محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845261138
خا طرات خواندنی از آفتاب(1)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خا طرات خواندنی از آفتاب(1) خاطراتی از مقام معظم رهبری(مدظله العالی) از زبان دیگران الگویی شایستهخدای متعال برای ما رهبرانی قرار داده که با زندگی ساده خود برای ما الگو بوده اند .یکی از آنان حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) بود . پس از وی حضرت آیت الله خامنه ای نیز چون اوست. ایشان می فرمودند که :«من وقتی ازدواج کردم همسرم از پدرش ، که فرش فروش بوده ، فرشی به عنوان جهیزیه به همراه داشته است که هنوز نیز، با وجود فرسودگی آن ، در منزل ما از آن استفاده می شود و بجز آن ، قالی دیگری در منزل نداریم . چند مرتبه گفته اند که این قالی نخ نما شده و خواسته اند که آن را عوض کند ولی من اجازه نداده ام . اصلا در طول زندگی خود ، نه قالیچه ای خریده ام و نه فرشی به خانه اضافه کرده ام ، حتی آنها را تبدیل به احسن نیز نکرده ام . من در طول این دوران یک مرتبه گوشت تازه نخریده ام ، کوپن گوشت سردی که همه مردم از آن استفاده می کردند ما نیز از آ ن استفاده می کردیم ، مگر آنکه گوشت نذری می آوردند . سایر مایحتاج زندگی مثل پنیر، نفت و کره نیز به همین صورت تهیه می شود ».این زندگی رهبر ماست که در بالاترین مقامات این کشور قرار دارد و در طول زندگی خود، زندان، شکنجه ، تبعید و بسیاری گرفتاریهای دیگر را به جان خریده و برای خدمت به اسلام به عنوان فردی شایسته مشغول انجام وظیفه است .آیت الله مصباح یزدی ،کتاب مباحثی درباره حوزه، ص :215سیره معظم له در تبعیدیكی از فرهنگیان شهرستان جیرفت با اشاره به دوران تبعید ولی امر مسلمین در شرایط سخت و طاقت فرسای جیرفت درتابستان سوزان سال ۵۷ بهگوشههایی از نحوه شرایط و مبارزات مقام عظمای ولایت پرداخته است.نصرت زیدآبادی اینچنین نقل ميكند: تابستان سال ۵۷ آقا تشریف آوردند ، آقا را نميگذاشتند با كسی رفت و آمد داشته باشد ،حتی بعضيها ميترسیدند سلام و علیك با آقا داشته باشند. ساواك رعب و وحشت زیادی در شهر ایجاد كرده بود چون محیط شهر خیلی محدود و كوچك بود ، همه همدیگر را ميشناختند فقط یك مدرسه و یك مسجد كه همان مسجد جامع كنونی است در شهر جیرفت فعال بود. شنیده بودیم كه هر تبعیدی باید هر روز به پاسگاه نیروی انتظامی "شهربانی" برود و با امضاء حاضری خود را اعلام كند. آقا از نظر ظاهری خوش سیما و خوش برخورد و شجاع بودند، ایشان هر شب در مسجد جامع سخنرانی ميكردند هر كس یك بار پای سخنرانی آقا مينشست حتی اگر طاغوتی و شاهنشاهی بود شیفته سخنان آقا ميشد و ناخودآگاه منقلب ميشد . آقا اتحاد و دگرگونی بزرگی درقشرهای مختلف جامعه و طوایف ایجاد كرده بود ،مثل خوانین كه بیشترشان شاهنشاهی بودند و خیلی مغرور بودند، اینها شیفته آقا شده بودند و افتخار به آقا ميكردند، حتی یكی از پسرهای خان آن زمان كه من در كهنوج تدریس ميكردم همسایه آنها بودیم و با آنها در ارتباط بودیم اسمش را تحت تاثیر بیانات روشنگرانه رهبر انقلاب از چنگیز به هادی عوض كرد. وقتی علتش را پرسیدم گفت من علاقه زیادی به آقا پیدا كردم از آقا پرسیدم اسم برادرتان چیست، فرمودند:هادی ،منم اسمم را گذاشتم هادی حتی ساواكی ها هم از ابهمت آقا سخن ميگفتند. آقا هرگزاجازه نميدادند كارهای شخصيشان مثل ظرف شستن و جاروب كردن و غیره را فرد دیگری انجام دهد . رفتن به خانه آقا راحت نبود، كوچه، خیابان و منزلشان تحت كنترل نیروهای ساواك و شهربانی بود ، ماموران با لباسهای ساده كنترل ميكردند و شناسایی آنها برای ما سخت بود، ما ميبایست زمانی برویم كه كوچه خلوت باشد. رژیم به وسیله نیروهای ساواك سعی ميكردند كه بین مردم و همسایههاو افراد خانواده اختلاف ایجاد كند و حتی الامكان از هر كوچه و خیابانی و طایفهای چند نیرو مستقیم و غیرمستقیم برای خود نیروسازی ميكرد بالاخص از طوایف و همسایهها افراد فعال مذهبی نیروی نفوذی پیدا ميكردند كه آن فردبروی افراد خانواده كار كند و نسبت به سردمداران نهضت و انقلاب بدبینی ایجاد كند ، سعی ميكردند اگر فردی فعال و مذهبی است تحت فشار خانوادهاش قرار بدهند و فعالیت هایش را بد جلوه ميدادند. شایعه پراكنی زیادی بود، مثلا رعب و وحشت به این گونه بود اگر یك دختر یا پسری رژیم احساس ميكرد فعال است یا در این جهت ممكن است رشد كند سعی ميكرد به وسیله شایعه پراكنی جلوی این كار را بگیرد ، مثلا دختر فلانی را گرفتند و به كجا ميبردند و تعصب مردم به خصوص دختردارها را این گونه جریحه دار ميكردند. با وجود آقا اتحاد و دوستی و صداقت بيریا بین افراد مذهبی بسیار عمیق شده بود. من یك روز با خواهرم خدمت آقا رسیدیم آقاخودشان درب را باز كردند و خوش آمد گفتند و راهنمایی كردند، در اتاقشان خودشان پذیرایی كردند ، پذیرایی ایشان نصف هندوانه در یك سینی معمولی بود ، سپس از من سئوال كردند شما چه كاره هستید من آن زمان در دهات نزدیك كهنوج معلم بودم و برای آقا توضیح دادم . آقا از نحوه كار و فعالیت مان پرسید ، فعالیتهای آن زمان پخش كتابهای مذهبی و اعلامیه آقا خمینی و سخنرانيهای روحانیون مبارز و مجاهد و پخش وصیت نامههای شهدای آن زمان بود و ایجاد كلاسهای قرآنی برای جوانان بود. آقا رهنمودهای لازم را در این جهت بیان نمودند ، من هم از آقا سئوالاتی داشتم، از قبیل آیا همكاری با سازمان زنان كه در آنجا فعالیت قرآنی و مذهبی داشت از نظر معظم له مجاز است ، ایشان فرمودند سازمان زنان وابسته به شاه و خواهرش اشرف پهلوی است و باعث تقویت آنها ميشود، لذا همكاری شما به صلاح نیست. آنگاه رهبرعظمای ولایت سئوال كردند پدر شما چه كاره است ، گفتم پدر من بازنشسته شهربانی است. آقا فرمودند شما مواظب باشید ساواكيها با بچههای مذهبی فعال نظامیان ازدواج ميكنند،از این راه آنها را منحرف و از انقلاب دور ميكنند. قبل از پیروزی انقلاب شكوهمنداسلامی در روستاهای كهنوج مدرسه راهنمایی و دبیرستانی وجود نداشت ، فقط یك دبستان مختلط داشتند. كهنوج با اینكه مركز بخش بود یك دبستان دخترانه و یك دبستان پسرانه و یك مدرسه راهنمایی مختلط داشت و دوران دبیرستان ميبایست به جیرفت بیایند و جیرفت فقط یك دبیرستان دخترانه و یك پسرانه و چند تا دبستان پسرانه و دخترانه داشت. در مركز استان كرمان دانشگاهی به ان معنا وجود نداشت. دانشگاه در چند شهربزرگایران مثل تهران ، اهواز، تبریز ، مشهد و اصفهان و شیراز وجود داشت. اگر ميخواستیم امتحان كنكور بدهیم باید به این شهرها ميرفتیم، یادم هست برای امتحان كنكور به اصفهان رفته بودم چون به جیرفت نزدیك بود ، از حوزه امتحانی ما خواهر شاه دیدن ميكرد، مسئول حوزه التماس ميكرد چادرهایتان را برای چند دقیقه دربیاورید و حداقل با روسری باشید كه خواهر شاه ما را زیر سئوال نبرد،بعضی از خواهران كه از اطراف آمده بودند مقاومت كردند كه آنها را به بازداشتگاه و سپس به زندان ميبردند و مسوول حوزه اصرار داشت كه چادرتان دورتان باشدو روی شانههایتان بیندازید این قدر از چادر و چادريها ميترسیدند.نفوذ معنوی در زندانباناندر سال 1350 هجری شمسی كه قضیه جشن های 2500ساله شاهنشاهی پیش آمد، ندای امام از نجف اشرف باعث حركتهایی در حوزه علمیه مشهد گردید و ساواك با اطلاع از این كه همه این تحریك ها به محوریت چند نفر انجام می پذیرد كه در رأس آنها حضرت آیت الله خامنه ای است از این رو ایشان را دستگیر و روانه زندان كرد. بنده نیز به همین دلیل در زندان بودم. فردای آن روز حضرت آیت الله خامنه ای كه در سلول مجاور من بود، بر اثر نفوذی كه در زندانبانان گذاشته بود موفق شده بود از سلول بیرون بیاید. ایشان وقتی مرا با آن وضع رقت بار دید، فرمود: دیشب تو بودی كه ناله می كردی؟ پاسخ دادم بله. ادامه دادم با همین وضع خون آلود مجبور شدم نماز صبح را برای این كه قضا نشود بجا آورم،آیا نمازم صحیح است؟ آقا فرمودند : بهترین نمازی كه شاید در عمرت موفق به خواندن آن شدی همین دو ركعت بوده است. دیشب كه ناله های تو را می شنیدم با خود می گفتم: این شخص كیست یك لحظه در دلم به جده ام حضرت زهرا (س) متوسل شدم كه صاحب این ناله هر كه هست از شكنجه خلاصی یابد. این سخن و ملاقات چنان در من تأثیر گذاشت كه دردهای ناشی از شكنجه را به فراموشی سپردم حجت الاسلام صادقی (مشهد)هدایت و ارشاد غیرمستقیمساعت 9:30 شب بود كه متوجه ایستادن یك پیكان شدیم. یكی از اهالی فریاد زد برای سلامتی آقا صلوات بفرستید ما كه در مغازه حضور داشتیم از روی كنجكاوی بیرون آمدیم متوجه شدیم مقام معظم رهبری از آن ماشین پیاده شدند. دور آقا را گرفتیم، ایشان پس از سلام و احوال پرسی تشریف آوردند و در مغازه نشستند. آقا پس از گوش دادن به درد دل صاحب مغازه و یكی دو نفر از دوستان فرمودند كه ما برای دیدار خانواده شهیدی آمده ایم. خداحافظی كردند و تشریف بردند. صاحب مغازه كه چندان مذهبی نبود و حتی گاه و بی گاه در مورد آقا حرفهایی می زد، باورش نمی شد كه آقا به مغازه ایشان بیایند، بعدها متوجه شدیم آمدن آقا به مغازه ایشان موضوعیتی داشته و این عمل، صاحب مغازه را از رفتار خود پشیمان كرده است و امروز یكی از علاقه مندان واقعی آقا می باشد.(ر- م)از بسیجیان تهرانهدیه برای قرآن نخواندنقبل از انقلاب من سیزده ساله بودم كه از طرف اداره اوقاف در مسابقات سراسری قرائت قرآن مشهد شركت كردم. در افتتاحیه مسابقات یكی از داوران از من خواست تا قرآن بخوانم .(من به علت این كه جلسات از طرف دستگاه شاهنشاهی بود) نپذیرفتم. او اصرار كرد و من باز جواب رد دادم. در كنار من پیرمرد تاجری بود كه مرا می شناخت. به من گفت: جواد چرا نمی روی قرآن بخوانی؟ من گفتم نمی خوانم. گفت: اگر بروی پنجاه تومان به تو خواهم داد، گفتم: نمی روم. گفت: اگر بروی صد تومان می دهم، گفتم: نمی روم. گفت دویست تومان می دهم، گفتم: حتی اگر 500 تومان هم به من بدهی، قرآن نخواهم خواند . بعدها پیرمرد جریان را برای پدرم نقل كرده بود . روزی خدمت حضرت آیت الله خامنه ای بودم همین كه آقا مشغول صحبت بودند، یك دفعه صحبتشان را قطع كردند و فرمودند: من یك بدهی به جواد آقا دارم و پانصد تومان از جیب خود در آوردند به من دادند. من متعجب ماندم. آقا فرمودند: خودت هم نمی دانی برای چه به تو بدهكارم!؟ ما همیشه به خاطر قرآن خواندن شما جایزه می دادیم ولی این بار به خاطر قرآن نخواندنت به شما هدیه می دهیم. بعدها فهمیدم كه جریان فرآن نخواندن مرا پدرم برای ایشان نقل كرده بود.كَالْجَبَلِ الرّاسخدر زمان جنگ، زمانی كه آیت الله خامنه ای رئیس جمهور بودند، روزی ایشان در حال ایراد خطبه های نماز جمعه بودند كه دشمنان با برنامه ریزی قبلی، بمبی را در محل برگزاری نماز جمعه منفجر كردند. بلافاصله بعد از انفجار، معظم له دست را بالا آوردند و خطبه ها را ادامه دادند. طمأنینه و آرامش ایشان، نشان از آن داشت كه این صحنه، هیچ تأثیری در شكستن روحیه بلند آقا نداشته است. مردم نیز با متانت و صبر، فوراً نظم جلسه را برقرار كردند و خطبه های نماز جمعه ایشان، همچنان ادامه یافت، گویا هیچ حادثه ای رخ نداده بود، در صورتی كه در آن لحظه، عده ای شهید و بدن هایشان قطعه قطعه شده بود و مردم نظاره گر پیكرهای تكه تكه شده آن ها بودند. آن صحنه، از صحنه های به یادماندنی و جاویدان انقلاب اسلامی استحجت الاسلام والمسلمین محمدی عراقی (تهران)گستره اطلاعاتدر ملاقاتی كه موسیقی دانان و خواننده ها با مقام معظم رهبری داشتند، ایشان مفصّل در مورد انواع موسیقی، ابعاد موسیقی، شكل ها و ردیف های آوازی صحبت كردند. آقای دكتر لاریجانی تعریف می كرد: زمانی كه سخنرانی تمام شد، تمام صاحب نظرانی كه حضور داشتند حتی اشخاصی كه خود صاحب سبك می باشند از اطلاعات وسیع ایشان، متحیر مانده بودند. حجت الاسلام پاینده (از اساتید دانشگاه)عدم تبعیض در برخوردیكی از مسئولان نظامی دستور تصرف مكانی را صادر كرده بود. گرچه حق با او بود، اما شیوه اقدام قانونی نبود. سازمان قضایی نیروهای مسلح گزارش حادثه را تنظیم و خدمت مقام معظم رهبری ارسال كرد. ایشان در زیر آن گزارش، مرقوم فرمودند: با متخلف برخورد كنید ولو پسر من باشد.حجت الاسلام نیازیعزت و اقتدار در سیاست خارجیآخرین سفر خارجی مقام معظم رهبری در دوران ریاست جمهوری، سفر به كشور چین بود. قبل از نشستن هواپیما در فرودگاه پكن، خبر دادند كه رهبر چین به شدت مریض است و امكان ملاقات او با حضرت آیت الله خامنه ای وجود ندارد.آیت الله خامنه ای نیز تصمیم گرفتند متقابلاً یكی دو ملاقات تنظیم شده را لغو كنند، چون ملاقات با رهبر چین بسیار مهم بود و می بایست انجام پذیرد. نزدیك ساعت 6 عصر، وقت ملاقات با نخست وزیر چین بود و آقا فرمودند: من به این ملاقات نمی روم! برای من به عنوان یك سفیر، این خبر بسیار تلخ بود. نگران بودم كه چه اتفاقی رخ خواهد داد. ما موضوع را به اطلاع چینی ها رساندیم.ساعت مقرر فرا رسید. همه افراد آماده مذاكره بودند. خبرنگارها ایستاده بودند، اما از ورود هیأت ایرانی خبری نشد! خبرنگارها مخابره كردند كه در رابطه ایران و چین مشكل جدی ایجاد شده است. مدتی گذشت، ساعت 6:30 عصر، نخست وزیر چین از محل كنگره خلق به محل اقامت رئیس جمهور ایران آمد و از همان دور، با صدای بلند گفت: كوچكتر به دیدار بزگتر آمده است! بعد وارد اتاق شد. حدود یك ربع با آقا صحبت كرد و گفت: ما نهایت احترام به مهمان را، به خصوص شخصیتی مثل جناب عالی، وظیفه خود می دانیم. مشكل بیماری رهبر چین جدی است و پزشكان ایشان را ممنوع الملاقات كرده اند. با این حال، ما موضوع ملاقات را بررسی می كنیم تا حل شود. با توجه به وعده نخست وزیر چین، آیت الله خامنه ای پذیرفتند كه در جلسه شركت كنند و با یك ساعت تأخیر در كنگره حاضر شدند و مذاكره انجام شد. روز بعد به آقا گفته شد: با توجه به نامساعد بودن حال رهبر چین، فقط ده دقیقه ملاقات صورت بگیرد كه ملاقات در بیست دقیقه انجام شد دكتر علاءالدین بروجردی منبع: منبع: آب،آیینه،آفتاب
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 498]
صفحات پیشنهادی
خا طرات خواندنی از آفتاب(1)
خا طرات خواندنی از آفتاب(1) خاطراتی از مقام معظم رهبری(مدظله العالی) از زبان دیگران الگویی شایستهخدای متعال برای ما رهبرانی قرار داده که با زندگی ساده خود برای ما ...
خا طرات خواندنی از آفتاب(1) خاطراتی از مقام معظم رهبری(مدظله العالی) از زبان دیگران الگویی شایستهخدای متعال برای ما رهبرانی قرار داده که با زندگی ساده خود برای ما ...
تصاویر دیدنی و خاطرات خواندنی از رحلت امام خمینی(ره)
تصاویر دیدنی و خاطرات خواندنی از رحلت امام خمینی(ره)-تاریخ - رحلت امام و وداع مردم با رهبر را از نگاه ... کتاب پا به پای آفتاب- جلد 1، ص 324، به نقل از خانم زهرا اشراقی ...
تصاویر دیدنی و خاطرات خواندنی از رحلت امام خمینی(ره)-تاریخ - رحلت امام و وداع مردم با رهبر را از نگاه ... کتاب پا به پای آفتاب- جلد 1، ص 324، به نقل از خانم زهرا اشراقی ...
مرا زمان ملاقات آفتاب رسید ...
خا طرات خواندنی از آفتاب(1) خا طرات خواندنی از آفتاب(1) خاطراتی از مقام معظم رهبری(مدظله العالی) از زبان دیگران ... و افتخار به آقا ميكردند، حتی یكی از پسرهای خان آن ...
خا طرات خواندنی از آفتاب(1) خا طرات خواندنی از آفتاب(1) خاطراتی از مقام معظم رهبری(مدظله العالی) از زبان دیگران ... و افتخار به آقا ميكردند، حتی یكی از پسرهای خان آن ...
مقالات روز بیست و هشتم
وصيت نامه منتشر نشده شهيد ميثميمهدویتخاطرات خواندنی از آفتاب(3)بزرگترين ... و مسجدالاقصيخاطرات خواندنی از آفتاب(2)دين پژوهي خا طرات خواندنی از آفتاب(1)از ...
وصيت نامه منتشر نشده شهيد ميثميمهدویتخاطرات خواندنی از آفتاب(3)بزرگترين ... و مسجدالاقصيخاطرات خواندنی از آفتاب(2)دين پژوهي خا طرات خواندنی از آفتاب(1)از ...
كتاب خاطرات امام جماعت
كتاب خاطرات امام جماعت-كتاب «هلال ماه آمریكایی» كه خاطرات امام جماعت بزرگترین مسجد آمریكا است،توسط ... خاطرات خواندنی از آفتاب(4) خاطراتی از مقام معظم رهبری(مدظله العالی) از زبان دیگران پشتیبانی ناهی . ... نقد خاطرات هاشمي رفسنجاني در سال 65 (1) ...
كتاب خاطرات امام جماعت-كتاب «هلال ماه آمریكایی» كه خاطرات امام جماعت بزرگترین مسجد آمریكا است،توسط ... خاطرات خواندنی از آفتاب(4) خاطراتی از مقام معظم رهبری(مدظله العالی) از زبان دیگران پشتیبانی ناهی . ... نقد خاطرات هاشمي رفسنجاني در سال 65 (1) ...
آفتاب آمد دلیل آفتاب
آفتاب آمد دلیل آفتاب-آفتاب آمد دلیل آفتابتحدی و اعجاز دو محور اساسی تبلیغ دین ... (1)فصاحت و بلاغت، مراتبی دارد و طبیعی است كه چنین امری حد و مرز ندارد. .... خاطرات خواندنی از آفتاب(2)-خاطرات خواندنی از آفتاب(2) خاطراتی از مقام معظم رهبری(مدظله .
آفتاب آمد دلیل آفتاب-آفتاب آمد دلیل آفتابتحدی و اعجاز دو محور اساسی تبلیغ دین ... (1)فصاحت و بلاغت، مراتبی دارد و طبیعی است كه چنین امری حد و مرز ندارد. .... خاطرات خواندنی از آفتاب(2)-خاطرات خواندنی از آفتاب(2) خاطراتی از مقام معظم رهبری(مدظله .
خاطرات کوتاه و خواندنی از شهید خرازی – 2
خاطرات کوتاه و خواندنی از شهید خرازی – 2-خاطرات کوتاه و خواندنی از شهید خرازی ... از صبح آفتاب خورده بود توى سرم; گيج بودم. .... او میخواست در میان بسیجی باشد و از درد دلشان با خبر شود و اینچنین خود را به دست قضاوت سپرد (1)صبوری كن، صبوری!
خاطرات کوتاه و خواندنی از شهید خرازی – 2-خاطرات کوتاه و خواندنی از شهید خرازی ... از صبح آفتاب خورده بود توى سرم; گيج بودم. .... او میخواست در میان بسیجی باشد و از درد دلشان با خبر شود و اینچنین خود را به دست قضاوت سپرد (1)صبوری كن، صبوری!
خاطرات يك رزمنده گمنام
خاطرات يك رزمنده گمنام-خاطرات یك رزمنده گمنامیادداشت های روزانه رزمندگان همیشه جذاب و ... خاطرات یك رزمنده گمنامیادداشت های روزانه رزمندگان همیشه جذاب و خواندنی بوده است. ... سه شنبه 7/1/1363انگارخانه بخت راهش عوض شده است و من برای رسیدن به آن باید انتظار بكشم. ... تب و لرز امانم نمی دهد و زیر آفتاب داغ سومار مرا مثل جیوه می لرزاند.
خاطرات يك رزمنده گمنام-خاطرات یك رزمنده گمنامیادداشت های روزانه رزمندگان همیشه جذاب و ... خاطرات یك رزمنده گمنامیادداشت های روزانه رزمندگان همیشه جذاب و خواندنی بوده است. ... سه شنبه 7/1/1363انگارخانه بخت راهش عوض شده است و من برای رسیدن به آن باید انتظار بكشم. ... تب و لرز امانم نمی دهد و زیر آفتاب داغ سومار مرا مثل جیوه می لرزاند.
ابوالفضل جبهه ها - ویژه نامه سردار شهید حاج حسین خرازی
خاطرات کوتاه و خواندنی از شهید خرازی – 1 توى خانه شان يك وجب جا بود فقط. اين قدر كه خودشان تويش بنشينند. نمى دانم اين همه آدم چه طور مى رفتند تو و مى آمدند بيرون.
خاطرات کوتاه و خواندنی از شهید خرازی – 1 توى خانه شان يك وجب جا بود فقط. اين قدر كه خودشان تويش بنشينند. نمى دانم اين همه آدم چه طور مى رفتند تو و مى آمدند بيرون.
خاطرات حجت الاسلام حسنی
خاطرات حجت الاسلام حسنی-خاطرات حجت الاسلام حسنی امام جمعه ارومیه شخصی به نام شیخ عبدالله ... حدود نیم ساعت به طلوع آفتاب مانده بود که فوری نماز صبح را به جا آوردم. ... حجت الاسلام جمي و شكست حصر آبادان(1) گفتگو با سرلشكر حسني سعدي درآمد . ... اما در همين سالهاي كمخبري، خاطرات خواندني امام جمعه محبوب اروميهايها توسط مركز اسناد .
خاطرات حجت الاسلام حسنی-خاطرات حجت الاسلام حسنی امام جمعه ارومیه شخصی به نام شیخ عبدالله ... حدود نیم ساعت به طلوع آفتاب مانده بود که فوری نماز صبح را به جا آوردم. ... حجت الاسلام جمي و شكست حصر آبادان(1) گفتگو با سرلشكر حسني سعدي درآمد . ... اما در همين سالهاي كمخبري، خاطرات خواندني امام جمعه محبوب اروميهايها توسط مركز اسناد .
-
گوناگون
پربازدیدترینها