تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه مرا دشمن بدارد با من دشمنى نمى كند و اگر هم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805169140




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقش شخصيت ها در تاريخ


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقش شخصيت ها در تاريخ
نقش شخصيت ها در تاريخ نويسنده:محمددشتى1 چكيدهبحث «نقش شخصيت ها در تاريخ» از مباحث مهم فلسفه نظرى تاريخ و جامعه شناسى تاريخى پويا (كلان) است. با توجه به تعريف هاى مختلف از عنوان شخصيت در علوم مختلف و حتى از نگاه فيلسوفان تاريخ، منظور از شخصيت در اين پژوهش، مجموعه ويژگى هاى روحى و جسمى يك فرد است، اعم از اين كه اين فرد از نخبگان و نوابغ باشد يا يك فرد عادى. اين تعريف با تعريف جامعه شناسى جديد و نيز تعريف برخى فلاسفه تاريخ از شخصيت، منطبق است.منظور از تاريخ در مباحث فلسفه تاريخ و جامعه شناسى تاريخ پويا، فرآيند كلى حوادث و تحولات جوامع انسانى در طول زمان است كه معمولا پديده اى وراى رخ دادها و انسان هاست و نيز هويتى مستقل از رخ دادها و اشخاص و محيط بر آن ها دارد.درباره نقش شخصيت ها در تاريخ، نظريه ها و مكتب هاى گوناگونى وجود دارد. آيين اسلام نيز در اين زمينه ديدگاه خاصى دارد. در اين پژوهش، ديدگاه ها و نظريه هاى مختلف، طرح و نقد مى شود و ديدگاه اسلام تبيين مى گردد.واژگان كليدى: نـقش، شخصيت، تاريخ، فلسفه نظرى تاريخ، سـرنوشت، جبر و اخـتيار.مقدمه (جامعه شناسى تاريخى پويا و فلسفه تاريخ)از كهن ترين دوران حيات فكرى و علمى بشر، اديان و انديشمندان تحت عناوين مختلف به انسان و ساختار شخصيت و كم و كيف عمل او و رابطه و تعاملش با جهان خارج، توجه داشته اند.2گسترش مطالعات و نظريه پردازى ها درباره انسان از ابعاد و زواياى مختلف و با استفاده از روش ها و منابع متنوع از سويى، و انشعاب و تفكيك علوم از سوى ديگر، موجب شده است تا بحث انسان و شخصيت او و جايگاهش در جهان هستى، در پهنه وسيعى از مكاتب دينى و فلسفى و رشته هاى علمى طرح و بررسى شود و طبعاً طيف وسيعى از انديشمندان قديم و جديد و ارباب مكاتب و اديان با تخصص ها و گرايش ها و سليقه ها و مبانى فكرى گوناگون در اين عرصه به ابراز ايده ها و افكار خود بپردازند.واقعيت فوق هر پژوهش گرى را ملزم مى كند تا قبل از هر چيز، زاويه و منظر بحث خود را در ارتباط با انسان مشخص سازد. البته نمى توان اين واقعيت را نيز منكر شد كه مرزبندى جامع و مانع ميان رشته هاى علوم انسانى كارى بس دشوار و يا اساساً غير ممكن است، زيرا با توجه به وحدت موضوع اصلى در همه رشته هاى علوم انسانى، وجود برخى مباحث مشترك و ميان رشته اى بين دو يا چند رشته از علوم انسانى امرى گريزناپذير است.با توجه به مقدمه فوق، بايد توجه داشت كه موضوع اين پژوهش، يعنى «نقش شخصيت ها در تاريخ»، به خودى خود بحثى ميان رشته اى و در ارتباط با دانش هايى چون تاريخ، فلسفه، روان شناسى، اخلاق، فلسفه اخلاق، انسان شناسى، جامعه شناسى، بهويژه جامعه شناسى تاريخى و جامعه شناسى پويا3 و فلسفه تاريخ است. علاوه بر اين، از آن جا كه اديان الهى نيز در موضوعات مختلف و از جمله در مورد انسان و جايگاه او در جهان هستى و نوع رابطه او با جهان خارج و محيط اطراف خود و در نهايت، نقش انسان ها در فرايند تحولات جامعه و تاريخ سخن بسيار گفته اند، موضوع اين پژوهش در حوزه علوم دينى، بهويژه علم كلام نيز قرار مى گيرد. با اين همه، زاويه مورد مطالعه در اين پژوهش و نوع نگاه به موضوع مزبور بُعد فلسفه تاريخى و جامعه شناسى تاريخى پويا (كلان) است.نكته ديگرى كه توجه به آن ضرورى است اين است كه به رغم وجود برخى اصرارها بر تفكيك جامعه شناسى تاريخى پويا و فلسفه نظرى تاريخ و سوق دادن جامعه شناسى به سوى يك علم تجربى4 و فاصله گرفتن جامعه شناسى از حوزه فلسفه، گفته هاى انديشمندان درمورد موضوع و مسائل و روش جامعه شناسى تاريخى پويا و فلسفه نظرى تاريخ حاكى از وحدت اين دورشته است، هم چنان كه نظريه پردازان دو عرصه نيز كاملا يكسان اند5 و انديشمندان هردو رشته درتكاپوى كشف قوانين كلى حاكم برتاريخ ( روند كلى رويدادها و تحولات جامعه بشرى) هستند.6باتوجه به آن چه گذشت، مفهوم واژه«تاريخ» كه درعنوان مقاله آمده نيز مشخص مى شود و آن عبارت است از فرايند كلى و عمومى روى دادها و تحولات جامعه بشرى درفراخناى زمان. درخصوص مفهوم مورد نظر از «شخصيت» به طور جداگانه به بحث و بررسى آن خواهيم پرداخت.البته معمولا طرح مباحث مربوط به فلسفه نظرى تاريخ، متوقف است بر قائل شدن به هويّت مستقل و حقيقى براى«تاريخ» دركنار هويت مستقل براى «افراد و حوادث»،7 لكن منطقاً چنين تلازمى به نظرنمى رسد. البته لازمه نفى هويت مستقل «تاريخ» آن است كه آن گاه كه سخن ازفلسفه تاريخ به ميان مى آوريم، قهراً منظور ما از «تاريخ» همان روى دادها و تحولات جامعه بشرى باشد و نه امرى وراى«روى دادها و افراد»، چنان كه بنا برديدگاه وجود هويت مستقل براى تاريخ، اين «روى دادها و افراد» درون «تاريخ» قرار مى گيرند نه اين كه خود «تاريخ» باشند. ازنظر نگارنده، بنا بر هردو ديدگاه (وجود هويت مستقل براى تاريخ و عدم آن) بحث «نقش شخصيت ها در تاريخ» و نيز ديگر مباحث رايج در اين عرصه، از قبيل هدف تاريخ، موتور تاريخ و چگونگى آهنگ و حركت تاريخ، قابل طرح و بررسى است، لكن برداشت از واژه «تاريخ» طى اين مباحث، اندكى تفاوت دارد.فرضيه اين پژوهش (در چارچوب نظريه هاى چند عاملى درباره موتور حركت تاريخ و تحولات تاريخى و اجتماعى) اين است كه شخصيت هاى بزرگ سياسى، اجتماعى، نظامى، فرهنگى و علمى در هر سطحى از نفوذ واقتدار باشند، تنها بازيگران صحنه تاريخ نيستند، بلكه همه افراد با اراده آزاد خود و در چارچوب سنت هاى الهى (قوانين طبيعى و اجتماعى جبرى و تكوينى) در تحولات اجتماعى و حركت تاريخ مؤثرند، گرچه شعاع تأثير گذارى افراد يكسان نيست و شخصيت هاى پر نفوذ سياسى ـ فرهنگى نقش و تأثيرگذارى بيشترى در تحولات اجتماعى ـ تاريخى دارند. البته نقش آفرينى نخبگان هرگز به معناى سوق دادن قهرى و بى اختيار توده مردم به سمت و سوى مورد نظر آنان نيست، بلكه آنان صرفاً نقش تسهيل نمودن مسير را فراروى توده مردم دارند و بس. چند تعريف از عنوان شخصيّتالف) تعريف شخصيت از نگاه روان شناسى واژه شخصيت در كاربردهاى عاميانه غالباً بر «موقعيت فرد در جامعه و واكنش هاى مثبت يا منفى افراد در قبال وى» اطلاق مى شود كه با نگرش جامعه شناسانه به انسان انطباق مى يابد. اما در روان شناسى هرگاه بحث شخصيت8 مطرح مى شود عمدتاً «ساختار جسمى و روانى و درونى و روحيات فرد» مورد نظر است. يكى از روان شناسان غربى مى نويسد:يكى از متمايزترين جنبه هاى حيات معنوى هر فرد شخصيت او مى باشد. شخصيت هر فرد همان الگوى كلى يا هم سازى ساختمان بدنى، رفتار، علايق، استعدادها، توانايى ها، گرايش ها و صفات ديگر او مى باشد. به اين ترتيب مى توان گفت، منظور از شخصيت، مجموعه خصوصيات و صفات فرد است.9يكى ديگر از صاحب نظران اين عرصه نيز در اين باره مى نويسد:مردم معمولاً به شخصيت، از جهت تأثيرى كه فرد در ديگران ايجاد مى كند و يا مهم ترين تأثيراتى كه در ديگران باقى مى گذارد، مى نگرند و مثلاً او را شخصى پرخاش گر يا مسالمت جو مى دانند. اما روان شناسان به هنگام بررسى «شخصيت» به آن به عنوان مركز ساختمان ها و عمليات روانى ثابت مى نگرند كه سازمان دهنده مهارت هاى فرد و موجب كنش ها و واكنش هاى او در محيط زندگى كه مايه تمايزش از ديگران است، مى باشد; به عبارت ديگر، «شخصيت» نوعى سازمان دهى ديناميكى10 دستگاه ها و سيستم هاى بدنى و روانى فرد است كه سرشت و فطرت ويژه او را در سازگارى با محيط مشخص مى سازد...درست مانند يك مجموعه به هم پيوسته كه كليه دستگاه هاى جسمى و روانى آن در يكديگر تأثير و تأثر متقابل دارند و رفتارها و واكنش هاى فرد را طورى مشخص مى كند كه او را از ديگران متمايز سازد.11از خلال توضيحاتى كه يكى از روان شناسان ايرانى ذيل عنوان تعريف شخصيت آورده نيز چهار كاربرد براى واژه شخصيت استفاده مى شود كه عبارت است از:الف ـ شخصيت به معناى ويژگى هاى محرّك و ملموس فرد در مقام برخورد با ديگران كه موجب عكس العمل هاى خاصى از سوى آنان مى شود;ب ـ شخيصت به معناى عكس العمل هايى كه فرد در برخورد با ديگران از خود بروز مى دهد;ج ـ شخصيت به معناى جلوه فرد در نظر ديگران ـ غالباً اين معنا مورد نظر عوام مردم است ـ ;د ـ شخصيت به معناى جوهر و ذات فرد و به عبارت ديگر، عناصر باطنى يا ذاتى كه رفتار فرد را شكل خاصى مى بخشد و رفتار او را از ديگران متمايز مى سازد. خاطر نشان مى شود كه مراد فلاسفه از عنوان شخصيت، همين كاربرد اخير است.12چنان كه ملاحظه مى شود از ميان كاربردهاى ياد شده، سه كاربرد نخست، افزون بر بعد فردى به جنبه هاى اجتماعى شخصيت نيز توجه دارند، هم چنان كه كاربرد دوم بر بعد فعال شخصيت اجتماعى فرد تكيه و تأكيد دارد. اما كاربرد اخير به بعد فردى و مايه هاى درونى شخصيت عنايت داشته كه صرفاً نگاهى روان شناسانه به شخصيت است.ب) شخصيت و نقش آن از منظر جامعه شناسىتعريف هايى كه براى شخصيت گفته شد عمدتاً تعريف شخصيت از منظر روان شناسى بود. عنوان شخصيت در جامعه شناسى و روان شناسى اجتماعى نيز مطرح است. منظور جامعه شناسان سنتى (كهن)از شخصيت فرد، صرفاً شخصيت اجتماعى اوست.13 به اعتقاد اين گروه از جامعه شناسان، شخصيت اجتماعى هر فرد عبارت است از تركيبى از نقش هايى كه فرد براساس پايگاه و جايگاه اجتماعى و به عبارتى، موقعيّت گروهى خود در ميان گروه هاى اجتماعى ايفا مى كند.14براساس برداشت جامعه شناسان سنتى از عنوان شخصيّت، «نقش» هر فرد در جامعه (كه بستگى تام و تمامى به شخصيت اجتماعى خودآگاه وى دارد) عبارت است از آن چه از يك فرد به عنوان عضوى از يك گروه اجتماعى و داراى پايگاه اجتماعى خاص، در تعاملات اجتماعى و روابط اجتماعى انتظار مى رود كه انجام دهد.15 البته جامعه شناسان اذعان دارند كه نمى توان نقش عوامل درونى فرد را در نقش آفرينى وى ناديده گرفت، بلكه «ايفاى نقش، كوشش فرد را در انتخاب و سازش بين عوامل مختلف داخلى و خارجى نشان مى دهد».16 هم چنين اين گروه از جامعه شناسان به اين نكته نيز توجه دارند كه شخصيت اجتماعى هر فرد و به تبع آن، نقش هر فرد در جامعه، قابل رشد و پرورش است و هر فرد در هر مرحله از زندگى خود مى تواند نقش هاى خاصى را انتخاب كند يا به دست آورد كه تاكنون آن ها را نداشته است.17 جامعه شناسان نقش آفرينى ابتكارى فرد را با «صورت غير قابل پيش بينى شخصيت» همراه مى دانند.18 بنابراين، هريك از «شخصيت» فرد و «نقش» وى، در يكديگر تأثير متقابل دارند; اين گونه كه، همان طور كه شخصيت اجتماعى خودآگاه و شناخته شده هر فرد نقش او را تعيين مى كند،19 نقش هاى انتخابى و اكتسابى و جديدِ هر فرد نيز موجب تغيير شخصيت اجتماعى وى مى شود و پايگاه اجتماعى او را ارتقا يا تنزّل مى دهد.20اما جامعه شناسى جديد، ديدگاه جامعه شناسان سنّتى را نمى پذيرد و معتقد است كه نقش شناسى و نقش آفرينى هر فرد در پاسخ به الگوهاى اجتماعى رسمى، تنها بخشى از شخصيت فرد را مى سازد21 و در كنار اين جنبه از شخصيت فرد، نيروهاى عظيم درونى هر فرد، از قبيل ارزش هاى بنيادى وى، هدف هاى زندگى و فهم او از هويّت خويش و نظاير آن، بخش بنيادين شخصيّت هر فرد را مى سازد22 و طبعاً اين ويژگى هاى بنيادينِ شخصيت فرد نيز همچون نقش شناسى وى بر اساس الگوهاى اجتماعى، در نقش آفرينى او تأثير به سزايى دارد.23ج) شخصيت از نگاه فيلسوفان تاريخآن چه از لابه لاى نوشته هاى فيلسوفان تاريخ درباب تعريف و برداشت آنان از شخصيّت به دست مى آيد نيز كم وبيش هم سو با ديدگاه جامعه شناسان مدرن (جديد) در باب تعريف شخصيّت است. البته فيلسوفان تاريخ درباره خاستگاه شخصيت وحدت نظر ندارند، چنان كه فيلسوفان چپ گرا، شخصيت فرد را پديده اى اجتماعى و ساخته شده توسط جامعه مى دانند كه متقابلاً شخصيت اجتماعى فرد نيز در جامعه تأثير مى گذارد،24 ولى اين نگرش را قهراً ديگر فيلسوفان تاريخ، اعم از مسلمان وغير مسلمان نمى پذيرند.25 به هر حال، از نگاه فيلسوفان تاريخ، شخصيت فرد عبارت است از : مجموعه ويژگى هاى فكرى، روحى و روانى و حتى جسمى فرد كه به او قدرت عمل و اقدام و نفوذ اجتماعى مى بخشد; ويژگى هايى چون علم، دانش، انديشه ها، فرهنگ،26 نفوذ اجتماعى،27 قواى فكرى و روحى همچون: نبوغ فكرى، هوش سرشار، اراده و عزم قوى، خلاقيّت و ابتكار،28 ثبات عقيده و بلندى همّت،29 و ويژگى هاى اخلاقى چون اخلاص، تواضع، رأفت، فضل و كرم، امانت، عدالت خواهى، سعه صدر، وفاى به عهد و عموم خصلت هاى پسنديده برآمده از تربيت صحيح و سرانجام،30 توانايى هاى جسمى و قدرت عمل و منش اصيل فرد.31معمولاً جامعه شناسان و فيلسوفان تاريخ، عنوان شخصيّت را به معناى ديگرى نيز به كار مى برند كه گرچه ارتباط تنگاتنگى با كاربرد پيشين اين واژه دارد، تفاوت هايى نيز با آن دارد و آن عبارت است از افرادى كه از نظر ذاتى و درونى و اجتماعى، استعدادها و ويژگى هاى ممتازى دارند و در نتيجه اقدامات و ابتكاراتى انجام مى دهند كه از عهده اكثريت افراد جامعه و توده مردم برنمى آيد، لذا از ايشان تحت عنوان «قهرمانان»، «نوابغ» و «نخبگان» نيز ياد مى شود. معمولاً، آن گاه كه جامعه شناسان و فيلسوفان تاريخ سخن از نقش شخصيّت ها در جامعه و تاريخ به ميان مى آورند، اين معناى اخير را مد نظر داشته و به نقد و ابرام اين نظريه مى پردازند كه آيا تاريخ بشر را تنها همين نوابغ و نخبگان مى سازند يا خير؟32 البته كاربرد عنوان شخصيت در مبحث نقش شخصيّت در تاريخ، توسط فيلسوفان تاريخ، منحصر به معناى اخير نيست و بعضاً منظورشان از شخصيّت در بحث نقش شخصيت در تاريخ نيز همان ويژگى ها و مشخصه هاى فردى و اجتماعى افراد است.33با توجه به مفهوم شخصيّت در نگاه جامعه شناسان جديد و فيلسوفان تاريخ، آن چه در اين نوشته از اين عنوان مورد نظر است «مجموعه ويژگى ها و خصوصيات فردى و اجتماعى مرتبط و متكى به يك فرد است كه به گونه اى در بروز يك كنش يا واكنش از سوى فرد مزبور تأثير مى گذارد، اعم از آن چه بروز و نمود خارجى دارد و طبعاً واكنش هاى مثبت يا منفى ديگران را برمى انگيزد، و آن چه بروز و نمود خارجى ندارد و صرفاً در شكل گيرى رفتار يك فرد مؤثر است، نظير خلاقيّت فكرى، ايمان، شجاعت، توكل، رضا و تسليم».به هر حال، منظور از شخصيت در اين پژوهش، خصوص نخبگان و افراد متنفّذ اجتماعى نيست .نگرش ها درباره نقش انسان در تعيين سرنوشت34بررسى نقش شخصيّت ها در تاريخ، يك مقدمه لازمى دارد و آن تبيين نقش انسان، يعنى تك تك نوع بشر در رفتار خود و تعيين سرنوشت خويش است، زيرا، چنان چه معتقد باشيم كه اساساً افراد در كم و كيف رفتار و تعيين سرنوشت خود نقشى ندارند، ديگر جايى براى تعيين نقش شخصيّت ها در تاريخ باقى نمى ماند.در اين زمينه مى توان گفت از آن روز كه بشر در پى ريشه يابى حوادث و تحولات اجتماعى و تحليل رفتار انسان ها برآمده، اين پرسش براى او مطرح شده است كه آيا حوادث و تحولات اجتماعى و تاريخى و به طور كلى رفتار انسان زاييده خواست و اراده و طرح و برنامه ريزى انسان هاست يا اين كه انسان تنها ابزارى در دست نيروهاى پشت پرده و عوامل نيرومند ديگرى است كه او را در راستاى هدف ها و طرح هايى هوش مندانه و خودآگاهانه يا ناخودآگاهانه و غير هوش مندانه به حركت در مى آورد؟سؤال ياد شده گاه به اين صورت مطرح مى شود كه آيا شخصيت ها و به عبارت ديگر آيا بشر جامعه و تاريخ را مى سازد يا اين كه بشر خود ساخته جامعه و تاريخ است؟ هم چنان كه گاه گفته مى شود: آيا فرد اصالت دارد يا جامعه؟ و آيا تركيب جامعه از افراد، تركيبى حقيقى است كه هويت اجزاى مركب به كلى از ميان مى رود يا اين كه اين تركيب از نوع تركيب اعتبارى است كه مركب حقيقتاً هويت مستقلى ندارد و از سوى ديگر، هيچ خدشه اى به هويت مستقل اجزاء وارد نمى شود؟ و گاه به طور كلى سؤال مى شود كه عوامل حركت تاريخ يا موتور حركت تاريخ چيست؟35در پاسخ به اين پرسش ها ديدگاه هاى مختلفى ابراز گرديده كه معمولاً خالى از افراط و تفريط نيست. به طور كلى ديدگاه هاى ارائه شده در اين زمينه به دو دسته تقسيم مى شوند:1ـ ديدگاه هاى جبرگرايانه كه انسان را فاقد اراده آزاد و قدرت انتخاب مى داند، 2ـ ديدگاه هاى اختيار مدار. هر يك از اين دو دسته ديدگاه به نوبه خود نظريه هاى متفاوتى را در بر مى گيرد كه هر كدام با روش خاصى و از زاويه خاصى به مطالعه انسان و رفتار او پرداخته اند.در ميان نظريه هاى جبرگرايانه، برخى منشأ جبر را در درون خود انسان مى دانند كه اين امر درونى به عقيده بعضى عبارت است از غريزه، حال يا غريزه جنسى، مانند ديدگاه فرويد36 يا غريزه منفعت مادى طلبى، مانند نظريه ماركس (بنابر تحليل روان شناختى از نظريه اقتصادى وى)37 و يا غريزه قدرت طلبى و برترى جويى، مانند ديدگاه نيچه،38 اما به عقيده برخى ديگر عبارت است از غدد هرمونى و چگونگى فعاليت آن ها مانند نظريه گيكى گوپ (شاگرد فرويد) و واتسون و عموم هواداران مكتب رفتارگرايى در روان شناسى.39 برخى محققان، انديشمندانى چون افلاطون، ارسطو، دكارت، لايبنيتز، شوپنهاور، برگسون، ويليام جيمز و گوته را نيز از زمره هواداران جبرگرايى و معتقد به مجبور و مقهور بودن انسان در برابر دواعى و اميال و رغبت ها معرفى كرده اند.40گروهى از صاحب نظران و ارباب مكاتب نيز منشأ جبر را در خارجِ وجود انسان جستوجو مى كنند، حال اين نيروى جبّار، مشيّت و تقدير الهى باشد، مانند ديدگاه برخى فرقه هاى يهود41 و رواقيون (از جمله زنون، متوفاى حدود 264 ق م) و ديدگاه مسلط بر مسيحيت و كليسا (چنان كه در گفتار و انديشه هاى انديشمندان كليسا از قبيل سنت آگوستين، توماس آكويناس و بوسوئه تجلى يافته است42) و نيز ديدگاه برخى متفكران و فرقه هاى اسلامى از قبيل فرقه جبريه، بهويژه جهميه به سردمدارى جهم بن صفوان و فرقه اشاعره به زعامت ابوالحسن اشعرى،43 يا اين كه منشأ خارجى جبر، عوامل محيطى و اجتماعى و اقتصادى باشد، مانند ديدگاه ذى مقراطيس، اپيكور، هابز، اسپينوزا، اسپنسر، هگل، تولستوى، داروين، ماركس (بنا به تحليل جامعه شناسانه از ديدگاه اقتصادى وى)، جان ديويى، دوركهيم و جمعى ديگر كه نيازى به استقصاى اسامى آنان نيست.44هواداران ديدگاه هاى اختيارمدار نيز برخى راه افراط پيموده اند، مانند برخى فرقه هاى يهودى45 و احتمالاً بيشتر يهوديان، چنان كه از آيه 64 سوره مائده و روايات وارده ذيل اين آيه شريفه استفاده مى شود،46 و هم چنين فرقه معتزله از ميان مسلمانان كه قائل به تفويض شده اند.47از طرفداران ديدگاه افراطى اختيارمدار در ميان صاحب نظران تاريخ جديد و معاصر مى توان به افرادى چون كانت، جان لاك، جان استوارت ميل و جان پل سارتر و به طور كلى پيروان مكاتب اومانيستى و ليبراليستى در غرب اشاره كرد.48جمع بندى و ارزيابى ديدگاه هاى فوقترديدى نيست كه ديدگاه هاى اختيارمدار بر نقش انسان در تعيين سرنوشت خود تأكيد دارند و حتى بسيارى از ليبرال ها و به عبارتى فردگرايان افراطى، از جمله توماس كارلايل،49 جان استوارت ميل،50 كالينگ وود،51 سرايزايابرلين،52 وِج وود53 و گيبون54 به طور كلى نقش عوامل اجتماعى و اقتصادى و هر نيروى بيرونى ديگر را در رفتار انسان و سرنوشت فرد و جامعه انكار مى كنند. اما در مورد ديدگاه هاى جبرگرا نمى توان در اين باره حكم كلى صادر كرد و مثلاً آن ها را منكر ايفاى هر گونه نقشى از سوى شخصيت ها و افراد در سرنوشت خود و جامعه قلمداد نمود.البته با توجه به توضيحى كه در ابتداى بحث در مورد مفهوم شخصيت داده شد، مى توان گفت كه ديدگاه هاى جبرگرايانه مبتنى بر عوامل درونى و غريزى نيز اجمالاً شخصيت ها و افراد را در سرنوشت خود و تاريخ مؤثر مى دانند، لكن نه به صورت آزادانه يا لزوماً آگاهانه، بلكه از كانال يكى از عوامل غير ارادى تشكيل دهنده شخصيت، يعنى غريزه، چنان كه فرويد، آدلر و نيچه اين گونه اند.ديدگاه اسلامدر يك نگاه كلى، ديدگاه اسلام نيز در زمره ديدگاه هاى اختيارمدار جاى مى گيرد. با وجود اين، اسلام، يعنى مكتب اهل بيت(عليهم السلام)كه برخاسته از متن اسلام و قرآن كريم است، در برابر دو طيف نگرش هاى افراطى و تفريطى در مورد «نقش انسان در تعيين سرنوشت» ديدگاه ميانه اى دارد; اسلام نه انسان را مختار على الاطلاق مى داند و نه مجبور و مقهورِ عوامل درونى يا عوامل بيرون از خود.از نظر درون، اسلام انسان را داراى كشش ها و نيروهاى محرّك مثبت و منفى مى داند. نظر به تركيب وجود انسان از دو جوهر جسم و روح و برخوردارى از دو بعد حيوانى (ناسوتى) و روحانى (ملكوتى)، بعد روحانى و ملكوتى او را به سويى و كشش هاى حيوانى وى را به سمتى ديگر فرا مى خوانند،55 چنان كه اين واقعيّت در روايات معصومان(عليهم السلام) در قالب آفرينش دو نيروى متضاد «عقلِ» مطيع خداوند و «جهلِ» سركش وعاصى از فرمان خداوند در وجود انسان و جنود و قواى هفتاد و پنج گانه هريك،ترسيم شده است.56در اين ميان، عقل سليم در پرتو رهنمودهاى انبياى الهى(عليهم السلام) مبنى بر لزوم حفظ و پرورش هر دو بعد وجودى انسان در چارچوب شريعت الهى به تفكر و حساب گرى مى پردازد و رويه اعتدال را پيش روىِ انسان و در معرض قوه اراده و تصميم قرار مى دهد و به طرف آن ايجاد شوق مى كند،57 اما در نهايت، اين قوه اراده انسان است كه تصميم مى گيرد عملى را انجام دهد يا انجام ندهد و كشش هاى درونى از هر نوع كه باشد (خير يا شر) قهر و اجبار و تحميلى بر اراده ندارند. قرآن كريم با تعبيرهاى گوناگون بر نقش نهايى اراده مختار انسان در صدور افعال نيك و بد از انسان تأكيد دارد، چنان كه مى فرمايد:...تُريدونَ عَرَض َ الدُّنيا وَاللّه ُ يُريدُ الآخرت َ وَاللّه ُ عزيزٌ حكيمٌ;58...شما بهره دنيا را مى خواهيد و خدا آخرت را مى خواهد و خدا عزّت مند و مقتدر و حكيم است. من كان يريد العاجله عجّلنا له فيها مانشاء لمن نريد....* و من اراد الآخرت و سعى لها سعيها و هو مؤمن فاولئك كان سعيهم مشكوراً*كلّاً نمدّ هؤُلاء و هؤلاء من عطاء ربّك و ما كان ربّك محظوراً;59 آن كس كه زندگى زودگذر دنيا را بخواهد، آن مقدار از آن را كه بخواهيم و به هر كس اراده كنيم، مى دهيم....* وآن كس كه سراى آخرت را بخواهد و كوشش خود را براى آن انجام دهد، در حالى كه ايمان داشته باشد، سعى و تلاش ايشان پاداش داده خواهد شد.* هر يك از دو گروه (دنيا طلب و آخرت طلب) را از عطاى پروردگارت بهره و كمك مى دهيم ـ تا آنچه مى خواهند انجام دهند ـ و عطاى پروردگارت از كسى منع و دريغ نشده است.... من يرد ثواب الدنيا نؤته منها و من يرد ثواب الآخرت نؤته منها و سنجزى الشاكرين...* منكم من يريد الدنيا و منكم من يريد الآخرت...;60 هر كس پاداش دنيا را بخواهد ـ و در زندگى خود، در اين راه گام بردارد ـ چيزى از دنيا به او خواهيم داد و هركس پاداش آخرت را بخواهد، از آخرت به او خواهيم داد و به زودى شاكران را پاداش مى دهيم...*بعضى از شما خواهان دنيا هستند و برخى خواهان آخرت... . لا يكلّف اللّه نفساً الّا وسعها لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت...;61 تكليف نكند خدا كسى را جز به قدر طاقت و توانش، ـ از اين رو ـ انسان هر كار ـ نيكى ـ انجام دهد، براى خود انجام داده و هر كار ـ بدى ـ كند، به زيان خود كرده است... . كلّ نفس بماكسبت رهينه;62 هر كس در گرو آن چيزى است كه كسب كرده است.در مورد عوامل بيرونى محيطى و اجتماعى نيز مسئله از همين قرار است، چه معتقد باشيم كه اسلام براى جامعه به عنوان برآيندى از عوامل مختلف مادى و معنوى از قبيل افراد جامعه و آداب و رسوم و سنت ها و شرايط سياسى و فرهنگى و اقتصادى حاكم و رايج، شخصيت و هويتى اصيل و عينى و حقيقى قائل است و جامعه را امرى اعتبارى و انتزاعى نمى داند63 و چه منكر وجود حقيقتى مستقل، وراىِ افراد براى جامعه باشيم،64 چنان كه نگارنده نيز بر همين نظر است.65 البتّه، هر جامعه اى گرايش ها و كشش هاى خاص خود را دارد;66 جامعه سالم، رفتار شايسته را به انسان الهام مى كند و جامعه ناسالم، انسان را به سمت رفتار ناسالم و ناهنجار فرا مى خواند.قطعاً بعد روحانى و ملكوتى انسان از يك سو، و بعد جسمانى و حيوانى او از سوى ديگر، هر كدام در برابر گرايش ها و الهام هاى جامعه، موضع خاص خود را دارند. البته در اين جا نيز در نهايت، عقل حساب گر و نيروى اراده و انتخاب بر همان منوال مورد پيشين (عوامل درونى) عمل مى كنند و براى اراده و انتخاب انسان اجبار و اكراهى وجود ندارد. قرآن كريم طى آيات متعدد، عذر كسانى را كه شرايط محيطى و اجتماعى را به عنوان عامل سوق دادن ايشان به شرك و كفر و تباهى مطرح مى كنند، نمى پذيرد. در اين زمينه نيز آيات قرآن كريم گويا و صريح است، لذا در اين فرصت به ارائه مواردى چند بسنده مى كنيم:انّ الّذين توفّيهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنّا مستضعفين فى الأرض قالوا ألم تكن أرض اللّه واسعة فتهاجروا فيها فأولئك مأويهم جهنّم و سائت مصيراً;67كسانى كه فرشتگان روح آنان را گرفتند در حالى كه به خويشتن ستم كرده بودند، فرشتگان به ايشان گفتند: در چه حالى بوديد؟ آنان گفتند: ما در سرزمين خود تحت فشار بوديم. فرشتگان به ايشان گفتند: مگر سرزمين خدا پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟ پس ايشان (كه عذرى ندارند) جايگاهشان دوزخ است وسرانجام بدى دارند. ...حتّى اذا ادّاركوا فيها جميعاً قالت اخريهم لِأوليهم ربّنا هؤلاء اضلّونا فآتهم عذاباً ضعفاً من النّار قال لكلٍّ ضعف ولكن لاتعلمون * و قالت اوليهم لأخريهم فما كان لكم علينا من فضل فذوقوا العذاب بما كنتم تكسبون;68...هنگامى كه پيشينيان و پسينيان از اهل جهنّم همگى وارد آتش شدند، گروه پسين درباره گروه پيشين مى گويند: پروردگارا! اين گروه پيشين بودند كه ما را گمراه كردند، پس كيفر ايشان را از آتش دوچندان كن! خداوند مى گويد: براى هر كدام از دو گروه عذاب مضاعف است، ولى نمى دانيد ـ زيرا پيروان، يعنى گروه پسين نيز اگر گرد پيشوايان و پيشينيان ستم گر و گمراه را نگرفته بودند، آن ها قدرتى بر اغواى ديگران نمى داشتند ـ.* و گروه پيشين (پيشوايان) به گروه پسين (پيروان)خود مى گويند: شما بر ما امتيازى نداريد، پس بچشيد عذاب الهى را در برابر آن چه انجام مى داديد و كسب مى كرديد. إِنَّ اللّهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً *...وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاَ * خداوند كافران را لعنت كرده و براى آن ها آتش سوزان مهيّا ساخته است* ... و مى گويند: پروردگارا! ما از رؤسا و بزرگان خود اطاعت كرديم وآنان ما را گمراه ساختند.69و اين درحالى است كه خداوند عذر كافران را نپذيرفته و در عذاب ابدى گرفتارند.70تا به اين جا به طور گذرا ديدگاه اسلام را درباره نقش عوامل روان شناختى و جامعه شناختى در اراده و سرنوشت انسان بيان كرديم كه به ظاهر با ديدگاه تفويض يا اختيار مدار افراطى تفاوت محسوسى ندارد.امّا مسئله اى كه نقطه عطفى در ديدگاه اسلام (مكتب اهل بيت(عليهم السلام)) در مقايسه با ساير نظريه ها به شمار مى رود، موضع اسلام در مورد قضا و قدر و مشيت الهى است كه يكى ديگر از عوامل بيرونى محسوب مى شود.در اين زمينه نيز براساس ديدگاه اسلام كه از زبان اهل بيت عصمت(عليهم السلام) بيان شده، انسان مجبور نيست، بلكه واقعيت چيزى بين جبر و تفويض است، بدين معنا كه نه جبر است و نه تفويض، نه اين كه مخلوطى باشد از جبر و تفويض، چرا كه امر داير بين جبر و تفويض نيست تا گريزى از يكى از آن دو نباشد، بلكه در اين جا شقّ سومى نيز قابل تصور است كه واقعيت نيز همان است و آن واقعيت چيزى است كه از آن به «امر بين امرين; چيزى بين جبر و تفويض» ياد شده است.در خلال روايات اهل بيت(عليهم السلام) كه در مقام بيان مقصود از «امر بين امرين» وارد شده، در مورد معناى جبر تنها يك تفسير وجود دارد و آن عبارت است از: سلب اختيار و عدم توان گزينش از سوى بندگان. اما در مورد معناى تفويض، دو تفسير وجود دارد كه اين امر مى تواند حاكى از آن باشد كه قائلان به تفويض دو گروه بوده اند. در برخى روايات، تفويض به «واگذاردن امر خلق از نظر امر و نهى و احكام تكليفيه به خودشان» تفسير شده كه معناى آن اين است كه خداوند امر و نهى مشخصى ندارد و به تبع آن، «امر بين امرين» اين گونه توجيه شده است كه «خداوند اوامر و نواهى خود را به بندگان ابلاغ فرموده و آن گاه آنان را در طاعت و معصيت مخيّر قرار داده است»،71 چنان كه شيخ مفيد(رحمه الله) نيز «امر بين امرين» را اين گونه تفسير نموده است.72اما در برخى روايات ديگر، تفويض به معناى «رها كردن بندگان به حال خود پس از ابلاغ اوامر و نواهى الهى، و برخوردارى ايشان از استقلال كامل و در نتيجه، عدم نياز آنان به مشيت و قدرت الهى در مقام عمل» فرض شده كه مشهور و معروف از مذهب تفويض نيز همين است، و به تبع آن، معناى «امر بين امرين» نيز تفاوت پيدا كرده و آن چه از عبارت هاى مختلف روايات در اين زمينه به دست مى آيد اين است كه: جهان ملك خداوند است و هيچ فعلى در آن بدون مشيت و اراده الهى و بدون حول و قوه خداوند انجام نمى گيرد و طبعاً انسان به مشيّت الهى، قدرت انتخاب و اراده و گزينش فعل يا ترك عملى را دارد.73در توضيح بيشتر أين معناى امر بين امرين ـ با توجه به بيان حكماى اسلامى در اين بارهـ 74 گفتنى است كه منظور از امر بين امرين اين است كه به رغم اين كه انسان در گزينش و فعل يا ترك يك عمل آزاد است، ولى او همه هستى خود را آن به آن متكى به خداوند متعال است و هيچ گونه وجود استقلالى از خود ندارد، چنان كه اهل تفويض گمان مى كنند. اين كه انسان توان انجام عملى را چه خوب و چه بد دارد، به مشيت الهى است و اين توان را خداوند هر آن به او عطا مى كند، هم چنان كه اراده و توان گزينش را نيز خداوند به انسان مى دهد. او خود فرموده است: «شما نمى خواهيد مگر اين كه خداوند بخواهد».75 بنابراين اگر ما به گزينش و انتخاب آزاد قادر هستيم، از آن جاست كه خداوند چنين خواسته كه ما انتخاب آزاد داشته باشيم و هر آن كه اين مشيّت الهى تغيير كند انسان، ديگر اراده آزاد نخواهد داشت. آن چه در مورد منوط و متوقف بودن توانايى انسان بر انتخاب آزاد، به اراده و مشيت الهى ذكر شد، در واقع، تنها نمونه اى از سنّت هاى الهى (مشيّت ها و اراده هاى پايدار الهى) در مقام ربوبيّت تكوينى خداوند است. اما بى شك اين نكته در مورد همه سنت هاى الهى (كه مجموعاً ربوبيّت تكوينى جبرى و غير تكليفى، در برابر ربوبيت تشريعى كه در قالب اوامر و نواهى عينيت مى يابد) جارى است; به اين معنا كه صدور هر فعل اختيارى انسان به وجود مجموعه اى از سنت هاى الهى در طبيعت و محيط منوط است كه اگر اين سنت هاى الهى نباشد، صدور يك فعل اختيارى از انسان ميسّر نخواهد شد.گفتنى است كه بخش عظيمى از سنت هاى مورد اشاره، در واقع همان قوانين فيزيك و شيمى و زيستى و اجتماعى جبرى است. اين سنت هاى جبرى در عين اين كه براى صدور يك فعل اختيارى از انسان، ضرورى است، در همان حال محدود كننده اراده آزاد انسان نيز مى باشد. مثلاً، اگر انسان مى خواهد آهنى را بگدازد، در گرو اين سنت الهى (مشيّت پايدار الهى) است كه آتش سوزنده باشد، اما اگر اين مشيت الهى (سنت الهى، قانون طبيعى) تغيير كند، قهراً فعل گداختن آهن صورت نخواهد گرفت. هم چنين اگر انسان مى خواهد در راه خدا به نيازمندان كمك كند يا به درمان بيماران بپردازد، در گرو اين قانون جبرى اجتماعى يا زيستى است كه خداوند افراد را با قوا و استعدادهاى متفاوت آفريده يا خداوند بدن انسان ها را در برابر ميكروب ها آسيب پذير آفريده است، و هكذا.بدين ترتيب، مفهوم «امر بين امرين»، يعنى نه جبر و نه تفويض، بلكه راهى بين اين دو امر، راهى است كه ضمن تضمين اراده آزاد انسان و تحقق مراد و تصميمات انسان، نوعى محدوديت را براى اعمال اراده آزاد بشر نيز ايجاد مى كند. اما به هرحال، انسان با استخدام اين سنت هاى الهى و در چارچوب اين سنت ها و قوانين ربوبى لايتغيّر و جبرى (قوانين طبيعى و اجتماعى) به اعمال اراده آزاد خود مى پردازد و سرنوشت خود را رقم مى زند،76 هم چنان كه انسان با انتخاب آزاد خويش خود را در معرض نصرت يا عذاب خداوند قرار مى دهد. بنابراين، بسيارى از حوادث طبيعى ـ به جز موارد آزمايش ـ كه در ظاهر امورى غير اختيارى تلقى مى شوند، از ديد قرآن كريم، برآمده از انتخاب آزاد انسان است كه خود را در معرض سنّت ها و قوانين جبرى اجتماعى نظير «نصرت» يا «عذاب» و كيفر قرارمى دهد،77چنان كه خداوند متعال مى فرمايد:همانا خداوند وضع و حال هيچ قوم و گروهى را تغيير نمى دهد مگر اين كه آنان [ابتدا ]وضع و حال خويشتن را دگرگون سازند.78حاصل اين كه در ديدگاه اسلام، انسان در گزينش و تعيين سرنوشت خود مختار است و در همان حال، وابستگى تام و تمامى به خداوند متعال دارد.پس از آن كه نقش انسان در تعيين سرنوشت و در برنامه ريزى و انجام اقدامات خود محرز شد، اينك نوبت آن مى رسد كه به بررسى نقش شخصيت ها (عموم افراد با ويژگى هاى شخصيّتى متفاوتى كه دارند) در روند كلى تحولات تاريخى بپردازيم.كدام شخصيت ها در تاريخ مؤثرند؟چنان كه قبلاً اشاره شد،79 ديدگاه هاى اختيار مدار و حتى ديدگاه هاى جبرگرايانه مبتنى بر عوامل درونى و گاه برخى جبرگرايان متكى بر عوامل محيطى و اجتماعى، انسان را در تعيين سرنوشت خود مؤثر مى دانند. البته اين نظريّه لزوماً بدان معنا نيست كه نقش همه افراد، بهويژه در رابطه با حوادث اجتماعى و روند تحولات تاريخى يكسان باشد. اين جاست كه اين سؤال مطرح مى شود كه كدام شخصيت ها در تاريخ و روند تحولات اجتماعى مؤثرند و فراتر از آن اين كه، كدام شخصيت ها اثر سازنده و مثبت و تعالى بخش دارند؟ و هم در اين جاست كه تمايز انسان ها و ارزش خاص هر فرد در مقايسه با ديگران باز شناخته مى شود.در پاسخ به اين پرسش ها گفتنى است كه اجمالاً همه ديدگاه هاى اختيارمدار و حتى برخى ديدگاه هاى جبرگرايانه80 بر نقش تعيين كننده افراد رشد يافته، فرهيخته و دانشمند81 و دست كم افراد با عزم و اراده كه گاه از آنان به عنوان نوابغ يا قهرمانان ياد مى شود تأكيد دارند.كارلايل (1795 ـ 1881 م) مورخ اسكاتلندى و مؤلف كتاب قهرمانان مى گويد: «تاريخ ، زندگينامه مردان بزرگ است».82به عقيده «كار»، در زمينه عامل يا عوامل قاطع در روند حركت تاريخ و تحولات اجتماعى، ديدگاه مسلط بر مراحل آغازين هشيارى تاريخى و توجه بشر به تحليل تاريخ، از جمله ديدگاه مسلط بر يونان كهن و نيز ديدگاه غالب و رو به رشد طى دوران پس از عصر رنسانس، عبارت است از: فردگرايى و تأكيد بر اين كه «نبوغ فردى، نيروى آفريننده تاريخ است».83او مى گويد مورخى امريكايى ـ اسم او را نمى برد ـ برخى همكاران خود را كه مى خواهند نقش شخصيت هاى برجسته تاريخ را در روند تحولات اجتماعى منكر شوند متهم به «كشتار دسته جمعى چهره هاى تاريخى» مى كند.84پى تيلر، مورخ و روزنامه نگار انگليسى مى نويسد:تاريخ اروپاى جديد را مى توان به صورت داستان سه غول: ناپلئون، بيسمارك نخستوزير آلمان طى جنگ جهانى اول ]و لنين نوشت.85مورخى ديگر به نام وى. جى. چايلد مردان بزرگ را «به سان آدمك هاى توى جعبه كه به طرز معجزه آسا از غيب ظاهر مى شوند تا تداوم حقيقى تاريخ را منقطع سازند و خود را بر تاريخ تحميل كنند» معرفى مى كند.86گيبون مى گويد:حقيقت واضحى است كه زمان بايد فراخور چهره هاى فوق العاده باشد. چه بسا كه نبوغ كرامول (1599ـ1658)، [سياستمدار انگليسى كه به فرمانروايى آن كشور رسيد] يا رِتس (1679 ـ 1613) [رتس جين فرانسيس پول، كاردينال و سياستمدار ماجراجوى فرانسوى ]اينك به دست فراموشى سپرده شود.87نيچه نيز بر نقش مردان جدى و با اراده تأكيد فراوان دارد، تا آن جا كه او به عنوان فيلسوفى «فردپرست و قهرمان پرست» شهرت يافته است.88 ويل دورانت ذيل عنوان «از نوساختن خوى و منش»، در برابر متفكرانى كه انسان را ابزار و آلت دست عوامل بيرونى مى دانند، ضمن تأكيد بر اهميت جايگاه نظام تربيتى، بهويژه نظام تربيتى مبتنى بر مطالعه درونى انسان، براين باور است كه «انسان بيشتر تغيير دهنده محيط خويش است تا تغيير پذيرنده از آن».89 از خلال گفته هاى ياد شده در مورد ويژگى هاى شخصيت هاى تأثيرگذار مى توان مواردى، چون عزم و اراده استوار، دانشورى و هوش و نبوغ سياسى و نظامى را برداشت نمود.گرچه زمينه اصلى ويژگى هاى مزبور به استعدادهاى خدادادى برمى گردد، اما بى ترديد، وجود استعدادهاى خداداد شرط لازم براى تأثيرگذارى برجسته و گسترده اشخاص در روند كلى تحولات جامعه و تاريخ است، نه علت تامّه و كافى. از اين رو، انديشمندانى كه نقش شخصيّت ها را در تاريخ برجسته و پررنگ مى دانند، بر نقش مستقيم تعليم وتربيت در پرورش استعدادها و بروز خلّاقيت و نبوغ افراد مستعد تأكيد دارند.90 اين افراد، در حقيقت برآنند كه ميزان و كم و كيف نقش آفرينى افراد و شخصيت ها در روند تحولات نيز امرى اختيارى و به اراده و برنامه ريزى افراد منوط است و اگر افراد بخواهند در آينده دور و نزديك به شخصيّت هايى تأثيرگذار در سطح كل جامعه و روند كلى تحولات تاريخ تبديل شوند، بايد با گذراندن مراحل و مدارج آموزشى و تربيتى، استعدادهاى خود را شكوفا سازند و گرنه چه بسيار استعدادهايى كه به دليل عدم پرورش، نهفته و گمنام باقى مانده و از ميان رفته است.ديدگاه اسلامدر مورد نقش شخصيت ها در روند كلى تحولات اجتماعى و تاريخى، اسلام نيز بر نقش تاريخ سازِ افراد با ايمان، فرهيخته و با اراده تأكيد دارد. بسيارى از قصص قرآن كريم القا كننده همين نقش فعال و كارساز افراد با عزم و اراده، به ويژه افراد فرهيخته و رشد يافته و نوادر تاريخ بشر، يعنى انبيا(عليهم السلام)است. اهتمام قرآن كريم به نقش ممتاز شخصيت هاى متعالى تا بدان جاست كه برخى از اين افراد، همچون حضرت ابراهيم(عليه السلام) را معادل يك «امّت» مى داند.91گفتار معصومان(عليهم السلام) در اين زمينه نيز هم سو با قرآن كريم است. پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد:مؤمن به تنهايى هم حجّت[خدا] است [بر خلايق و آنان در پيشگاه خداوند متعال عذرى براى كجروى و انحراف خود ندارد ]و هم او به تنهايى يك جماعت است.92يكى از ياران امام صادق(عليه السلام) به نام حمّاد مى گويد كه به آن حضرت عرض كردم:من [به منظور تجارت و كسب و كار] وارد بلادشرك مى شوم، ولى برخى از آشنايان [با انتقاد از اين كار من ]مى گويند: «اگر تو در بلاد شرك از دنيا بروى، با مشركان محشور مى شوى». حضرت(عليه السلام) [با ردّ گفته آنان] فرمود: «اى حماد! هنگامى كه در بلاد شرك هستى آيا متذكر امر ولايت ما مى شوى و [مردم را] به سوى آن دعوت مى كنى؟». عرض كردم: آرى. حضرت(عليه السلام)دوباره پرسيد: «آيا زمانى كه در بلاد اسلامى هستى بازهم متذكر امر ولايت ما مى شوى و [مردم را ]به سوى آن فرا مى خوانى؟». عرض كردم، نه. آن گاه حضرت(عليه السلام)فرمود: «اگر تو [با حفظ همان خصوصيات و رفتار كه گفتى] در بلاد شرك از دنيا بروى، [در قيامت ]به تنهايى به صورت يك امت محشور مى شوى، در حالى كه نور تو پيشاپيش توست [و اطراف خود را روشن مى كند].»93بر اساس اسناد تاريخى، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در مورد شخص بزرگوار و موحّدى به نام قسّ بن ساعدة الأيادى كه در عصر جاهليت مى زيست، فرموده است: «خداوند قُسّ را رحمت كند. اميدوارم او در قيامت به صورت يك امّت محشور گردد».94 طبق برخى گزارش هاى ديگر آن حضرت(عليه السلام) درباره قُسّ فرمود: «او به تنهايى به صورت يك امت محشور مى گردد».95اين گزارش ها علاوه بر اشاره به ماهيّت نظام امت و امامت، نقش تاريخ ساز يك شخصيت مؤمن، با بصيرت، با اراده و فداكار را نشان مى دهد. اين گونه شخصيت ها نه تنها در جامعه هضم نمى شوند، بلكه آغازگر حركتى مى شوند كه در مقياس جهانى در ميان امت ها مى درخشند، راه نشان مى دهند، حجت را بر آنان تمام مى كنند و هر يك بسته به سعه وجودى و شرايط موجود، مسير حركت تاريخ را دگرگون مى سازند.هم چنين قرآن كريم بر جايگاه و نقش ممتاز صابران، مجاهدان و عالمان تأكيد دارد.96 در برخى روايات معصومان(عليهم السلام)نيز فقدان و درگذشت يك عالم متعهّد و متقى، ضايعه اى جبران ناپذير معرفى97 و در همان حال، آثار معنوى علما تا قيام قيامت پايدار و الهام بخش دانسته شده است.98 نيز در بعضى روايات، صلاح و رستگارى علما و زمام داران امت موجب صلاح و رستگارى امت و فساد و تباهى آنان موجب فساد و تباهى امت دانسته شده است.99افزون بر اين، از اهتمام اسلام به مسئله تعليم و تربيت و شناخت و تزكيه نفس نيز مى توان ديدگاه اسلام را در مورد نقش برجسته شخصيت هاى رشد يافته، فرهيخته و پرهيزگار و دانشمند در روند تحولات و تغيير و تعيين مسير حركت تاريخ به دست آورد.نكته درخور توجه اين كه از نظر اسلام افراد منحرف و حتى مسخ شده نيز آن گاه كه از ويژگى هايى چون عزم و اراده و دانشورى اگرچه به صورت جهل مركب و گمراه كننده برخوردار باشند، در روند تحولات اجتماعى مؤثرند، هرچند كه اين تأثير، تنزّلى و انحطاط آور است. قرآن كريم از اين گونه افراد به عنوان «ائمه كفر» و «طاغوت» كه مردم را به سوى دوزخ و ظلمات و گمراهى ها راهنمايى مى كنند، ياد كرده است.100اسلام به وجود افراد ضعيف النفس و تن آسا و منفعل و عافيت طلب و مقلّدان كور در جامعه نيز توجه دارد، ولى اين گونه افراد را نكوهش كرده و محكوم مى كند و عذر آنان را نمى پذيرد و طبعاً آنان را در تعيين سرنوشت خود مؤثر مى داند، هرچند كه شعاع تأثيرگذارى آن ها اندك باشد. قرآن كريم حتى مسئوليت ضعيف ترين افراد را دست كم در حق خودشان تأييد مى كند، جز افراد مقهور و مُكرَه يا افرادى را كه دچار استضعاف فرهنگى شده و هيچ گونه اطلاعى از راه حق نداشته باشند، معذور مى شمارد.101 قرآن كريم و روايات معصومان(عليهم السلام) از اين گونه افراد با عبارت هاى گوناگونى ياد نموده است كه مواردى از آن، ذيل عنوان «نقش انسان در تعيين سرنوشت» مطرح شد.102برآيندبر اساس آن چه گذشت مى توان گفت كه از منظر مكاتب و ديدگاه هاى اختيارمدار، بهويژه آيين اسلام، اساس رفتار انسان عبارت است از «خود» انسان و به عبارت ديگر «شخصيت» انسان; يعنى ساختار و بافت درونى انسان و در اين خصوص نيز اصلى ترين عامل مؤثر و مستقيم در بروز رفتار عبارت است از «اراده» كه گزينش و انتخاب را انجام مى دهد و در واقع، گزينش، خود محصول اراده و فعل اختيارى اراده است.103با توجه به اين مطلب بايد گفت كه عامل اصلى در رفتار انسان و در يك رخداد اجتماعى و تاريخى، همان «اراده» است، اما ساير امورى كه معمولا به عنوان عوامل آن رخداد شمرده مى شوند و از جمله شخصيت اجتماعى فرد يا افراد و يا شخصيت منفى ديگر كسانى كه به گونه اى با يك واقعه مرتبط هستند و حتى ديگر عوامل سازنده «شخصيت فردىِ» شخص يا اشخاص صحنه گردان در يك ماجرا غير از «اراده» تنها زمينه يا زمينه هاى آن رخداد هستند كه در عرف عموم مردم و در اصطلاح فلسفه از اين زمينه ها تحت عنوان «علل معدّه» نيز ياد مى شود.در حقيقت، جايگاه اين زمينه ها اين است كه هر شخص با توجه به اين زمينه ها و ارزيابى خاصى كه از اين اوضاع و احوال مختلف سياسى، اجتماعى، فرهنگى و شخصيتى كه دارد، كم و كيف و زمان و مكان و رفتار و استراتژى خود را تنظيم مى كند. با اين وصف، اگر بخواهيم براى زمينه هاى تحولات اجتماعى وتاريخى، از نظر ميزان تأثيرگذارى در شكل گيرى حوادث وتحولات، مراتبى قائل شويم، بى ترديد «زمينه هاى شخصيتى فردى» در رأس اين نمودار و چينش قرار خواهد گرفت، زيرا اگر ابتدا جوشش و حركتى از درون صورت نگيرد، هرگز ساير زمينه ها موجب آغاز حركتى نخواهند شد، از اين رو در يك حركت ارزشى و آرمانى بالاترين ارزش از آنِ شخصيت يا شخصيت هاى فعّال و خود ساخته و صحنه گردان آن حادثه است.كتابنامه1. قرآن كريم.2. نهج البلاغه.3. آرون ريمون، مراحل اساسى سير انديشه در جامعه شناسى، ترجمه باقر پرهام، چاپ پنجم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1381. 4. آكويناس، سن توماس، «حكومت الهى»، ترجمه سيد عبدالله انوار، به نقل از: فلسفه نظرى، تأليف گروه فلسفه و منطق، چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362.5. اپيكور، «اصول نظريات اپيكور»، ترجمه رضا صدوقى، به نقل از: فلسفه اجتماعى، تهيه شده توسط مجموعه فلسفه و منطق وزارت فرهنگ و آموزش عالى، چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362.6. ارسطو، «اخلاق نيكو ماخوس»، ترجمه ع.احمدى، به نقل از: فلسفه اجتماعى، تهيه شده توسط مجموعه فلسفه و منطق وزارت فرهنگ و آموزش عالى، تهران، انتشارات علمى وفرهنگى، 1362.7. ارسطو، سياست، ترجمه حميد عنايت، چاپ سوم: تهران، شركت سهامى كتاب هاى جيبى، 1358.8. ادواردز پل، فلسفه تاريخ (مجموعه مقالات از





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن