او را به محل امنش برسان؛ چرا که آنها گروهي ناآگاهند.»(توبه:6)(25)گرچه آيات قبل با شرايطي خون مشرکان را هدر اعلام مي کند، اما هيچ گاه قرآن زمينه ي گفت و گو براي دريافت حق را از بين نبرده است. با اين آيه، بر اين اصل مسلم تأکيد مي شود که اگر بعضي از مشرکان، که خونشان را هدر اعلام کرديم، از تو خواستند تا ايشان را در پناه خود امان دهي که بتوانند نزدت حاضر شده، در امر دعوتت با تو گفت و گو کنند، به آنها پناه ده تا کلام خدا را، که متضمن دعوت توست، بشنوند و پرده ي جهلشان پاره شود و اين موضوع را به ايشان ابلاغ کن که از ناحيه ي تو ايمني کاملي يافته و با خاطر آسوده نزدت حاضر شوند و اين دستور به اين دليل از سوي خداي متعال تشريع شده است که مشرکان مردمي جاهل بودند و از مردم جاهل هيچ بعيد نيست که پس از پي بردن به حق، آن را بپذيرند.(26)ابلاغ کلام و پيام الهي به دشمناناز ديگر اقدامات فرهنگي معصومان عليهم السلام پس از ايجاد زمينه ي گفت و گو ابلاغ کلام و پيام الهي به طرف مقابل است که در حقيقت، بايد آن را قدمي ديگر براي هدايت دشمن دانست. در سيره ي معصومان عليهم السلام، هيچ نمونه اي نمي توان يافت که بدون ابلاغ کلام و پيام الهي و اتمام حجت با دشمنان، به جنگ با آن برخاسته باشند، گرچه احتمال تأثير بسيار اندک باشد. رسول گرامي صلي الله عليه و اله هرگاه افرادي را براي سريه اي اعزام مي کردند و يا خود در غزوه اي حضور مي يافتند بر اين مسئله تأکيد مي کردند که اول اسلام به آنها عرضه کنيد و در صورت عدم پذيرش، اگر حاضر نشدند دست از دشمني بردارند و با پرداخت جزيه به صورت مسالمت آميز در کنار مسلمانان زندگي کنند، با آنها بجنگيد.1. پيام رساني در غزوه ي بني مصطلقبنا به نقل واقدي، در سال 6 ه.«بني مصطلق»، که طايفه اي از «خزاعه» بودند، در ناحيه ي «فرع» جمع شدند و خود را براي جنگ با رسول خدا صلي الله عليه و اله آماده کردند. خبر به گوش پيامبر رسيد. حضرت براي اطمينان بيشتر، بريده بن حصيب اسلمي را براي کسب اطلاع بيشتر به سوي آنها فرستادند. بريده وقتي به جمع آنان رفت، خود را طرفدار آنها معرفي کرد و از اين طريق، توانست اطلاعات دقيقي کسب کرده و نزد پيامبر برگردد و حضرت را از ماجرا آگاه کند. حضرت نيز مردم را جمع کردند و آنها را از حضور دشمن آگاه نمودند. مردم به سرعت آماده شدند و به سوي آنها حرکت کردند. لشکر اسلام در منطقه ي «بقعاء» يکي از مشرکان را دستگير کردند و با تهديد، معلوم شد او جاسوس «بني المصطلق» است. با اينکه حکم جاسوس اعدام است، اما پيامبر، اسلام را به او عرضه کردند و از او خواستند آن را بپذيرد. وي گفت: اسلام را قبول نمي کنم تا ببينم قبيله ام چه مي کنند؛ اگر آنها اسلام را پذيرفتند من هم يکي از آنها هستم، و اگر بر عقيده ي خود ثابت قدم ماندند، من هم يکي از همان قبيله خواهم بود. سپس رسول خدا صلي الله عليه و اله دستور دادند گردنش را بزنند. زماني که به قبيله ي «بني مصطلق» برخورد کردند، رسول خدا صلي الله عليه و اله عمر را صدا زدند تا به آنها اعلام کند که بگويند: «لا اله ال الله» تا جان و مالشان درامان باشد.اما آنها پس از شنيدن پيام حق، از پذيرش آن امتناع کردند و يکي از آنها تيري به سوي مسلمانان پرتاب کرد. به دنبال آن، مسلمانان آنها را تيرباران کردند و پس از جنگ و درگيري، باقي مانده ي قبيله، اسلام را قبول کردند.(27)2. پيام رساني در سريه دومه الجندلدر ماه شعبان سال ششم هجري، رسول خدا صلي الله عليه و اله عبدالرحمن بن عوف زهري را خواستند و به وي فرمودند: «آماده باش! امروز يا فردا تو را به سريه اي مي فرستم.» پس از مدتي رسول خدا صلي الله عليه و اله به او دستور دادند به سوي «دومه الجندل» حرکت کند و پيام اسلام را به آنها ابلاغ کرده، آنها را به سوي اسلام دعوت نمايد. در آخرين ديدار که او با پيامبر خداحافظي کرد، حضرت به او فرمود: با نام خدا و در راه خدا، به سوي اين غزوه حرکت کن و با کساني که به خدا کفر ورزيدند کارزار نما و راه مکر و حيله و خيانت در پيش مگير و هيچ بچه اي را به قتل نرسان. سپس عبدالرحمن به همراه سپاهش حرکت کرد تا به «دومه الجندل» رسيد. اهالي آنجا مسيحي و از تيره ي «کلب» بودند و رئيسشان اصبغ بن عمرو کلبي بود. عبدالرحمن او و قبيله اش را به اسلام دعوت کرد، اما آنها نپذيرفتند و تنها فرمان شمشير را مي خواستند. وي مدت سه روز در آنجا صبر کرد و آنها را به اسلام دعوت نمود، تا اينکه در روز سوم، اصبغ بن عمرو کلبي اسلام آورد و قبول کرد که از سوي قبيله ي خويش جزيه بپردازد.(28)3. ابلاغ پيام حق به يهوديان خيبردر اواخر ماه مبارک رمضان سال ششم هجري، پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله مطلع شد که رئيس جديد يهوديان «خيبر» به نام اسير بن رازم افرادي را از قبيله ي «غطفان» جمع آوري کرده است تا به جنگ آن حضرت بفرستد. افزون بر اين، آنها قبلا در جنگ عليه پيامبر شرکت کرده و نزد حضرت داراي سابقه ي بدي بودند.از سوي ديگر، مسلمانان با مشرکان مکه پيمان صلح «حديبيه» را امضا کرده بودند و به طور موقت، اقدامات نظامي مشرکان عليه پيامبر و مسلمانان متوقف شده بود و اين فرصت، مناسب بود تا حضرت پيام حيات بخش اسلام را به سران ملل و اقوام برساند و آنها را به پذيرش دين جديد دعوت کند؛ از جمله، فرصت خوبي براي ابلاغ کلام و پيام الهي به يهوديان «خيبر» بود از اين رو، به يهوديان «خيبر» نامه نوشتند. از آن حضرت سه نامه به آنها در منابع تاريخي نقل شده است. نامه ي اول به شرح ذيل است: (29)بسم الله الرحمن الرحيم.از محمد پيامبر خدا، يار، همراه، برادر و تصديق کننده موسي و دينش به يهوديان خيبر. اي اهل تورات، بدانيد که خداوند به شما مطالبي نازل کرد و آن را در کتابتان مي يابيد و آن عبارت است از اينکه: محمد رسول خدا و همراهانش در برابر کفار سختگير و با يکديگر مهربانند، آنها را اهل رکوع و سجده مي بيني که در پي فضل و خشنودي خدا هستند، بر پريشاني شان اثر سجده است و وصفشان در تورات و انجيل چنين است: همانند کاشته اي که جوانه زند و محکم گردد و برپا بايستد و کشاورزان را به شگفت آورد و کافران را به خشم وادارد. خداوند مؤمنان نيکوکار را به آمرزش و پاداش بزرگي وعده داده است. حال شما را به خدا و آنچه بر شما نازل کرده است و شما را به کسي که پيشينيان شما را به آب باران و گوشت پرندگان اطعام کرد و دريا را براي پدرانتان خشک نمود تا شما را از دست فرعون و اهلش نجات داد قسم مي دهم! آيا در آنچه بر شما نازل شده نيامده است که به محمد ايمان بياوريد؟ اگر اين مطلب را در کتابتان نمي يابيد، هيچ اجباري بر شما نيست؛ زيرا راه حق از راه باطل مشخص شده است، و اگر مي يابيد شما را به سوي خدا و رسولش دعوت مي کنم.(30)براي اين نامه جوابي نيامد. بيهقي نامه ي ديگري را از ابن عباس روايت مي کند که شايد اين دومين نامه براي دعوت يهوديان «خيبر» به اسلام باشد:بسم الله الرحمن الرحيم.از محمد رسول خدا، برادر و دوست موسي، که خداوند او را با همان هدفي که موسي را مبعوث کرد به پيامبري برگزيده است.شما را به خدا و آنچه بر موسي در طور سينا نازل کرده است، به دريايي که آن را شکافت، اجداد شما را نجات داد و دشمنان شما را نابود کرد و آب باران و پرندگاني که پدران شما را با آن اطعام کرد و به ابرهايي که با آن براي شما سايه ايجاد کرد، قسم مي دهم! آيا در کتابتان نيامده است که من فرستاده ي خدا به سوي شما و تمام مردم هستم؟ اگر آمده است تقوا پيشه کنيد و از خدا بترسيد و اسلام را بپذيريد، و اگر چنين چيزي در کتابتان نيامده است شما را مجبور نمي کنم از آن پي روي کنيد.(31)اين نامه نيز بدون جواب ماند و حضرت براي اتمام حجت بر يهوديان «خيبر»، نامه ي سوم را نوشتند و در آن از فتح و پيروزي سخن به ميان آوردند. از محمد بن عبدالله امي، رسول خدا به يهوديان خيبر.اما بعد، همانا زمين ملک خداست و هر که را بخواهد وارث آن مي گرداند و عاقبت امور به دست تقواپيشگان است و لا حول و لا قوه الابالله العلي العظيم.(32)رسول خدا صلي الله عليه و اله پس از ارسال سه نامه و اتمام حجت، بقيه ي ماه ذي الحجه و محرم را در سال هفتم هجري صبر کردند تا جلوي هرگونه عذر و بهانه اي را گرفته باشند. سپس به اصحابشان دستور دادند تا براي حرکت به سوي خيبر آماده شوند.(33)پس از اينکه مسلمانان «خيبر» را محاصره کردند، حضرت باز به امر ابلاغ پيام الهي اهتمام ورزيدند و به اصحاب فرمودند: شيطان به يهوديان گفته است: همانا محمد براي غنيمت گرفتن اموالتان به جنگ شما آمده است. به همين دليل، با صداي بلند اعلام کنيد: اي جماعت يهود! بگوييد: لا اله الا الله تا جان و مالتان درامان باشد و بعد از آن حسابتان را خداوند است.مسلمانان پيام رسول خدا صلي الله عليه و اله را ابلاغ کردند، اما يهوديان گفتند: تا تورات در ميان ماست، عهد و شريعت موسي را رها نخواهيم کرد.(34)با بررسي غزوات و سرايايي که پس از فتح «خيبر» صورت گرفته است، مي توان گفت: پس از اين مرحله، رسول خدا صلي الله عليه و اله پايه هاي تمدن اسلامي را استوارتر از گذشته مي ديدند و سعي کردند پيام اين تمدن بزرگ را به همه ي قبايل اطراف مدينه، حتي به دوردست ها، ابلاغ کنند. از اين رو، جنگ هاي پس از فتح خيبر - جز به جنگ تبوک و فتح مکه- تلاشي براي آشنا کردن قبايل اطراف مدينه با پيام اسلام بوده است و در هر يک از سريه هاي پي در پي – که يکي از شخصيت هاي مهاجر و انصار در فرمان دهي آن مأموريت داشتند- گزارشي از جنگ هاي چندان خونين وجود ندارد. گويي اين سريه ها خود نوعي پيام رساني درون مرزي سرزمين حجاز بوده است. پيک ها و پيام هايي که به سرزمين هاي بيرون حجاز فرستاده مي شدند نيز تلاش هاي برون مرزي در اين پيام رساني محسوب مي شود.(35)4. ابلاغ پيام حق به مشرکان وادي الرملجبرئيل به پيامبر اسلام خبر داد که عده اي از مشرکان آماده شده اند و در «وادي الرمل يابس» دوازده هزار جنگجو فراهم کرده و هم قسم شده اند که آن حضرت و علي بن ابي طالب را به قتل برسانند. پيامبر به منبر رفتند و مردم را مطلع کردند و فرمودند: «جبرئيل مرا آگاه کرده است و به من امر نموده که ابوبکر را به همراه چهارهزار نفر به سوي آنها بفرستم. حال خود را آماده کنيد و مهيا شويد که با توکل به خدا، در روز شنبه به سوي آنها حرکت کنيد.» مسلمانان آماده شدند و رسول خدا دستورات لازم را به ابوبکر دادند و از جمله به وي فرمودند: وقتي مقابل آنها رسيديد، اسلام را بر آنها عرضه کنيد، اگر نپذيرفتند با آنها وارد جنگ شويد. لشکر اسلام حرکت کرد و مقابل مشرکان رسيدند.دويست نفر از آنها که کاملا مسلح بودند به سوي سپاه اسلام آمدند و از علت آمدن مسمانان سؤال کردند. ابوبکر گفت: من از اصحاب رسول خدا هستم. مرا فرستاده است تا اسلام را به شما عرضه کنم. اگر پذيرفتيد در پناه اسلام هستيد و با مسلمانان برادر و برابريد، و اگر نپذيرفتيد آماده ي جنگ باشيد. سپس از سوي مشرکان سخنان تهديدآميزي بيان شد و ابوبکر به همراه سپاه خود از جنگ منصرف شد و به مدينه برگشت. پيامبر پس از اطلاع از عملکرد آنان، ابوبکر را سرزنش کرده و به عمر دستور داد با چنين لشکري و با دستورات لازم به منطقه اعزام شود. او نيز در مقابل تهديدات دشمن، عقب نشست و مورد سرزنش پيامبر واقع گرديد. آنگاه حضرت فرمود: جبرئيل دستور داده است علي عليه السلام را با همين عده از مسلمانان بفرستيم. دستورات لازم را ابلاغ کرد و حضرت علي عليه السلام را به منطقه اعزام نمودند. وقتي مشرکان شنيدند که حضرت علي عليه السلام با لشکريانش آمده اند دويست نفر را، که کاملا مسلح بودند، مقابل لشکر امام فرستادند و حضرت به همراه چند تن از يارانشان به مقابل آنان رفتند. پرسيدند: شما کيستيد و از کجا مي آييد و به کجا مي رويد؟ امام فرمودند: من علي بن ابي طالب، عموزاده ي رسول خدا و برادر و فرستاده ي او به سوي شما، هستم و شما را دعوت مي کنم که شهادت بدهيد: لا اله الا الله و محمد رسول الله. اگر اسلام آوريد همانند ديگر مسلمانان هستيد و در خير و شر آنها شريکيد.(36)نکته ي قابل توجه اينکه توصيه ي پيامبر به هر سه فرمانده اين است که اول پيام اسلام را به دشمن عرضه کنيد؛ آن هم دشمني که خود معترض مسلمانان شده و در پي از بين بردن نهال اسلام است.5. ابلاغ پيام الهي در فتح مکهدر سال هشتم هجري، در ماجراي فتح مکه، رسول اکرم صلي الله عليه و اله حکيم بن حزام و بديل بن ورقاء را، که تازه به حضرت ايمان آورد و بيعت کرده بودند، پيشاپيش سپاه اسلام به مکه فرستادند تا پيام اسلام را به آنها ابلاغ کرده، آنها را به اسلام يا تسليم دعوت کنند و چون خانه ي ابوسفيان در بالاي مکه و خانه ي حکيم بن حزام در پايين مکه بود، حضرت اضافه کردند: هر کسي وارد خانه ي حکيم بن حزام و خانه ي ابوسفيان شود در امان است و هر کس هم در خانه اش را ببندد و دست از جنگ بردارد در امان است.(37)6. ابلاغ آيات سوره ي توبهيکي از مهم ترين نمونه هاي ابلاغ کلام و پيام الهي، ابلاغ آيات سوره ي توبه در سال نهم هجري به دستور پيامبر عظيم الشأن توسط اميرالمؤمنين علي عليه السلام به مشرکان مکه است.از امام صادق عليه السلام نقل شده است که فرمودند: پس از آنکه آيات اول سوره ي «برائت» نازل شد، پيامبر آنها را به ابوبکر داد تا به مکه برود و در روز عيد قربان در مقابل مشرکان قرائت کند. پس از آنکه ابوبکر از مدينه خارج شد، جبرئيل بر سول خدا نازل گشت و فرمود: اي محمد! اين کار را جز يکي از اهل بيت تو نبايد انجام دهد.(38) از اين رو، رسول خدا صلي الله عليه و اله اميرالمؤمنين را در پي او فرستاد تا آيات مزبور را از او گرفته و براي مردم بخواند. عياشي از حضرت علي عليه السلام نقل مي کند: وقتي پيامبر مرا براي ابلاغ آيات برائت مي فرستاد، عرض کردم: اي رسول خدا، من اهل زبان و خطيب نيستم. حضرت فرمود: چاره اي نيست، يا من بايد بروم يا تو. عرض کردم: اگر چنين است، پس من مي روم. فرمود: پس حرکت کن که خدا زبانت را استوار و قلبت را هدايت مي کند. سپس دست خود را بر قلبم گذاشت و فرمود: برو و اين آيات را براي مردم بخوان.(39) حضرت اضافه کرد: رسول خدا صلي الله عليه و اله به من دستور داد که اين پيام ها را از سوي خدا به مردم ابلاغ کنم:- به صورت برهنه کعبه را طواف نکنند.- پس از اين هيچ مشرکي حق ندارد به مسجدالحرام نزديک شود.- آيات سوره ي برائت را براي مردم بخوانم.(40)حضرت علي عليه السلام به مکه رفت، بر کوهي که معروف به «شعب» بود، بالا رفت و سه مرتبه با صداي بلند اعلان کرد اي مردم! آيا مي شنويد؟ من فرستاده ي رسول خدا به سوي شما هستم. گوش فرا دهيد! سپس آيات سوره ي «برائت» را تا آخر آيه ي نهم قرائت نمود و اين آيات را چند بار تکرار کرد تا همه ي مردم آن را بشنوند. مردم گفتند: اين چه کسي است که اين گونه فرياد مي زند؟ کساني که او را شناخته بودند، گفتند: کسي غير از نزديکان و اقوام محمد جرأت نمي کند چنين خبري را اعلام کند. اين پسرعموي محمد، علي بن ابي طالب، است. سپس بعضي از مشرکان به وي گفتند: به پسرعمويت بگو: جز شمشير و نيزه در ميان ما داوري نخواهد کرد.(41) حضرت علي عليه السلام سه روز از ايام تشريق را در آنجا ماندند و صبح و شام سوره ي برائت از مشرکان را بر همگان قرائت مي کردند.(42)7. ابلاغ پيام الهي به اهل يمندر سال دهم هجري، پيامبر خالد بن وليد را به سوي اهل يمن فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند. خالد به مدت شش ماه (از اول ربيع الثاني تا آخر رمضان يا اوايل شوال) در ميان اهل يمن اقامت کرد، ولي کسي به دعوت او مسلمان نشد. اين جريان براي پيامبر گران آمد. حضرت علي عليه السلام را فراخواندند و به او دستور دادند به دنبال خالد برود و اگر افرادي از سپاه خالد به سپاه او پيوستند، آنها را آزاد بگذارد.(43) سپاه حضرت علي عليه السلام وارد يمن شد و به قبيله ي «همدان» خبر رسيد که سپاه اسلام در حال پيش آمدن است و به همين دليل، جمع شدند و آماده ي مقابله گرديدند. حضرت علي عليه السلام نماز صبح را با مسلمانان خواندند. سپس در مقابل قبيله ي «همدان» ايستادند و حمد و ثناي خدا را به جاي آوردند و آنگاه نامه ي رسول خدا را قرائت کردند. به دنبال آن، تمام قبيله ي «همدان» در يک روز اسلام آوردند. اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه اي اين خبر را به اطلاع رسول خدا صلي الله عليه و اله رسانيدند. پيامبر خيلي خوشحال شدند. سجده ي شکر به جاي آوردند و فرمودند: درود و سلام بر «همدان»! درود و سلام بر همدان!... پس از اسلام آوردن قبيله ي «همدان»، بقيه ي اهل يمن از آنها پيروي کردند و اسلام را پذيرفتند.(44)با تأمل در نمونه هاي تاريخي ذکر شده، مي توان به اين جمع بندي رسيد که در جريان ابلاغ سوره ي «برائت» به مشرکان مکه و دعوت اهل يمن به اسلام، جنگ و نزاعي اتفاق نيفتاد، گرچه چنين امري محتمل بوده است. در ديگر موارد نيز آنکه خود را براي نزاع و درگيري آماده مي کرد مشرکان بودند و در حقيقت، پيامبر مسلمانان را براي دفع فتنه ي آنان اعزام مي کردند. اما تأکيد اول پيامبر در همه ي موارد، ابلاغ پيام الهي و عرضه ي آيين اسلام به دشمنان بود و جنگ را در صورتي تجويز مي کردند که راهي غير آن باقي نمانده باشد.واقدي نقل مي کند وقتي پيامبر حضرت علي عليه السلام را راهي يمن مي کردند به او فرمودند: وقتي وارد منطقه ي آنان شدي با ايشان درگير نشو تا آنان جنگ را شروع کنند. پس از آنکه جنگ را هم شروع کردند، تو وارد جنگ نشو تا يکي از ياران تو را به شهادت برسانند. پس از آنکه يکي از شما را کشتند، با آنان وارد جنگ نشو تا اينکه به آنان بگويي: آيا هنوز هم نمي خواهيد بگوييد: لا اله الا الله. اگر گفتند: چرا، بگو: آيا مي خواهيد نماز بخوانيد؟ اگر گفتند: بله، بگو آيا مي خواهيد صدقاتي از اموال شما گرفته شود و به فقراي شما پرداخت شود؟ اگر گفتند: بله، چيز بيشتري از آنها درخواست نکن و به خدا قسم! اگر خداوند به واسطه ي تو يک نفر را هدايت کند براي تو بهتر از تمام چيزهايي است که خورشيد بر آنها مي تابد.(45)نصيحت و دعوت در رويارويي با دشمنرسول گرامي صلي الله عليه و اله براي نصيحت دشمن و دعوت او به اسلام، قايل به زمان و مکان خاصي نبودند، بلکه در هر وقت و در هر جا، حتي معرکه ي رزم، اگر فرصت مغتنمي بود به نصيحت و دعوت آنان به اسلام اقدام مي کردند. نمونه هايي که بر اساس سيره ي تاريخي و حيات نظامي پيامبر در ذيل مي آيد، بيانگر اين واقعيت است که گاهي حضرت در ابتداي جنگ و گاهي در وسط معرکه ي کارزار و زماني پس از پيروزي اسلام و به زانو درآمدن دشمن، آنها را به اسلام دعوت مي کردند. حتي در مواقعي که فردي از دشمن از سر ترس و ذلت – نه از روي اعتقاد و به قصد مدد رساندن به مسلمانان- به نزد آنان مي آمد و آماده ي همکاري مي شد- که بايد اين لحظات را اوقات طلايي نظامي دانست- اولين مسئله اي که توسط پيامبر به آن فرد پيشنهاد مي شد دعوت او به اسلام بود و براي پذيرش اسلام، عجله اي هم در ميان نبود؛ چه بسا افرادي از حضرت مهلت مي خواستند تا بعدتر تصميم بگيرند و پيامبر نيز موافقت مي کردند و از همه مهم تر، نصيحت و دعوت عاطفي پيامبر از کسي بود که به ظاهر خودي محسوب مي شد و در لشکر اسلام نيز جايي داشت، اما تصميم قاطع گرفته بود که از پشت به پيامبر خنجر بزند و انتقام کشتگان جاهليت را بگيرد. ولي فقط با يک اقدام اخلاقي و عاطفي حضرت، در کمند محبت او گرفتار مي شد و با نصيحت آن حضرت، از افکار پليد خود منصرف مي گرديد، اينک شواهد تاريخي بحث:1. نصيحت يهوديان بني قينقاعپس از پيروزي پيامبر و مسلمانان در جنگ «بدر» و بازگشت پيروزمندانه ي آنان به مدينه، حسادت يهود «بني قينقاع» شروع شد و در مقابل پيماني که با مسلمانان داشتند، راه سرپيچي در پي مي گرفتند و عهد و پيمان هايي را که بين آنها و رسول خدا منعقد شده بود، زير پا گذاشتند.(46) در همين اوضاع و شرايط، زني از عرب، که همسر يکي از انصار بود، به بازار «بني قينقاع» رفت و براي تهيه ي جواهري نزد زرگري نشست. يکي از يهوديان «بني قينقاع» از سر خباثت، پشت سر او قرار گرفت و بدون اينکه او بفهمد، دامنش را با خاري به پشت او سنجاق کرد و وقتي که آن زن از جايش بلند شد، پشتش نمايان گرديد و يهوديان بر او خنديدند. در اين لحظه، يکي از مسلمانان به آن يهودي حمله کرد و او را از پاي درآورد و در مقابل، يهوديان نيز بر سر او ريختند و او را کشتند. بدين سان، عهدي که ميان آنها و رسول خدا صلي الله عليه و اله برقرار بود، شکسته شد و به جنگ با حضرت پرداختند.(47)رسول خدا صلي الله عليه و اله به ميان آنها رفت و با همه ي شرارتي که از خود نشان داده بودند، به نصيحت و دعوت آنها به اسلام پرداخت و فرمود: اي يهوديان! مي دانيد که چه بلايي بر سر قريش آمد، در حالي که آنها قومي قدرتمند تر و در تعداد نيز بيشتر از شما بودند؟ پس اسلام را بپذيريد تا درامان باشيد. ولي آنها پيامبر را تهديد کردند و نتيجه ي درگيري آن شد که مجبور گرديدند مدينه را ترک کنند.(48)2. نصيحت پيامبر به کعب بن اسد در غزوه ي بني قريظه پس از اسارتخيانت يهود «بني قريظه» در ماجراي جنگ «احزاب» سبب شد پس از تمام شدن قائله ي «احزاب»، مسلمانان به فکر «بني قريظه» بيفتند تا فتنه ي آنها را خاموش کنند. بدين منظور، پيامبر دستور محاصره ي «بني قريظه» را صادر کردند و آنها پس از مدتي مجبور شدند به حکم پيامبر گردن نهند و حضرت قضاوت درباره ي آنان را به سعد بن معاذ واگذاري کرد و سعد نيز حکم کرد: مردان «بني قريظه» را بکشند و زنان و بچه هايشان اسير و اموالشان در ميان مهاجران و انصار و زمين و خانه هايشان نيز فقط در ميان مهاجران تقسيم گردد.(49)وقتي به حکم سعد بن معاذ و تأييد پيامبر، اعدام مردان «بني قريظه» شروع شد، براي اجراي حکم، کعب بن اسد را، که مردي خوش سيما و زيبا بود، با دست هاي بسته وارد کردند. وقتي نگاه پيامبري به وي افتاد، در آن دقايق آخر، به نصيحت و دعوت او به اسلام پرداخت و فرمود: اي کعب! آيا وصيت ابن خراش براي تو کافي نبود؟ آن راهب زيرکي که از شام پيش شما آمده بود و گفت: شراب خواري و خوش گذراني را کنار گذاشته ام و به اين منطقه ي خشک و بي آب و علف آمده ام تا پيامبر را که مبعوث مي شود، درک کنم؛ بعثت او در مکه و هجرت او به اين منطقه خواهد بود؛ او به تکه ناني و مقداري خرما بسنده مي کند و بر الاغ بي پالان سوار مي شود؛ در چشمانش سرخي ديده مي شود و بين کتف هاي او مهر ختم نبوت به چشم مي خورد؛ شمشيرش را بر دوش مي گذارد و از درگير شدن با هيچ کدام از شما نمي ترسد؛ حکومت و سيطره ي او فراگير مي شود و مناطق زيادي را بر مي گيرد؟ کعب گفت: همين طور بوده است، اي محمد! و اگر يهود بر من ايراد نمي گرفتند که به خاطر ترس از مرگ به جزع و فزع افتاده ام، به تو ايمان مي آورم و تو را تصديق مي کردم.(50) 3. نصيحت سعد بن عباده به رئيس قبيله قطفان از سوي پيامبر صلي الله عليه و الهدر سال هفتم هجري، پس از اتمام حجت بر يهوديان «خيبر» و شرارت هاي مجدد آنان، پيامبر براي فتح آن منطقه حرکت کردند. سعد بن عباده را نزد رئيس قبيله قطفان فرستادند. قبيله ي «قطفان» در دفاع از «خيبر» با يهوديان هم پيمان شده بودند تا در مقابل يک سال محصول خرما، از آنها دفاع کنند. سعد بن عباده از سوي پيامبر به قلعه هاي «ناعم» رفت تا به نصيحت و دعوت آنها بپردازد که اسلام را بپذيرد يا دست کم از ياري يهوديان «خيبر» دست بردارند. وقتي سعد به کنار قلعه ي آنها رسيد، با صداي بلند گفت: مي خواهم با عينيه بن حصن مذاکره کنم. عينيه خواست که او را به قلعه ببرد، اما کعب گفت: اين کار را نکن، زيرا نقاط نفوذ به قلعه و نواقص آن را مي بيند، بلکه خودت نزد او برو. عينيه جلوي درب قلعه رفت. سعد به او گفت: رسول خدا مرا به سوي تو فرستاده و فرموده است: خداوند به من وعده ي فتح «خيبر» را داده است. پس به اقامتگاه خود برگرديد و دست از حمايت آنها برداريد. در اين صورت، اگر ما بر آنها پيروز شديم خرماي يک سال را به شما مي دهيم- چنان که يهوديان به آنها وعده داده بودند. اما عينيه قبول نکرد و از قدرت يهوديان سخن گفت. سعد بن عباده گفت: بدان که در همين قلعه آن قدر تو را محاصره مي کنيم تا ذليلانه اسلام را تقاضا کني که اکنون تو را به آن دعوت مي کنيم و از پذيرش آن خودداري مي کني، اما آن زمان چيزي جز شمشير به تو نمي دهيم. اي عينيه! آيا نديدي که طومار زندگي يهوديان يثرب را چگونه درهم پيچيديم؟(51)4. نصيحت و دعوت به اسلام در حساس ترين شرايط جنگيکعب بن مالک مي گويد: در جنگ «خيبر» و در يکي از شب ها که در «رجيع» بوديم، يکي از يهوديان ساکن قلعه هاي «نطاه» ما را صدا زد و گفت: درامان هستم که پيش شما بيايم؟ گفتيم: بله. به سوي او رفتيم و پرسيديم: که هستي؟ گفت: يکي از يهوديان هستم. او را نزد رسول خدا صلي الله عليه و اله برديم. به حضرت عرض کرد: آيا به من و خانواده ام امان مي دهيد تا راه غلبه بر يهوديان را به شما نشان دهم؟ فرمود: بله. يهودي گفت: در حالي از قلعه خارج شدم که يهوديان هيچ نظم و سازمان دهي نداشتند و مي خواستند قلعه را ترک کنند. رسول خدا صلي الله عليه و اله پرسيد: به کجا مي روند؟ گفت: به جايي بدتر از اينجا؛ زيرا از شما ترسيده اند. اما اين قلعه پر از سلاح و غذا ست و آنها وسايل جنگي خود را در آن نگه داري مي کنند. آنها اين سلاح ها را در يکي از اتاق هاي همين قلعه، که در زيرزمين قرار دارد، پنهان کرده اند. رسول خدا صلي الله عليه و اله پرسيد: آن سلاح ها چيست؟ عرض کرد: منجنيق و دو عدد قلعه خراب کن و مقدار زيادي زره و نيزه و شمشير. اگر داخل قلعه شديد- رسول خدا صلي الله عليه و اله فرمود: ان شاءالله، سپس يهودي هم گفت: ان شاءالله- شما را به انبار سلاح ها راهنمايي مي کنم؛ زيرا هيچ کس غير از من از محل آنها آگاهي ندارد. در ادامه، راه استفاده از منجنيق و قلعه خراب کن را براي حضرت شرح داد و گفت: اي اباالقاسم! خون مرا حفظ کن. پيامبر فرمود: تو در امان هستي. عرض کرد: همسري دارم که در قلعه نزار است. او را به من ببخش. فرمود: بخشيدم... سپس حضرت او را به اسلام دعوت کرد. يهودي عرض کرد: چند روزي به من مهلت بده.(52)نکته ي جالب توجه اينکه در آن شرايط حساس و در آستانه ي پيروزي بزرگ براي لشکر اسلام، پيامبر از هدف متعالي جنگ، حتي در مورد يک نفر چشم پوشي نمي کردند و او را به اسلام دعوت مي کردند و زمان تفکر و تأمل به او دادند و با او مدارا نمودند.5. نصيحت پيامبر به يهوديان وادي القريپس از فتح «خيبر»، لشکر اسلام به سمت «وادي القري» حرکت کرد. ابوهريره مي گويد: به يهوديان در «وادي القري» رسيديم. عده اي از عرب ها نيز در آنجا بودند. ما براي جنگ آماده نشده بوديم، اما آنها در حالي که در قلعه ها و ساختمان هاي خود سر و صدا مي کردند، به سوي ما تيراندازي کردند... رسول خدا اصحاب خود را براي جنگ آماده نمود. پرچم را به سعد بن عباده و بيرق هايي به حباب بن منذر، سهل بن حنيف و عباد بن بشر داد. سپس رسول خدا صلي الله عليه و اله به نصيحت و دعوت آنها به اسلام پرداخت و فرمود: اگر مسلمان شويد، خون و مالتان درامان است و حسابتان با خداوند است. ولي آنها قبول نکردند. کار به جنگ کشيد و مبارزه شروع شد، تا يازده نفر از جنگجويان آنها کشته شدند. وقت نماز فرا رسيد و رسول خدا صلي الله عليه و اله با اصحاب خود نماز را به جاي آوردند و سپس براي بار ديگر جلو آمدند و آنها را به سوي خدا و رسولش دعوت کردند اما آنها نپذيرفتند. از اين رو، حضرت تا غروب با آنها جنگيدند.(53)6. نصيحت و دعوت سران کفر و شرک مکه به اسلامسال هشتم هجري در فتح مکه، عباس عموي پيامبر بر حکيم بن حزام و بديل بن ورقاء وارد شد و به آنها گفت: مسلمان شويد که من به شما امان مي دهم تا نزد رسول خدا صلي الله عليه و اله برويد؛ زيرا مي ترسم که بدون امان وي، قطعه قطعه شويد. آنها قبول کردند و عباس آنها را همراه خود نزد رسول خدا صلي الله عليه و اله آورد. ابتدا خود وارد خيمه ي حضرت شد و عرض کرد: اي رسول خدا صلي الله عليه و اله ! ابوسفيان، حکيم بن حزام و بديل بن ورقاء را امان داده ام. آيا وارد شوند؟ حضرت اجازه داد و آنها بر حضرت وارد شدند. پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله فرمودند: آيا شهادت مي دهيد خدايي جز خداي يگانه نيست و من فرستاده ي اويم؟ همگي بر وحدانيت خدا شهادت دادند و بديل و حکيم به رسالت حضرت نيز شهادت دادند، ولي ابوسفيان به رسالت حضرت شهادت نداد. حضرت به او فرمود: شهادت بده که من رسول خدا هستم! ابوسفيان گفت: اي محمد! به خدا سوگند که در دلم نسبت به اين جمله کمي ترديد هست. در آينده، آن را خواهم گفت. رسول خدا فرمود: ما به آنها امان داديم. آنها را به منزل خود ببر! و عباس آنها را با خود برد.(54)يکي ديگر از افرادي که او را با امان دادن نزد پيامبر آوردند عکرمه بن ابي جهل بود. پس از فتح مکه، ام حکيم همسر عکرمه نزد رسول خدا آمد و براي عکرمه امان خواست و حضرت به او امان داد، در حالي که عکرمه به سوي يمن فرار کرده بود. همسر او در ساحل سرزمين «تهامه» او را پيدا کرد و نزد رسول خدا صلي الله عليه و اله آورد. عکرمه گفت: اي محمد! ما را به چه چيزي دعوت مي کني؟ فرمود: تو را دعوت مي کنم که شهادت دهي خدايي جز خداي يگانه نيست و من رسول خدا هستم و نماز را بپاي داري و زکات بپردازي. سپس حضرت تعدادي از خصلت هاي اسلامي را برشمردند. عکرمه گفت: به خدا قسم که جز به سوي حق و به امور نيکو و زيبا دعوت نمي کني! پيش از اينکه به پيامبري مبعوث شوي، راستگوترين ما بودي. پس گواهي مي دهم که خدايي جز خداي يگانه نيست و تو بنده ي خدا و رسول خدا هستي.(55)7. رفتار الهي و اقدام عاطفي براي هدايت دشمناز جمله بزرگان قريش، که در بدر کشته شد، اميه بن خلف جمحي بود. پس از مرگ او، پسرش صفوان اموالي را به عنوان جايزه تعيين کرده بود تا هر کس پيامبر را بکشد به او بپردازد. پيامب�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 316]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن