واضح آرشیو وب فارسی:مهر: تحليل ادبي /تصويرپردازي در شعر شهريار/ شاعري كه وقايع را در لحظه به شعر در ميآورد
خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب: آنچه مي آيد نگاهي به جنبه هاي تصويري و خيال پردازانه در شعر محمد بهجت تبريزي به مناسبت پخش آخرين قسمت از مجموعه تلويزيوني شهريار است.
تصويرپردازي جان بخشيدن به شعر است؛ يعني شعر را از حالت بي روح در آوردن و خواننده را با خود به سرزمين خيال بردن. يكي از ويژگي هاي برجسته اشعار شهريار كه او را از ساير غزل سرايان ايراني متمايز مي كند، به تصوير كشيدن رويدادهاي عادي زندگي در شعر بوده است؛ به عبارتي آنچه در زندگي روزانه او اتفاق مي افتاد در اشعار شهريار به طور زنده جلوه مي كرد.
شهريار مي توانست هر اتفاقي را به صورت زنده در قالب شعر بيان كند
مجموعه تلويزيوني شهريار شايد تنها يك جنبه از زندگي او را به صورت واقعي به تصوير كشيد و آن اين بود كه اين شاعر به راحتي مي توانست هر اتفاقي را اعم از مسائل سياسي، اجتماعي، عاطفي و غيره به صورت زنده در قالب شعر بيان كند. او درد و رنج عاطفي، مرگ شاعراني چون ميرزاده عشقي و ملك الشعرا بهار، مشكلات خانوادگي، اختلاف با همسرش و حتي تاريخ و غيره را چنان در اشعار خود مي گنجاند تا بتواند خواننده را حتي براي لحظه اي با خويش به آن لحظه و موقعيت ببرد.
هدف از خواندن شعر تنها لذت بردن آني و گذرا از آن نيست. شاعر در پس هر واژه هدفي را پنهان مي كند تا مخاطب را خواه ناخواه به آن هدف هدايت كند. شاعر دردشناس است و سعي مي كند درد و رنج اجتماعي را از طريق شعر منعكس كند. شاعر رسالتي بر دوش دارد. شاعر يا فردي انقلابي است مانند ميرزاده عشقي و ملك الشعرا بهار، يا پندگو و درونگرا مانند مولوي كه رسالت خود را با سبك ويژه خود به انجام مي رساند.
شهريار شاعر انقلابي نبود. او چندان به سياست كاري نداشت. اما ذاتا شاعري بود بي نظير و هر زمان كه اراده مي كرد شعر مي گفت. او وقايع پيرامونش را در همان لحظه به شعر تبديل مي كرد. جواب منتتقد را در يك آن مي توانست با شعر پاسخ دهد و آن طور كه نقل شده وقتي چهار سالش بود مادر بزرگش را با شعر متوجه ساخت كه برنج كته دوست ندارد.
تصويرپردازي مسئله اي جدا از تشبيه و حتي خيال پردازي است. شايد عبارت فرانسوي ايماژ يا انگليسي ايميج معادل تصوير پردازي در نظر گرفته شده است اما معادل دقيق و مناسبي براي اين عبارت نيست. خيال پردازي يا استفاده از تشبيه و استعاره در شعر تمام شاعران ايران وجود داشته و به طور مكرر از آن استفاده شده است. شاعران و غزل سرايان كهن ما از تصوير پردازي در شعر خود استفاده كرده اند اما شهريار در به تصوير كشيدن وقايع و رويدادها تبحر داشت و به خوبي توانست خواننده را با خود به دنياي شعري اش بكشاند. براي فهم بهتر موضوع با مثالي از خود شهريار اين يادداشت را دنبال مي كنيم.
آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فكر آش و سبزي بيمار خويش بود
اما گرفته دور و برش هاله اي سياه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگي ما همه جا وول مي خورد
هر كنج خانه صحنه اي از داستان اوست
در ختم خويش هم به سر كار خويش بود
بيچاره مادرم
هر روز مي گذشت از اين زير پله ها
آهسته تا به هم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از اين بغل كوچه مي رود
چادر نماز فلفلي انداخته به سر
كفش چروك خورده و جوراب وصله دار
او فكر بچه هاست
هرجا شده هويج هم امروز مي خرد
بيچاره پيرزن ، همه برف است كوچه ها...
نه، او نمرده ، مي شنوم من صداي او
با بچه ها هنوز سر و كله مي زند
ناهيد، لال شو
بيژن، برو كنار
كفگير بي صدا
دارد براي ناخوش خود آش مي پزد
او مرد و در كنار پدر زير خاك رفت
اقوامش آمدند پي سر سلامتي
يك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود
بسيار تسليت كه به ما عرضه داشتند
لطف شما زياد
اما نداي قلب به گوشم هميشه گفت:
اين حرفها براي تو مادر نمي شود.
پس اين كه بود؟
ديشب لحاف رد شده بر روي من كشيد
ليوان آب از بغل من كنار زد،
در نصفه هاي شب.
يك خواب سهمناك و پريدم به حال تب
نزديكهاي صبح
او زير پاي من اينجا نشسته بود
آهسته با خدا،
راز و نياز داشت
نه ، او نمرده است.
شهريار اين شعر را در رثاي مادر خود سروده است. وقتي خواننده شعر را مي خواند كاملا خود را در فضاي اين شعر حس مي كند و دقيقا با شهريار همدردي مي كند. كاملا واضح است كه اين شعر اگر در وصف خوبي و مهرباني مادر نوشته مي شد تاثير چنداني بر احساس و عاطفه خواننده نمي گذاشت و شهريار با استفاده از تصوير پردازي چنان به شعر جان بخشيده كه قطعا خواننده را به آن فضاي حاكم بر شعر مي كشاند.
شهريار به زبان مردم سخن مي گفت
ساير اشعار او هم به همين شكل سروده شده و باعث ماندگاري آن در ذهن مردم شده است. از نمونه هاي اين اشعار مي توان به شعر "آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا" اشاره كرد. اين شعر كه ورد زبان مردم شده است تصور بازگشت يار بي وفا، افتادگي و ناتواني عاشق احساس خاص خود را بر هر خواننده اي القا مي كند. مي توان گفت شهريار با اين صور خيال به زبان مردم سخن گفته و عواطف و تخيلات و انديشه هايش را به زبان مردم به شعر بازگو كرده است.
او در اشعار تركي خود اين تصوير را به اوج رساند و با بهره گيري از تمثيلها و ضرب المثل هاي تركي اين صنعت را در اشعارش به كار برد. وي عواطف و تخيلات را به زبان مردم به شعر بازگو كرده است. جدا از شعر معروف "حيدر بابايا سلام"، شعر "بلالي باش" نمونه ديگري از شعر شهريار است كه اختلاف او را با همسرش در قالب شعر بيان مي كند. بايد يادآور شد كه شهريار با دختر عمه خود ازدواج كرد در حالي كه حدود 20 سال از او بزرگتر بود. او غر زدن هاي همسرش را چنين بيان مي كند:
يار گونومي گؤي اسگييه توتدو كي دور مني بوشا (همسرم روزگارم را سياه كرده كه زودي طلاقم بده)
جوتچو گؤروبسه ن اؤكوزه اؤكوز قويوب بيزوو قوشا ؟ (كجا ديدي كه شخم زن گاو رو بذازه، با گوساله زمين شخم بزنه)
سن الليني كئچيب ياشين ، من بير اوتوز ياشيندا قيز (سن تو از 50 گذشته، من يه دختره 30 ساله)
سؤيله گؤروم اوتوز ياشين نه نيسبتي اللي ياشا ؟ (بگو بينم 50 سال با 30 چه سنخيتي داره)
سن يئره قويدون باشيوي من باشيما نه داش ساليم ؟ (تو اگه سرتو گذاشتي زمين من چه خاكي سرم كنم)
بلكه من آرتيق ياشاديم نئيله مه لي ؟ دئديم ياشا (شايد من زياد عمرم كردم اون وقت بايد چيكار كنم، گفتم زندگي كن)
بيرده بلالي باش نچون يانينا سوپورگه باغلاسين؟ (تازه كجا ديدي كه سري كه درد نمي كنه به اش دستمال ببندند)
بؤركو باشا قويان گرك بؤركونه ده بير ياراشا (آدم بايد پاشو به اندازه گليمش دراز كنه)
بيرده كبين كسيلمه ميش سن منه بير سؤز دئمه دين (يادت نره كه موقع بله برون خيلي چيزا رو پنهون كردي)
يوخسا جهازيمدا گرك گلئيدي بير حوققا ماشا (وگرنه بايد كنار جهيزيه ام منقل و وافور هم مي آوردم)
...
دئديم: قضا گليب تاپيب ، بير ايشيدي اولوب كئچيب (گفتم كار تقدير چنين بود، اتفاقي است كه افتاده)
قوربانام اول آلا گؤزه ، حئيرانان اول قلم قاشا (قربون اون چشم سياهت، حيران اون ابروي كمندت)
منكي اؤزومده بير گوناه گؤرمه ييرم ، چاره ندير؟ (من كه خودمو مقصر نمي بينم،چاره چيه؟)
پيس بشرين قايداسي دير، ياخشي ني گؤرسه دولاشا (اين عادت آدمهاي بد است كه سر به سر آدم خوب مي ذارن)
چنين تصوير پردازي ها و تعريف خاطره و وقايع زندگي در قالب شعر از ويژگي هاي ممتاز شعر شهريار است. اما اين تصويرپردازي در شعر ساير شاعران از جمله نيما، شاملو، فريدون مشيري، فروغ فرغ زاد و... هم ديده مي شود. مثلا شعر "مختومقلي" يا "نازلي سخن نگفت" شاملو، شعر معروف "كوچه" فريدون مشيري و اشعار پروين اعتصامي از نمونه هاي بارز اين دست تصوير پردازي است. نبوغ شهريار در تصوير پردازي شعر "حيدر بابايا سلام" گواه اين مطلب است.
روزي شهريار در محفلي نشسته بود و ساز مي زد و شعر مي خواند كه ناگهان پسر بچه اي را ديد كه از در وارد شد. پشت سر او مادرش وارد شد كه همان ثريا بود. شهريار در همان حال شعر زير را سرود:
يار و همسر نگرفتم كه گرو بود سرم
تو شدي مادر و من با همه پيري پسرم
تو جگر گوشه هم از شير بريدي و هنوز
من بيچاره همان عاشق خونين جگرم
خون دل مي خورم و چشم نظر بازم جام
جرمم اين است كه صاحبدل و صاحب نظرم
من كه با عشق نراندم به جواني هوسي
هوس عشق و جواني است به پيرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به رز و سيم فروخت
پدر عشق بسوزد كه درآمد پدرم
عشق و آزادگي و حسن و جواني و هنر
عجبا هيچ نيرزيد كه بي سيم و زرم
هنرم كاش گره بند زر و سيمم بود
كه به بازار تو كاري نگشود از هنرم
سيزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سيزدهم كز همه عالم به درم
تا به ديوار و درش تازه كنم عهد قديم
گاهي از كوچه معشوقه خود ميگذرم
تو از آن دگري رو كه مرا ياد تو بس
خود تو داني كه من از كان جهاني دگرم
از شكار دگران چشم و دلي دارم سير
شيرم و جوي شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون ياقوت
شهريارا چه كنم لعلم و والا گهرم
* احسان لامع
جمعه 27 ارديبهشت 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3868]