تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 28 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):دو خصلت است كه بالاتر از آنها چيزى نيست: ايمان به خدا و سود رساندن به برادران.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806952347




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آداب سفر (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آداب سفر (1)
آداب سفر (1) نويسنده:فيض کاشاني مقدمه (( بسم اللّه الرحمن الرحيم ))سپاس خداى را كه چشمان دوستان خود را با حكمتها و عبرتها بازگشود و همتهاى ايشان را براى مشاهده عجايب صنعش در سر و حضر خالص ‍ گردانيد، پس آنان به مجارى قدر راضى گشتند در حالى كه دلهاى آنان از توجه به آنچه چشم از ديدنش لذت مى برد، پاك و منزه گرديد مگر بر سبيل عبرت گرفتن به وسيله آنچه در ديدگاه ها و مسيرهاى فكرى ، يافت مى شود، به طورى كه در برابر ايشان خشكى و دريا، دشت هموار و گذرگاه ناهموار و روستا و شهر يكسان گرديد، و درود بر محمّد صلى اللّه عليه و اله سرور آدميان و آل و اصحابش كه در اخلاق و رفتار پيروان او بودند.بارى ، مسافرت ، وسيله نجات شخص از چيزى است كه از آن فرارى است و يا موجب رسيدن او به چيزى است كه بدان علاقه مند است . سفر دو نوع است : يكى سفر ظاهرى و جسمانى است از محل زندگى و وطن به بيابانها و دشتها و ديگرى سفر به وسيله حركت درونى است از پايين ترين مراتب تا ملكوت آسمانها و برترين سفرها سفر باطن است ، زيرا كسى كه بر حال جمود و به همان صورتى كه پس از تولد و بر اساس تقليد از پدران و نياكان شكل گرفته است ، باقى بماند، همواره در مرتبه پايين مانده و به درجه نازلى تن داده است و به جاى فضاى گسترده ((بهشتى كه به بهاى آسمانها و زمين است )) تاريكى زندان و تنگناى محبس را برگزيده است .(( و لم اءرفى عيب الناس عيبا كنقص القادرين على التمام )) (1)جز اين كه چون اين سفر در معرض پيشامد سهمگين است ، نمى تواند بى نياز از راهنما و پشتيبان باشد. بنابراين در هر سفرى دشوارى راه و نداشتن پشتيبان و ياور و راهنما و دليل و بسنده كردن رهروان از بهره فراوان به نصيب پست ناچيز، مقتضى از بين رفتن آنان و ناپديد شدن راه هاست و در نتيجه رشته ارتباط در آن سفر گسسته شده و تفريحگاه هاى نفوس و ملكوت و آفاق از رهروان خالى خواهد شد، در حالى كه خداى سبحان به آن دعوت فرموده و مى گويد: (( سنريهم آياتنا فى الا فاق و فى انفسهم . )) (2) و مى فرمايد: (( و فى الارض آيات للموقنين . و فى انفسكم افلا تبصرون )) (3) و كسانى كه از چنين سفرى باز ايستاده اند، به قول خداى تعالى سرزنش شده اند: (( و انكم لتمرون عليهم مصبحين . و بالليل افلا تعقلون . )) (4) و نيز مى فرمايد: (( و كاين من آية فى السموات و الارض يمرون عليها و هم عنها معرضون . )) (5) پس هر كس كه اين سفرى برايش ميسر شود، همواره در بهشتى به پهناى آسمانها و زمين گردش مى كند در حالى كه جسما در وطن خود قرار دارد و اين سفرى است كه آبشخورها و راهگذرهايش بر كسى تنگ نيست و هجوم مسافران كثير ضررى ندارد، بلكه با افزايش مسافران عنيمتها افزون مى گردد و ميوه ها و دستاوردهايش چند برابر مى شود پس غنيمتهايش هميشگى و بى مانع و ميوه هايش روز افزون و پايان ناپذير است . مگر زمانى كه مسافر در سفرش ‍ سستى نمايد و در حركتش توقفى پديد آيد. زيرا ((خداوند نعمتى را بر قومى دگرگون نمى كند مگر خود با دست خويش آن را دگرگون سازند)) و ((چون آنها از حق منحرف شوند خداوند دلهاى ايشان را منحرف سازد))، ((و خداوند به بندگان ستم نمى كند))(6)، بلكه ايشان به خويشتن ستم مى كنند. كسى كه شايستگى جولان در اين ميدان و گردش در گردشگاه هاى اين بوستان را ندارد، چه بسا با جسم خود، فرسنگها مسافت را در زمانى طولانى طى مى كند تا سودى از تجارت براى دنيا يا اندوخته اى براى آخرت نصيبش گردد. اما اگر خواست او دانش دين با كفايت به منظور يارى رساندن به دين باشد از جمله رهروان راه آخرت خواهد بود و چنانچه در اين سفر شرايط و آداب لازم را رعايت نكند از كارگزاران دنيا و پيروان شيطان خواهد بود و اگر آنها را رعايت كند، سفرش از فوايدى كه او را به كارگزاران آخرت ملحق مى سازد خالى نخواهد بود و ما آن آداب و شروط را در سه باب نقل مى كنيم .( 7)باب اول در فوايد و فضيلت و قصد سفر.باب دوم در آداب سفر از آغاز حركت تا پايان مراجعت .باب سوم درباره آنچه آموختن آن براى مسافر لازم است از قبيل موارد رخصت مسافرت و راهنماييهاى قبله و مسائل ديگر.باب اول - در فوايد سفربدان كه سفر نوعى حركت و معاشرت است و همان طورى كه در بخش ‍ آداب مصاحبت و گوشه نشينى گفتيم ، فايده ها و آفتهايى دارد. فايده هايى كه انگيزه سفر است از دو حال خارج نيست . يا گريز (از زيان ) است يا طلب (منفعت ). زيرا مسافر يا براى دورى از اقامتگاه خود انگيزه اى دارد، كه اگر آن انگيزه نبود هدفى براى سفر نداشت و يا آن كه در سفر مقصد و هدفى دارد؛ و آنچه از آن مى گريزد يا چيزى است دنيوى كه باعث بدبختى است مثل طاعون و وبايى كه در شهرى شايع شده يا علت فرار ترس از آشوب است و دشمنى و گرانى كه اين بلاها همگانى است . آنچنان كه گفتيم و يا حضوصى ، مانند كسى كه در شهرى در معرض آزار قرار گرفته و از آن شهر فرار مى كند، و يا امرى است كه باعث بدبختى دينى است مانند كسى كه در شهر خود گرفتار مقام و ثروت و پيروان و امكانات فراوانى است كه او را از توجه كامل به خدا باز مى دارد و در نتيجه گوشه نشينى و گمنامى را بر مى گزيند و از امكانات زياد و مقام دورى مى كند و يا مثل كسى كه با اجبار به قبول بدعتى خوانده مى شود و يا براى به عهده گرفتن كارى دعوت مى شود كه اقدام به آن روا نيست پس در صدد فرار از آن بر مى آيد.و اما مطلوب نيز يا دنيوى است ، مانند مال و مقام و يا دينى است و دينى هم يا علم است و يا عمل و علم نيز يا يكى از علوم دينى مى باشد و يا علم اخلاق و كسب صفات دينى از راه تجربه است و يا علم به آيات و شگفتيهاى زمين ، همچون مسافرت اسكندر ذوالقرنين و گردش او در نواحى زمين . و عمل هم يا عبادت است و يا زيارت . و عبادت همان حج و جهاد است و زيارت نيز از عوامل قرب به خداست ؛ گاهى مقصد زيارت مكانى از قبيل مكه ، مدينه ، بيت المقدس و مرزهاست . زيرا پاسدارى از مرزها نيز باعث تقرب است و گاهى هدف زيارت اوليا و علما است و آنان يا مرده اند كه قبرهايشان را زيارت مى كنند و يا زنده اند كه به ديدارشان تبرك مى جويند و از دقت در احوالشان ، علاقه بيشترى به پيروى از ايشان حاصل مى كنند. اينها اقسام مسافرتها بود كه از آنها چهار قسم خارج مى شود:قسم اول ، مسافرت در طلب علم ؛ و آن يا واجب است و يا مستحب . و اين وجوب و استحباب سفر ناشى از واجب يا مستحب بودن علم است . توضيح آن كه علم يا مربوط به امور دينى است يا مربوط به اخلاق شخصى و آيات الهى در روى زمين . پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرموده است : ((هر كه از خانه اش در طلب دانش بيرون رود، تا وقتى كه بر مى گردد در راه خداست .))( 8)و در خبر ديگرى آمده است : ((هر كه راهى را طى كند خداوند، راه او را به سوى بهشت سهل گرداند.))( 9)سعيد بن مسيب چندين روز در پى كسب يك حديث مسافرت مى كرد.شعبى مى گويد: اگر مردى از شام به دورترين نقطه يمن در پى كلمه اى سفر كند كه او را به راه هدايت رهبرى كند و يا از راه غلطى باز گرداند، مسافرتش ‍ بيهوده نخواهد بود.جابر بن عبداللّه با ده تن از ياران پيامبر صلى اللّه عليه و اله از مدينه به مصر مسافرت كردند و يك ماه راه پيمودند تا حديثى را كه عبداللّه بن انيس ‍ انصارى از رسول خدا صلى اللّه عليه و اله نقل مى كرد، از خود او بشنوند.(10)كمتر كسى را نام برده اند كه از زمان صحابه تا اين زمان تحصيل كرده باشد مگر آن كه با مسافرت آن علم را تحصيل و براى آن سفر كرده است . و اما علم و دانايى به نفس و اخلاق خويش نيز اهميت دارد، زيرا راه آخرت را نمى توان پيمود مگر با آراستن و پاكيزه كردن خلق و خوى خود، و هر كه بر اساس باطن و پليديهاى صفاتش مطلع نباشد نمى تواند قلب خويش را از آنها پاك سازد و تنها سفر است كه نقاب از چهره اخلاق بر مى دارد و بدان وسيله ((خداوند اندوخته ها و ذخاير آسمان و زمين را خارج مى سازد)) و بدان جهت سفر را سفر گفته اند كه پرده از روى اخلاق بر مى دارد، از اين رو به كسى كه كه شاهدى را معرفى مى كرد، گفتند: آيا در سفرى همراه او بوده اى تا دليلى بر مكارم اخلاق او بياورى ؟ گفت : نه . گفتند: ما فكر نمى كنيم كه تو او را بشناسى .بشر همواره مى گفت : اى گروه قاريان ! جهانگرد باشيد تا پاكيزه و نيكو شويد، زيرا آب هرگاه در جايى زياد بماند دگرگون شود.خلاصه ، شخص در وطن با وجود مساعدت امكانات ، اخلاقش معلوم نمى شود براى اين كه با چيزهاى موافق طبع و معمولى و آشنا و ماءنوس ‍ است ، پس چون رنج سفر را تحمل كند و از چيزهايى كه معمولا در كنار آنهاست جدا گردد و با سختيهاى غربت آزموده شود، بديهايش بر ملا گردد و بر عيبهايش اطلاع يابد، در نتيجه اشتغال به معالجه آنها برايش ميسر شود.ما در كتاب عزلت فوايد معاشرت را بيان كرديم ، در حالى كه سفر خود معاشرتى است با اشتغال بيشتر و تحمل مشقتها.اما ديدن آيات خدا در روى زمين براى اهل بصيرت فوايدى دارد؛ سرزمينهاى مجاور و به هم پيوسته اى وجود دارد كه در آنها كوهها، بيابانها و درياها و انواع جانداران و گياهان موجود است و هيچ چيز از آنها نيست مگر آن كه بر وحدانيت خدا گواهى مى دهد و با زبان فصيح تسبيح گوى او مى باشد و آن را در نمى يابد ((مگر كسى كه گوش فرا دهد و حضور يابد))(11) و اما منكران و غفلت زدگان و فريفتگان به درخشش سراب زيبايى دنيا، نه مى بينند و نه مى شنوند، زيرا آنها شنوايى را از دست داده و بين آنها و آيات پروردگارشان فاصله افتاده است ((آنان به ظاهر زندگى دنيا آگاهند و از آخرتشان غافلند.))(12) و مقصود ما از شنوايى ، شنوايى ظاهرى نيست ، زيرا كه افراد مورد نظر از شنوايى ظاهرى محروم نيستند، بلكه مقصود ما شنوايى باطنى است . با شنوايى ظاهرى جز صداها شنيده نمى شود كه جانداران ديگر با انسان در آن شريكند اما با شنوايى باطنى زبان حال را مى توان درك كرد كه خود سخنى است جدا از سخن گفتارى ، شبيه آنچه گويند در حكايت سخن گفتن ميخ و ديوار، مى گويند: ديوار به ميخ گفت : چرا مرا مى آزارى ؟ ميخ جواب داد: از كسى كه مرا مى كوبد و رهايم نمى كند بپرس ، آن سنگى كه پشت سر من است ، از من دست بردار نيست . هيچ ذره اى از آسمانها و زمين نيست مگر آن كه به نوعى بر يكتايى خداى سبحان شهادت دهد، و همان است يكتاپرستى آنها و نوعى شهادت بر تقديس آفريدگار و همان است تسبيح آن ذره ولى مردمان تسبيح ايشان را درك نمى كنند، زيرا ايشان از تنگناى شنوايى ظاهرى به فضاى شنوايى باطنى و از ناهنجارى زبان گفتار به فصاحت زبان حال سير نكرده اند و اگر هر ناتوانى قادر بر چنين سيرى بود هر آينه درك سخن پرنده (( منطق الطير، )) مخصوص سليمان نمى بود و شنيدن كلام خداى تعالى كه بايد آن را از مشابهت حروف و اصوات مبرا دانست و موسى عليه السلام اختصاص ‍ نمى يافت .بنابراين سفر كسى كه مسافرت مى كند تا اين شهادتها را از روى خطوطى بخواند كه به خط الهى روى صفحات جمادات نوشته شده است ، سفر جسمانى نيست بلكه نشسته در يك جا با دلى فارغ برخوردار از شنيدن نغمه هاى تسبيح يكايك ذرات مى باشد. بنابراين او را چه به رفت و آمد در دشتها؟ در حالى كه براى او بى نيازى در ملكوت آسمانهاست و خورشيد و ماه و ستارگان مسخر او هستند و آنها خود به جانب ديدگان اهل بصيرت در هر ماه و سال چندين بار سفر مى كنند، بلكه به طور مداوم در حركت خود كوشايند، بنابراين از عجايب است كه آن كسى كه كعبه ماءمور طواف اوست ، به طواف يكايك مساجد بشتابد و از غرايب است آن كسى كه كران تا كران آسمان به گرد او در طواف است ، خود در اطراف زمين بگردد، وانگهى تا وقتى كه مسافر نيازمند به ديدن عالم ملك و شهود با چشم ظاهرى است با اين همه در منزل اول از منزلهاى سالكان به سوى خدا و مسافران به درگاه اوست ، گويا او بر دروازه وين اعتكاف كرده و سيرش به فضاى باز، نينجاميده است در حالى كه هيچ دليلى جز ترس و كوتاهى براى طولانى شدن مدت توقف در اين منزل وجود ندارد. از اين رو يكى از صاحبدلان مى گويد: مردمان گويند: چشمانتان را باز كنيد تا ببينيد، من مى گويم چشمهايتان را ببنديد تا ببينيد، و هر دو سخن درست است ، سخن اول خبر از منزل اول مى دهد كه نزديك وطن است و دومى درباره منزل بعدى است كه از منازل دور از وطن مى باشد، و جز كسى كه خود را به خطر انداخته باشد بر آن منزل گام ننهد و هر كس به آن جا گام نهد چه بسا سالها سرگردان ماند و چه بسا كه توفيق ، دستگير او شود و به راه راست راهنمايى گردد. و كسانى كه در وادى حيرت هلاك شده اند، بيشتر از سوارگان آن راه بوده اند ولى آنان كه در پرتو توفيق به سلامت حركت كردند از نعمتها و ملك جاودانه برخوردار شدند، و آنانند كه در نيكيها گوى سبقت را از ما ربودند و از ملك دنيا براى آن ملك پند گرفتند، و نسبت به كثرت جمعيت ، طالبان آن ملك اندكند، زيرا هر چه مطلوب بزرگتر باشد طالب كمتر خواهد بود. از اين رو آنها كه هلاك مى شوند بيشتر از كسانى هستند كه مالك آن ملك مى گردند و هر ناتوان ترسو به دليل عظمت خطر و رنج زياد در صدد به دست آوردن آن ملك بر نمى آيد.(( و اذا كانت النفوس كبارا تعبت فى مرادها الاجسام )) (13) خداوند متعال ، عزت و ملك دين و دنيا را به وديعت ننهاده مگر آن جايى كه خطر موجود است ، در حالى كه آدمهاى ترسو نام ترس و نارسايى خود را حزم و احتياط مى گذارند.(( يرى الجبناء ان الجبن الحزم و تلك خديعة النفس اللئيم )) (14) اين است حكم سفر ظاهرى ، كه اگر در خلال آن به سفر باطنى رو مى آوريم به همان مقصدى كه در نظر مى گيريم خواهيم رسيد.قسم دوم ، آن كه براى عبادتى از قبيل جهاد يا حج ، مسافرت كند و ما فضيلت ، آداب و اعمال ظاهرى و باطنى اين نوع سفر را در كتاب اسرار حج ذكر كرديم . زيارت قبول انبيا، صحابه ، تابعين و ساير علما و اوليا نيز در اين رديف است .مى گويم :بالاتر و مهمتر از همه آنها پس از زيارت پيامبر صلى اللّه عليه و اله ، زيارت قبور ائمه معصومين عليهم السلام از اهل بيت رسول خدا صلى اللّه عليه و اله است ، در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) از ابوالحسن الرضا عليه السلام روايت شده است كه فرمود: ((همانا همه امامان عليهم السلام به گردن دوستان و شيعيان خود حقى دارند و البته كمال وفاى به عهد و اداى آن حق ، زيارت قبور ايشان است ، پس هر كه ايشان را از روى رغبت و باور داشتن آنچه مورد علاقه آنهاست زيارت كند، در روز قيامت ائمه عليهم السلام شفيع ايشان خواهند بود.))(15)شيخ صدوق - رحمه اللّه - مى گويد: صالح بن عقبه از زيد شحّام روايت كرده كه :((خدمت امام صادق عليه السلام عرض كردم : هر كس يكى از شما را زيارت كند چه اجرى دارد؟ فرمود: اجرش همانند اجر كسى است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله را زيارت كرده است )) (86) و نيز مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله به على عليه السلام فرمود: ((يا على ! هر كه مرا در زمان حيات و يا پس از مردنم يا تو را در زمان حيات و يا پس از مردنت زيارت كند و يا دو پسرت را در زمان حيات يا پس از درگذشتشان زيارت كند، من روز قيامت ضامنم كه وى را از هول و هراسها و شدايد آن روز نجات دهم تا آن جا كه او را با خود همدرجه سازم .))(17)اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: ((محل قبر امام حسين عليه السلام از روزى كه در آن جا دفن شده است ، باغى از باغهاى بهشت است .))(18)و فرمود: ((مدفن امام حسين عليه السلام گلزارى از گلزارهاى بهشت است ))(19) و فرمود: ((حريم مدفن امام حسين عليه السلام از چهار طرف مدفن پنج فرسخ است .))(20)و فرمود: ((در خاك مدفن امام حسين عليه السلام شفاى هر دردى است و آن بزرگترين داروست .))(21)و آن حضرت فرمود: ((وقتى كه (از آن تربت ) خوردى ، بگو: (( رب التربة المباركة و رب الوصى الذى و ارته صل على محمّد و آل محمّد و اجعله علما نافعا و رزقا واسعا و شفاء من كل داء.))(22)اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: ((ما بين قبر امام حسين عليه السلام تا آسمان هفتم محل رفت و آمد فرشتگان است .))(23)صالح بن عقبه از بشير دهّان روايت كرده كه : خدمت امام صادق عليه السلام عرض كردم : چه بسا اتفاق مى افتد كه حج از دست من مى رود و عرفه را كنار مزار امام حسين عليه السلام مى گذرانم ، فرمود: ((آفرين بر تو اى بشير! هر مؤ منى كه با معرفت به حق آن حضرت كنار مزار امام حسين عليه السلام در غير روز عيد بيايد، بيست حج مبرور قبول شده و بيست غزوه با پيامبر مرسل يا امام عادل در نامه عملش نوشته مى شود و هر كه در روز عيد بيايد هزار حج و هزار عمره مبرور مقبول و هزار غزوه با پيامبر مرسل و يا امام عادل برايش نوشته مى شود. مى گويد: پرسيدم : چگونه براى من ثواب موقف حج نوشته مى شود؟ امام عليه السلام نظير آدم خشمگين به من نگاه كرد و بعد فرمود: اى بشير! مؤ من هرگاه روز عرفه كنار مزار امام حسين عليه السلام بيايد در حالى كه معرفت به حق آن حضرت دارد و از آب فرات غسل كند، سپس رو به آن حضرت بياورد، خداوند به هر گامى ثواب يك حج با تمام مناسكش - درست به خاطر ندارم ، گويا فرمود: و يك عمره - برايش مى نويسد.))(24)امام صادق عليه السلام فرمود: ((خداوند در شامگاه عرفه ابتدا به زايران قبر امام حسين عليه السلام مى نگرد. عرض كردند: آيا پيش از نگرش به اهل موقف (در عرفه )؟ فرمود: آرى . گفتند: چگونه چنين چيزى مى شود؟ فرمود: چون در ميان اهل موقف ممكن است اولاد زنا باشند، در حالى كه در ميان زيران امام حسين عليه السلام اولاد زنا نيست .))(25)و آن حضرت فرمود: ((هر كس قبر امام حسين عليه السلام را زيارت كند گناهانش را بر در منزل خود چون پلى قرار داده است كه از روى آن عبور مى كند همان طورى كه كسى از شما وقتى كه از پل عبور كند، آن را در پشت سرش قرار مى دهد.))(26)على بن حمزه از ابوبصير به نقل از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: ((خداوند هفتاد هزار فرشته را موكل امام حسين عليه السلام قرار داده است كه هر روز ژوليده و غبارآلوده بر آن حضرت صلوات مى فرستد و براى زايرانش دعا مى كنند و مى گويند: اينان زيران امام حسين عليه السلام اند، خداوندا ثواب آنها را چنين و چنان كن .))(27)و آن حضرت فرمود: ((هر كه با معرفت به حق امام حسين عليه السلام به زيارت آن حضرت بيايد خداوند جايگاه او را اعلى عليين مقرر فرمايد.))(28)موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: ((كمترين اجرى كه به زايران امام حسين عليه السلام در كنار شط فرات داده مى شود در صورتى كه عارف به حق و حرمت و ولايت آن حضرت باشند اين است كه گناهان گذشته و آينده آنان آمرزيده مى شود.))(29)حسن بن على وشّاء از ابوايوب خراز به نقل از محمّد بن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: ((شيعيان ما را به زيارت حسين بن على عليه السلام امر كنيد كه زيارت آن حضرت از زير آوار ماندن ، غرق شدن و سوختن و طعمه درندگان شدن جلوگيرى مى كند و زيارت آن حضرت بر كسى كه به امانت امام حسين عليه السلام از جانب خدا، اقرار دارد، لازم و واجب نيست .))(30)هارون به خارجه از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: ((وقتى نيمه شعبان فرا مى رسد، مناديى از بالاترين جايگاه آسمان ، ندا مى دهد: اى زايران قبر امام حسين عليه السلام ! باز گرديد در حالى كه آمرزيده ايد، اجرتان با پروردگارتان و محمّد صلى اللّه عليه و اله پيامبرتان است .))(31)حسين بن محمّد قمى از حضرت رضا عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: ((هر كس قبر پدرم را در بغداد زيارت كند چنان است كه قبر رسول خدا صلى اللّه عليه و اله و قبر اميرالمؤ منين عليه السلام را زيارت كرده است جز اين كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله و اميرالمؤ منين عليه السلام فضيلت خود را دارند.))(32)از حسن بن وشّاء به نقل از ابوالحسن الرضا عليه السلام روايت شده كه : از آن حضرت درباره زيارت قبر ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام پرسيدم كه آيا مثل زيارت قبر امام حسين عليه السلام است ؟ فرمود: آرى .(33)على بن مهزيار از امام ابوجعفر محمّد بن على الثانى (امام جواد عليه السلام ) نقل كرده مى گويد: عرض كردم : فدايت شوم زيارت حضرت رضا عليه السلام افضل است يا زيارت اباعبداللّه الحسين عليه السلام ؟ فرمود: ((زيارت قبر پدرم افضل است ، زيرا كه قبر امام حسين عليه السلام را همه مردم زيارت مى كنند ولى پدرم را جز خواص شيعه زيارت نمى كنند.))(34)احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى مى گويد: در نوشته ابوالحسن الرضا عليه السلام چنين خواندم : ((به شيعيان من بگو، زيارت من در نزد خدا برابر هزار حج است . مى گويد: خدمت ابوجعفر عليه السلام - يعنى پسرش ‍ امام جواد عليه السلام - رسيدم ، عرض كردم ! هزار حج ؟ فرمود: آرى به خدا سوگند و هزار هزار حج براى كسى است كه با معرفت به حق آن حضرت ، او را زيارت كند.))(35)حسين بن زيد از ابوجعفر عليه السلام روايت كرده ، مى گويد: از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود: ((مردى از فرزندان موسى عليه السلام به دنيا مى آيد كه همنام اميرالمؤ منين عليه السلام است و بعد در زمين توس واقع در خراسان مدفون خواهد شد؛ كه در آن جا با زهر كشته مى شود و غريبانه دفن مى شود، هر كس او را با معرفت به حقش زيارت كند، خداى تعالى به او اجرى عطا كند معادل اجر كسى كه قبل از فتح مكه براى پيروزى اسلام انفاق و مبارزه كرده است .))(36)بزنطى از امام رضا عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: ((كسى از دوستانم با معرفت به حق من ، مرا زيارت نمى كند مگر آن كه روز قيامت او را شفاعت مى كنم .))(37)ابوجعفر محمّد بن على الرضا عليه السلام مى فرمايد: ((همانا بين دو كوه ترس قطعه خاكى است كه از بهشت گرفته شده است ، هر كه وارد آن جا شود روز قيامت از آتش دوزخ در امان است .))(38)و آن حضرت فرمود: براى كسى كه قبر پدرم را در توس با معرفت به حقش ‍ زيارت كند بهشت را در نزد خداى تعالى ضمانت مى كنم .))(39)رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((به همين زودى پاره اى از تن من در خراسان دفن مى شود، هيچ گرفتارى آن را زيارت نمى كند اگر آن كه خداوند گرفتارى اش را بر طرف مى سازد و هيچ گنهكارى آن را زيارت نمى كند مگر آن كه خداوند گناهانش را مى آمرزد.))(40)نعمان بن سعد از اميرالمؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: ((بزودى مردى از اولاد من به وسيله زهر و از روى ستم در زمين خراسان كشته مى شود، نامش چون نام من و نام پدرش چون نام موسى بن عمران عليه السلام است ، بدانيد هر كه او را در غربتش زيارت كند خداوند گناهان گذشته و آينده اش را بيامرزد، هر چند كه به بسيارى ستارگان و قطره هاى باران و برگ درختان باشد.))(41)حمدان ديوانى از امام رضا عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: ((هر كه مرا با اين دورى منزل زيارت كند، من روز قيامت در سه جا به سراغ او مى آيم تا او را از خطرهاى قيامت نجات دهم : وقتى كه نامه هاى اعمال از سمت راست يا چپ به مردم داده مى شود، و در صراط، و به هنگام سنجش اعمال .))(42)حمزة بن حمران مى گويد: ((امام صادق عليه السلام فرمود: ((نواده من در سرزمين خراسان در شهرى كه به آن توس گويند، كشته مى شود. هر كه با معرفت به حقش او را زيارت كند، روز قيامت او را با دست خود مى گيرم و به بهشت وارد مى كنم هر چند كه گناهان كبيره داشته باشد. مى گويد: عرض ‍ كردم : فدايت شوم ، معرفت حق او چيست ؟ فرمود: اين كه بداند او امام واجب الاطاعه ، غريب و شهيد است ، هر كه او را با معرفت به حقش زيارت كند خداوند پاداش هفتاد شهيد را را به او مرحمت كند، از شهيدانى كه در مقابل رسول خدا صلى اللّه عليه و اله به حقيقت شهيد گشته اند.))(43)حسن بن على بن فضال از ابوالحسن على بن موسى الرضا عليه السلام روايت كرده است كه مردى از اهل خراسان به آن حضرت گفت : ((يابن رسول اللّه من رسول خدا صلى اللّه عليه و اله را در خواب ديدم . گويا به من مى فرمود: چگونه خواهد بود حال شما وقتى كه پاره تن من در سرزمين شما دفن گردد و پاسدارى امانت من و به شما سپرده شود و ستاره آسمان من در خاك شما پنهان گردد؟ امام رضا عليه السلام در پاسخ فرمود: منم آن كسى كه در زمين شما دفن مى شوم و منم پاره تن پيامبر شما و منم آن امانت و آن ستاره ، بدان كه هر كس مرا زيارت كند در حالى كه به آنچه خدا از حق من و طاعت من واجب كرده ، آگاه باشد، من و پدرانم روز قيامت شفيعان او هستيم و هر كه ما شفيع او باشيم نجات يافته است اگر چه به اندازه گناهان جن و انس گناه داشته باشد. پدرم از جدم از قول پدرش نقل كرده است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: هر كه مرا در عالم خواب ببيند، خود مرا ديده است ، زيرا شيطان نمى تواند در صورت من و نه در صورت هيچ يك از اوصياى من و نه در صورت هيچ يك از شيعيان تجسم پيدا كند و خواب درست ؛ جزئى از هفتاد جزء نبوت است .))(44)از اباصلت ، عبدالسلام بن صالح هروى روايت شده كه مى گويد: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: ((به خدا سوگند، هيچ يك از ما نيستيم مگر آن كه مقتول و شهيد مى شويم ، پرسيدند: يابن رسول اللّه ، چه كسى شما را مى كشد؟ فرمود: بدترين خلق خدا در اين زمان ، مرا به وسيله زهر مى كشد، سپس در سرايى كهنه و ديار غربت دفن مى كند. پس هر كه مرا در غربتم زيارت كند خداوند براى او اجر صد هزار شهيد و صد هزار صديق و صد هزار انجام دهنده حج و عمره و صد هزار مجاهد را بنويسد و در زمره ما محشور شود و در درجات عالى بهشت همراه ما باشد.))(45)حسن بن على فضّال از ابوالحسن الرضا عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: ((همانا در خراسان بقعه اى است ، زمانى بر آن بيايد كه جاى رفت و آمد فرشتگان گردد. پس همواره گروهى از فرشتگان نازل مى شوند و گروهى به آسمان بالا مى روند تا وقتى كه در صور دميده شود (يعنى تا پايان عمر دنيا). عرض شد: يا بن رسول اللّه ، اين بقعه كدام است ؟ فرمود: آن در سرزمين توس است ، به خدا سوگند كه آن باغى از باغهاى بهشت است . هر كه در آن بقعه مرا زيارت كند چنان است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله را زيارت كرده است و خداوند براى او ثواب هزار حج مبرور و هزار عمره مقبول بنويسد و من و پدرانم روز قيامت شفيعان او خواهيم بود.))(46)رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((به همين زودى پاره تن من در سرزمين خراسان مدفن مى شود، هيچ مؤ منى او را زيارت نكند مگر آن كه خداوند بهشت را بر او واجب و حتمى كند و پيكر او را بر آتش دوزخ حرام گرداند.))(47)ابوحامد غزالى گويد: هر كس را كه از ديدنش تبرك جويند پس از وفاتش به زيارتش تبرك جسته مى شود، و جايز است به اين سبب بار سفر بست و اين سخن پيامبر صلى اللّه عليه و اله كه فرمود: ((نبايد بار سفر بست مگر به سوى سه مسجد: مسجدالحرام ، و اين مسجد كه متعلق به من است و مسجدالاقصى ))(48) مانع از زيارت ديگر اماكن نيست ، زيرا اين حديث درباره مسجد است و زيارت قبور پس از اين سه مسجد، همسانند اگر نه تفاوتى بين زيارت قبور انبيا، اوليا و علما در اصل فضيلت نيست هر چند كه در مراتب و درجات بر حسب درجاتشان در پيشگاه خدا متفاوتند. و خلاصه آن كه زيارت زندگان بهتر از زيارت مردگان است .مى گويم :به شرط تساوى زندگان و مردگان . اگر نه ، بايد به مراتب آنان بنگريم .ابوحامد غزالى مى گويد: فايده اى كه از ديدار زندگان به دست مى آيد درخواست بركت دعا از آنها و بركت نظر كردن به ايشان است ، زيرا نظر كردن به سيماى دانشمندان و صالحان عبادت است و باعث تحريك اشتياق به پيروى از ايشان و آراسته شدن به اخلاق و آداب ايشان است و اينها سواى فوايدى است كه مى توان از شناخت چگونگى روحيات و رفتار آنها به دست آورد. و صرف زيارت برادران دينى فضيلت دارد، همان طورى كه در بخش آداب معاشرت و در تورات آمده است : ((تا چهار ميل برو و برادر دينى را زيارت كن .))اما ديدار سرزمينها و بقعه ها به جز مسجدهاى سه گانه و جز مرزها براى مرزدارى ثوابى ندارد، حديث بالا روشن است در اين كه براى بركت جستن از سرزمينها بار سفر نبنديد مگر به قصد مساجد سه گانه . البته فضيلتهاى حرمين را در بخش حج گفتيم و بيت المقدس نيز دارى فضيلت زيادى است ، حضرت سليمان عليه السلام از خداوند عز و جل درخواست كرد كه هر كه قصد زيارت آن مسجد را كند هدف او تنها نماز گزاردن در آن باشد، در تمام مدت اقامت تا هنگام خروج نظرت را از او بر نگردان و او را از گناهانش پاك كن مانند روزى كه از مادر متولد شده است ؛ و خداوند دعاى سليمان عليه السلام را مستجاب كرد.مى گويم :فضيلت مسجد كوفه و نماز در آن جا را نيز با سخن اميرالمؤ منين عليه السلام راجع به فضيلت آن ، در كتاب اسرار حج نقل كرديم كه فرمود: ((اگر مردم مى دانستند چه بركتى در مسجد كوفه است از كرانه هاى زمين به آن جا مى آمدند هر چند با دستها بر روى برف راه مى رفتند.))(49)غزالى گويد: قسم سوم آن است كه مسافرت براى فرار از عامل نگران كننده دينى باشد و آن نيز نيكوست ، زيرا كه فرار از امور طاقت فرسا، از روش ‍ پيامبران است . و از جمله چيزهايى كه بايد از آنها فرار كرد، واليگرى ، مقام و زيادى علايق و اسباب است ، زيرا همه اينها باعث برهم زدن فراغت دل است در حالى كه دين جز با دل فارغ از غير خدا كامل نمى شود. بنابراين اگر دل كاملا فارغ نباشد به مقدارى كه فراغت آن صورت مى پذيرد، به دين مى پردازد. در دنيا فراغت دل از امور دنيا و نيازهاى ضرورى حاصل نمى شود ليكن سبك و سنگين كردن آن ممكن است سبكباران نجات يافتند و سنگين بارها هلاك شدند؛ و سپاس خداى را كه رستگارى را منوط به فراغت مطلق از وبالها و سنگينى ها نفرمود بلكه به لطف خود بنده سبكبار را مى پذيرد و او را مشمول رحمت واسعه خود مى فرمايد و سبكبار كسى است كه دنيا بزرگترين وجهه همت او نباشد و چنين چيزى در وطن براى كسى كه دامنه مقامش وسيع و دلبستگيهايش فراوان است ميسر نمى شود، بنابراين كاملا به مقصدودش نمى رسد مگر در غربت و گمنامى و بريدن از علايقى كه گرفتار آنهاست تا اين كه مدتى نفسش را تمرين دهد و آنگاه چه بسا خداوند او را با كمك خود يارى كند و چيزى را كه باعث تقويت نفس و آرامش دل است به او مرحمت فرمايد، از اين رو مسافرت كردن و نكردن در نزد او يكسان مى گردد و بود و نبود اسباب و علايق در نزد او برابر مى شود و در نتيجه هيچ چيز نمى تواند به آنچه او از ياد خدا در پى آن است زيان برساند.و چنان حالتى جدا كمياب است بلكه بيشتر سستى و كوتاهى از توجه به خلق و خالق بر دلها چيره مى گردد و تنها انبيا و اوليا، به وسيله اين نيز به سعادت مى رسند و رسيدن به آن از راه تلاش ، بسى دشوار است ، هر چند كه تلاش و كوشش نيز دخالت دارد. و مثال تفاوت قوه باطنى در آن باره ، مانند تفاوت قوه ظاهرى است در اعضاى بدن . يك مرد نيرومند با قدرت كافى و اعصاب استوار و بنيه قوى به تنهايى قادر بر حمل چيزى به طور مثال ، به وزن هزار رطل است در حالى كه اگر شخص ناتوان بيمارى بخواهد با تمرين وزنه بردارى و بتدريج اندك اندك به آن مرتبه برسد نمى تواند ليكن تمرين و كوشش ، كمى به نيروى وى مى افزايد هر چند كه او را به مرتبه نيرومند نمى رساند، پس سزاوار نيست كه به سبب نوميدى از رسيدن به مرتبه بالاتر، تلاش و كوشش را ترك كند، زيرا اين نشان نهايت نادانى و گمراهى است و يكى از عادات پيشينيان اين بود كه از ترس فتنه ها، جلاى وطن مى كردند. يكى از ايشان مى گويد: اين زمان بدى است ؛ گمنام در اين زمان امنيت ندارد تا چه رسد به آدم مشهور. اين زمانى است كه مردى از شهرى به شهرى منتقل مى شود و چون در جايى او را شناختند به جاى ديگر مى رود.قسم چهارم ، سفرى است كه به منظور فرار از آنچه زيان بدنى دارد مانند طاعون يا زيان مالى دارد مانند گرانى بهاى اجناس و نظاير آنها صورت مى گيرد، اين سفر اشكالى ندارد بلكه در بعضى موارد چه بسا فرار كردن ، واجب و بعضى جاها مستحب است بر حسب وجوب يا استحباب نتايجى كه در پى دارد. ولى طاعون از آن ميان استثنا شده است و سزاوار نيست كه از آن فرار كنند به سبب نهيى كه در آن باره وارد شده است . اسامة بن زيد گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((اين درد يا بيمارى ، عذابى است كه بعضى از امتهاى پيشين بدان وسيله عذاب شدند و بعدها روى زمين باقى ماند. گاهى از بين مى رود و گاه مى آيد، پس هر كس بشنود كه اين بيمارى در سرزمينى پيدا شده نبايد به آن جا برود، اما هر كه در سرزمينى باشد و طاعون بيايد، نبايد از آن جا فرار كند.))(50)عايشه گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((همانا از جمله عوامل نابودى امت من نيزه و بيمارى طاعون است ، مى گويد: پرسيدم يا رسول اللّه ! نابودى با نيزه را فهميدم اما طاعون چيست ؟ فرمود: غده اى مانند غده شتر است كه گلوگاه ايشان را مى گيرد؛ مسلمانى كه از طاعون بميرد شهيد است و هر كه به عنوان داروغه در جايى كه طاعون است بماند، همانند مرزدار در راه خداست و هر كه از آن فرار كند همچون كسى است كه از لشكر مهاجم فرار كرده است .))(51)از مكحول نقل شده است كه ام ايمن مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله به يكى از اعضاى خانواده اش سفارش كرد: ((چيزى را شريك خدا قرار نده ، هر چند تو را با آتش عذاب كنند و يا بترسانند و از پدر و مادرت اطاعت كن ، حتى اگر فرمان دهند كه هر چه دارى دور بريز، به گفته شان عمل كن ، و نماز را عمدا ترك نكن ، زيرا هر كه نماز را عمدا ترك كند، از پيمان الهى بيرون شده است . از شراب دورى كن زيرا شراب كليد هر بدى است . از معصيت دورى كن زيرا نافرمانى خدا و معصيت ، خدا را به خشم مى آورد و از لشكر مهاجم (طاعون ) فرار نكن ، حتى اگر مرگى به مردم رسيد و تو در آن ميان بودى در بين آنها استوار بمان . از نعمتى كه دارى بر خانواده ات انفاق كن و عصايت را به روى آنها بلند كن و به خاطر خدا آنها را بترسان .))(52)اين احاديث دلالت دارد بر اين كه فرار از طاعون و همچنين رفتن به جايى كه طاعون است ، نهى شده و راز اين مطالب در كتاب توكل خواهد آمد. اين بود اقسام مسافرتها.(53)علاوه بر اقسام نامبرده ، مسافرت به اقسام ديگر از قبيل مذموم ، محمود و مباح تقسيم مى شود: سفر مذموم خود به دو قسم تقسيم مى شود: 1 - حرام مثل فرار برده و مسافرتى كه موجب عاق والدين شود. 2 - سفر مكروه مانند بيرون شدن از شهرى كه طاعون آمده است . و سفر محمود (پسنديده ) نيز به دو قسم تقسيم مى شود: 1 - واجب ، مانند حج و رفتن در پى كسب دانش كه بر هر مسلمانى واجب است . 2 - مستحب مثل زيارت دانشمندان و قبورشان و از روى همين انگيزه ها نيت سفر شناخته مى شود، زيرا معناى نيت ، اقدام به علت وجود سببى است كه همان انگيزه است و قيام براى پاسخ به آن انگيزه مى باشد، و بايد در تمام سفرها نيت شخص ، آخرت باشد، چنين نيتى در سفر واجب و مستحب بارز است ولى در سفر مكروه و ممنوع ، محال است و اما در سفر مباح ، هرگاه هدف مسافر، مثلا از طلب مال ، حفظ آبرو و پرهيز از گدايى ، و رعايت جوانمردى نسبت به اهل خانه و خانواده و صدقه دادن مازاد بر مقدار نياز باشد، اين نوع مباح با اين نيت از اعمال آخرت محسوب مى شود ولى اگر به مقصد حج بيرون رود و انگيزه اش ريا و سمعه باشد، از زمره اعمال آخرت بيرون مى شود. بنابراين سخن پيامبر صلى اللّه عليه و اله : ((عملها وابسته به نيتهاست .))(54) شامل واجبات و مباحات مى گردد نه محظورات ، زيرا نيت تاءثيرى در بيرون آوردن آن موارد از ممنوعيت ندارد. يكى از پيشينيان گويد: خداوند فرشتگانى را بر مسافران گمارده است تا مقاصد آنها را بنگرند، پس به هر كدام پاداشى مطابق نيت آنان مى دهد هر كه نيتش دنيا باشد، از دنيا به او مرحمت مى كند و چند برابر از آخرتش مى كاهد و فكر او را پراكنده مى سازد و حرص و دلبستگى او را به دنيا افزون مى گرداند و هر كه نيتش ‍ آخرت باشد، بينايى و هوشيارى به او مرحمت مى كند و به مقدار نيتش به او - براى توجه و پند آموزى - گشايش مى دهد و خاطرش را جمع مى كند و فرشتگان براى او طلب مغفرت مى كنند.اما دقت در اين مطلب كه مسافرت بهتر است يا اقامت ؟ شبيه اين سخن است كه بگوييم گوشه نشينى بهتر است يا معاشرت ؟ و ما راه و روش آن را در بخش عزلت بيان كرديم و پاسخ را بايد از روى آن فهميد. زيار سفر، نوعى معاشرت تواءم با رنج و مشقت از قبيل پريشانى خاطر و نگرانى دل است - البته در مورد بيشتر مردم چنين است - به هر حال ، هر كدام در كمك به دين بيشتر مؤ ثر باشد، بهتر است .بالاترين نتيجه دين در دنيا با فكر مداوم حاصل مى شود و هر كس راه فكر و ذكر را نياموزد به آن نرسد در حالى كه مسافرت ، در آغاز كار به آموختن كمك مى كند و اقامت در نهايت بر عمل به وسيله آموزش يارى مى رساند، و اما به طور مداوم گردش در روى زمين از جمله عوامل پريشانى خاطر است مگر در مورد كسانى كه قويدل هستند، زيرا مسافر به سبب آنچه دارد در معرض لغزش و نگرانى است مگر آنچه را كه خداوند نگاه مى دارد. بنابراين ، همواره مسافر نگران است گاهى بر جان و مالش بيمناك است و گاهى به سبب مفارقت از آنچه در وطن با آن انس و عادت داشته است و اگر همراه مسافر مالى نباشد كه از آن بيمناك باشد از طمع و چشم اميد به مردم بر كنار نيست ، پس گاهى دلش به سبب نيازمندى ، ناتوان و گاهى به وسيله استحكام با اسباب و وسايل طمع تواناست .وانگهى مشغله بار اندازى و كوچ كردن در همه حال باعث نگرانى است ، بنابراين سزاوار نيست شخص مريد مسافرت كند مگر در طلب دانش يا براى ديدار استادى كه پيرو راه و روش اوست و از ديدن او اشتياق به كار نيك پيدا مى كند. پس اگر به خود مشغول و چشم دلش باز و راه انديشه و عمل به رويش گشوده است ، آرامش و سكون براى او بهتر است . جز اين كه بيشتر صوفيان اين روزگار چون باطنشان از افكار لطيف و اعمال دقيق تهى است ، انس با خدا و ذكر او را در خلوت بر ايشان فراهم نيامده بيكارى را پيشه خود ساخته و كار و كسب را دشوار يافته ، درخواست از ديگران و گدايى را راحت ديده به كاروانسراهايى كه براى آنها در شهرها بنا شده دلخوش كرده اند و خدمتكارانى را كه براى خدمت صوفيان تعيين شده ، مسخر فرمان خود ساخته اند و عقل و دينشان را سبك گرفته اند تا آن جا كه از خدمت جز ريا و سمعه و شهرت و به چنگ آوردن اموال از راه گدايى - به اين دليل كه پيروان زياد دارند - قصد ديگرى ندارند! از اين رو براى ايشان در خانقاهها نه حكم نافذى مانده و نه تاءديب آنان براى مسافران ، سودمند است و نه مانع قدرتمندى در برابر آنهاست . اين است كه لباسهاى وصله دار پوشيده و از خانقاهها، تفريحگاههايى براى خود ساخته اند و چه بسا الفاظ مزخرفى از كلمات عجيب و غريب فراهم كرده اند، پس به خود نگاه مى كنند در حالى كه در خرقه پوشى و سياحت و در لفظ و عبارتشان و در آداب ظاهرى از راه و رفتارشان تنها شباهتى به صوفيان دارند و گمان مى كنند كه هر سياهى خرماست ! و تصور مى كنند كه مشاركت در اين ظواهر باعث سهيم شدن در حقايق مى گردد، هيهات ! چقدر نادان است كسى كه تفاوت بين پيه و تاول را تشخيص نمى دهد! پس اينان مورد خشم خدايند، زيرا كه خداوند جوان بيكاره را دشمن مى دارد در حالى كه آن را چيزى جز جوانى و بيكارى وادار به جهانگردى نمى كند. البته كسى كه براى حج يا عمره آن هم بدون ريا و سمعه سفر كند يا براى ديدار با استادى كه در علم و رفتارش از او پيروى مى كند، مسافرت كند از اين گروه مستثناست و اكنون چنين كسى در اين ديار نيست . تمام امور دينى تباه و فاسد گشته است اما تصوف به طورى كلى نابود و باطل شده است ، زيرا علوم با گذشت زمان كهنه نمى شوند و دانشمند اگر دانشمند بدى باشد، در رفتار و اخلاقش ‍ فساد خواهد داشت نه در علمش ، و عالم بى عمل خواهد بود، در حالى كه عمل غير از علم است ، اما تصوف عبارت است از خالص كردن دل براى خدا و ناچيز شمردن هر آنچه غير خداست و حاصل آن بر مى گردد به عمل دل و اعضاى بدن و هرگاه عمل فاسد گرديد، اصل تصوف از بين رفته است و در مسافرتهاى اينان از آن جهت كه رنج بى فايده اى براى شخص دارد، فقها اختلاف نظر دارند، گاهى مى گويند: چنان سفرى ممنوع است .ولى از نظر ما حق اين است كه حكم به اباحه كنيم ، زيرا بهره ايشان نجات از غم بيكارى و بطالت به وسيله ديدن شهرهاى مختلف است و اين قبيل بهره منديها پست و بى ارزش است و نفوس كسانى كه در پى اين قبيل بهره ها مى روند نيز پست است و از رنج بردن حيوان فرومايه براى بهره اى پست كه در خور او و عايد اوست باكى نيست ، زيرا او كه اذيت مى بيند، همو نيز لذت مى برد. همچنين اقتضاى فتوا، آزاد گذاشتن عوام در مباحاتى است كه سود و زيانى به حال آنها ندارد، جهانگردانى كه بدون هدف دينى و دنيوى ، در طلب تفريح محض در شهرها مى گردند مانند چهار پايانى هستند كه در صحراها رفت ، و آمد دارند. بنابراين تا وقتى كه از ايشان شرى به مردم نرسد و حال ايشان بر مردم مشتبه نشود و از موقوفاتى كه بر صوفيان وقف شده و بر آنها حرام است نخورده اند گردش ايشان اشكالى ندارد. اين بود مطالب مربوط به اقسام مسافرت و نيت مسافر و فضيلت سفر.مى گويم :در كتاب (( من لا يحضر الفقيه )) عمرو بن ابى المقدام از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: ((در حكمت آل داوود عليه السلام آمده است : همانا شخص عاقل نبايد از وطن خود كوچ كند مگر در سه مورد: براى فراهم كردن توشه آخرت و يا تاءمين معاش و يا كسب لذت غير حرام .))(55)سكونى به اسناد خود روايت كرده مى گويد: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: مسافرت كنيد تا تندرست باشيد و جهاد كنيد تا غنيمت به دست آوريد و حج به جا آوريد تا بى نياز شويد.))(56)جعفر بن بشير از ابراهيم بن فضل روايت كرده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:((هرگاه خداوند وسيله روزى بنده اش را در سرزمينى فراهم كرده باشد. او را به آن سرزمين نيازمند مى سازد.))(57)پي‌نوشت‌ها:1- در ميان عيبهاى مردم هيچ عيبى را همچون نقص آنانى نمى بينم كه توانند بهكمال برسند (ولى در بى كمالى نيستند).2- فصلت / 53: بزودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان بهآنها نشان مى دهيم .3- ذاريات / 20 و 21: و در زمين ، آياتى براى طالبان يقين است و در وجود خودشما، آيا نمى بينيد؟4- صافات / 137 و 138: و شما پيوسته صبحگاهان از كنار (ويرانه هاىشهرهاى ) آنها و شبانگاه عبور مى كنيد، آيا نمى انديشيد.؟5- يوسف / 105: و چه بسيار نشانه اى (از خدا) در آسمانها و زمين وجود دارد كهآنها از كنارش ‍ مى گذرند و از آن روى مى گردانند!6- اين جملات اقتباس از قرآن است و در سوره فصلت / 46 آمده است : (( و ما ربكبظلام للعبيد. ))7- در كتاب (( احياء العلوم )) ، دو باب آمده كه از اين سه باب ، اولى و دومىرا يكى شمرده است .8- اين حديث را ترمذى در سنن ، ج 10، ص 116 آورده و مى گويد: اين حديث عجيبىاست كه در ج 1، ص 19 گذشت .9- اين حديث را ابوداوود در سنن ، ج 2، ص 325 روايت كرده است و در ج 1، ص 20اين كتاب گذشت .10- اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج 2، ص 437نقل كرده و بخارى در صحيح ، ج 1، ص 29 به آن اشاره كرده است .11- برگرفته از آيه 37 سوره ق - م .12- برگرفته از آيه 7 سوره روم - م .13- و هرگاه نفوس اشخاص ، بزرگ باشند، در راه هدفشان جسمها را رنج دهند.14- آدمهاى ترسو، ترس را دورانديشى مى پندارند در حالى كه آن حيله نفسفرومايه است .15- (( من لا يحضره الفقيه ، )) باب ثواب زيارت پيامبر صلى اللّه عليه واله ، ص 296.16- ظ (( من لا يحضره الفقيه ، )) باب ثواب زيارت پيامبر صلى اللّه عليهو اله ، ص 296.17- (( من لا يحضره الفقيه ، )) باب ثواب زيارت پيامبر صلى اللّه عليه واله ، ص 296.18- (( من لا يحضره الفقيه ، )) باب ثواب زيارت پيامبر صلى اللّه عليه واله ، ص 296.19- (( من لا يحضره الفقيه ، )) باب ثواب زيارت پيامبر صلى اللّه عليه واله ، ص 296.20- (( من لا يحضره الفقيه ، )) باب ثواب زيارت پيامبر صلى اللّه عليه واله ، ص 296.21- همان ماءخذ، (( باب فضل تربة الحسين )) 7، ص 304.22- همان ماءخذ، (( باب فضل تربة الحسين )) 7، ص 304.23- همان ماءخذ، (( باب زياة قبر النبى صلى اللّه عليه و اله ، )) ص 296.24- همان ماءخذ، (( باب زيارة قبر النبى صلى اللّه عليه و اله ، )) ص 296.25- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .26- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .27- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .28- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .29- همان ماءخذ، همان باب ، ص 298.30- همان ماءخذ، همان باب ، ص 298.31- همان ماءخذ، همان باب ، ص 298.32- همان ماءخذ، همان باب ، ص 298.33- همان ماءخذ، همان باب ، ص 298.34- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .35- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .36- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .37- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .38- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .39- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .40- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .41- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .42- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .43- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .44- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .45- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .46- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .47- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .48- اين حديث را بخارى ، مسلم و احمد و ابوداوود و نسائى و ابن ماجه از حديثابوهريره ، ابوسعيد و ابن عمر - به طورى كه در (( الجامع الصغير )) آمده است -به سند صحيح نقل كرده اند.49- ج 2، ص 159 همين كتاب .50- اين حديث را مسلم در صحيح ، ج 7، ص 27نقل كرده است .51- اين حديث را احمد در مسند، ج 6، ص 145نقل كرد





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن