تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833030903
انديشه سياسي فمينيسم
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
انديشه سياسي فمينيسم نويسنده: قدير نصري اين نوشتار درصدد پاسخگويي به اين سؤال است كه آيا ميتوان مجموعه دغدغههاي فمينيستي را در قالب انديشه سياسي فمينيستي مطالعه نمود. براي پاسخ در ابتدا بايد مفاهيم كليدي فمينيستها را بررسي كرده و سپس روش شناخت آنها را تبيين نمود. تمركز فمينيستها بر مفاهيمي مانند دولت، قدرت، عدالت، صلح و امنيت و ارائه تفسيري جنسيت محور از آن مفاهيم و نيز اتخاذ روش پست پوزيتويستي در شناخت پديدهها، مجموعه سؤالات و پاسخهاي فمينيستها را در قامت انديشه سياسي فمينيستي نشان ميدهد. در اين مقاله پس از روش فمينيستي شناخت، مهمترين مدعيات آنها در حوزه انديشه سياسي، تشريح و در نهايت سلسله تجويزهاي فمينيستي در زمينه مفاهيم پايهاي انديشه سياسي نقد و ارزيابي ميشود. به اعتقاد مؤلف نقدهاي فمينيستي در آشكار ساختن ساحتهاي مغفول اهميت تعيين كنندهاي دارد، اما كاستي اساسي اين نقدها، تشتت آنهاست. مسئول و مجرم1 شمردن مردان در تحليل فمينيستي به قدري برجسته است كه گويي مردان باني و حامي همه مرارتهاي هستي بودهاند.1) طرح مسألهمسأله مقاله حاضر، نسبت روشي و مفهومي بين نگرش فمينيسيتي و انديشه سياسي است. مفروض مقاله اين است كه روش شناخت و مفاهيم پايهاي كه در افكار فمينيستي مورد توجه هستند ميتوانند در انديشه سياسي، روابط بينالملل و علم سياست، تغييراتي به وجود آورند. بر اساس آن مسأله و اين مفروض، پرسش اين است كه روش فمينيستي انديشه سياسي چيست و مفاهيم پايه در چنين انديشهاي كدامند؟ فرضيهاي كه به عنوان پاسخ به پرسش مذكور مورد آزمون قرار ميگيرد، بدين قرار است كه «روش پست پوزيتويستي فمينيسم و نيز تمركز آن بر چهار مفهوم عدالت، قدرت (سلطه)، دولت و امنيت، آن را با انديشه سياسي مرتبط ميكند». البته مقصود اين نيست كه همه انديشمندان سياسي، پست پوزيتويست هستند و به مفاهيمي غير از چهار مفهوم مذكور نميپردازند، بحث اين است كه مسألههاي مورد بحث و فحص در فمينيسم از مفاهيم كليدي انديشه سياسي نيز بوده و روش پست پوزيتويستي فمينيستها، از سوي تعدادي از انديشمندان سياسي مورد استفاده قرار گرفته است. براي توضيح اين ربط وثيق بهتر است به مضمون اصلي فمينيسم و علم سياست نظري بيفكنيم؛ به تعبير فمينيستها به ريشه پيدايش و شيـوه گستـرش سلطـه مردان بر زنان معطوف است (A. Brecht, 1993, p. 15) و علم سياست به مطالعه توزيع (مشروع يا نامشروع) نيازها و منافع در يك جامعه خاص ميپردازد (Randall, 1984, p.11-13)، لذا فمينيسم به زعم خود در تلاش براي معرفي هويت زنان و حقوق آنان، نميتواند به مفاهيمي چون دولت، قدرت و امنيت نپردازد و انديشه سياسي نميتواند براي درمان يك وضع پريشان نسبت به نقش و سهم زنان بيتفاوت بماند. اين همپوشاني، طي دو دهة اخير، فمينيستها را به تفكر در حوزه سياست واداشته است. آنها ميخواهند حوزه علم و سياست را از سلطه علايق و دغدغههاي مردان دور كرده و آن را با حضور و ابراز وجود[1] زنان شكل ببخشند (Philips, 1998, p.9). فعالان حقوق زنان از دو قرن پيش به كسب ملك و مال و حق رأي زنان ميپرداختند، اما فعالان امروزي معتقدند كه رهايي زنان از سلطة ديرينه مردان، يك پروژة سياسي- فرهنگي است(Elshtain, 1981, p.93)، پس به عقيده فمينيستها انديشهاي لازم است كه موضوع آن، سلطه و هدف آن، توليد دانش متناسب در خصوص چرايي و چگونگي انقياد زنان باشد. با اين مقدمه هدف مقاله حاضر توضيح مفاهيم پايهاي و روشي است كه فمينيستها مورد استفاده قرار ميدهند. در ابتدا نحوه نگرش فمينيستها تشريح ميشود و در ادامه مورد سنجش انتقادي قرار ميگيرد. 2) مقام و معناي روش در نگرش فمينيستي روش بـه معنـاي عـام آن شيـوة شنـاخـت يـك چيـز(Hay, 2003, p.81). شناخت يك چيز معمولاً به دو روش صورت ميگيرد: عدهاي شناخت يك چيز را به شيوه پوزيتويستي ميسر و معتبر ميدانند و عدة ديگر پوزيتويسم را از شناخت معنا و مضمون قاصر شمردهاند. شناخت پوزيتويستي حداقل چهار ويژگي دارد(Baylis, 1997, chap.9)؛ اولاً معتقد به اصالت تجربة مشاهداتي است يعني همة مناسبات و روابط را تجربهپذير- آن هم از نوع مشاهداتي- ميداند، ثانياً قائل به وحدت بين علوم است و فرمولهاي فيزيك و رياضيات را قابل تعميم به علم الاجتماع ميداند و هيچ تفاوتي بين جامعهشناسي و فيزيك قائل نيست، ثالثاً در شناخت پوزيتويستي بر تفكيك قطعي بين امور واقع و ارزشها تأكيد ميشود و استدلال ميگردد كه ذهنيت محقق در سنجش و مطالعه امر مورد مشاهده تاثيري ندارد و محقق ميتواند با تعليق ذهنيت خود، ضمن حفظ بيطرفي به مطالعه موضوعات- اعم از موضوعات عيني و موضوعات ذهني- بپردازد، بالاخره اينكه بر اساس روش شناخت پوزيتويستي، حقيقت قابل كشفي درخارج از ذهن محقق وجود دارد كه وظيفه و هدف آن كشف حقيقت است، يعني هم، چنين حقيقتي وجود دارد و هم، قابل حصول و وصول به وسيله محقق بيطرف است(Rosenau, 1971, p.2). فمينيسم، به ويژه نوع راديكال آن، همه مفروضات پوزيتويسم را مخدوش خوانده و از رهيافتي پست پوزيتويستي در شناخت پديدهها دفاع كرده است. بر اساس روش پست پوزيتويستي، هر گونه ادعاي علمي و حقيقي در مورد جهان خارج، كذب است، چون شناخت به عنوان يك رويه[2]، ساخته و پرداختة اجتماع است، يعني از تعامل عوامل مختلف اجتماعي، يك شناخت شكل ميگيرد و به محض دگرگوني آن عوامل، شناخت ما نيز بياعتبار شده و عوض ميشود. پس، اولين نكته در شناخت پست پوزيتويستي فمينيستها، ساخته شدن واقعيت[3] در محيط اجتماعي است(مشيرزاده، 1384: ص288). فراموش نكنيم كه بر اساس دعاوي پوزيتويستها، حقيقتي به صورت داده شده[4] وجود دارد كه وظيفه محقق كشف آن است. اين فرض بنيادي را فمينيستها بياعتبار ميدانند و معتقدند كه چنين فرضي از توضيح بسياري از ابهامات قاصر است. شاهد عيني چنين فرضي برداشتهاي متفاوت و گاه متعارض از واقعيت يا بخشي از آن در طول زمان است. اگر مكتب رئاليسم درعلم سياست و روابط بينالملل را به عنوان تجلي شناخت پوزيتويستي تلقي كنيم، فمينيستها اين مكتب را ساخته مردان و حلّال معضلات و تأمين كنندة نيازها و آزهاي جنس مذكر ميشمارند و آن را به عنوان انديشهاي كلاننگر، سخت افزاري و خشن محكوم ميدانند. از نگاه فمينيستها، نقص اساسي نگاه رئاليستي به پديدههاي سياسي و بينالمللي اين است كه زنان را ناديده ميگيرد. هر چند كه در جايگاههايي مانند بيمارستانها، كارخانجات، اردوگاهها و خانه سياستمداران، ديپلماتها و نظاميان، زنان به مراتب بيش از مردان متحمل درد جسمي و رنج روحي ميشوند(همـان، ص309). از اين منظر، عامل اصلي غفلت از نقش زنان، روشِ شناخت است كه به عقيدة پوزيتويستها تنها راه رسيدن به حقيقت تلقي ميشود.دومين نكتة روش شناختي كه فمينيستها بر آن انگشت تأكيد گذاشتهاند جداييناپذيري و درهم تنيدگي واقعيت- ارزشها است. همانگونه كه گفته شد مفروض پوزيتويست ها اين بود كه محقق نسبت به موضوع مورد تحقيق خود بيطرف است و بدون آنكه ذهنيت و انتظارات خود را دخيل كند، درصدد يافتن حقيقت است. بر اساس نگرش پست پوزيتويستي فمينيستها، محقق فقط به گزارش واقعيات نميپردازد و يك قاعدة از پيش موجود را كشف نميكند، بلكه با جاري ساختن توقعات، منافع و علايق خود، نتيجه آزمايش را دستكاري كرده و در واقع به جاي گزارش واقعيات، نوع خاصي از واقعيت را ميسازد، يعني نظريه پرداز و محقق صرفاً به بيان يك واقعيت بيروني نميپردازد، بلكه با دخالت دادن خواستههاي خود، كاريكاتوري از واقعيات ارائه ميكند. اين نكته متاثر از انديشه سياسي دانشمندان پست مدرن است كه معتقدند علم و دانش عميقاً با روابط قدرت درآميخته و همپاي پيشرفت در اعمال قدرت پيش ميرود، به عبارت ديگر، هر جا قدرت اعمال شود، دانش نيز توليد ميشود و هيچ دانشي نيست كه متضمن روابط قدرت نباشد.(Best & Kellner, 1991, p.52) فمينيستها مانند پست مدرنها ضمن تصنعي و تاريخمند خواندن واقعيت، شناخت را تابع منفعت ميدانند و معتقدند كه مردان با توليد دانش مورد نظر و مطلوب خود، واقعيت را همانگونه كه ميخواستهاند تعبير كرده و زنان را به زير سلطه خود كشيدهاند. هواداران جنبش زنان در غرب به ويژه طي دو دهه اخير ميپندارند كه مسأله شناخت، مسألهاي سياسي است؛ زيرا با قدرت در ارتباط است. بر همين مبناست كه در برخي آثار از سياست نظريه[5] سخن ميرود. در اين آثار شناخت، امري هدفمند، ايدئولوژيك و سياسي معرفي ميشود و يافتة مردان، چيزي معتبر و مشروع قلمداد ميگردد (Mohanty, 1984, p.9). فمينيسم با اشاره به ماهيت و هدف سياسي توليد دانش و شناخت، عملاً وارد علم سياست ميشود و كلية سياستهاي رفاهي، علمي، اقتصادي و فرهنگي را بدين اتهام كه در خدمت مردان است، زير سؤال ميبرد. اعتراض فمينيستهاي راديكال اين است كه دانشهاي موجود از يكسو زنان را ناديده گرفته و به مسائل خاص آنها از قبيل بيماري، بزهكاري، فقر، بيكاري و...بيتوجهي كرده و از سوي ديگر با اختصاص بخشي از امكانات جامعه به زنان در واقع به استخدام و استثمار آنها پرداخته است، در نتيجة اين سياستهاي علمي- پژوهشي، زنان به عنوان مخلوقاتي احساساتي، فرو دست، غير عضلاني، نابخرد، نابهنجار، مددجو و قابل ترحم معرفي شدهاند و بدتر از آن اينكه صفات اخير نه به عنوان صفات عارضي و تاريخي، بلكه به عنوان صفات ازلي، ذاتي، جوهري و طبيعي زنان قلمداد شده و تداوم آن ضروري معرفي شده است. به عقيده فمينيستها اگر زنان بانيان اوليه گفتمانها و مهارتهاي علمي زنان بودند، بسياري از نظريات امروزي دگرگون ميشدند و زنان به طرز ديگري ايفاي نقش ميكردند. آنچه نظريهها را بر ضد زنان و به نفع مردان شكل داده، دخالت دادن تمايلات مردان در تحقيقات بوده است. بر اين اساس فمينيستها با اين ايده روششناختي پوزيتويستها كه مطالعات زنان ميتواند رها از ارزش داوري و با بيطرفي محض باشد، مخالفند.سومين نكته روش شناختي در نگرش فمينيستي، نقد يكدستي علوم و مشاهدهپذير بودن تمامي رفتارها و باورها است. به باور پوزيتويستها، علم فرمول دارد و همه چيز علمي است. فمينيستها با صراحت تمام اين ايده را نفي و آن را امري غيرقابل اثبات ميشمارند و معتقدند اولاً مردان با گرايش به پژوهشهاي كمّي و بي توجهي به كيفيت حيات و مطالبات زنان، سهم آنها را به خود تخصيص ميدهند(virgina, p.67)، ثانياً مردان، اطلاعات را بر اساس علايق جنسيتي تفسير و تحليل ميكنند و سلطه خود را در تفسير هم اعمال مينمايند. ثالثاً ارزشگذاري و اولويتبندي دادهها و تفاسير نيز نشان دهندة سياست جنسيتي مردان است. پس مردان در جمعآوري، تحليل و ارزيابي اطلاعات، جنسيتي عمل كرده و ميكنند.علاوه بر فمينيستها، مكاتب ديگري مانند پست مدرنيسم، كانستراكتيويسم و نظريه انتقادي هم اصل مشاهدهپذيري و يكدستي علوم طبيعي- اجتماعي را بياعتبار شمرده و بخش چشمگيري از خواستهها و تحولات را خاص و غيرقابل مشاهده عنوان نمودهاند(Hay, 2003, p.37). علاوه بر اين، منتقدان پوزيتويسم بر اين نكته پاي ميفشارند كه بسياري از رفتارهاي قابل مشاهده و ثبت شده، تصنعي هستند، چون انسانها به فراخور خواست، نياز و منفعت خود ميتوانند خود را به گونة ديگري نشان داده و محقق و تحليلگر را به نتايج اشتباهي رهنمون شوند. فمينيستها به تصور خويش براي پايان دادن به سلطه روشهاي پوزيتويستي مردان بر دانشها و مناسبات، روي نكات زير تأكيد مينمايند:1- اجتناب از ستم جنسيتي در جمعآوري، تحليل و طراحي دادههاي علمي2- تأكيد بر ساخت اجتماعي واقعيت و متغير و تاريخي بودن حقيقت و باورهاي فعلي3- توجه به اشكال پيچيده اعمال قدرت و سلطه مردان بر زنان كه به صورت رسـمي – غيررسمـي و آشكار و پنهان جريان دارد (لوكس، 1378: صص14-13). بر اين اساس روش شناخت براي طيفهاي مختلف فمينيستها روشي است كه مسائل خاص زنان را در نظر گرفته و از تعميم شناخت و برداشت مردانه به حوزه زنانه اجتناب كند و تقدم نظريه بر مشاهده را بپذيرد و همواره به اين نكته توجه داشته باشد كه در بسياري مواقع، دادهها به توليد نظريه منتهي نميشوند، بلكه اين نظريه و ذهنيت است كه دادههاي مطلوب و موافق خود را گزينش و دادههاي مخالف را به دور ميافكند. بر پايه باورهاي روششناختي فوق، انديشه سياسي فمينيستي در پي تعبيه اهداف و ابزارهايي است كه به شكل معقولي، به رهايي زنان منتهي شود. طبعاً در اين انديشه اصليترين معيار خودي و ديگري، جنسيت است، يعني هر آن كه مذكر است، باني، حامي و حامل ستم عليه زنان است و هر آن كه مؤنث است، تازيانه ستم مردان را تحمل كرده و امروزه به عنوان هوادار زنان تاريخ در مقابل مردان اقامه دعوا كرده است. فمينيستهاي ليبرال كه به پندار خود بايد حقوق مردان را به زنان تسري دهند، به انديشههايي در حوزه سياست پرداختهاند كه قابليت عملياتي بيشتري دارند، اين در حالي است كه ايدههاي مطروحه توسط فمينيستهاي راديكال به فلسفه سياسي و نگاه هنجاري قرابت بيشتري دارد، زيرا درصدد دگرگوني گسترده است و به روشي انتزاعي به طرح مطالبات زنانه ميپردازد. با وجود اين تفاوت، همه امواج فمينيسم از آن رو كه سلطه مردان را سراسري شمرده و كل نهادها و مناسبات را عليه زنان ميدانند و خواهان تغيير وضع موجود هستند، صبغه سياسي دارند. سياسي شمردن مطالبات زنان هنگامي پررنگ ميشود كه به افزايش امكانات زنان از يكسو و كاهش انحصار دولت بر ابزارهاي كنترل از سوي ديگر توجه شود. دولتهاي امروزي براي كسب مشروعيت بيشتر، به رأي زنان يعني شهرونداني كه نيمي از جمعيت را تشكيل ميدهند، احتياج دارند، احتياج دولتها و سازمانهاي مربوط به آنها، فمينيسم را به بازيگري فعال در عرصه سياست تبديل كرده است. اين نقش نوين جنبشهاي فمينيستي هنگامي آشكار ميشود كه مفاهيم و گزارههاي كليدي آنها را مرور كنيم. 3) مفاهيم كليدي در انديشه سياسي فمينيستي انديشه سياسي عبارت است از كوشش براي تعيين اهدافي كه احتمال تحقق دارند و نيز تعيين ابزارهايي كه موجب دستيابي به آن اهداف شود. بر اين اساس انديشمند سياسي كسي نيست كه صرفاً داراي مجموعهاي از آراء و اهداف باشد و ابزارهاي رسيدن به آن هدف را به دست دهد، بلكه بايد بتواند درباره آراء و عقايد خود به شيوهاي عقلاني و منطقي استدلال كند تا حدي كه انديشههاي او ديگر صرفاً آراء و ترجيحات شخصي به شمار نرود. انديشه سياسي بر خلاف فلسفه سياسي كه به شيوهاي انتزاعي با غايات حكومت و ابزارهاي مناسب نيل به آن غايات و مآلاً با بهترين شكل حكومت سروكار دارد، در حوزه نظريهپردازي و غايات، محدود نميماند و قدري عملياتيتر و عينيتر به سراغ تحقق نظم، عدالت، خير، آزادي، برابري و تحكيم قدرت ميرود.فمينيستها در طيفها و موجهاي مختلف خود به طرح و شرح مفاهيمي پرداختهاند كه از مفاهيم كليدي انديشه سياسي هستند. طرح اصل عدالت و شيوه تحقق آن در جامعه، هم مورد توجه سقراط بوده (افلاطون، 1365: ص604) و هم از نخستين دغدغههاي فمينيستهاي سه قرن اخير ميباشد. «آنه فيليپس»[6] در مجموعهاي با عنوان «فمينيسم و سياست» بيست مقاله مهم درباره موقعيت موجود و مطلوب زنان درحوزه سياست را تدوين كرده و مهمترين دغدغههاي زنان در نظامهاي سياسي مختلف دنيا را بررسي نموده است. به عقيده فيليپس سلطه مردان بر زنان پيش از هر چيز در قالب رفتارها و نهادهاي سياسي بروز ميكند، در قالب نهادها، باورها و پندارهاي فرهنگي در حوزه سياسي تبديل به قانوني آهنين ميشود و زنان به صورت ساختاري و پايدار تحت سلطه قاعدهمند قرار ميگيرند. فيليپس و همفكرانش به رهايي زنان از تبعيض ميانديشند و به گونهاي استدلال ميكنند كه گويي مهمترين رقيب آنها دولت- مردان بوده و اصليترين موضوع مورد مناقشه، مفاهيمي مانند دولت، قدرت، امنيت، صلح و توسعه هستند (Mcglen, 1993,p.12)«تريتريف» و همكارانش در خصوص «تأثير جنسيت بر امنيت» مانند فيليپس از منظري فمينيستي به تشريح دغدغههاي زنان پرداختهاند (تريف، 1383: ص161). اينان ضمن شرح جايگاه زنان در امنيت و روابط بينالملل بدين نتيجه ميرسند كه زنان- به ويژه در نگاه رئاليستها- غايب بزرگ نظم بينالملل بودهاند و ساختارها و رفتارها در امنيت بينالملل، به امنيت زنان بيتوجهي كرده است، هر چند زنان در عداد بزرگترين قربانيان جنگها بودهاند؛ تجاوز جنسي به زنان درجنگها، استخدام زنان در اردوگاهها و مجتمعهاي تفريحي و مسكوني نظاميان، اندوه ناشي از مرگ همسر و فرزندان و نيز خدمات زنان در بيمارستانها و تداركات و پشتيباني جنگها معمولاً ناديده گرفته ميشود. به عقيده «اينلو»، زنان از قديم الايام از حوزه روابط بينالملل و علم سياست حذف شدهاند و دستگاههاي امنيتي آشكارا به تبعيض و ستم جنسيتي دامن ميزنند. از ديد وي اگر امنيت ملي، معطوف به حفاظت از دولت در مقابل تهديد و حملات خارجي است، چنين تعريفي بسيار ناقص بوده و ناقض حقوق زنان است. فعالان حقوق زنان براي پايان دادن به اين وضعيت تبعيضآميز، مفاهيم پايهاي انديشه سياسي و روابط بينالملل را مورد تفسير مجدد قرار داده و واژگان را به گونة ديگري تعبير ميكنند تا ستم تاريخي عليه زنان آشكار شود. پرداختن فمينيستها به اين مفاهيم، آنها را با انديشه سياسي مرتبط ميسازد. مفاهيم پايهاي كه هم درانديشه سياسي و هم در محافل فمينيستي مورد توجهاند عبارتند از: 1-3) دولتدولت از مفاهيم كليدي علم سياست است كه در نگاه فمينيستها همواره در اختيار مردان بوده و به طور سنتي، خشونت و ستم عليه زنان را تئوريزه و سازماندهي كرده است(Haled, 1989: p.60). عكس العمل فعالان حقوق زنان در مقابل دولت و ترديد در مشروعيت آن، فمينيستها را بلافاصله به عرصة سياسي ميآورد و دولت به عنوان نگهبان نظم موجود، مطالبات زنان را بررسي و در خصوص آنها تصميمميگيرد. فمينيستها بر خلاف آنارشيستها نميخواهند دولت نابود شود، بلكه ميخواهند مفروضات پذيرفته شده در خصوص دولت را زير سؤال ببرند؛ از جمله مفروضاتي كه در اين خصوص به زير سؤال ميرود اين است كه دولت بازيگري خود مختار و عقلاني است يا دولت قدرت انحصاري دارد و ابزارهاي خشونت بايد در انحصار دولت باشد يا اينكه دولتها بايد حاكميت مطلق داشته باشند چون در غير اين صورت، مملكت به جنگل تبديل ميشود. فمينيستها همه اين مفروضات را مخدوش دانسته و آنها را برساخته مردان ميشمارند. نقص اساسي دولت در نزد فمينيستها اين است كه به فهم پذيرفته شده از نقش زنان و مردان بيتوجه بوده و به جاي آنكه درصدد ترميم آن برآيد، آن را تحكيم بخشيده است. حذف زنان از قدرت يكي ديگر از مطالبات زنان و از اعتراضات كليدي آنها عليه دولت است. بر اين اساس، دولت تشكيلاتي قلمداد ميشود كه مردان در قالب آن استثمار زنان را عملي ميكنند و تجربيات و ديدگاههاي ويژه زنان را ناديده ميگيرند. به تعبير «پترسون» و «رونيان»[7] استثمار جنسيتي تحكيم شده و در قالب دولت شروع ميشود و بدتر از همه بازتوليد ميگردد. پيشنهاد فمينيستها براي كاستن ستم دولتي عليه زنان، تمركز زدايي از دولت و توزيع قدرت آن به اجتماعات محلي است كه زنان حداقل 50 درصد عضويت آنها را برعهده دارند. فمينيستهاي راديكال، حتي شيوههاي كنوني رأيگيري و بازيهاي دموكراتيك را نفي كرده و آن را مظهر تدبير مردان براي تحكيم سلطه خود ميشمارند.(Jaggar, A. 1983: p.15)اين دسته از فمينيستها، تفاوت ذاتي زنان و مردان را پذيرفته و زنان را واجد امتيازات منحصر به فردي ميدانند و معتقدند كه اين خصايص، به تنهايي ميتوانند زنان را از مردان دور كند. به طور كلي نگرش فمينيستها نسبت به دولت كه البته بسيار يكسويه و بدبينانه ميباشد، بدينقرار است: اولاً دولت، ماشين سلطه مردان بر زنان است كه به ايجاد، تداوم، تثبيت و بازتوليد سلطه عليه زنان كمك ميكند. ثانياً مهمترين امتياز دولت، انحصاري و متمركز بودن آن است و همين امتياز دولت را در اعمال ستم جنسيتي توانا ميسازد. ثالثاً دولتها انتظار از مردان و زنان را تعريف و آن را به گفتماني مسلط تبديل كردهاند. به عبارت ديگر دولتها ميتوانند انتظارات را تصحيح و حتي جايگزين نمايند تا به ستم عليه زنان پايان داده شود، اما دولتها چون در اختيار مردان هستند و زنان نقشهاي فرعي را در دستگاه دولتي در اختيار دارند، اين تبعيض روز به روز پيچيدهتر و سنگينتر ميشود. البته نبايد فراموش كرد كه شاخههاي مختلف فمينيسم نسبت به دولت نظر مشتركي ندارند. فمينيستهاي ليبرال كه درصدد تسري حقوق مردان به زنان هستند، كمترين انتقاد را به موجوديت و مسئوليـت فعـلي دولـت دارنـد(Humm, 1992, p. 43).از ديد فمينيستهاي ليبرال مطالبات زنان بنا به دلايل متعدد تاريخي و فرهنگي انباشته شده و به تاخير افتاده است و دولتمردان بايد براي تأديه اين حقوق اقدام كنند. برخلاف فمينيستهاي ليبرال، فمينيستهاي راديكال، ماركسيست و پست مدرن اصلاً نگاه مثبتي به دولت ندارند و آن را نگهبان و حامي سلطه ميشمارند. از منظر انديشه سياسي شديدترين انتقاد عليه موجوديت دولت از سوي پست مدرنها مطرح شده است. مانند تلقي ماركسيستي كه دولت را نماينده طبقه سرمايهداري و حافظ سود آنها ميدانند، انديشمندان پست مدرن، دولت را شكل خشن اعمال قدرت ميشمارند. نگاه منفي فمينيستها نسبت به كارآمدي و مشروعيت دولت پس از توضيح تلقي آنها از مفهوم پايهاي قدرت آشكارتر ميشود. «تيكنر» در بيان نقش دولت به عنوان تجلي سلطه عليه زنان، واقعگرايي «مورگنتا» در روابط بينالملل را نقد ميكند(cf. Maghrroori, 1982). به نظر مورگنتا كه مفروضات انسانشناختي خود را از «توماس هابز» و «ماكياولي» اخذ كرده، انسانها ذاتاً حريص و ترسو هستند و همواره درصدد سلطه بر همديگرند (مورگنتا، 1374: ص5). چنين انسانهايي بايد تحت كنترل دولت مقتدري قرار گيرند تا نظم و امنيت برقرار شود. در نگاه نظريهپردازان رئاليست، مهمترين بازيگر مناسبات فردملي و فراملي، دولت و مهمترين هدف آنها، كسب و برقراري امنيت ميباشد. اينكه بيشترين امنيت چيست و نصيب چه كساني ميشود، يا چه كساني براي تأمين امنيت چه كساني بيشتر تلاش ميكنند، اينكه آيا همه انسانها به يك اندازه شرير هستند يا نه، همگي اهميت درجه دوم دارند يا اصلاً اهميتي ندارند. به خاطر اين مفروضات و تلقيها، تندترين انتقاد فمينيستها عليه انديشمندان سياسي رئاليست (مانند هابز و ماكياول) و نظريه پردازان اين مكتب در روابط بينالملل است. تيكنر اين انتقادات را به مورگنتا وارد ميداند:1- برداشت واقعگرايان از سرشت انسانها، برداشتي مردانه است و زنان لزوماً چنين برداشتي را ندارند. 2- منافع كلي كه مورد تأكيد رئاليستها ميباشد از طريق همكاري بينالمللي بدست ميآيد و نه از طريق كسب، حفظ و گسترش قدرت ملي. 3- قدرت مورد نظر رئاليستها بسيار تك بعدي، سخت افزاري و يكطرفه است و به ابعاد پيچيده، نرم افزاري و دو جانبه آن توجهي ندارد. 4- تلاش رئاليستها براي معرفي و تحقق اخلاق سياسي يا حذف اخلاق از حيات سياسي، عبث است. همه كنشهاي سياسي واجد اهميت اخلاقياند و تلاش رئاليستها براي به حداكثر رساندن نظم از طريق قدرت و كنترل، اولويت را به نظم- به عنوان مفهومي استراتژيك- ميدهد، نه عدالت كه مفهومي اخلاقي و اساسيتر است و ميتواند به عنوان زيربنا و شالوده نظم، ايفاي نقش كند. 5- ملتهاي گوناگون دنيا در عين برخورداري از خصايص ويژه، داراي عناصر اخلاقي مشتركي هستند كه جهانشمول است. اين عناصر ميتوانند مقدمات عملي و تمهيدات نظري لازم را جهت كاهش تعارضات بينالمللي و شكل دادن به اجتماعي بينالمللي فراهم آورند. 6- بر خلاف برداشت رئاليستها، امر سياسي مستقل از امور ديگري نظير سنت، علايق جنسيتي و ملاحظات اخلاقي نيست. رئاليستها به امر سياسي هويت مستقلي ميدهند و آنگاه خود را در رأس آن قرار ميدهند، چنين تفسيري نافي نقش زنان در امور سياسي شده است. 2-3) قدرتقدرت به عنوان محوريترين موضوع علم سياست، در انديشه سياسي فمينيسم جايگاه بسيار مهمي دارد. نحلههاي مختلف فمينيستي سه پرسش مشترك و مشخص دارند كه هر سه با مفهوم و منطق قدرت درآميخته است. سؤالات آنها به قرار زير ميباشد: 1- «سلطه» جنس مذكر بر جنس مؤنث يا مردان بر زنان چگونه پيدا شد؟ 2- چرا اين «سلطه» از سوي زنان پذيرفته شد؟ 3- نتايج سياسي، اخلاقي و اجتماعي تداوم «سلطه» جنس مذكر بر مؤنث چيست؟سلطه[8] در نگاه فمينيستها، ترجمان قدرت[9] است كه سراسر علم سياست را دربرگرفته و مردان بنا به تشخيص خود به تعريف و اعمال آن مبادرت ورزيدهاند. آنها (فمينيستها) تعريف قدرت را جنسيت محور دانسته و خواهان بازنگري در معنا و ملزومات آن هستند. به عنوان مثال آنه فيليپس معتقد است كه علم سياست متداول، آكنده از تعاريف جنسيت محور است و به خاطر همين تعاريف جنسيت محور، سياست امري مردانه تلقي شده و زنان به حوزه عادي (به جاي عالي)، عاطفي (به جاي ادراكي) و محدود (به جاي كلان) علم سياست افكنده شدهاند. فمينيستها در مقابل تأكيد مردان بر قدرت كلان، قدرت پراكنده و غيرمتمركز را پر اهميت ميشمارند. به گفته «الشتاين» تمركز قدرت يعني قبضه كردن تمام منابع و ابزارهاي قدرت (توسط مردان) و اعمال آن به زيان و بدون حضور زنان (Elashtain, 1993; p.97). به زعم او تداوم تاريخي قبضه شدن قدرت در دستان مردان، اعتماد به نفس را از زنان گرفته و بسياري از زنان با فروگذاشتن اختيار و قدرت خود، امنيت خود را پاس داشتهاند. اما با تحول معادلات اقتصادي- اطلاعاتي و برجسته شدن زنان در امور مربوط به توسعه، صادرات نيروي كار، پزشكي، خدمات و... خودآگاهي زنان رونق گرفته و آنها حاضر به قبول مديريت مردان بر بدن، توان و سياست خود نيستند و قصد دارند مردان را به عنوان مسبب تضييع حقوق خود محاكمه كنند. آنها در ازاي محروميت تاريخي، خواهان تبعيض مثبت هستند، يعني بيش از آنچه استحقاقش را دارند، ميطلبند تا گذشته دور دست و پر مرارت خود را فراموش كرده و بر مردان ببخشند. فعالان حقوق زنان علاوه بر تمركزكاهي از قدرت، خواهان توجه به ابعاد بالقوه و غيررسمي و پنهان قدرت هستند. از ديد آنان مردان به واسطه نگاه پوزيتويستي و عملياتي به قدرت، بخش مهمي از قدرت را ناديده انگاشتهاند و همين ظاهربيني مردان، دنيا را پر از قهر و ظلم و خشونت كرده است. تيكنر در توضيح دليل تمايل زنان به قدرت بالقوه، معتقد است از آنجا كه زنان به ندرت به ابزار اجبار و قهر دسترسي داشتهاند، بيشتر بر قدرت به عنوان ابزار اقناع تأكيد ميكنند. از اين منظر، اقناع متضمن صلح در خارج و همكاري در داخل كشور است (مشيرزاده، 1384: ص292). ائتلاف بينالمللي عليه ظلم و تبعيض از طريق اقناع امكانپذير است تا اجبار، هدف فمينيستها از تأكيد بر ماهيت بالقوه و خصلت اقناعي قدرت اين است كه بگويند قدرت فقط جنبه تنبيهي و پاداشي ندارد و اين مردان هستند كه با كوتهبيني، مفهوم قدرت را به اعمال زور يا اعطاي پاداش تقليل داده و از توجه به معناي اقناعي قدرت بازماندهاند. درنتيجة چنين تفسيري، زنان از حاشيه به درآمده و در اعمال و تمرين قدرت، نقش مركزي ايفا ميكنند، چون قدرت بالقوه يا تعبير قدرت به اقناع سازي، نميتواند به نقش زنان بيتوجه باشد. بنابراين اگر مردان رئاليست به منافع ملي و قدرت ملي انديشيدهاند، فمينيستها به منافع جامعه و قدرت اجتماعي نظر دارند، اگر مردان رئاليست در سنجش قدرت خود و ديگران روي منابع و عناصر ملموس و عيني تمركز ميكنند، زنان به عناصر بالقوه و پراكنده تأكيد مينمايند و بالاخره اينكه فمينيستها بر خلاف رئاليستها بيش و پيش از جمعآوري و گسترش قدرت، به توزيع آن علاقه دارند و به قدرت نقشي رهايي بخش قائل هستند تا اشخاص و اقشار محذوف جامعه با چشيدن آن احياء شوند و از ركود و جمود رها شوند. فمينيستها بر خلاف رئاليستها (كه همگي مرد بودهاند) انسان را موجودي شرير نميدانند و معتقدند كه شرارت را مردان به انسان نسبت دادهاند تا بتوانند ماشين سلطه را در اختيار گرفته و حكمراني كنند. مردان با شرير خواندن انسان، دولت را به وجود آوردهاند و با ناامن نشان دادن جهان، رقابت بينالمللي را تشديد كردهاند و دود همة اين ناملايمات بر چشم زنان ميرود كه از حاشيه و با چشمان گريان، نظارهگر مردان جنگ و رزم هستند يا در تظاهرات مختلف، قيافهاي اعتراضي به خود ميگيرند يا به عنوان مادران سربازان، از مردان نشان شجاعت و صبر ميگيرند. از نگاه فمينيستهاي دو دهه اخير همه اين مصائب ناشي از نگاه ساده و يك بعدي به قدرت است. كاستيهاي تعريف مردانه و جنسيتي قدرت در نگاه فمينيستها بدين قرار است:1- مردان بيشتر به توليد و انباشت قدرت ميانديشند تا توزيع آن.2- مردان به متمركز و انحصاري كردن قدرت علاقهمندند و از پراكندگي آن وحشت دارند.3- در تعريف مردانه از قدرت فقط به ظاهر و عناصر ملموس، عيني و سختافزاري و نه عناصر ذهني، پنهان و نرم افزاري آن توجه ميشود.4- قدرت به سه شكل اعمال ميشود؛ زور، تشويق و اقناع (گالبرايت، 1377: ص34). در اعمال زورمندانه قدرت تنبيه مطرح است و در اعمال تشويقي قدرت، پاداش مهم است. مردان فقط به دو نوع اول پرداخته و از توجه به خصلت اقناعي آن اجتناب كردهاند.5- مردان تصميمات را بر اساس قدرت درجه بندي كرده و آن را به تصميمات عادي و عالي تقسيم و در نهايت تصميمات عادي را به زنان داده و تصميمات عاليه و استراتژيك را در انحصار خود در ميآورند. اين نگرش گوياي نگاه جنسيتي مردان به مفهوم قدرت است.6- پس از تكميل حلقه سلطة دولت- مردان، ساختار دولت به جاي تأمين امنيت به تهديد امنيت زنان ميپردازد و با تثبيت وضع موجود عملاً ستم جنسيتي را بازتوليد ميكند و با توسل به زور، پاداش و اغوا، گفتماني را بنا مينهد كه در آن، تن، توان و توقعات زنان توسط مردان مديريت ميشود. زنان به خواست مردان تن خود را ظريف و نحيف ميكنند، مردان توان زنان را به سمت خدمات بهداشتي، كودكياري، هتلداري، تنظيم خانواده و تغذيه سوق ميدهند و مهمتر از همه مردان و محيط پدرسالار به زنان تلقين ميكند كه توقعاتي فراتر از حد معين طرح نكنند و فقط در محدودهاي كه پدر معين كرده به ابراز وجود بپردازند. فمينيستها توضيح نميدهند كه نظم جامعه و امنيت ملي در پرتو ايدههاي آنان چگونه برقرار ميشود. ديدگاههاي فمينيستي در نقد وضع موجود (نه در توصيف و تخمين وضع مطلوب) بسيار متهورانه و صريح است. صراحت انديشه سياسي فمينيستي در شرح آنها از مفهوم «عدالت» بسيار چشمگير و روشنگر است.3-3) عدالتمفاهيمي مانند عدالت جغرافيايي، عدالت اقتصادي، عدالت فرهنگي زياد تكرار ميشوند و مهمترين بازيگران اين عرصهها هم معمولاً طبقات بودهاند. به عقيده فعالان حقوق زنان، پس از توفيق طبقات شورش كننده، گفته شده است كه مطالبات مثلاً طبقه كارگر برآورده شد. فمينيستها نقطه عزيمتشان نه طبقه است نه منطقه جغرافيايي و نه فرهنگ. آنان بحث خود را از فرد شروع ميكنند و تمام تشكيلات فرافردي را آلوده به اغراض جنسيتي ميشمارند.عدالت فمينيستي هم متضمن برابري است و هم استحقاق، توضيح اينكه در باب پرسش عدالت سه پاسخ متفاوت داده شده است؛ برخي نظريه پردازان عدالت را به برابري ترجمه ميكنند و با انكار استعداد متفاوت انسانها توزيع برابر را مقدمه شكوفايي ميشمارند مانند ماركسيستها كه تفاوتي بين استعداد و حتي پشتكار انسانها قائل نيستند، دسته دوم نظريه پردازان تعريفي سوسياليستي از عدالت ارائه كرده و برآنند كه بايد به هر كس به اندازه نيازش داده شود و از هر كس به اندازه توانايياش ستانده شود. در تعريف سوم استحقاق و لياقت اهميت دارد كه بيشتر حالت اكتسابي دارد تا انتسابي يا موروثي. اين تعريف از عدالت، ليبرالي است كه در آن بر صلاحيت و شايستگي افراد در برخورداري از فرصتها تأكيد ميشود. در اين برداشت، ضابطه تشخيص شايستگي مبهم است، ولي كوشش طراحان اصول عدالت ليبراليستي اين است كه وضعي ترسيم كنند تا در پرتو آن بهترين وضعيت ممكن براي محرومترين افراد جامعه تدارك ديده شود و آزادي و برابري افراد هر دو مورد توجه قرار گيرند. در اين تعريف مقصود از عدالت، انصاف است كه در تعريف آن، هم ملاحظات عقلاني[10] مطرح نظر است و هم ملاحظات عقلايي(John, Rawls, 1998: p. 52).عدالت فمينيستي هم در جستجوي برابري زنان با مردان است و هم بر نيازها و استحقاقهاي ويژة زنان نظر دارد. «ماري آستل»[11]، «ولستون كرافت»،[12]«جان استوارت ميل» و همسرش «هريت تيلور»[13] بر برابري ذاتي مردان با زنان تأكيد ميكردند[14] . آستيل در سال 1700 اين سؤال را مطرح نمود كه اگر همه انسانها آزاد به دنيا ميآيند، چرا زنان اينگونه نباشند و حتي در شرايط بردگي كامل تابع اراده نامعلوم و متغير مردان باشند؟ پس از آستيل، ولستون كرافت ديدگاههاي ژان ژاك روسو در خصوص برتري پسران بر دختران را مردود شمرد. به عقيده كرافت مسأله ازدواج و مادر شدن سرنوشت زنان را تعيين ميكنند، اما زنان بايد فعال شوند و در امر ازدواج دقيق عمل كرده و عرصه عمومي را فقط به مردان نسپارند و خود را فقط به اندروني محدود نكنند. جان استوارت ميل و همسرش با تأكيد بر استقلال زنان، آنها را به صورت موضوع يا موجودي مستقل و نه وابسته به ديگران مورد بحث و بررسي قرار دادند. اين دو بر استقلال مالي زنان به عنوان زمينة رهايي زنان از سلطه مردان تأكيد داشتند و آن را راهي براي رهايي از انقياد ميشمردند. در نتيجه فعاليت اين دسته از فمينيستهاي ليبرال، بسياري از مطالبات سياسي زنان برآورده شد. اعطاي حق رأي، مرخصي زايمان، احداث مهدهاي كودك در محل كار زنان و تمهيد فرصت نسبتاً برابر براي زنان و مردان، نتيجه اين فعاليتهاي عدالتخواهانه بود. اما فمينيستهاي پست مدرن، برابري رسمي را براي تأمين حقوق زنان كافي نميشمارند. اينان تبعيض و بيعدالتي جنسي را بخشي از منطق بسيار پيچيده اعمال قدرت ميدانند كه همه ساحات جامعه را دربرگرفته است؛ اما زنان ظلم مضاعفي را متحمل ميشوند. سخن فمينيستهاي پست مدرن اين است كه نهضت حمايت از حقوق زنان نميتواند نهضتي فراگير و سراسري باشد، نهضت در عين اينكه در پي رهايي است، بايد تنوع را بپذيرد و از گردآوردن همه زنان در ذيل يك شعار پرهيز كند. به باور اينان مفاهيمي مانند جنس[15] و جنسيت[16] برآمده از تحولات تاريخياند و اينگونه نيست كه از ابتدا بدين معنا وجود داشته باشند. از اين منظر، اينكه بعضي از انسانها، زن ناميده ميشوند امري تاريخي و برآمده از مسائل تاريخي و اجتماعي است. در دوران مدرن، مرد بورژواي مدرن و سفيد پوست، خود را به عنوان جنس مذكر و برتر معرفي كرده، اما لزوماً اينگونه نيست كه چنين تعبيري صحيح باشد و پايدار بماند. شناخت مردان مدرن، برآمده از موقعيت خاصي است و هيچ شناختي قطعي و حقيقي نيست، صاحبان قدرت به منظور تثبيت سلطه خود، گفتمان خود را حقيقي خوانده و در اين راستا به توليد داده و دانش ميپردازند. به طور كلي، عدالت در انديشه سياسي فمينيستي مفهومي مركزي است. فمينيستها عدالت تاريخي را برساخته مردان و عليه زنان قلمداد ميكنند و معتقدند كه مردان گفتمان خود را تحميل و زنان نيز به واسطه دسترسي نداشتن به ابزارهاي مقاومت، همواره مطيع بودهاند. در حالي كه فمينيستهاي ليبرال، ظلم و نابرابري را امري عادي و غيرجنسيتي ميدانند. فمينيستهاي راديكال و پست مدرن بر جنسيتي بودن تبعيض و ستم مضاعف زنان تأكيد ميكنند. به عقيده فمينيستهاي پست مدرن درست است كه مردان هم بنابه دلايلي چون در اقليت بودن، فقر، اسارت، جنون و بيسوادي در معرض انواع فشارها قرار دارند، اما زنان علاوه بر اين فشارها بايد به مشاغلي تن بدهند كه در نگاه مردان و محيط مردانه ارزش خاصي ندارند. كار چهارشيفتي زنان (شوهر داري، بچهداري، خانهداري و كار اداري) در نگاه مردان به اندازه يك شيفت كار مردانه اهميت ندارد و اين همان ستم مضاعف عليه زنان است كه در معرض هجمه آشكار و پنهان سلطه قرار دارند. از اين منظر عدالت واقعي هنگامي است كه نه فقط برابري زن و مرد، بلكه نيازها و كيفيت خاص حيات و نگاه زنانه پذيرفته شود. فمينيسم پست مدرن ميپندارد كه موفق شده تا حد زيادي از تحميل روايات خاصي از فمينيسم (روايات زنان مرفه سفيد پوست جهان اولي) به عنوان روايت معتبر و موثق[17] جلوگيري كند و با تأكيد بر تفاوتهاي ميان زنان و تجارب آنها، راه را براي صداهاي زنان مختلف بگشايد. تأكيد فمينيستهاي پست مدرن بر ساختني بودن و بين الاذهاني و اجتماعي بودن شناخت باعث ميشود تا شيـوههـاي مختـلف برساختن معنا و سازماندهي شناخت و گفتمانهاي مختلف آشكار گردد و هيچ شناخت و گفتماني به عنوان كلمه نهايي[18] وحي منزل تلقي نشود. درعين حال، نگرش پست مدرن شالوده ستيز[19] است و اجازه نميدهد جنبش عظيمي به نام فمينيسم به راه افتاده و در تأمين عدالت بكوشد چون در پست مدرنيسم، جستجوي يك راه واحد امكان پذير نيست و همه زنان را نميتوان در زير پرچم عدالتخواهي گردآورد، بلكه بايد جنبش به صورت پراكنده عمل كند. انتظام در پراكندگي مفهومي است كه بسيار مورد تأكيد انديشمندان پست مدرن است. در اين رويه، جنبشها عضو ندارند، ولي مشاركت كننده و هواخواه دارند. رهايي بخشي به همان اندازه كه در انديشه فمينيسم مطرح است در انديشه سياسي و فلسفه اخلاق هم از مفاهيم كليدي به شمار ميآيد. پاسخ فمينيستها به پرسش رهايي بخشي عبارت است از آشكار ساختن ستمهاي جنس پايه[20] و گشودن راهي براي دميدن نفس و ندا و صداي زنانه. 4-3) صلح و امنيتدر كنار برجسته شدن نقش زنان در اقتصاد سياسي بينالمللي، فمينيستها سلطه مردان بر تصميمگيريهاي راهبردي و فرض عقلاني عمل كردن مردان در مباحث مهم و حياتي را زير سؤال بردهاند. همانگونه كه ديده ميشود دولتمردان، كانون اصلي انتقادات فمينيستها را تشكيل ميدهند. آنها سلطه مردان بر تصميمات راهبردي را منبع خشونت بينالمللي و تبعيض جنسيتي ميشمارند. فمينيستها روي مناسبات و مفاهيمي حساسيت نشان ميدهند كه كاملاً سياسي و حتي امنيتي هستند، غالباً روي سخن آنها با دولت است كه به عنوان معمار و نگهبان ستم جنسيتي عليه زنان قلمداد ميشود. پديداري زنان در مباحث مربوط به امنيت ملي و بينالمللي معلول دوعامل عمده است: يكي حضور گسترده زنان در حيطههايي است كه پيش از اين فضايي مردانه پنداشته ميشدند. مهاجرت نيروي كار زنان به خارج از كشورها، تقسيم بينالمللي كار و برجستگي زنان در مشاغل محوله، مقررات زدايي از مسائل كارگري، صادرات نيروي كار زنان، آگاهي فزاينده زنان در مورد توانمنديهاي خود و بالاخره تشكيل كنفرانسهاي بينالمللي متعدد و سازمانهاي فراملي زنانه همگي خودآگاهي زنان را به شيوهاي تصاعدي افزايش داده و آنها را به احراز مشاغل بسيار حساس، امنيتي و استراتژيك علاقمند نمودهاند(Baylis, 1997, p.27). دومين عامل كه محرك سهمخواهي زنان در حوزه مسائل راهبردي شده، گستردگي مضمون و محدودة امنيت ملي و دخيل بودن متغيرهايي است كه آگاهي و نقش زنان در مورد آن متغيرها بسيار بيشتر از مردان است. اگر زماني امنيت فقط معنايي نظامي داشت، امروزه متغيرهاي ديگري نظير رضايت عمومي، مشروعيت سياسي، توانمندي اقتصادي، همزيستي اقوام و اقليتها و احساس مشاركت و امنيت عمومي هم در تعريـف امنيـت دخـيـل هستنـد (مارتين، 1383: ص32). اين در حالي است كه در دوران جنگ سرد مقصود از امنيت ملي صيانت ارزشهاي حياتي (مانند سرزمين و تماميت ارضي) با استفاده از ابزارهاي دفاعي- نظامي بود و همه امكانات براي حفظ ميهن- فارغ از ميزان رضايت يا امنيت داخلي- بسيج ميشد و زنان هم كه در چنين عرصهاي نقش تبعي و فرعي داشتند از مباحث راهبردي دور ميشدند و رزمندگي- مردانگي به طور كامل از مخيله زنان دور شده و در حد ايدهآل آنها درآمده بود. اما امروزه چنين نيست، چون هم اهداف تهديد و هم منابع و ابزار آن تغيير كردهاند. در حيطه مسائل مربوط به صلح نيز، زنان به استوانهاي تعيين كننده و بسيار قوي در توليد مازاد ملي و تمهيد امنيت داخلي تبديل شده و كار زنان فقط به زاييدن سرباز، پختن و شستن منتهي نميشود (كاستلز، 1380: ص200). دو تحول مذكور انديشه سياسي فمينيستي را متحول كرده است. فعالان حقوق زنان اين بار به جاي بحث بر سر مسائلي چون حق سقط جنين، حق رأي، مرخصي زايمان و احداث مهدهاي كودك، از ضرورت سياستگذاري در مسائل راهبردي سخن ميگويند و آن را شاخص قدرت گرفتن زنان عالم مينامند، در اين فضا و شرايط، مهمترين گزارههاي مورد تاكيد فمينيستها عبارتند از: اول: خشونت و ناامني فقط شكل فيزيكال و عيني ندارد، بلكه خاستگاه و اشكال كلامي، ساختاري، زيست محيطي، حقوقي و جنسيتي هم دارد و امنيت پايدار هنگامي قابل حصول است كه افراد جامعه از جمله زنان، تحت سلطه عيني، كلامي[21] ذهني و ساختاري نباشند تا بتوانند به توليد و تكثير رضايت و اميد در جامعه بپردازند. دوم:نقطه عزيمت امنيت ملي و بينالمللي، نه دولت يا نظام بينالمللي كه فرد يا اجتماع محلي است. به عقيده فمينيستها اين گونه نيست كه ناامني و بيثباتي فقط در عرصه نظام بينالمللي بوده و محدوده مرزهاي ملي از هرگونه تجاوز و ستم و خشونت بري باشد، بلكه در داخل مرزها، دولتها و دولتمردان بزرگترين تهديدكنندگان حقوق و نظم هستند، دولتي كه خود در عرصه نظام بينالملل تهديد ميشود در عرصه داخلي خود يك تهديد كننده است. براي شناخت ريشههاي ناامني بايد به سلسله مراتب اجتماعي داخل كشورها بازگشت و تحليلهاي كلان مانند دولت محوري يا محوريت نظام بينالملل را رها كرد، چون در نگاه كلان، زنان فراموش ميشوند و مردان در تباهي زنان ميكوشند(Elshtain, 1995, p.204).سوم: در جنگها و تعارضات بينالمللي به جاي تمركز صرف بر مبادلات تسليحاتي و كشتهشدگان خطوط مقدم جبههها، بايد بر پيامدهاي جنگ در بين غيرنظاميان از جمله زنان حساس بود. خشونتهاي خانگي عليه زنان، بمباران منازل مسكوني غيرنظاميان، رنجهاي زنان و دختران كه برادر، پسر يا پدر خود را از دست دادهاند، تجاوز جنسي به زنان مناطق جنگي و حملات متعدد به مراكز خدمترساني بانوان نمونههايي از آسيبپذيري در جنگها هستند، اما به عقيده فمينيستها، تحليلگران و سياستمداران خشونتهاي خاص عليه زنان را طبيعي جلوه ميدهند و با نوعي كري جنسيتي نسبت به رنجهاي زنان بيتوجه هستند. چهارم: يكي از دغدغههاي فمينيستها در زمينه مسائل مربوط به جنگ و امنيت، نقش هويتساز جنگ است. در جنگ و در جوامعي كه نظاميان آن از قدرت تعيين كنندهاي برخوردارند، زنان و مردان هويتهاي جداگانهاي پيدا ميكنند. مردان به دليل رزمندگي، دسترسي به ابزارهاي پيچيده نظامي، بسيجپذيري بالا و نظام سلسله مراتبي، هويت فعالي مييابند، اما زنان گريان يا معترض، هويت آنها را منفعل شكل ميدهد. اين در حالي است كه نه همه مردان رزمندهاند و نه همه زنان تماشاگر جنگ. بسياري از زنان در جبهههاي جنگ مشغول رزم هستند يا در محيط خانه كارهاي دشوارتري انجام ميدهند و نيز هستند مردان زيادي كه اصلاً روحيه رزمي ندارند و از دانش و فن نظامي و رزم بويي نبردهاند؛ اما به واسطه هويت برتر و مسلطي كه رزمندگان ساختهاند مردان به طور كلي موقعيت والايي مييابند و پس از بازگشت از ميدان نبرد، انواع امتيازات و مناصب را به دليل حضور در جبههها، تصاحب ميكنند. پنجم: در شرايط تحريمهاي بينالمللي عليه يك كشور و نيز عملكرد ناكارآمد سازمانهاي دا�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 552]
صفحات پیشنهادی
انديشه سياسي فمينيسم
انديشه سياسي فمينيسم نويسنده: قدير نصري اين نوشتار درصدد پاسخگويي به اين سؤال است كه آيا ميتوان مجموعه دغدغههاي فمينيستي را در قالب انديشه سياسي ...
انديشه سياسي فمينيسم نويسنده: قدير نصري اين نوشتار درصدد پاسخگويي به اين سؤال است كه آيا ميتوان مجموعه دغدغههاي فمينيستي را در قالب انديشه سياسي ...
روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير ( قسمت اول)
روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير ( قسمت اول)-روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير ... اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي و فرهنگي جهان معاصر ، نقش تعيين کننده اي داشت. ... تلقي مي شود و معمولا در نگارش تاريخ فمينيسم آن را نقطه آغاز اين انديشه مي دانند ...
روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير ( قسمت اول)-روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير ... اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي و فرهنگي جهان معاصر ، نقش تعيين کننده اي داشت. ... تلقي مي شود و معمولا در نگارش تاريخ فمينيسم آن را نقطه آغاز اين انديشه مي دانند ...
روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير ( قسمت دوم و پاياني)
روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير ( قسمت دوم و پاياني)-روند ظهور فمينيسم در چهار ... کار مستقل ، زندگي مدني و سياسي هنوز هم اساس و پايه فمينيسم امروز را تشکيل مي دهد. .... مي نويسد:در قلمرو زندگي خصوصي ، فمينيست ها باطرد اين انديشه که در زندگي ...
روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير ( قسمت دوم و پاياني)-روند ظهور فمينيسم در چهار ... کار مستقل ، زندگي مدني و سياسي هنوز هم اساس و پايه فمينيسم امروز را تشکيل مي دهد. .... مي نويسد:در قلمرو زندگي خصوصي ، فمينيست ها باطرد اين انديشه که در زندگي ...
تفاوت در نگاه به انسان، عامل اصلي هجوم فمينيسم به اسلام است
3 دسامبر 2008 – گروه انديشه: جداي از مسائل سياسي، علت هجوم فمينيسم و ديگر مكاتب فكري به اسلام به تفاوتهاي فرهنگي كه در نگاه به انسان و انسانيت، عدالت و ...
3 دسامبر 2008 – گروه انديشه: جداي از مسائل سياسي، علت هجوم فمينيسم و ديگر مكاتب فكري به اسلام به تفاوتهاي فرهنگي كه در نگاه به انسان و انسانيت، عدالت و ...
فمينيسم و نوع نگاه به خانواده
فمينيسم و نوع نگاه به خانواده نويسنده:اسماعيل چراغي کوتياني چکيدهفمينيسم در آغاز، ... و مباني آن، بن مايه ي انديشه ي فمينيستي را در رويکرد به خانواده، آشکار مي سازد. .... غلبه بر آن، خواهان تغييراتي در نظم اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي اند.
فمينيسم و نوع نگاه به خانواده نويسنده:اسماعيل چراغي کوتياني چکيدهفمينيسم در آغاز، ... و مباني آن، بن مايه ي انديشه ي فمينيستي را در رويکرد به خانواده، آشکار مي سازد. .... غلبه بر آن، خواهان تغييراتي در نظم اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي اند.
فمینیسم از شعار تا واقعیت
فمینیسم از شعار تا واقعیت نويسنده:محمد مهدی بهداروندمنبع:مجله پیام زن مقدمه رویكرد اساسی مخالفان انقلاب اسلامی از فاز مبارزه سیاسی به مبارزه فرهنگی، تابع قواعد و ...
فمینیسم از شعار تا واقعیت نويسنده:محمد مهدی بهداروندمنبع:مجله پیام زن مقدمه رویكرد اساسی مخالفان انقلاب اسلامی از فاز مبارزه سیاسی به مبارزه فرهنگی، تابع قواعد و ...
مقالات علوم سیاسی
مقالات علوم سیاسی-فمینیسم فمینیسم در طول تاریخجنبش فمينيسم از ابتداي ... مي توان گفت اساساًٌ انديشه حقوق ليبرال كلاسيك، زمينه اصلي بروز اين موج به شمار مي ...
مقالات علوم سیاسی-فمینیسم فمینیسم در طول تاریخجنبش فمينيسم از ابتداي ... مي توان گفت اساساًٌ انديشه حقوق ليبرال كلاسيك، زمينه اصلي بروز اين موج به شمار مي ...
فمینیسم ( Feminism )
فمینیسم باور داشتن به حقوق زنان و برابری سیاسی ، اجتماعی، و اقتصادی زن و مرد ... می توان گفت اساساًٌ اندیشه حقوق لیبرال کلاسیک، زمینه اصلی بروز این موج به ...
فمینیسم باور داشتن به حقوق زنان و برابری سیاسی ، اجتماعی، و اقتصادی زن و مرد ... می توان گفت اساساًٌ اندیشه حقوق لیبرال کلاسیک، زمینه اصلی بروز این موج به ...
فمينيسم؛ عليه زنان !؟
نويسنده: غزاله دولتي چکيده « فمينيسم » يا جنبش اجتماعي زنان يکي از عمده ترين ... فرايندهاي سياسي در شکل گيري اين نهضت و فعاليت هاي سياسي فمينيست ها را در موج ..... بدين سان، بحث آزادي در انديشه ي جان استوارت ميل با بحث دفاع از حقوق زنان ...
نويسنده: غزاله دولتي چکيده « فمينيسم » يا جنبش اجتماعي زنان يکي از عمده ترين ... فرايندهاي سياسي در شکل گيري اين نهضت و فعاليت هاي سياسي فمينيست ها را در موج ..... بدين سان، بحث آزادي در انديشه ي جان استوارت ميل با بحث دفاع از حقوق زنان ...
اسلام و فمينيسم
زنان، بايد در مسائل سياسي شركت كنند و از حقوق مساوي با مردان برخوردار باشند. ... برخي از انديشمندان و نظريهپردازان اين نهضت، نظريههاي بنيادين انديشة فمينيستي ...
زنان، بايد در مسائل سياسي شركت كنند و از حقوق مساوي با مردان برخوردار باشند. ... برخي از انديشمندان و نظريهپردازان اين نهضت، نظريههاي بنيادين انديشة فمينيستي ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها