تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 27 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگيرد و به روزه ماه رمضان وصل كند خداوند ثواب روزه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830358465




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بخشش شهریار ملک سخن


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بخشش شهریار ملک سخن
بخشش شهریار ملک سخن
دوستی بزرگوار و فاضل می گفت: در وزارتخانه مشغول کار بودم خبر آوردند که روان دهخدا به سرای جاودان پرواز کرده است. جاذبه احترام و ارادت من به حضرت استاد وادارم کرد تا از کار خود دست بردارم و در مراسم تشییع فردوسی زمان شرکت کنم. به خیابان ایرانشهر رسیدم و در کنار جمع که از نظر شماره اندک ولی به شمار خود هر یک از هزاران بیش بودند جا گرفتم.  در کنار خانه (فرزانه بی همتا) مردی به حرفه بقالی اشتغال داشت. این بقال از دوستداران و علاقمندان حضرت استاد بود. مرد بقال خود را موظف دانست تا دکان را موقتاً تخته کند و در میان جمع قرار بگیرد. در نهایت تأثر و اندوه و لااله ... گویان خود را در  میان جمعی انداخت که منهم در آن حلقه بودم. پیداست که هر کس به فراخور حال از ارتحال استاد بی نظیر از بزرگیها و بزرگواریها و خدمات و زحمات حضرتش سخن می گفت، ناگاه بقال به حرف آمد و گفت من این حرفها را که شما می گویید نمی فهمم، ولی  می خواهم چیزی درباره این مرد خدا بگویم تا بشنوید و بدانید تا آقا چگونه مردی بوده است ... همه ساکت شدیم و گوش کردیم. بقال گفت سه هفته قبل در اواخر شب کم کم برای بستن دکان آماده می شدم تا به خانه بروم. ساعت از هشت گذشته بود و هوا یخبندان بود، در پیاده رو یخ های پرضخامتی جا خوش کرده بود. مردی گدا با فریاد از مردم کمک می خواست ... گرسنه ام ... لختم .... از سرما نزدیک است تلف بشوم ... در این موقع در خانه (آقا) باز شد، مرد را به درون دعوت کردند. پس از ده پانزده دقیقه که آخرین امتحان را از استواری قفل های دکان به جا آوردم تا عازم رفتن شوم، دیدم مردی پالتو پوشیده و تقریباً (نو نوار) از خانه آقا به در شده است. با دقت نگریستم، همان گدا بود که آرام یافته رو به پایین حرکت می کرد. کمی نگران شدم. از او پرسیدم تو حالا نیمه لخت بودی؟ اینک لباس کامل داری؟ جواب داد، آقا خودشان داده اند. بر اثر ارادت و اخلاصی که به آقا داشتم در را کوبیدم و وارد خانه شدم. سلام گفتم و ماجرا را پرسیدم تا از من رفع نگرانی شود. آقا فرمود: مردی گدا با فریاد از مردم کمک می خواست ... گرسنه ام ... لختم .... از سرما نزدیک است تلف بشوم ... در این موقع در خانه (آقا) باز شد، مرد را به درون دعوت کردند.پسرجان من صدای درخواست او را شنیدم، دعوت کردم تا داخل خانه شود. مختصر غذایی باقی مانده بود به او دادم. یک جفت کفش و جوراب و دو تومان پول هم به او دادم. وقتی که مرد می خواست از خانه بیرون شود، چشمم به پالتوی خودم افتاد. با خود اندیشیدم من که از خانه بیرون نمی روم، مخصوصاً در زمستانها به سبب ضعف بنیه از بیرون رفتن ابا دارم و این بالاپوش بی فایده در اینجا آویزان است. بهتر است آنرا به این آدم نیازمند بدهم. او جوراب و کفش را پوشید و پالتو را در تن کرد و دعاگویان رفت و مرا ممنون و خرسند گردانید.  حالا ما کار نداریم که شاگرد تن و دستیاران استاد خواستند جسد آن (تافته جدا بافته) را به مجلس شورای ملی آنروز ببرند، موافقت نکردند. خواستند در مسجد سپهسالار آنروز و (شهید مطهری) امروز بگذارند، نگذاشتند. چون این جریان در ثبت و ضبط مختلف آمده است. چیزی که در جایی نیامده گفتار پر ارج این بقال بی ادعا بود که دوست بزرگوار و فاضل آقای عبدالعظیم یمینی از او شنید و من از ایشان شنیدم. دریغم آمد این مطلب را که کمال جود و بذل موجود بود و یادآور بخشش تعرض آمیز فردوسی بزرگ در گرمابه از صله سلطانی محمود یا شاید چیزی پر معنی تر از آن، در جایی نوشته نشود.    مجله ی آینده ، سال شانزدهم مطالب مرتبط موجود در سایت تبیان :استاد علی اکبر دهخداعلی اکبر دهخداآیا پندار همان اندیشه است؟همه ی لغت نامه های زبانمریشه ضرب المثل " آب زیر کاه "یه روز یه مرده سرش خورد به نرده تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 434]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن