تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفی...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833437376




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خوب، بد، زشت


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: خوب، بد، زشت تحلیل روانکاوانه ی شخصیت مورینیو دکتر فواد حبیبیدوستداران فیلم های وسترن که با شاهکارهایی چون دلیجان،طبل های سرزمین موهاک،کلمانتین عزیزم،فرشته و مرد شرور ،ماجرای نیمروز و... به دیدن قهرمان های تک و تنها که یک تنه وارد کارزار می شدند و دمار از روزگار نیروهای شر و تبهکارها در می آوردند عادت کرده بودند در سالهای پایانی دهه ی 1960 مواجه با فرمی جدید از قهرمان تک و تنها شدند که با انتظارات کلاسیک آنها تضادی بنیادین داشت.قهرمان اصلی سه گانه ی "سرجیو لئونه" در فیلم های "به خاطر یک مشت دلار"،"به خاطر یک مشت دلار بیشتر" و "خوب،بد و زشت" کابویی بود که گرچه همچنان قدرتمند ، هفت تیر کش و یکه بزن بود اما این گاوچران کم حرف و خوش تیپ(کلینت ایست وود) به تنها چیزی که اهمیت می داد در نهایت منافع و علایق خویش بود.جذابیت و توجه به این کاراکتر چنان بود که ایست وود در طول دهه های بعد در فیلم های بسیاری همین قرائت از قهرمان

وسترن را به اجرا گذاشت.اما امروز بیش از هر زمان دیگری ستایش و تمجید از قهرمانی را شاهدیم که گویا او هم یک کابوی تک و تنها در عرصه ی پرطرفدارترین ورزش جهان است:خوزه مورینیو.در این نوشتار بر آنم تا از برجسته شدن مربی اینتر و مباحثی که پیرامون وی رایج است را به مثابه ی یک پدیده روانکاوانه،اجتماعی،اخلاقی و ورزشی مورد بررسی قرار دهم پس در ادامه سعی بر آن دارم تا ازچهار زاویه به پدیده ی مزبوربپردازم.ابتدا مورینیو همچون یک مورد روانکاوانه مورد تحلیل قرار می گیرد و سپس منظری اخلاقی به وی را مطرح می کنم آنگاه اسطوره ای که از او ساخته شده است را به نقد می گیرم و در نهایت به زمین فوتبال خواهیم رفت تا وی و سبک و روش مربیگری وی را در آنجا نیز واکاوی نماییم. مورینیو و آسیبی به نام خودشیفتگی : درواقع حتی تبهکاران مشهور و افراد بذله گو به این علت توجه و علاقه ی ما را به خود جلب می کنند که به نحوی مداوم و با خودشیفتگی می توانند از هر آنچه خود آنها را خفیف می سازد دوری کنند.گویی که به آنان حسد می ورزیم زیرا قادرند حالت روحی خوشی را برای خویش حفظ کنند وضعیتی که خود ما مدت ها پیش از آن دست شستیم.                                                                                                                             " زیگموند فروید؛ پیش درآمدی بر خودشیفتگی همه ی ما بی شک بچه ها را کم و بیش به شکلی خاص دوست داریم.گاهی برآنیم که این امر ناشی از معصومیت آنان است و همچنی دلایل بسیار دیگر اما باید بدانیم که یکی از مهمترین دلایل آن خودشیفتگی حاکم بر روان کودک است که تنها مرکز امیال او چیزی نیست جز خود او.در این مرحله از رشد روانی، کودک همه ی انرژی و توان خود را بر رسیدن به خواست ها و امیالش متمرکز کرده است و تنها چیزی که وی را از این حالت خوشایند اولیه (اما مانع رشد شخصیتی وی و متمدن شدنش) جدا می کند ورود مکانیزم های اجتماعی و نظم نمادینی است (تقریبا همانچیزی که درادبیات ژاک لکان "نام پدر" خوانده می شود)که لیبیدو را در کودک به سوی جهان بیرون هدایت می کند و به آنچیزی می رسد که فروید "نیروگذاری بر مصداق امیال" می خواند.این اتفاق شرط سلامت روانی و پرهیز از آسیبی است به نام خودشیفتگی.اما اگر فرد در مراحل رشد نتواند این علاقه و شیفتگی به خود را به سوی ابژه ها و علایق بیرونی هدایت کند این نیرو همچنان به سوی خود فرد هدف قرار می گیرند و حاصل فردی خواهد بود که نمی تواند به سوی دیگر طیف علاقه مند شدن یعنی عشق و دلبستگی حرکت کند(خودشیفتگی-----/----عشق و دلبستگی) و همچنان کسی است که مانند کودک فقط به خود می اندیشد و از همه ی عالم و آدم می خواهد تا به خواست ها و نیازها و امیال او توجه کنند.بر آن خواهد شد تا همیشه در کانون توجه باشد و همه ی ابژه ها و اشیاء و افراد و مسائل مختلف تنها ترفندها و وسایلی هستند برای عشق ورزیدن او به خودش و بس.در پرتو این مباحث بی شک می توان اکنون نگاهی دیگر به رفتارهای مردی کرد که همه ی هم و غمش از سبک لباس پوشیدن تا حرف های تند و گزنده و ژست هایش تا بیان صریحش مبتنی بر "خاص" بودنش نشانه های مختلف و متعددی است از رفتارهای یک فرد خودشیفته که از بارسلونا و پورتو و چلسی و اینتر و فوتبال و همه و همه تنها جهت عشق ورزی به خود استفاده می کند و بس.او نه می تواند به بارسلونایی که از آن برآمده عشق بورزد و رابطه ی دوستانه داشته باشد و نه با چلسی و نه حتی اینتری ها(از هم اکنون زمزمه های رفتن وی از این تیم به رئال و یا تیم های دیگر به گوش می رسد).تنها چیزی که مورینیو به آن علاقه دارد خود اوست.اما جدا از شخص وی علاقه دیگران به مورینیو نیز دو ریشه ی فردی و جمعی دارد.ریشه ی فردی آنرا همانطور که گفتم ناشی از آنچیزی است که برخی افراد در وی می بیننند اما با نگاهی نوستالژیک وار در خود نمی یابند.همان خودشیفتگی جذابی که آل پاچینو در صورت زخمی به نمایش می گذارد اما چیزی نیست جز انسداد عشق در درون دیوارهای بتونی خودمحوری فرد.سویه ی اجتماعی خودشیفتگی نیز می تواند بدل به پناه گرفتن در پشت توجیهات بی محتوایی چون "ابر انسان" شود که البته چیزی نیست جز میل به تمجید و ستایش از قهرمان خودشیفته ای که همه را بدل به بازیچه ی عشق اش به خویش می کند و نهایت آنرا می توان در نازیسم هیتلر و ادعاهای غیر انسانی و پوچ اش در باب برتری نژاد آریا دید که حاصل آن هم معرف همگان است.البته می شد که با استفاده از نظریه ی آدلر درباره ی "عقده ی حقارت" و بدل شدن آن به عقده ی "برتری جویی"  هم به ریشه های روانکاوانه ی رفتارهای مورینیو پرداخت که به دلیل مجال اندک و پرهیز از مطول شدن بحث از آن پرهیز می کنم. مورینیو و نظام های اخلاقی:به گونه ای عمل کن که همیشه انسانیت را چه در خودت و چه در هر شخص دیگری هرگز صرفا وسیله و ابزاری تلقی نکنی بلکه همواره آنرا یک هدف بدانی." امانوئل کانت ؛بنیاد مابعدالطبیعه اخلاقاگر دو نوع نگاه اصلی و غالب در اخلاق را "اخلاق غایت گرایانه" و "اخلاق وظیفه گرایانه" بدانیم به طور خلاصه می توان گفت که اخلاق غایت گرا تنها به نتایج اعمال توجه دارد و عملی را نیک و اخلاقی می داند که نتایج آن نیک و مفید باشد اما اخلاق وظیفه گرایانه نتایج را معیار درستی برای اعمال نمی داند و این اصول است که می تواند درست یا غلط بودن اعمال را به ما بنمایاند.اما با هردوی این منظرهای غالب فلسفه ی اخلاق نیز نمی توان رفتارهای خوزه مورینیو را اعمالی اخلاقی و صحیح خواند.جنگ روانی مکرر و همیشگی با مربیان تیم های رقیب،زیر سوال بردن مریبان و هویت دیگر تیم ها،مصاحبه های آزاردهنده ی بعد بازی و... نه می تواند نتایج اخلاقی و نیکی به بار آورد و نه بر اساس اصول اخلاقی مدرن مقبول و ارزشمند است.اگر ما نتایج اعمال وی را مطلوب بدانیم باید دید که سخنان و رفتارهای وی از لحاظ اخلاقی به جز موجی از کینه و دشمنی و انزجار میان هواداران رقیب چه به دنبال داشته است و اگر به گفته ی کانت توجه کنیم و وظیفه مدارانه به اخلاق نگاه کنیم باید پرسید کدام اصل اخلاقی از تمسخر مربیانی چون سرآلکس فرگوسن،آرسن ونگر،رافا بنیتز،کلودیو رانیری و زیر سوال بردن تیمی که بخشی از تاریخ و هویت وی بدان وابسته است دفاع می کند.کانت معتقد است که آن کنش و عملی اخلاقی است که "قابلیت تعمیم پذیری" داشته باشد و بتواند به قانون عام بدل شود،"راستگویی نیک است" زیرا اگر همه آنرا انجام بدهند اعتماد در جامعه وجود خواهد اشت و قرار و پیمان و قرارداد اجتماعی می تواند شکل بگیرد و "قتل بد است" زیرا جامعه ی بشری را به توحش و حالت طبیعی اولیه این جاندار پستاندارباز می گرداند.حال چگونه می توان برای اعمالی چون تمسخر،غرور و نخوت افراطی و توهین و بازی با اعصاب و روان هواداران تیم های حریف خارج از قواعد یک بازی سالم و جوانمردانه رنگ و بویی اخلاقی یافت تا آنرا به مدلی همگانی و تعمیم پذیر بدل سازیم؟شاید برخی مورینیو را ابرانسان بدانند اما وی نه ابرانسانی است که معیارهای فرااخلاقی خاص خود را برساخته باشد که بیش از هرچیزی بهترین وسیله ی سیستم فروش نشانه ها در رسانه های جهان سرمایه داری و در عرصه ی ورزش است که می تواند قسمتی از وظیفه ی بالا بردن خرید و توجه از سوی مخاطبان آنها را تامین می کند و نه خود اندیشه ی نیچه نظریه ای قابل دفاع و اخلاقی می تواند باشد بلکه تنها می تواند به توجیه رفتار عده ای محفل نشین ضدانسان و تبهکار خدمت کند که ارزش های انسانی و اخلاقی را به اتهام عوامانه بودن به راحتی لگدمال می کنند.نمونه ی سیاسی آنرا "خمرهای سرخ" در کامبوج اجرایی کردند که در عرض 5 سال در کشور کوچکی چون کامبوج شر 2 میلیون نفر از "مردم عوامی" را کندند که در مقابل امیال "ابرانسان های خاص" موانعی را شکل می دادند و در عرصه ی فرهنگی و ورزشی آن مربی است که همه ی اخلاقیات را زیر کفش های شیک و گران قیمتش به لجن می کشد.خطرناک بودن این ایده ها و اندیشه ها برای جوامعی چون ما که ارزش و قدر انسان از قبل چندان اهمیتی ندارد بیش از پیش است.جامعه ما نیز به اندازه کافی از این "ابرانسان ها" مغرور ؛متکبر و ضد اخلاق دارد.شاید بهتر است الگو و مدل انسانی تر و قابل تعمیم تری را برای خود و جامعه ی بشری ترویج کنیم.کسی که در میانه ی غیر اخلاقی ترین جنگ های روانی "ابرانسان ها" (حرکت مورینیو در وسط بازی وقتی آمد و روی شانه ی گواردیولا زد و براش کری خواند) آرامش خود را حفظ کند و حتی وقتی حساس ترین بازی ها را می بازد به حریف تبریک بگوید و احترام بگذارد و نه اینکه همه چیز را مقصر بداند الا خودش و نه حتی بدتر به تحقیر و توهین به رقیب اهتمام ورزد و دیگران را عقده ای بخواند.ما همیشه باید آرزومند و مدافع خوب و خوبی ها باشیم تا بد و زشت (اخلاقی) خود را چون الگو و سمبل به اصطلاح انسان برتر به ما تحمیل نکند. مورینیو و اسطوره ی قهرمان: یکی از کارکردهای اسطوره ها نقش جامعه شناختی آنهاست ؛حمایت کردن از یک نظم اجتماعی معین واعتبار بخشیدن به آن.نیز کارکرد دیگر آن نقش آموزشی آن است الگویی برای سپری کردن یک زندگی انسانی."  جوزف کمبل؛قدرت اسطورههر اسطوره و قهرمانی در ساده ترین بیان در مقابل یک فرد،گروه،اجتماع و اندیشه و مرام شر و منفی قرار می گیرد و در سوی مقابل از یک اندیشه و افراد گروه و یا اجتماعی دفاع می کند.حال اگر به گفته ی بری ریچاردز توجه کنیم که "همانند سازی هویتی" از سوی هواداران فوتبال را از برجسته ترین نقش های این ورزش می داند باید پرسید که مورینیو نماینده کدام اندیشه و گروهی است و اگر وی یک قهرمان و اسطوره است نیروی شر مقابل وی کدام است؟

جوانانی که احتمالا تحت تاثیر موفقیت های ورزشی این سرمربی موفق قرار می گیرند چه نوع شخصیت و سبک اخلاقی را درونی می کنند.آیا آنها در جامعه مروج انسان دوستی و اخلاقیات و توجه به دیگر انسان ها می شوند یا متمایل خواهند شد به بازگشت به امیال خودشیفته ی خود و دیگران را جز ابزاری برای امیال خود نخواهند دید و همه ی هم و غمشان بر گفتن گزنده ترین سخنانی خواهد بود که مخاطب و دیگری را به بدترین شکلی تحقیر کند؟هر تماشاچی فوتبالی جدا از اینکه هوادار تیم بارسلونا باشد یا نه می داند که بازی که این تیم انجام می دهد حتی اگر نتیجه نگیرد باعث نمی شود که مانند بسیاری از بازی های لیگ خودمان به خاطر وقتی که پای تلویزیون تلف کرده ایم به خود لعنت بفرستیم.ما می توانیم هوادار هر تیم دیگری باشیم حتی رئال و همیشه آرزو کنیم که بارسا ببازد اما نمی گویم که بازی جذاب و فوتبال زیبا و هجومی بی ارزش و مزخرف است (مگر آنکه دچار مازوخیسم و خودآزاری باشیم).استفاده از تاکتیک های دفاعی در جهان فوتبال امری بدیهی و پیش فرض است اما اهتمام به کند کردن جریان بازی با ارائه ی یک بازی سراسر دفاعی و زیر توپ زدن و تنها 60 پاس در یک بازی چیزی نیست جز آنچه که هواداران و عاشقان فوتبال ضد فوتبال می خوانندش.حال چگونه می توان مفتخرانه از وی و سبک بازی تیم های اش دفاع کرد و وی را تا حد یک اسطوره برکشید؟ مورینیو در سمت مثبت و نیک ماجرای فوتبال قرار ندارد.او و ایده ها و سبکش به بهترین و ساده ترین بیان چیزی نیست "ضد فوتبال".درست کردن سناریو دفاع از مورینیو شبیه آن است که "ارباب حلقه ها" را از زاویه ی سایرون" (فرمانده ی تاریکی ها) ببینیم و از او اسطوره ی از اقتدار بسازیم که "فراتر از انسان های عادی و عوام" این جامعه قرار دارد. مورینیو و خود فوتبال: شور و شوق برای فوتبال دست کم تا حدی از این حقیقت ناشی می شود که این بازی برای ما بازنمودی است از واقعیت شگفت آور و انکار ناپذیر جامعه ی بشری." بری ریچاردز؛روانکاوی فرهنگ عامهچگونه کسی می تواند ادعا کند که "چیزی که در فوتبال اصل است گل زدن نیست، بلکه گل نخوردن است".مگر آنکه همه ی تاریخ این ورزش را وارونه دیده باشد.تا حال کدام تیمی با این اصل جز در برخی ازمسابقات کاپ و حذفی توانسته است موفق شود؟مگر می شود تیمی بیاید وبا این فلسفه در لیگ هر کشوری (حتی لیگ همان کامبوج) یک فصل فقط دفاع کند و اصل اساسی بازی کردنش گل نخوردن باشد در این صورت شاید در یک لیگ 20 تیمی در خوش بینانه ترین حالت با 38 مساوی 0-0 فقط از سقوط به دسته ی پایین تر بگریزد.این جدا از آن است که همه ی جذابیت یک ورزش به رسیدن به بالاترین نقطه هاست و هرچه بهتر به هدف رسیدن از قبیل زدن رکورد های جدید و بهتر و زدن گل های بیشتر و کسب امتیازات فراوانترخوشایندتر و خواستنی تر است.اگر براستی این است آن آن ضد ایدئولوژی مورینیو چه کسی است که حاضر به رفتن به ورزشگاه و یا دیدن بازی های این تیم ضد "ایدئولوژی فوتبال زیبا هجومی و پر گل" است؟فوتبال حتی از قرن نوزدهم تا کنون مثل هر پدیده ای اجتماعی دیگر در ارتباط با دیگر پدیده های اجتماعی،فرهنگی،و بویژه اقتصادی و سیاسی بوده است.از علاقه ی طبقه ی کارگر به این ورزش در مقابل علایق فرهنگی طبقات بالا به تئاتر و موسیقی تا دعوای سفت و سخت الجزایر و مصر در مقدماتی جام جهانی.فوتبال برای کاتالونیا که در زمان تشکیل جمهوری اسپانیا پایتخت این کشور بود تنها مجرایی بود که در پس از سرکوبی جمهوریخواهان از سوی فرانکو و نابودی جمهوری می توانست مقاومتی باشد علیه خفقان دیکتاتوری فرانکو و نظام سلطنتی حاکم.سیاسی بودن فوتبال فقط به کاتالان ها محدود نمی شود و شما می توانید چند هفته ی دیگر تب فوتبال را در مقامات سیاسی کشورهای حاضر در جام جهانی به بارزترین شکلی ببینید که تا جنوبی ترین کشور نزدیک به قطب جنوب برای دیدن 90 دقیقه ضربه زدن بازیکنان فوتبال کشورشان به توپ فوتبال سفر خواهند کرد.حال استفاده غیر عملی و سراسر غلط مورینیو از مفاهیمی چون "رویا" و "عقده" جهت توهین به تیمی که خود بهتر از هر کسی با سابقه و جایگاه تاریخی،فرهنگی و سیاسی آن آشنایی دارد تنها می تواند نشانه ای باشد از همان ریشه ی روانی این پدیده ی خودشیفته.تنها به همین بسنده می کنم که بگویم عقده را علما اینگونه تعریف کرده اند:"احساسی برخاسته از فقدان و غیاب با ریشه ای غیرعقلانی و صرفا مبتنی بر احساس".حال باید پرسید در تقابل بارسا و مورینیو و اینتر چه کسی دچار عقده ی قهرمانی در لیگ قهرمان بود و چه کسی آرزو و رویا دستیابی مجدد به چیزی را داشت که آنرا پیش از آن تجربه کرده بود؟بر این اساس است که باید گفت که نه تنها کاش در مقابل فوتبال زیبا و روان بایرن در فینال لیگ قهرمانان اروپا تیم هایی چون بارسلونا،منچستر،چلسی،رئال و... بازی می کردند که شاهد یک بازی سراسر جذابیت گردش توپ گرد را می توانستیم شاهد باشیم بلکه کاش نیمکت مربیگری اینتر را هر کسی تصاحب می کرد جز فرد خودشیفته ای که به بهانه ی هواداران آن در نیوکمپ به وسط زمین مسابقه می دود تا هواداران تیم سابق خود را به خشم آورد و شاید سال بعد با لباس تیمی دیگر طبقه ی بالا ی جوزپه مئاتزا را با انگشت دست نشان می دهد تا هواداران پاک ترین تیم ایتالیا را آزار دهد. منبع: سایت گل





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 427]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن