محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826052236
دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون خير مقدم به بهارمحمد كاظم بدرالدين... نفس عشق تا فراسوى افقها، ترنم شادى را زمزمه كرد. خاك، بوى افلاك گرفت. طراوت از در و ديوار باريد. واژگان بلبلان بوى پونه و نعنا گرفتند. دلها وسعت يافت. چشمها، چشمهسار سرور شد. عشق و ايمان، شفافتر شدند. نسيم بر تن نهالكها دويد. شبنم، شادمانه چهره گلها را شُست. آفتاب به تبرّك، دستى بر سر شانه شاخهها كشيد.سروها به آفتاب سلام گفتند. بارانى از طراوت باريد. در همايش بزرگ طبيعت، گلها چهره بر چهره ساييدند. در اجتماع سر شاخههاى درختان و بلبلكان نغمه سرسبزى نواخته شد... نَفَس هر چيز و همه چيز سبز شد و «بهار» آمد. هان، اى بهار! دلهاى همگان را با نَفَسهاى خود سبزِ سبز كن. هان، اى بهار! گامهايت بر زمين و زمان مبارك باد!*******دستهای خیس باراناکرم کامرانی اقدامبهار و گل طربانگیز گشت و توبه شکن به شادیِ رخِ گل، بیخ غم ز دل بر کن یک دشت شقایق وحشی، یک دست سبزه نورسته، هزار فرسنگ شکوفه، محصولِ بازوانِ توانای طبیعت است.اینک حیاتِ و حشی و ناآرام، رامِ نگاه خورشید است.زبان چلچلهها، زبانِ گلها، زبان خاک، همه یکی است.چشم میچرخانم؛ دستانِ نیازمند طراوت را میبینم که برای چیدنِ گلی دراز شده.کودکان، پا برهنه میدوند.به شاخهها میآویزند و آوازِ شوق سر میدهند.و زمین میشکفد و خوشههای سبزِ طراوت را به باغ چشمها هدیه میکند.نسیم میوزد و بالیدن زندگی را از ژرفای خاک نظاره میکند.و آب میخروشد و از جویِ سبزِ بهار، جاری میشود.از بطنِ خاک، هستی میجوشد. در برگ برگِ درخت، حیات جریان دارد.و زندگی جاری است، چون چشمههای درگذر.آسمان، حریری است از لطافت، احساسِ شکنندهای است از باران.و باران میبارد؛ به رنگ صبح، روی فرشی از چمن و زمین سبز میشود و قصیده بلند آفرینش تکرار میشود.بویِ تازه باران، بیهیچ وقفهای میپیچد و جویبار، بیهیچ واهمهای میجوشد.در هیچ روزی از سال، زندگی، هستیاش را چنین صادقانه وقف زمین نکرده و هیچ یک از روزهای سال، به این زیبایی و طراوت نبوده است.دستِ خیس باران، هنوز بر شانههای سبز زمین است. خاک، پر از زندگی است. جوانههای مکرّر تکامل از تنِ زمین روییده. خواب، چشمانم را پر کرده است.از این همه شکستن بیدرنگ سکوت، از این همه طراوت باید بگویم و بنویسم که خدا در تمام این لحظهها جاری است.*******خبر آمدن گلخیالی بخاراییگل جامهدران بار دگر سر به در آورد وز حال رفیقان گذشته خبر آورد رخساره سروی و خط سبز نگاری است هر لاله و سنبل که سر از خاک برآورد ساقی قدح با ده گلرنگ به چرخ آر چون گل خبر از نغمه مرغ سحر آورد هر گوهر اشکی که دلم داشت نهانی چشمم چو تو را دید روان در نظر آورد از عمر، خیالی به جز این بهره ندارد کاندر قدم یار گرامی به سر آورد *******دولت نوروز سعدی شیرازیعَلَم دولت نوروز به صحرا برخاست زحمت لشکر سرما ز سَرِ ما برخاست بر عروسان چمن بست صبا هر گُهَری که به غواصّی ابر از دل دریا برخاست طَبَق باغ پر از نُقل و ریاحین کردند شُکر آن را که زمین از تب سرما برخاست چه هواییست که خلدش به تحسّر بنشست چه زمینیست که چرخش به تولاّ برخاست موسم نغمه چنگست که در بزم صبوح بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست بوی آلودگی از خرقه صوفی آمد سوز دیوانگی از سینه دانا برخاست از زمین، ناله عشاق به گردون بر شد وز ثری نعره مستان به ثریا برخاست عارف امروز به ذوقی برِ شاهد بنشست که دل زاهد از اندیشه فردا برخاست هر دلی را هوس روی گلی در سر شد که نه این مشغله از بلبل تنها برخاست گوییا پرده معشوق بر افتاد از پیش قلم عافیت از عاشق شیدا برخاست هر کجا طلعت خورشید رخی سایه فِکَنْد بیدلی خسته کمر بسته چو جوزا برخاست هر کجا سرو قدی، چهره چو یوسف بنمود عاشقی سوخته خرمن چو زلیخا برخاست با رخش لاله ندانم که چه رونق بشکفت با قدش سرو ندانم به چه یارا برخاست سر به بالین عدم باز نهای نرگس مست! که ز خواب سحر آن نرگس شهلا برخاست به سخن گفتن او عقل زِهَر دل برمید عاشقِ آن قدم استم که چه زیبا برخاست روز رویش چو برانداخت نقابِ شب زلف گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست ترک عشقش بُنِه صبر چنان غارت کرد که حجاب از حرم راز معما برخاست سعدیا تا کی ازین نامه سیه کردن؟ بس که قلم را به سر از دست تو سودا برخاست پندهای بهاری بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار که نه وقت است که در خانه بخفتی بیکار بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار آفرینش همه تنبیه خداوند دل است دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار کوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند نه همه مُستمعی فهم کنند این اسرار خبرت هست که مرغان سحر میگویند آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار هر که امروز نبیند اثر قدرت او غالب آن است که فرداش نبیند دیدار * * * تا کی آخر چو بنفشه سَرِ غفلت در پیش حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار که تواند که دهد میوه الوان از چوب یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار وقت آن است که دامان گل از حجله غیب به درآید که درختان همه کردند نثار آدمی زاده اگر در طرب آید نه عجب سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار باش تا غنچه سیراب، دهن باز کند بامدادان چو سر نافه آهوی تتار مژدگانی که گل از غنچه برون میآید صد هزار آقچه بریزند درختان بهار باد گیسوی درختان چمن شانه کند بوی نسرین و قَرَنْفُل بدمد در اقطار ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر راست چون عارض گلبوی عرق کرده یار گو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین ای که باور نکنی فی الشجر الاخضر نار پاک و بیعیب خدایی که به تقدیر عزیز ماه و خورشید مسخّر کند و لیل و نهار * * * چشمه از سنگ برون آید و باران از میغ انگبین از مگس نحل و دُر از دریا بار نیک بسیار بگفتیم در این باب سخن و اندکی بیش نگفتیم هنوز از بسیار تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او همه گویند و یکی گفته نیاید ز هزار آن که باشد که نبندد کمر طاعت او جای آن است که کافر بگشاید زنّار نعمتت بار خدایا! زعدد بیرون است شکر اِنعام تو هرگز نکند شکرگزار این همه پرده که بر کرده ما میپوشی گر به تقصیر بگیری نگذاری دیّار نا امید از در لطف تو کجا شاید رفت تاب قهر تو نیاریم خدایا زنهار فعلهایی که ز ما دیدی و نَپْسَندیدی به خداوندی خود پرده بپوش ای ستّار «سعدیا» راست رُوان گویِ سعادت بردند راستی کن که به منزل نرود کج رفتار حیف از این عمر گرانمایه که در لغو برفت یا رب از هر چه خطا رفت هزار استغفار درد پنهان به تو گویم که خداوند منی یا نگویم که تو خود مطلعی بر اسرار *******گلچيني از اوصاف بهار در هزار سال شعر فارسي قرن چهارمآمد بهار خرم با رنگ و بوي طيببا صد هزار زينت و آرايش عجيب شايد كه مرد پير بدين گه جوان شود گيتي بديل يافت شباب از پي شبيب چرخ بزرگوار يكي لشكري بكرد لشكرش ابر تيره و باد صبا نقيب نفاط، برق روشن و تندرش طبل زن ديدم هزار خيل و نديدم چنين مهيب خورشيد زابر تيره دهد روي گاه گاه چونان حصاري كه گذر دارد از رقيب يك چند روزگار جهان دردمند بود به شد كه يافت بوي سمن را دواي طيب باران مشكبوي ببارد نو به نو و ز برف بركشيد يكي حله قصيب گنجي كه برف پيش همي داشت گل گرفت هر جو يكي كه خشك همي بود شد رطيب لاله ميان كشت درخشد همي ز دور چون پنجه عروس به حنا شد خضيب بلبل همي بخواند بر شاخسار بيد سار از درخت سرو مر او را شده مجيب (رودكي) بر افكند اي صنم ابر بهشتي زمين را خلعت ارديبهشتي بهشت عدن را گلزار ماند درخت آراسته حور بهشتي زمين بر سان خون آلوده ديبا هوا بر سان نيل اندوده وشتي به طعم نوش گشته چشمه آب به رنگ ديده آهوي دشتي جهان طاوس گونه شد به ديدار به جايي نرمي و جايي درشتي ز گل بوي گلاب آيد بدان سان كه پنداري گل اندر گل سرشتي (دقيقي طوسي) باد صبا در آمد، فردوس گشت صحرا و آراست بوستان را نيسان به فرش ديبا آمد نسيم سنبل با مشك و با قرنفل و آورد نامه گل باد صبا به صهبا نارو به نارون بر، سارو به نسترن بر قمري به ياسمن بر، برداشتند آوا كهسار چون زمرد نقطه زده ز بسد در نعت او مشعبد حيران شده است و شيدا ابر آمد از بيابان چون طيلسان رهبان برق از ميانش تابان چون بسدين چليپا آهو همي گرازد همي فرازد گه سوي كوه تازد گه سوي باغ و صحرا گل باز كرده ديده، باران بر آن چكيدهچون خوي فرو دويده بر عارض چو ديبا سوسن لطيف و مشكين چون خوشه هاي پروين شاخ و ستاك نسرين چون برج ثور و جوزا وآن ارغوان به كشي با صد هزار خوشي بيجاده بدخشي بر ساخته مينا ياقوت وار لاله بر برگ لاله ژاله كرده بدو حواله غواص در دريا (كسايي مروزي) قرن پنجمباد نوروزي همي در بوستان بتگر شود تا ز صنعش هر درختي لعبتي ديگر شود باغ همچون كلبه بزاز پر ديبا شود باد همچون طبله عطار پر عنبر شود سوسنش سيم سپيد از باغ بردارد همي باز همچون عارض خوبان زمين اخضر شود روي بند هر زميني حله چيني شود گوشواره هر درختي رسته گوهر شود چون حجابي لعبتان خورشيد را بيني ز ناز گه برون آيد ز ميغ و گه به ميغ اندر شود افسر سيمين فرو گيرد ز سر كوه بلندباز مينا چشم و ديبا روي و مشكين پر شود روز هر روزي بيفزايد چو قدر شهريار بوستان چون بخت او هر روز برناتر شود (عنصري( آن قطره باران به ارغوان بر چون خوي به بنا گوش نيكوان بر و آن فاخته بر شاخ نشسته عاشق شده بر وصف اين و آن بر و آن نرگس بين چشم باز كردهنازان به همه باغ و بوستان بر عطار مگر وصل كرده عمدا كافور رياحين به زعفران بر بر خويد چكيده سرشك باران مانند ستاره بر آسمان بر (زينبي(آمد نوروز هم از بامدادآمدنش فرخ و فرخنده باد باز جهان خرم و خوب ايستاد مرد زمستان و بهاران بزاد ز ابر سيه روي سمن بوي داد گيتي گرديد چو دار القرار روي گل سرخ بياراستند زلفك شمشاد بپيراستند كبكان بر كوه به تك خاستند بلبكان زير و ستا خواستند فاختگان همبر ميناستند ناي زنان بر سر شاخ چنار باز جهان خرم و خوش يافتيم زي سمن و سوسن بشتافتيم زلف پر يرو يان بر تافتيم دل ز غم هجران بشكافتيم خوبتر از بوقلمون يافتيم بوقلمونيها در نوبهار )منوچهري(چون پرند نيگلون بر روي بندد مرغزار پرنيان هفت رنگ اندر سر آرد كوهسار خاك را چون ناف آهو مشك زايد بي قياس بيد را چون پر طوطي برگ رويد بي شمار دوش وقت نيم شب بوي بهار آورد باد حبذا باد شمال و خرما بوي بهار بادگويي مشك سوده دارد اندر آستين باغ گويي لعبتان جلوه دارد در كنار ارغوان لعل بدخشي دارد اندر مرسلهنسترن لولوي لالا دارد اندر گوشوار تا بر آمد جامهاي سرخ مل بر شاخ گل پنجه هاي دست مردم سر برون كرد از جنار راست پنداري كه خلعتهاي رنگين يافتند باغهاي پر نگار از داغگاه شهريار (فرخي سيستانی) جشن فرخنده فروردين است روز بازار گل و نسرين است آب چون آتش عود افروزد باد چون خاك عبير آگين است باغ پيراسته چون گلزار بهشت گلبن آراسته حورالعين است برج ثور است مگر شاخ سمنكه گلشن را شبه پروين است گرد بستان ز فروغ لاله / گويي آتشكده برزين است آب چين يافته در حوض از باد همچو پر كار حرير چين است بط چيني كه ستاده در او چو پياده است كه با نعلين است (ابوالفرج روني) قرن ششمگنبد مشكين شده است چرخ ز بوي بهار غاليه پيوند گشت باد ز رخسار يار دي به تمناي دوست خيمه به باغي زدم تا به كف آرم گليث از رخ او يادگار از دل سوزگي فاخته آمد به من داد مرا از شربت انده گسار گفت به احوال خويش سخت فرو مانده ايگفتم تدبير؟ گفت سست نبودن يه كار پيش شكوفه شدم، ريختن آغاز كرد گفتم اين چيست؟ گفت: قاعده روزگار ياسمن اندر عرق راند بر آهنگ او گفتم مشتاب! گفت: قافله بربست بار نر گس چو چشم دوست غمزه بر من بر گماشتگفتم زنهار! شرط بود زينهار گل ز سر طنز گفت: چيست به دامن تو را؟ گفتم زر است. گفت: نيست بدين اختصار بلعجب آمد به چشم شكل بنفشه مرا گفتم اين چيست؟ گفت: حلقه زلف نگار گرد رخ شنبليد داشت نسيم از بهشت گفتم مشك است؟ گفت: خاك در شهريار (عماد شهرياري)باز اين چه جواني و جمال است جهان را واين حال كه نو گشت زمين را و زمان را مقدار شب از روز فزون بود بدل گشت ناقص همه اين را شد و زائد همه آن را بادام دو مغز است كه خنجر الماس ناداده لبش بوسه سرا پاس فسان را ژاله سپر برف ببرد از كتف كوه چون رستم نيسان به خم آورد كمان را كه بيضه كافور زيان كرد و گهر سود بنگر كه چه سود است مر ايم مايه زيان را از غايت تري كه هوا راست عجب نيستگر خاصيت ابر دهد طبع دخان را گر نايژه ابر نشد پاك بريده چون هيچ عنان باز نپيچد سيلان را؟ ور ابر نه در دايگي طفل شكوفه است يازان سوي ابر از چه گشاده است دهان را؟ ور لاله نورسته نه افروخته شمعي است روشن ز چه دارد همه اطراف دمن را ؟ ( انوري) ملك سپهر گشت مقرر به نام گل ناكام شد ولايت بستان به كام گل مانند حله گشت ز آثار گل جهان گل را چنين اثري اي من غلام گل اطراف بوستان ز گل آرايشي گرفت و آن كم سده طراوتش افزايشي گرفت (رشيد وطواط) بيا باغبان خرمي ساز كن گل آمد در باغ را باز كن ز جعد بنفشه بر انگيز تاب سر نرگس مست بر كش ز خواب سهي سرو را يال بر كش فراخ به قمري خبر ده كه سبز است شاخ يكي مژده ده سوي بلبل به راز كه مهد گل آمد به ميخانه باز ز سيماي سبزه فرو شوي گرد كه روشن به شستن شود لاجورد سمن را درودي ده از ارغوان روان كن سوي گلبن آب روان به سر سبزي از عشق چون من كسان سلامي به سبزه مي رسان هوا معتدل بوستان دلكش است هواي دل دوستان زان خوش است درختان شكفتند بر طرف باغ بر افروخته هر گلي چون چراغ از آن سيمگون سكه نوبهاردرم ريز كن بر سر جويبار ( نظامي) تاچرخ برگشاد گريبان نوبهار از لاله بست دامن كهپايه ها ازار بر دشت و باغ چيست پس از ياسمن و گل گردون پر ستاره و درياي پر شرار گلزار بين ز سبزه پر از آب نارگون كهسار بين زلاله پر از آب ناردار خلقي پر از نشاط ز دشتي تهي ز برف طبعي تهي ز غم ز درختان پر زبار ( سنايي) قرن هفتمبامدادان كه تفاوت نكند ليل و نهار خوش بود دامن صحرا و تماشاي بهار آفرينش همه تنبيه خداوند دل است دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار اين همه نقش عجب بر در ديوار وجودهر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار هركه امروز نبيند اثر قدرت او غالب آن است كه فرداش نبيند ديدار آدمي زاده اگر در طرب آيد چه عجبسرو در باغ به رقص آمد و بيد و چنار مژ دگاني كه گل از غنچه برون مي آيد صد هزار اقچه بريزند درختان بهار باد گيسوي درختان چمن شانه كند بوي نسرين و قرنفل بدمد در اقطار ژاله بر لاله فرود آمده نزديك سحرراست چون عارض گلبوي عرق كرده يار باد بوي سمن آورد و گل و نرگس و بيددر دكان به چه رونق بگشايد عطار ارغوان ريخته بر دكه خضراء چمن همچنان بر تخته ديبا دينار گو نظر باز كن و خلقت نارنج ببين اي كه باور نكني في الشجر الاخضر نار (سعدي(آمد بهار اي دوستان منزل سوي بستان كنيم گرد عروسان چمن خيزيد تا جولان كنيم امروز چون زنبور ها پران شويم از گل به گل تا در عسل خانه جهان شش گوشه آبادان كنيم آمد رسولي از چمن كاين طبل ها پنهان كنيم تا طبل خانه عشق را از نعره ها ويران كنيم زنجيرها را بر دريم ما هر يكي آهنگريم آهنگران چون كلبتين آهنگ آتشدان كنيم چو كوره آهنگران در آتش دل مي دميم كآهن دلان را زين صفت مستعمل فرمان كنيم آتش در اين عامم زنيم، اين چرخ را برهم زنيم و اين عقل پا بر جاي را چون خويش سرگردان كنيم (جلال الدين محمد بلخي(قرن هشتمباز شادروان گل بر روي خار انداختند زلف سنبل بر بنا گوش بهار انداختند دختران گل به وقت صبحدم در پاي سرو از سر شادي طبق هاي نثار انداختند بلبل شيرين سخن شكر فشاني پيشه كرد تا بساط فستقي بر جويبار انداختند گرم تا زان صبا از گرد عنبر وقت صبح موكب سلطان گل را در غبار انداختند غنچگان را گرچه بر گل پرده پوشي عادت است عاقبت هم بخيهاي بر روي كار انداختند وقت صبح آهنگران باد زآّ پيچ پيچ بي گنه زنجير بربر پاي چنار انداختند در دماغ بيد گويي هم خلافي ديده اند كز ميان بوستانش بر كنار انداختند سبزه ها را گرچه بر بالاي گل دستي بود هم زگيسو ها كمندش بر حصار انداختند صحبدم بزم چمن گرم است زيرا كاندرو ناله موسيچه و قمري و سار انداختند راويان نظم ز اشعار اوحدي با ديگر فتنه اي در روزگار انداختند (اوحدي مراغه اي(رسيد مژده كه آمد بهار و سبزه دميدوظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد مكن زغصه شكايت كه در طريق طلب به راحتي نرسيد آنكه زحمتي نكشيد ز روي ساقي مهوش گلي بچين امروز كه گرد عارض بستان بنفشه دميد بهار مي گذرد دادگسترا درياب كه رفت موسم حافظ هنوز مي نچشيد )حافظ) بيا كه عهد چمن تازه كرد بهار به تازگي است چمن را طراوت رخ يار شكست شاخ شجر زيب تخته بزاز ببرد باد سحر آب كلبه عطار مخدرات چمن جلوه مي كنند امروز عروسي است بنات و نبات را پندار وگرنه بهر چه گردون شكوفه و گل را سپيده بر زد گلگونه كرد بر رخسار؟ صباست غاليه ساي ئ نسيم مجمر سوز شمال چهره گشا و زلال آينه دار قباي غنچه در اندام گل نمي گنجد كه تنگ دوختهاند به نوك سوزن خار به ساكنان زمين هر زمان كنند ندا مسبحان هوا فانظروا الي الاثار (سلمان ساوجي)قرن نهمبگشا نقاب از رخ باد بهاران شد طرف چمن بزمگه باده گساران شد لاله ستان گرد گل از بس كه نهادند رو سوي تماشاي چمن لاله عذارن در موسم گل توبه ز مي دير نپايد گشتند در اين باغ و گذشتند هزاران بين غنچه نشكفته كهآورد به سويت سربسته پيامي ز دل سينه فگاران (جامي) نو بهار آمد بوي گل جهان را خوش كند جرعه نوشان را شقايق نعل در آتش كند لاله خون ريزان، گل آتشبار و سوسن ده زبان مرغ سرگردان از اينها با خاطر خوش كند؟ بلبل طبع فغاني در گلستان نظربهر تسخير گلي اين نغمه دلكش كند (فغاني) قرن دهمسپيده دم كه از اين عنكبوت زرين تار گسست رابطه تار و پود ليل و نهار هماي اوج برين را پديد گشت جناح قراب قله نشين را سفيد شد منقار كشيد بر فلك آبنوس گون خطي چو بر محك اثر نقره تمام عيار رهي زشرق جداشد كه بر سر آن ره جدا شدند زهم كاروان زنگ و تتار به كوه بس كه در افتاد عكس لاله در آب به باغ بس كه گل و ياسمين بريخت ز بار به رنگ ديده كبك دري است چمه كوه به شكل سينه باز است ساحت گلزار چو مرغ عيسي اگر پيكري كنند زگل وز امتحان فكنندش به باغ از ديوار زلطف آب و هوا بس عجب نباشد اگر يكي حيات بدو بخشد و يكي گفتار ز آب و سبزه فتاده است در چمن فرشي كه پود آن بود از سيم و تارش از زنگار مگر شكوفه به سر برد دوش در باران كه بر درخت فكندهاست صبحدم دستار ( اميدي تهراني(قرن يازدهمبيا تازه كن ايمان به نوبهار امروز كه شد قيامت موعود آشكار امروز شكوفه از شاخسار اختر ريخت نشان صبح قيامت آشكار شد امروز چمن چنان به صفا شد كه هر نهالي را توان كشيد به آغوش جاي يار امروز بهشت نقد طلب مي كني اگر صائب چو غنچه سر از گريبان برون آر امروز (صائب تبريزي) قرن دوازدهمما بهاريم و در اين حسرت سرا جلوه ما غير رنگي بيش نيست گر رويم از خود كجا خواهيم رفت و حشت اينجا ذر لنگي بيش نيست (عبدر القادر بيدل) قرن سيزدهملاله به صحرا چو در خورنق نعمان كوه به سبزه چو در ستبرق رضوان گل همه گيتي به نيم هفته گرفته بوده مگر سرخ گل نگين سليمان مخزن لولو شده است و معدن ياقوت / از گل سرخ و گل سپيد گلستان زاد شكوفه پرير و خنديد امروز طرفه بود زاده پريري خندان گل همه شب غنوده و بلبل شب همه شب نغنود چو مرد نگهبان بادكه شبگير نرم نرم بجنبيد جنبش زيور ز خصم دارد پنهان كرد مرا دي به باغ دهقان دعوت تا به در باغ با من آمد دهقان كفت بي موزه مشو به باغ ازيراك برگل سوري است پي نهادن مهمان شب همه شب عندليب شعر سرايد ليك نه چون شاعر برادر سلطان (سروش اصفهاني) بنفشه رسته از زمين به طرف جويبارها ويا گسسته حور عين ز زلف خويش تارها ز سنگ اگر نديدهاي چسان جهد شرارها به برگهاي لاله بين لاله زارها كه چون شراره مي جهد زسنگ كوهسارها ندانما ز كودكي شكوفه از چه پير شد نخورده شير عارضش چرا به رنگ شير شد گمان برم كه همچو من به دام دل اسير شد زپا فكنده دلبش چه خوب دستگير شد بلي چنين برند دل زعاشقان نگارها ( قاآني شيرازي)باد آيد چون دم جبريل در بستان همي غنچه آبستن شود چون دختر عمران همي خورده با عيسي همانا يك پستان همي سوسن آزاده كاندر مهد مي گويد سخن (شهاب اصفهاني) قرن چهاردهمسپيده دم نسيمي روح پرور وزيد و كرد گيتي را معنبر به رخسار و به تن مشاطه كردار عروسان چمن را بست زيور ز گوهر ريزي ابر بهاري بسيط خاك شد پر لولو تر زبس بشكفت گوناگون شكوفه هوا گرديد مشكين و معطر بسي شد بر فراز شاخساران زمرد همسر ياقت احمر چمن با سوسن و ريحان منقش زمين چون صحف انگليون مصور در اوج آسمان خورشيد رخشان گهي پيدا و ديگر مضمر ( پروين اعتصامی) ياد آر از آن بديع زمستان كه دست ابر از برف و يخ به گيتي نطعي بگسترد و اينك نگاه كن كه اعجاز ناميه جاني دگر به پيكر اشجار بر دميد آن لاله بر مثال يكي خيل نيزه دار از دشت بر دميد و به كهسار بردويد بنگر بدان بنفشه كه گويي فتاده است بر دانه مرصع اندر ميان خويد و آن سوسن كبود نگر كه ميان كشت با سوسن سپيد به يك جاي بشكفد (ملك الشعراء بهار)شكوه ها را بنه، خيز و بنگر كه چگونه زمستان سر آمد جنگل و كوه در رستخيز است عالم از تيره رويي در آمد چهره بگشاد و برق خنديد عاشقا خيز كه آمد بهاران چشمه كوچك از كوه جوشيد گل به صحرا در آمد چو آتش رود تيره چو طوفان خروشيد دشت از گل شده هفت رنگ است تو هم اي بينوا شاد بخرام كه ز هر سو نشاط بهار است كه به هر جا زمانه به رقص است تا به كي ديدهات اشكبار است؟ بوسه اي زن كه دوران رونده است ( نيما يوشيج ) چشمه ها جوشيد و بستانها شكفت اشك شادي ريخت از چشمان من باد رسوا دامنافشان بر گذشت بوي گل پيچيد در ايوان من ابر غم در تيرگي باريد و رفت دل طراوت يافت زين بارندگي خنده زد چون صبح نمناك بهار باز بر من چهر پاك بارندگي (فريدون توللي) اردوي بهاران چو كاروانها بشكوه در آمد به بوستانها مرغان سفر كرده بازگشتند آسوده ز سرما به آشيانها سرخوش ز نشاط بهار بنگر مرغابيكان را به آبدانها بس لاله روشن به دشت ديدم مشكين به يكي خالشان ميانها گر چشم گشايي به هر كناري از جشن بهاران بود نشانها ( اخوان ثالث) *******تذکر سبزمحمدعلی شیخالاسلامیبهار حرف کمی نیست ما نمیفهمیمزبان تازه تقویم را نمیفهمیمدرخت پا شد و زخم زمین مداوا شدهنوز چیزی از این حرفها نمیفهمیمچرا از آب نگفتن؟ چگونه نشکفتن؟چگونه این همه اعجاز را نمیفهمیمنشسته بر سر هر کوچه یک تذکّر سبزدلا! قبول نداریم، یا نمیفهمیم؟نگاه باغ، پر از بازی پرستوهاستدل عبور نداریم تا نمیفهمیمزمان، زمان بروز صفات باران استچگونه باز نگوییم ما نمیفهمیم*******در جشن طبیعتمحمدسعید میرزاییدرختان، پیامبران خاموش زمینند. آنان به زبانی که ما نمیفهمیم، عظمت خداوند را تسبیح میگویند که «یُسبّح لِلّه ما فی السموات و ما فی الارض...»پرندگان در زمزمه دائم خویش، ذکر ابدی دوست را میخوانند.رودخانه، آیینهای ابدی که به هیچ سنگی شکسته نمیشود.آیینهای که هم ماهِ شبانه در آن شنا میکند و هم آفتاب، گیسو در آن میشوید.ای کاش میتوانستیم با زبان «نسیم»، با جنگل سخن بگوییم!ای کاش میتوانستیم کلمات ماهیها را لب خوانی کنیم!ای کاش زبان «دارکوب» را بلد بودیم، وقتی که آرزوهای درخت را نقطه چین میکند!ای کاش همچون حضرت سلیمان علیهالسلام ، زبانِ مورچگان را میفهمیدیم!ای کاش با زبان طبیعت آشنا بودیم!ای کاش میتوانستیم رازهای طبیعت را درک کنیم!آن وقت، از روی هیچ ساقه تردی با بیاعتنایی رد نمیشدیم،روی حریم هیچ گلی پا نمیگذاشتیم، خلوت روشن هیچ چشمهای را گِل آلود نمیکردیم، هیچ پروانهای را لای کتابهایمان خشک نمیکردیم، هیچ سنجاقکی را در دفترهایمان سنجاق نمیکردیم، زندگی هیچ مورچهای در زیر کفشهایمان له نمیشد، هیچ کس با تیشه به میهمانی درخت نمیرفت.هیچ کس به فکر تجزیه رنگهای رنگین کمان نبود، هیچ کسی موشها را در شیشه آزمایشگاه نمیانداخت، هیچ کس آهوها را اذیت نمیکرد، هیچ کس عاج فیلها را نمیدزدید. هیچ کس بیهوده موهای «بید مجنون» را نمیکشید...ای کاش همه ما با طبیعت مهربان بودیم!ای کاش همه ما با طبیعت دوست بودیم؛ آنقدر صمیمی که میتوانستیم بدونِ کارت دعوت، در جشن طبیعت شرکت کنیم.*******نيايش و پرستش نوروز، روز نيايش يزدان در روز نو است و سپاس از اين كه سالى ديگر و زندگى تازه آغاز مىشود. دعاى معروفى نيز از معصوم عليهالسلام نقل شده است كه به هنگام تحويل سال، بر سرِ سفره هفتسين نوروزى خوانده مىشود: «اى گرداننده دلها و ديدگان، اى تدبير كننده شب و روز، اى دگرگون كننده حالها، حال ما را نيكوترين حالها بگردان».نوروز، روز برآورده شدن نياز است. مفضل بن عمر مىگويد: امام صادق عليهالسلام در ضمن خبرى طولانى فرمود: خداوند به حزقيل وحى فرمود: اى حزقيل! اين روز شريف و با ارزش بزرگى است نزد من و قسم خوردهام كه كسى در اين روز، نيازى از من طلب نكند، مگر آنكه برآورده سازم و آن روز، نوروز است.*******روش ناپسنديكى از عادتهاى ناپسند در روزهاى واپسين سال، برنامه چهارشنبه سورى است. اين رسم موهوم و خرافه باطل، هر ساله با خطرهاى جانى و مالى فراوان همراه است. شكى نيست كه پرداختن و اجراى اين برنامه، يكى از اين دو پىآمد مذموم را دربر دارد: «زيانرسانى» و «اتلاف وقت». و گاهى نيز هر دو با هم، قرين مىشوند. چهارشنبه سورى كه يادگارى از اقوام آتشپرست است، متأسفانه روزهاى سرور و شادى بسيارى از مردم را سوگوار مىكند. كمتر سالى مىگذرد كه صفحههاى حوادث، تصاوير دلخراش مربوط به چهارشنبه سورى را به خود نديده باشد. صداى مهيب ترقهها، محصولى جز آزار و اذيت براى ديگران ندارد. توجه به رواياتى كه در باب نهى از آزار رساندن مؤمن است، به يقين، به برچيده شدن اين سنّت نادرست، كمك خواهد كرد: بنگريد به: خطبههاى 193 و 167 و نامه 60 نهجالبلاغه.خدا را بر آن بنده بخشايش است كه خلق از وجودش در آسايش است *******بهار در نگاه شاعران امروزآخرين برگ افتاد / از درخت اسفند / بر سر سفره صبحتپشى سرخ در آن پيله لبريز از آب / لكنت ثانيهها / گوش كن؛ / فروردين!(صادق رحمانى، همه چيزها آبى است)دوست دارم بهارى شدن را همنفس با قنارى شدن را چشمه در چشمه جوشيدن از سنگ رود در رود جارى شدن را رفتن از خانه تا كوچه، تا دشت تا نسيم صحارى شدن را دل به دريا زدن، ترك مرداب نو شدن، جويبارى شدن را گرچه درگير و دار خزانم دوست دارم بهارى شدن را (مصطفى محدثى خراسانى، هزار مرتبه خورشيد)شبهاى فروردين كوتاه است / با ميهمانى ماه در بركههاى باشكوه / [جيرجيركها] آواز مىخوانند / ... شبهاى فروردين/ گلهاى خود را حراج مىكنند/ و زير هر بُتهاى/ عطرى در آغوش پيراهنى است.(احمد عزيزى، زائران زارى)سحرگاهان صبا آمد به گلشن ز بوى گل معطر كرد دامن پيامى تهنيتآميز آورد كه اى گل عيد شد چشم تو روشن! (غلامحسين جواهرى، دوبيتىهاى شاعران امروز)چقدر پردهها به كنار نرفتهاند!/ و نگاه پنجرهها/ به روى رنگها باز نيست/ چقدر دست مهربانى پيدا نمىشود! / چقدر/ بهار آن سوى پنجرههاست!(حميدرضا شكارسرى، باز جمعهاى گذشت)خورشيد/ شمع روشن/ در زاد روزِ باغ/ تنپوش آفتابى گل/ بر شاخه بهار/ تماشايى است.(غلامرضا مرادى، پرواز مرغ سليمان)*******رستاخیز طبیعتبه شیدایی بهار است، اگر نگاه شوخ گل و ناله بلبل به هم پیوند میخورد؛ از نسیم بهار است، اگر گلها زیباییِ عریان خویش را به دیده تماشاگران هدیه میکنند؛ حاصل مستی بهار است، اگر چکاوک با موسیقی رود، سرود سبز زیستن میسراید.چه زیباست در این رستاخیز طبیعت، نقش بندهای قشنگ نقاش آفرینش را با تأملی ژرف بنگریم و در زایش بیامان زمین و دگرگونی مقتدرانه زمان، دگرگونی درونی خویش را از خالق نوروز آرزو کنیم.*******پلی به فردابهار، قطعنامهای است که علیه سردی و خشونت، انجماد و خواب، سکون و سکوت و رخوت و یخزدگی صادر میشود. پلک بسته سبزهها باز میشود. خاک خمیازه میکشد و گل به تبسم و خنده میایستد. بهار که میآید صولت زمستان میشکند و ناز و تنعم خزان پیش پای باد فرو میریزد. آبها در سفر طولانی خویش، شکفتن را در گوش درختان زمزمه میکنند. در قیامت شگفت خاک، رازهای پنهان زمین آشکار میشود و گلها و شکوفههای لرزان به پای میایستند تا من و تو، پلی به فردای ناگزیر ببندیم تا غبار برانگیخته دیروز و امروز، فردا را از ما نگیرد.*******فرصتها را غنیمت شماریماینک 365 روز، فرصت شکوهمند را پشت سر نهادهایم، و روزهایی که هرکدام میتوانند یک قرن شکفتن و بالیدن همراه داشتهباشند، پیش روی ماست. چه کسی میگوید همه روزها و لحظهها برابرند؟ گاه یک لحظه ما، ارج و عظمت یک قرن را مییابد و گاه یک قرن زیستن، به یک لحظه نمیارزد. مگر نیستند آنان که شبی را آنسان میگذرانند که از هزار ماه برتر و والاتر است. اینک سالی نو، با روزهایی سبز، با لحظههایی که میتوانند پیک بهارانی بزرگ، فرداهایی شورانگیز و آیندههایی آینه رنگ باشند، پیش روی ماست. پس فرصتها را غنیمت شماریم.*******طرح دوستی با خود و خداهمواره گفتهاند سالی که نکوست از بهارش پیداست. اگر اوّلین روز سال، با خودمان آشتی کنیم و با خدا طرح دوستی استوارتر بریزیم و با دیگران نیکوتر شویم، سال نیکویی را آغاز کردهایم، و اگر جز این چهار فصل، زندگی را زمستانی و خزانزده پسندیدهایم، بیاییم بهار را در خویش جشن بگیریم و آن گاه لبخند بزنیم که ستاره لبخند بر آسمان چهره دیگران بدرخشد.*******تقاضای سبز شدننوروز، حکایت نو شدن و نوخاستن است، حکایت بهار، حکایتِ سر زدن حیات پس از مرگ زمستانی و حکایتِ سبز سرسبز شدن و سبز ماندن؛ نوروز، سرفصل کتاب سبز آفرینش است که در هر سال با تجدید مطلع خود، شور حیات را در گوش جان هستی با ترنمی دلنشین مینوازد؛ نوروز آغاز است، آغاز بهار و آغاز حیات. آغازی که درختان با زبانی سبز و بانگی بلند آن را اعلام میکنند؛ نوروز، برهان رستاخیز است و مجالی برای بازگشت و رجعت به اصل شکفتن و سبز برخاستن؛ نوروز، تقاضای سبز شدن است که: «یا محول الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال.»*******آبشار مهرنوروز، فرصت آشتی انسانهاست با طبیعت، پس از چشیدن سوز زمستان؛ روزی است که ما در آن زبان به همدلی میگشاییم؛ فرصت زُدودن کینهها از سینههاست؛ زمان تابش آفتاب مهربانی بر سرزمین قلبهای مردمان است؛ هنگام تداعی پاکی و طهارت در ذهن زمین و زمان است؛ و آبشار مهری است که باید در جانمان سرازیر شود و در دستمال جاری.*******نوروز، نشان ملیّت و پذیرفته شده مذهبعید نوروز، عیدی ملّی و باستانی است که همزمان با نخستین روز از اوّلین ماه شمسی برگزار میشود. این روز، ریشه در آیینها و سنتهای کهن ایرانیان دارد و از قدیمیترین دوران تاریخی این مرز و بوم، تا کنون پاینده و پایدار مانده است. بیشک، در میان همه عیدها و آیینهای قومی و مذهبی، نمیتوان رویدادی را به مانند نوروز، جستوجو کرد که هم پذیرفته شده مذهب باشد و هم نشان ملیّت. از اینروست که این عید در میان ایرانیان که آموزههای دینی را باور دارند و به سنتهای ملّی وفادار بودهاند، ارزشی ماندگار یافته است.*******روز بزرگ امیدآغاز سال، همیشه با امیدها و آرزوهای فراوان همراه بوده و لحظه وا نهادن غمها و رنجهاست؛ بنابراین، شروع سال نو و آمدن بهار و تحولی که در طبیعت ایجاد میشود، انسان را به آیندهای دگرگون، دلبسته میسازد که سرشار از امید به زندگی است و از این روست که آن را نوروز، روز نیکبختی و روز بزرگ امید نامیدهاند.*******سحرگاه سال(عید نوروز)ابوالقاسم جعفرینوروز، سحرگاه سال است؛ گاهِ بیداری طبیعت و رستاخیز گیاهان. آفتاب زندگی، خواب سنگین طبیعت را بهسان بلورهای یخ در هم میشکند، تا قامت سبز بهار را از قفس سرد زمستان رها سازد. بار دیگر صبح زندگی با نوای پرندگان و تولد شکوفهها جان میگیرد. این شور و شیدایی، پاداش چرخش مستانه زمین به دور خورشید سخاوتمند است. اندکی درنگاگر با چشمان خود نمیدیدیم، باور نمیکردیم که درخت سرد و بیبرگ زمستان، با نسیم بهار چشم بگشاید و در جشن آفرینش، با لباس سبز زندگی شرکت کند و سبدْسبدْ برگ و میوه نثار دوستان سازد. گویی زمین به دور خورشید میچرخد تا با ترسیم چهار فصل، خوشهای انگور طلایی به من و شما تقدیم کند. پس اندکی درنگ و بسیاری تأمل و سپاس که: «او شب و روز و خورشید و ماه را مسخّر شما ساخت و ستارگان نیز به فرمان او مسخّر شمایند. در این نشانههایی (از عظمت خداوند) است برای گروهی که عقل خویش را به کار میگیرند».شادی و امیدزندگی انسانها در طول هزاران سال، وابسته به کشاورزی بوده است؛ از این رو، آغاز بهار با شادی و امید سرشار همراه خواهد شد و نوروز، روز نو شدن نشاط و عشق به زندگی خواهد بود. در نبرد سرمای تاریک و گرمای روشن، نور بر تاریکی و سیاهی پیروز میشود تا مردمان را بر سر سفره پُر نعمت خالق بخشنده، برای خوردن لقمه نانی تازه دعوت کند. پیامبران؛ معلم انسانهانخستین انسان روی زمین، خود پیامبر بود. با تولد جامعه، پیامبران هدایت آن را بر عهده گرفتند. انسانها هر چه میدانستند، از پیامبران آموخته بودند و دراین میان، دانستن حساب سال و ماه برای برداشت محصول ضروری بود. پس پیامبران حساب سال و ماه را به دانایان قوم آموختند و این مسأله مهم، سینه به سینه به آیندگان منتقل گردید. به مرور زمان، مردم نوروز را که شروع مهمترین فصل کشاورزی بود، جشن گرفتند و مهم شمردند، تا حساب سال و ماه را نیز داشته باشند. ماه و خورشید؛ ابزار گاه شماریآفریننده هستی میفرماید: «اوست کسی که خورشید را روشنایی بخشید و ماه را تابان کرد و برای آن منزلهایی معین نمود تا شماره سالها و حساب را بدانید. خدا اینها را جز به حق نیافریده است و نشانهها(ی خود) را برای گروهی که میدانند به روشنی بیان میکند». دانش گاه شماری و تقویم، همانند دیگر نعمتهای الاهی، جای سپاس دارد و حساب نوروز و اعتدال بهاری و تابستانی، بخشی از این دانش مفید آسمانی است. سنّتی نیکونوروز، جشن دیدار دوستان و آشنایان، جشنواره پذیرایی از میهمان، و جلوه روشن نظافت برخاسته از ایمان است. هر سه سنت مزبور، مورد رضای رحمان و برگرفته از آموزههای پیامبران و توصیه حکیمان و دانشمندان و در کل، سنتی نیکوست؛ زیرا رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودهاند: «کسی که سنت نیکویی برپا کند، به او به اندازه پاداش هر کسی که به آن سنت عمل نماید، داده میشود، بدون این که از پاداش دیگران چیزی کاسته شود.»نوروز قرآنیسالهاست که پدر، هنگام تحویل سال نو قرآن میخواند. صدای زیبا و دلکش او در خانه طنینانداز میشود. مادر، به یاد گذشتگان دعا و صلوات میفرستد و از کردههای نیکوی آنان یاد کره، جای آنان را سبز نگه میدارد. کودکان، به انتظار گرفتن عیدانههای خود که در بین صفحات قرآن گذاشته شده، لحظه شماری میکنند. با آغاز سال نو، قرآن کریم دست به دست میشود تا اعضای خانواده با بوسه بر آن، سال نیکویی را در پرتو آموزههای آن شروع کنند. هدیه نوروزیاز پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل است که فرمودند: «به یکدیگر هدیه دهید که هدیه، تیرگی قلبهایتان را به یکدیگر برطرف میسازد و کینه و دشمنیها را پاک میکند». نوروز، فرصتی برای دیدار و صله ارحام است که دین مبین اسلام، فراوان بر آن تأکید دارد. در این فرصت، بسیاری از پدران و مادران و بزرگان، به فرزندان خویش عیدی میدهند. اگر این سنت نیکو به دور از چشم و هم چشمیهای غیرعقلانی گسترش یابد، بیتردید در زدایش کینهها مؤثر خواهد بود و همه جا پر از شادی و صفا میشود. مستحبات نوروزامام صادق علیهالسلام در حدیثی به معلی بن خنیس فرمودند: «روز نوروز غسل کن و پاکیزهترین لباست را بپوش و به بهترین عطر، خود را خوشبو ساز و آن روز را روزه بدار و چهار رکعت نماز بخوان». فقیهان گذشته شیعه مانند شیخ صدوق، شیخ طوسی، علامه حلی، فیض کاشانی، صاحب جواهر، شیخ مرتضی انصاری و بیشتر فقیهان معاصر بر اساس این حدیث، به مستحب بودن غسل، روزه و نماز ویژه، در نوروز فتوا دادهاند و برخی مانند شیخ صدوق، به استحباب پوشیدن لباس پاکیزه نیز اشاره کردهاند.نوروز، مایه وحدت و تقویت روح جمعییکی از ارزشهای اساسی جامعه اسلامی که قرآن کریم و روایات معصومان علیهمالسلام بر آن تأکید دارد، وحدت و همبستگی مسلمانان است. اگر عید نوروز فقط بهانهای برای ثبات وحدت مردم مسلمان ایران بود، باز ارزش آن را داشت که پاس داشته شده و از آن، برای ایجاد علاقه و همبستگی استفاده شود. با رسیدن نوروز، میلیونها نفر به طور هماهنگ به خانهتکانی، نظافت، پذیرایی از میهمان و مانند آن میپردازند و روح جمعی در میان آنان تقویت میشود. شاید راز این که چرا ایرانیان به هنگام بروز حوادثی مانند زلزله، سیل و مانند آن، بیش از دیگر ملیتها به کمک هموطنان آسیب دیده خویش میشتابند، به غیراز تعالیم آسمانی اسلام که جایگاهی ویژه دارد، در همین روح جمعی تقویت شده آنان ریشه داشته باشد. اهلبیت علیهمالسلام و توجه به نوروزدر حدیثی، معلّی بن خنیس از امام صادق علیهالسلام روایت میکند که واقعه غدیر خم، هم زمان با نوروز بود. نوروز، روزی است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، علی علیهالسلام را به وادی جن فرستاد تا از آنان عهد و میثاق بگیرد. نیز روزی است که امیرمؤمنان بر اهل نهروان پیروز شد و روزی است که قائم آل محمد(عج) ظاهر خواهد شد و خداوند او را بر دجال پیروز خواهد گردانید. سپس فرمود: «هیچ نوروزی نیست که ما انتظار فرج را در آن روز نداشته باشیم؛ زیرا نوروز از ایام ماست که فارسها آن را حفظ کردند و شما آن را ضایع نمودید».محبوب دلهاانيس جسم و جانم! دلتنگ و بىقرار توام. تنها نفس گرم توست كه عطر بهار را مىآورد و طنين نغمههاى عشق توست كه سكوت لحظهها را مىشكند.اى رنگينكمان عشق! امروز پشت پنجرههاى مه گرفته خيال نشسته و مهتاب نگاهت را مىجويم. در ميان فصل فصل زندگىام، تو را مىخوانم و در واپسين ثانيههاى جمعه، لحظههاى بى تو بودن را به نظاره مىنشينم. آنگاه كبوتر نگاهم از ميان سجاده نماز و نياز، به سوى تو بال مىگشايد و اوج مىگيرد و من با دستانى خالى و چشمانى پر از اشك، لحظههاى تو را ديدن را تمنا مىكنم. به اميد اين كه بيايى و سينهام را با مهربانىها آشنا سازى، اى محبوب دلها!بهار را با صداى تو بايد...باران كه مىآيد با خودش رنگينكمان مىآورد؛ با خودش چترهاى سياه و رنگى مىآورد.باران كه مىآيد با خودش كوچههاى خيس مىآورد؛ با خودش بوى خاك خيسخورده مىآورد.باران كه مىآيد با خودش شادى و لبخند مىآورد؛ با خودش آبى آسمان را مىآورد. باران كه مىآيد...اما من توى اين همه زيبايى، توى اين همه رنگ، توى اين همه شادى، احساس دلتنگى مىكنم و خود را تنهاتر از هميشه مىبينم. همانند ابر تنهايى كه بهانهاى براى گريه كردن نمىخواهد. آخر باران مرا به ياد تو مىاندازد. به ياد جاى خالى تو. تويى كه همانند باران بر دنياى تاريك تنهايىام خواهى باريد و بر چمنزار خشكيده وجودم مژده بهار را خواهى داد؛ چرا كه بهار را با صداى تو بايد شنيد و باور كرد، نه با صداى توپ سال تحويل.بيا اى بهار گم شدهامبيا! اى بهار گم شدهام بيا... بيا تا با ياسها همنوا شويم بيا تا در شهر پاكىها قدم بزنيم. بيا تا از كوچههاى عشق بگذريم. بيا تا بوى عطر سجادهها را بفهميم. تا پنجرهها را باز كنيم. تا بغض لحظهها را بشكنيم.بيا و دلتنگىام را ببين. ببين كه چهطور از اينجا رانده و از آنجا ماندهام. ببين كه چگونه در كوچههاى ندبه و سمات سرگردانم. ببين كه چهطور قاصدك خيالم را به سويت كوچ دادهام. بيا تا از صبحهاى جمعه بگويم. صبحهاى جمعه كه بىرحمانه مىآيند و مىروند، بدون تو.بيا تا از غصهها و حرفهاى ناگفتهام بگويم.بيا تا از ندبهها و سماتهايم، از گريهها و اشكهايم بگويم.بيا تا دستهاى آسمانىات را بگيرم و در درياى پرمهرت شنا كنم.بيا، بيا و ببين كه چهطور نرگسهاى باغچهام را به انتظارت نشاندهام. بيا... بيا اى بهانه زندگىام... بيا!منابع: 1.ماهنامه فرهنگ كوثر2.فصلنامه معرفت3.ماهنامه گلبرگ4.ماهنامه اشارات5.ماهنامه گنجینه6.کلیات سعدی7.دیوان اشعار امام خمینی(رحمت الله علیه)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1106]
صفحات پیشنهادی
دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2)
دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2)-دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون خير مقدم به بهارمحمد كاظم بدرالدين.
دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2)-دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون خير مقدم به بهارمحمد كاظم بدرالدين.
دل نوشته هایی به مناسبت عید سعید غدیر خم(2)
دل نوشته هایی به مناسبت عید سعید غدیر خم(2)-دل نوشته هایی به مناسبت عید سعید غدیر خم(2) فصل تازه ولایت سید علی اصغر موسوی چیست این بهار خجسته؟
دل نوشته هایی به مناسبت عید سعید غدیر خم(2)-دل نوشته هایی به مناسبت عید سعید غدیر خم(2) فصل تازه ولایت سید علی اصغر موسوی چیست این بهار خجسته؟
ویژه نامه نوروز ; مقالات نوروز; مقالات عید
دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) ... نفس عشق تا فراسوى افقها، ترنم شادى را زمزمه كرد. خاك، بوى افلاك گرفت. طراوت از در و ديوار باريد. واژگان بلبلان بوى پونه و ...
دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) ... نفس عشق تا فراسوى افقها، ترنم شادى را زمزمه كرد. خاك، بوى افلاك گرفت. طراوت از در و ديوار باريد. واژگان بلبلان بوى پونه و ...
دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(1)
دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(1)-دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(1) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون ثانیههای سرشار از ... بوستان نرسدنظر به سرو قدى سرفراز بايد كرد [2]باز حضرت امام(رحمت الله علیه) درباره اين عيد سعيد ...
دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(1)-دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(1) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون ثانیههای سرشار از ... بوستان نرسدنظر به سرو قدى سرفراز بايد كرد [2]باز حضرت امام(رحمت الله علیه) درباره اين عيد سعيد ...
عيد نوروز وسنتها از ديروز تا امروز
دغدغه های دخترانه،از دیروز تا امروز ... دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2)-دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) تهیه .
دغدغه های دخترانه،از دیروز تا امروز ... دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2)-دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) تهیه .
موسیقی نوروزی در دل موسیقی ایرانی است
دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) ... عریان خویش را به دیده تماشاگران هدیه میکنند؛ حاصل مستی بهار است، اگر چکاوک با موسیقی رود، سرود سبز زیستن میسراید.
دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) ... عریان خویش را به دیده تماشاگران هدیه میکنند؛ حاصل مستی بهار است، اگر چکاوک با موسیقی رود، سرود سبز زیستن میسراید.
نوروز آمد و گلزار بشکفت
دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) ... سوخته خرمن چو زلیخا برخاست با رخش لاله ندانم که چه رونق بشکفت با قدش سرو ندانم به ...
دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) ... سوخته خرمن چو زلیخا برخاست با رخش لاله ندانم که چه رونق بشکفت با قدش سرو ندانم به ...
«چهره به چهره» تا عيد
و فقط میخواستیم یك چیز با مزه و سرگرمكننده برای عید درست كنیم كه مردم لذت ببرند. دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) .
و فقط میخواستیم یك چیز با مزه و سرگرمكننده برای عید درست كنیم كه مردم لذت ببرند. دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(2) .
نگاهى عميق به عيد نوروز
نگاهى عميق به عيد نوروز نويسنده:على نجفى عيد نوروز از جمله اعياد بسيار كهن است ... شده است: عده اى آن را عيد آتش پرستان دانسته [2] و عده اى بر اين باورند كه نوروز يكى از ... دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(1) بوی بهار، در لابهلای برگها میپیچد.
نگاهى عميق به عيد نوروز نويسنده:على نجفى عيد نوروز از جمله اعياد بسيار كهن است ... شده است: عده اى آن را عيد آتش پرستان دانسته [2] و عده اى بر اين باورند كه نوروز يكى از ... دل نوشته هایی به مناسبت عید نوروز(1) بوی بهار، در لابهلای برگها میپیچد.
چشمه جوشان - ویژه نامه عید غدیر
چشمه جوشان - ویژه نامه عید غدیر-دانلود ويژه نامه چشمه جوشان - ویژه نامه عید غدیر سخن مدیر ... دل نوشته هایی به مناسبت عید سعید غدیر خم(1) علی علیهالسلام ، آن نورِ اَزَلی است که پیش از آفرینشِ جهان، در رگانِ هستی، جاری بود. ... غدیر خم و سقیفه بنی ساعده(2) در آثار شیعه به مواردی استناد می شود که بر رخداد واقعه ... این تنها معجزه نوروز نیست.
چشمه جوشان - ویژه نامه عید غدیر-دانلود ويژه نامه چشمه جوشان - ویژه نامه عید غدیر سخن مدیر ... دل نوشته هایی به مناسبت عید سعید غدیر خم(1) علی علیهالسلام ، آن نورِ اَزَلی است که پیش از آفرینشِ جهان، در رگانِ هستی، جاری بود. ... غدیر خم و سقیفه بنی ساعده(2) در آثار شیعه به مواردی استناد می شود که بر رخداد واقعه ... این تنها معجزه نوروز نیست.
-
گوناگون
پربازدیدترینها