تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):شمار قطره هاى آبها و ستارگان آسمان و ذرات گردوغبار پراكنده در هوا وحركت مورچه برسنگ ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816548536




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دو قطعه شعر


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دو قطعه شعر
دو قطعه شعر نويسنده:اميد مهدي نژاد مرحوم کيومرث صابري فومني (همان گل آقاي خودمان) نويسنده ستون «دو کلمه حرف حساب» و صاحب امتياز و مدير مسئول مجله طنز گل آقا و از برجسته ترين طنز نويسان معاصرايران. مي دانيم که وظيفه طنز نويس، نوشتن ازناراستي ها و نارسايي هاست. طنزنويس هر جا که عيب و ايرادي بيايد بر آن انگشت مي گذارد و با ذره بين طنز آن قدر درشتش مي کند که همه آن را ببينند و براي اصلاحش فکري بکنند. اما آنجا که هرچه هست راستي و درستي و حماسه و شرافت و قهرماني است، ديگر کار چنداني از طنزنويس برنمي آيد؛ چرا که آنجا ديگر عيبي و ايرادي نيست تا طنزنويس به درشت نمايي اش روي بياورد. در نتيجه در برابر چنين پديده هايي کار طنزنويسي متوقف مي شود.کيومرث صابري فومني هم وقتي با واقعه اي چون آزادي خرمشهر مواجه مي شود، ذره بين طنزش را کنار مي گذارد و قلم شعر بر مي دارد و احساس و عاطفه ي لطيفش را در قالب کلماتي ديگرگون ابراز مي کند. کيومرث صابري طنزنويس بود، نه شاعر، و به همين دليل اين شعر هم شايد شعر چندان درخشاني نباشد، اما از آنجا اهميت پيدا مي کند که يکي از بزرگ ترين طنزنويسان ايران آن را سروده است؛ وقتي که کاري از طنز برنمي آمده است.آي خرمشهر اي زلال جاري اروند در رگ خونين خرمشهر اي رها از بند کرکسان رفتند کاکلي ها باز مي گردند آي خرمشهر کاکلي هاي تو در راه اند خوشه هاي عشق در منقار شرح هجران را رو به سوي ساحل اروند مي آرند آي شهر عشق کاکلي هاي تو مي آيند و مي آييم سنگ سنگ کوچه هايت را برگ برگ نخل هاي ساحل اروند رودت را با گلاب اشک مي شوييم آي خرمشهر کاکلي هاي تو مي آيند و مي آييم محمدکاظم کاظمي بسياري از مردمان کشور همسايه مان افغانستان، بعد از آنکه بالاجبار ديارشان را ترک گفتند، به سرزمين ايران پناه آوردند و مهمان ما شدند. و بسياري از آنها نيز دوشادوش مردم ايران درتقدير تاريخي آنها و از جمله هشت سال جنگ شريک شدند. اين شراکت البته جلوه هايي گوناگون داشت. از شرکت در جبهه ها و تحمل مصائب ناشي از جنگ تا جلوه هاي ديگر. برخي شاعران افغاني که در ايران سکونت داشتند، چون شاعران آزاده ايراني با سلاح قلم به حمايت از دفاع مردم ايران از دين و ميهن و شرف شان برخاستند. محمد کاظم کاظمي از اين دسته از شاعران است. کاظمي از جمله شاعران صاحب نام در عرصه ي شعر اعتراض است. همين طور او شاعري است که بسيار بيشتر از شاعران ديگر افغاني به موضوعات و مسائل جاري در ايران توجه نشان داده است. او پس از جنگ در بسياري از اشعارش فاصله گرفتن مردم و مسئولان از آرمان هاي انقلاب را مورد نقد قرار داده و با زبان نيشدار خود وضعيت آن روزگار را به چالش کشيده است: همسايه چشم بد نرسد صاحب زر است چون صاحب زر است، يقينا اباذر است!اما شعري که از او انتخاب کرده ايم، شعري است در رثاي شهيدي از شهيدان دفاع مقدس. کاظمي اين شعر را به درخواست فرزند آن شهيد سروده است. مسافر و آتش چنان سوخت بال و پرت را که حتي نديديم خاکسترت را به دنبال دفترچه ي خاطراتت دلم گشت هر گوشه سنگرت را و پيدا نکردم در آن کنج غربت به جز آخرين صفحه ي دفترت را:همان دستمالي که پيچيده بودي در آن مهر و تسبيح و انگشترت را همان دستمالي که يک روز بستي به آن زخم بازوي همسنگرت را همان دستمالي که پولک نشان شد و پوشيد اسرار چشم ترت را سحرگاه رفتن زدي با لطافت به پيشاني ام بوسه ي آخرت را و با غربتي کهنه تنها نهادي مرا، آخرين پاره پيکرت را و تا حال مي سوزم از ياد روزي که تشييع کردم تن بي سرت را کجا مي روي؟ اي مسافر! درنگي ببر با خودت پاره ديگرت را منبع: مجله ي امتداد
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 473]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن